eitaa logo
امام حسین ع
21.1هزار دنبال‌کننده
413 عکس
2.1هزار ویدیو
2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5778364518031689722.mp3
1.44M
🔘🔘9⃣1⃣9⃣🔘🔘 ☑️بنداول حا و سینم/ نیزه نشینم ای وای من وای من نور عینم یا و نونم/ من روضه خونم ای وای من وای من یاحسینم من خمیدم /دیگه بریدم ای وای من وای من یاحسینم دیگه خستم پیر وشکستم ای وای من وای من یاحسینم .... یاحسین(ع) باقلب زار و /از نیزه دارو/مرکب سوار و هرجا اسمت رو بردیم توو ازدحام و/از روی بام و/مردای شام همگی سیلی خوردیم حسین یاحسین(ع) ┄•┄┅═══••↭••═══┅┄• ☑️بنددوم ای قرارم/نیزه سوارم/ای وای من وای من/یاحسینم نور دیده/ای سربریده/ای وای من وای من/ای برادر میگم از دل /بین اراذل/ای وای من وای من جان خواهر ای برادر/ای پاره حنجر/ای وای من وای من/جان خواهر ....... یاحسین (ع) روزی هزار بار/باچوب اشرار/با پای پرخار رو زمینا افتادم دل غرقه در خون/باچشمِ گریون/حال پریشون/بارقیه ت جون دادم حسین یا حسین«ع» ┄•┄┅═══••↭••═══┅┄• ☑️بندسوم ای شهیدم/ای روسپیدم/ای وای من وای من واحسینم زیرخنجر/لب تشنه مضطر/ای وای من وای من واحسینم بین گودال/افتادی بی حال/ای وای من وای من واحسینا زیر دشنه/جون دادی تشنه/ای وای من وای من واحسینا یاحسین(ع) وقتی توگودال /رفتی تو از حال/تو جار و جنجال دل مو میسوزوندن این قوم سفاک/باچکمه رو خاک/جسم پر از چاک/ تو رو برگردوندن حسین یا حسین«ع» ┄•┄┅═══••↭••═══┅┄•
4_5807877647799158729.mp3
797.9K
🔘🔘9⃣2⃣4⃣🔘🔘 ☑️بنداول چشمت روشن حسین دادن به من حسین«ع» اینجا دشنام چشمت روشن حسین من و بردن حسین «ع» تو اون ازدحام به هم ریختم به هم ریختم به هم ریختم نبودی تو شام به هم ریختم به هم ریختم به هم ریختم سنگ از روی بام سرم ریختن سرم ریختن سرم ریختن غریب مادر عزیزخواهر •┈┈┈┈••✦•••✿•••✦••┈┈┈┈┈• ☑️بنددوم شد حال من خراب مثل حاله رباب با قلبی خون قران خوندی و داد با خیزرون جواب پست ملعون حال دلم رو نفهمیدن نفهمیدن نفهمیدن به اشک چشمام می خندیدن می خندین می خندیدن کنار رأست می رقصیدن می رقصیدن می رقصیدن غریب مادر عزیزخواهر •┈┈┈┈••✦•••✿•••✦••┈┈┈┈┈• ☑️بندسوم سخت تر از کربلا بودش شام بلا ای وای ای وای دادن مارو عذاب دور از چشمت بابا ای وای ای وای قومه بی فرجام مارو بردن مارو بردن مارو بردن تو ملا عام مارو بردن مارو بردن مارو بردن تو بازار شام مارو بردن ماروبردن مارو بردن غریب مادر عزیزخواهر •┈┈┈┈••✦•••✿•••✦••┈┈┈┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. علیه‌السلام دید از دور مسیحا نفسی می‌آید دید با قافله فریادرسی می‌آید صحنه‌ای دید در آن قافله اما جانکاه بر سر نیزه سری دید، سری همچون ماه این سر کیست که اینقدر تماشا دارد؟ صوت داوودی و انفاس مسیحا دارد؟ از سر هر مژه‌اش معجزه بر می‌خیزد با طنینش همه آفاق به هم می‌ریزد با نسیم از غم دل گفت به صد شیون و آه به ادب نافه‌گشایی کن از آن زلف سیاه گرچه این شیوۀ رندان بلاکش باشد حیف از این زلف که بر نیزه مشوش باشد با دلی سوخته آمد به طواف سر ماه پاره پاره دلش از داغ لب پرپر ماه گفت ای جان جهان نذر غمت! جانم باش امشبی را ز سر لطف تو مهمانم باش ماه را همره خود با دلِ بی‌تاب آورد نذر لب‌های ترک خورده کمی آب آورد خون از آن چهره که می‌شُست، دلش خون می‌شد حال او منقلب و دیده دگرگون می‌شد اشک در چشم پر از شیون راهب می‌خواند روضه می‌خواند از آن اوج مصائب می‌خواند روضه می‌خواند: همه عمر در این چرخ کبود بین زرتشتی و آشوری و ترسا و یهود نشنیدم که سرِ نیزه سری را ببرند یا که در سلسله بی بال و پری را ببرند آه از سوز و گدازی که در آن محفل بود عشق می‌گفت به شرح، آن‌چه بر او مشکل بود گفت: عالم شده حیرانِ پریشانی تو! کیستی تو؟ به فدای سر نورانی تو! ناگهان ماه،‌ چه جانکاه دمی لب وا کرد محشری در دل آن سوخته‌دل، برپا کرد گفت: من کشتۀ لب‌تشنۀ عاشورایم زینت دوش محمد، پسر زهرایم دید راهب به دلش شعله و شور افتاده‌ست شعلۀ‌ آتشی از نخلۀ طور افتاده‌ست تشنۀ عشق شد از غصه نجاتش دادند ناگهان در دل شب آب حیاتش دادند صورتش را به روی صورت خونین حسین... و مُشَرَّف شد از آن لحظه به آیین حسین... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ * در این شعر بعضی از ابیات به شیوه‌های مختلفی تضمین شده است. ** این ماجرا، با تفاوت‌هایی در منابع زیر نقل شده است: - بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۸۴ - لهوف، ص۱۳۶ - عبرات المصطفین فی مقتل الحسین(علیه‌السلام)، ج۲، ص۲۵۸ - مقتل الحسین(علیه‌السلام) مقرم، ص۴۴۶ - تذکرة الخواص، ص۱۵۰ (به نقل از کتاب «خورشید بر فراز نیزه‌ها» نوشته آقای سیدمحی‌الدین موسوی، ص۸۸ تا ۹۵) .
. . هفتمین روز شهادت امام حسین دیدگانم گریه کرده هفت روز داغ تو با من چه کرده هفت روز ! هفت روزِ آه تاثیریّ من ترجمانی گشته از پیریّ من از تبسم غنچه ی لب بسته شد تا تو رفتی دست زینب بسته شد بوده ایم دلبند هم دو سینه سوز من جدا از تو ، تو از من ، هفت روز ! نه ، جدایی کی روا باشد چنین ؟ تو به نیزه خواهرت محمل نشین هفت روزِ هر چه آمد بر سرم ای فدای تو عزیزم ، دلبرم هفت روزِ بی تو پرپر میزنم گاهی از محمل به تو سر میزنم نیست آیا مِهر دیرین با مَنت هفت روزِ پیش چشمم کُشتنت !! هفت روزِ در کجایی ذات نور ؟  روی نیزه !  بر طبق یا در تنور ؟ هفت روزی شد به گردون پر زدی با سرت بر عرش داور سر زدی هفت روزِ بوریا بر پیکری بی عبا عمامه ، بی انگشتری آسمان با ابر خونین هفت روز کربلا را کرده آذین هفت روز هفت روزِ خاک را دادی بها کربلا با تو شده کرب و بلا محسن غلامحسینی ..✍ .
4_6023665871426162858.mp3
18.49M
📌شب (ع) ۱۴۴۴ 🎙 بامدّاحی: 🕌 مسجد سلمان فارسی
4_6023665871426162860.mp3
5.94M
📌شب شهادت امام سجّاد (ع) ۱۴۴۴ 🎙 بامدّاحی: 🕌 مسجد سلمان فارسی
. ✍ ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ هفت روز است که من داغ برادر دیدم هفت روز است سر نیزه فقط سر دیدم هفت روز است فقط زخم زبانم زده اند طعنه بر اشک من و قد کمانم زده اند هفت روز است که بعدتوگرفتار شدم پی تو راهی هر کوچه و بازار شدم باورم نیست سرت بر سر نی ها باشد بدن بی کفنت در دل صحرا باشد باورم نیست زدم بوسه روی حنجر تو باورم‌نیست که غارت شده انگشتر تو باورت نیست که این کوفه چه آورده سرم باورم نیست که با قاتل تو همسفرم عده ای پیرُهَنِ کهنه ی تو دزدیدند عده ای بر سر تو سنگ زده خندیدند چشم گریان مرا خوب تماشا کردند پیش چشمان ترم هلهله بر پا کردند خواهرت را چقدر زود کمانی کردند از سر بام.به ما سنگ پرانی کردند وای از کوفه و از دست یهودی ها که به تو و خواهر تو تند زبانی کردند گوشواره که کشیدند لگد هم زده اند این چنین از پدرت کینه ستانی کردند کاش میمردم و آنروز نمیدیدم که بروی پیکر تو اسب دوانی کردند چقدر از سرنیزه به زمین افتادی بسکه در کوچه همه نیزه تکانی کردند... ..___________________________ .
. هزار مرتبه شکرِخدا که پرچم هست بساطِ روضه‌یِ این مادر وُ محرّم هست هزار مرتبه شکرِخدا دلم که گرفت برای وا شدنِ بغضم اشکِ نَمْ‌نَمْ هست هزار مرتبه شکرِ خدا که حیدری‌ام به نامِ مادرِسادات جان و قلبم هست هزار مرتبه شکرِخدا که سینه‌زنم دعای فاطمه پشتِ سرم مُسلّم هست هزار مرتبه شکرِخدا کم است اگر... برای خواندن از این خانواده یک‌دَم هست هزار مرتبه شکرِخدا پریشانم غمِ علی غمِ زهرا هنوز یادم هست هزار مرتبه شکرِخدا که در کوچه برای یاریِ شاهِ غریب یاسَم هست هزار مرتبه شکرِخدا گِره وا شد گِره که وا نَشود ضربه‌هایِ محکم هست هزار مرتبه شکرِخدا جوان جان داد ندید گوشه‌یِ گودال جسمِ دَرهم هست هزار مرتبه شکرِخدا پریشانیم برای ندبه غمِ مادر وُ محرّم هست سلام_الله_علیها .
. برای دختر مظلومه امام حسن مجتبی (علیه السلام) کیست او کیست؟ دختر حسن است یک کریمه که ارث او محن است نام او فاطمه ست این یعنی کوچه در کوچه گرم سوختن است آه تابوت مجتبی ست مگر؟! غصه ی چادرش کمرشکن است عمه را کشت در تمام مسیر زخم هایی که روی آن بدن است شک ندارم سه ساله ای میگفت حال بی بی شریفه مثل من است دفن کردند بین راه او را من بمیرم که دور از وطن است تن او را به خاک تا که سپرد ای غریب مدینه! زینب مرد شاعر: .
. ■ روایت | مثل حیدر □ محمدعلی بقایی✍ بس که خورشید موپریشان است آفتاب عراق سوزان است رنگ عوض کرده پیکرت حتما چونکه در قتلگاه عریان است... رفت میدان برادری تنها آمد اما از او سری تنها باقی قصه بعد تو این است راه شام است و خواهری تنها هیچ روزی شبیه شام نشد دختر حیدر احترام نشد هر چه رفتیم صبح تا سرشب کوچه پس کوچه ها تمام نشد بس که شد کوچه های شام شلوغ دورمان بود از اتهام شلوغ معجرم خاک و خون گرفت که بود سرم از سنگ های بام شلوغ آبروی قبیله را بردند بانوان جلیله را بردند سر عباس تا به نیزه نشست دست بسته عقیله را بردند صحبت از معجر و نقاب گذشت بر سرم کامل آفتاب گذشت به خدا نصف جان شدم از شرم تا که آن مجلس شراب گذشت خواهرت شعله های در دیده از همان ابتدا خطر دیده این غبار مبارزه است حسین معجرم رنگ خاک اگر دیده من به دلهای مرده جان دادم به همه راه را نشان دادم مثل حیدر که فتح خیبرکرد کوفه و شام را تکان دادم همه ی خلق در امان من است عفت و عاطفه نشان من است کوفه وشام بدر و احزاب است ذوالفقار علی بیان من است از یتیمان سپاه آوردم باغم و سوز و آه آوردم کاروانی پر از ستاره و ماه سمت شام سیاه آوردم .
. ماجرا هر چه بود پایان یافت هر کسی بود عازم کویش زنی انگار چشم در راه است از سفر، چه می‌آورد شویش* لحظه‌ها بی‌قرار و دلواپس غصه‌هایش بدون حد می‌شد مرد او از سفر نیامده بود شب هم از نیمه داشت رد می‌شد آسمان تار و تیره و خونبار آه آن شب نبود معمولی نیمهٔ شب پرید زن از خواب آمده بود از سفر خولی گفت خولی بگو چه آوردی که چنین غرق تاب و تب شده‌ام چیست سوغات تو که این‌گونه دل‌پریشان و جان‌به‌لب شده‌ام گفت هر چند تحفهٔ خولی زر و سیم و طلا و درهم نیست ولی این بار گنجی آوردم که نظیرش به هر دو عالم نیست چیزی از ماجرا نمی‌دانست چشمش اما اسیر شیون بود متحیر شد و سراسیمه دید آخر تنور روشن بود رفت با واهمه به سمت تنور به سر و سینه زد نشست و گریست ناگهان دید صحنه‌ای خونبار آه این سر، سر بریدهٔ کیست؟ به سر او مگر چه آمده است شده این گونه غرق خون، پرپر بر لبش آیه‌های قرآن است می‌دهد عطر زمزم و کوثر سر او را گرفت بر دامن خاک و خون پاک کرد از رویش گفت بیچاره مادرت، اما ناگهان حس نمود پهلویش ـ ـ بانویی قد خمیده، آشفته که گرفته‌ست دست بر پهلو ضجه که می‌زند همه عالم روضه‌خوان می‌شود ز شیون او * گفت بانو تو کیستی که غمت قاتل این دلِ پر از محن است گفت من دختر پیمبرم و این سر غرق خون، حسین من است با دو چشم ترش روایت کرد یک جهان درد و داغ و ماتم را گفت از نیزه‌ها که بوسیدند بوسه‌گاه نبی اکرم را گفت از خیمه‌های آل الله گفت از ماجرای غارت‌ها گفت با چشم‌های خونبارش از شروع همه مصیبت‌ها: آتشی که گرفت راه حرم پیش از این در مدینه برپا شد پشت در که شکست بازویم پای دشمن به خیمه‌ها وا شد گفت غصه اگر چه بی‌پایان ولی این قصه انتها دارد می رسد وارثی به خون‌خواهی خونِ مظلوم خونبها دارد ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ * همسر خولی، از محبین اهل بیت پیامبر صلوات‌الله‌علیه‌وآله بود و گویا در اینجا چشم بصیرت او بینا می‌شود و این حقایق را مشاهده می‌کند. این ماجرا با اختلاف روایت‌هایی، در منابع و مقاتل مختلفی از جمله: مقتل ابی مخنف، ص168؛ مقتل الحسین علیه‌السلام، ص392، بحارالانوار، ج45، ص125 و 177؛ الدمعة‌الساکبة، ج5، ص52 و 384؛ تاریخ طبری، ج5، ص445؛ و روضة الشهدا، ص361، آمده است. (به نقل از: خورشید بر فراز نیزه‌ها، نوشته سید محی الدین موسوی). البته بعضی از گفت‌وگوهایی که در این شعر آمده است از باب زبانحال است. * شویش = شوهرش .