eitaa logo
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
10.9هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
6.2هزار ویدیو
1.2هزار فایل
📞پاسخگویی: @Majnonehosain 💞مهدیاران: @emamzaman_12 🌷عطرشهدا: @atre_shohada 📱اینستاگرام: Www.instagram.com/emamzaman.12 👥گروه: https://eitaa.com/joinchat/2504065134Cf1f1d7366b 💕گروه‌مهرمهدوی: @mehr_mahdavi12
مشاهده در ایتا
دانلود
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
💐🍃💖 🍃💖 💖 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_پنجاه_و_ششم ✍باورم نمیشد جا پای پدر و سازمانش در تمام بدبخ
💐🍃🌸 🍃🌸 🌸 ✍به میان حرفش پریدم،کمی عصبی بودم. - لابد به این شرط که به درخواست شما وارد بشه و اون اطلاعاتی رو که رابطتون جمع آوری کرده به دستتون برسونه! درسته پس شما معامله کردین! جون خانوادش در قبال اون اطلاعات در سکوت به جملات تندم گوش داد - نه اینطور نیست،امنیت دانیال یکی از دغدغه های ما بود و هست. ما فقط کل جریانو از جمله دسترسی به اون چیت،که حاوی اطلاعات بود رو براش توضیح دادیم و اون به دلیل تنفر عجیبی که ازپدرتون،سازمان و وابستگانش داشت،پیشنهادمونو رو هوا زد. بعد از اون،من بارها و بارها باهاش حرف زدمو خواستم که منصرفش کنم،چندین و چندبار بهش گفتم که حتی اگر اینکارو انجام نده بازم امنیت خانوادش تامینه. اما اون میگفت که میخواد انتقام بگیره،انتقام تمام بدبختی ها وسختی هایی که مادر و خواهرش از جانب افکار سازمانی پدرش متحمل شدن. افکاری که حالا پای رو به زندگیش باز کرده بود. پس عملیات شروع شد. دانیال نقش یه نابغه ی ساده رو به خودش گرفت و صوفی با عنوان دختری زیبا و مهربون که از قضا مبلغِ داعش برای جذب نیرو تو آلمانه،وارد بازی شد. بی خبر از اینکه خودشون دارن رو دست میخورن. بعد از یه مدت دانیال ژست یه مرد عاشقو به خودش گرفت که تحت تاثیر صوفی داره روز به روز به تفکرات داعشی نزدیک میشه. از شکل و ظاهر گرفته تا افکارو اعتقادات. طوری که حتی شما هم این تغییر رو به عینه احساس کرده بودن. ریشهای بلند و سر تراشیده برادرم در ذهنم تداعی شد،با اخلاقی که دیگر قابل تحمل نبود و کتکی که برای اولین بار از دستش خوردم. حرفهای حسام درست ودقیق بود - ما مدام شما رو زیر نظر داشتیم، تعقیبای هر روزتون میتونست دردسر ساز بشه، هم واسه امنیت خودتونو دانیال، هم واسه ماموریتی که ما داشتیم. یادمه اون شبی که از دانیال کتک خوردین،برادرتون اونقدر کرد که فکر کردم دیگه حاضر نمیشه به ماموریتش ادامه بده. اما اینطور نشد و اون برخلاف تصورم،سختتر از این حرفا بود و بالاخر بعد از یه مدت و فریب صوفی،با اون به رفت. حالا دیگه زمان اجرای عملیات اصلی بود. سوالی ذهنم را درگیر کرد. - صبر کن!حرفایی که صوفی در مورد نحوه ی خروجش از آلمان میزد،اون حرفا از کجا میومد؟ منظورم اینه که... انگار کلامم را خواند: - تمام حرفهاش درست بود خط به خط،جمله به جمله اما نه در مورد خودشو دانیال. اون در واقع خاطراتی واقعی از ماهیت اصلی گروهشون رو براتون تعریف کرد. اتفاقاتی که هر روز داره واسه اعضای اون گروه رخ میده. هر روز زنانی هستند که بدون آگاهی و به امید ، با همسران داعشی شون به میرن، اما سر از حریم و پایگاه این حرومزاده ها برای ، در میارن. هر روز هستند دخترا و پسرایی که به طمع وعده های دروغین این گروه تو کشورایی مث و و الی آخر، خودشونو گرفتار خون یه عده زن و بچه ی مظلوم میکنن. طمعی که یا مجبورین تا ته،پاش وایستن و یکی بشی عین همون حیوونا، یا باید فاتحه ی نفس کشیدنشونو بخونن و برن استقبال به به بدترین شکل ممکن. به صورتش خیره شدم - یه سوال! چجوری به دانیال اعتماد کردین؟نترسیدین که رابطتونو لو بده؟ سری تکان داد.. ⏪ ... نویسنده: 📝‌ @emamzaman‌
#یااباصالح_المهدی چشمهای دل من در پیِ #دلداری نیست در فراق تو به جز #گریه مرا کاری نیست سوختن در طلبِ یوسـفِ زهـرا #عشق است ای بنازم به چنین عشق که #تکراری نیست 🌺 اللهم عجل لولیک الفرج 🌺 🆔 @emamzaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه نمی تونید به نامحرم نگاه نکنید از دیدن این کلیپ غافل نشید. چرا پرواز نمیکنیم با اینهمه و و ؟ 🆔 @emamzaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه نمی تونید به نامحرم نگاه نکنید از دیدن این کلیپ غافل نشید. چرا پرواز نمیکنیم با اینهمه و و ؟ 🆔 @emamzaman
🌷پیامبر مهربانی‌ها (ص): ‌ 🍃 تا جایی که مى توانيد، خود را از همّ و #غم_دنیا رها کنید. ‌ 👈 چون هر كس كه بزرگ ترين همّ و غمش #دنیا باشد، خداوند زندگى اش را بی سر و سامان مى‌کند و #فقر را پيش چشم او قرار مى دهد! ‌ 👈 و هر كس كه، بزرگ ترين همّ و غمش #آخرت باشد، خداوند کارهایش را سر و سامان مى دهد و دلش را [از هر جهت] بى نياز مى گرداند. ‌ 📙 كنز العمّال: ح ۶۰۷۷ _____________ ‌ 🌹 وقتی که #امام_سجاد (ع) سائلی را دیدند که #گریه می‌کند، فرمودند: ‌ اگر همه دنیا در دست این مرد بود و از دستش می‌رفت، سزاوار نبود که برای آن گریه کند! ‌ 📙 بحارالانوار: ۷۸/۷۵۸/۱۰
🌺شفای دختر به عنایت حضرت علیه السلام قسمت اول👇 ✍خطیب دانشمند جناب حجة الاسلام آقای صادقی قمی فرموند: من در ایام در تهران منبر 🎤داشتم،روز برای رفتن به مجلس روضه سوار تاکسی شدم، در بین راه به دسته ای🥁 برخوردیم که به مناسبت روز تاسوعا به پرداخته بودند.راننده تاکسی🚕 به من گفت: آقا چه خبر است؟ گفتم: امروز روز . احساس کردم که ،گفتم: مگر شما نیستید؟ گفت: نه گفتم: چه (مذهبی داری؟ گفت: من هستم. به او گفتم: یعنی روز علیه السلام. تا این جمله را گفتم، دیدم راننده سرش را رو فرمان ماشین گذاشت و شروع به 😭 کرد. گفتم:چرا گریه میکنی؟ گفت: من دخترم🙎 را از این آقا گرفتم.دخترم بود برای معالجه او خیلی کردم،به حدی که خود🏡 را فروخته در نتیجه شدم، اما مفید واقع نشد.... ... 📚روزنه هایی از عالم غیب 🌸➖🍃➖🌸➖🍃➖🌸➖🍃➖ @emamzaman
انگار داری میکنی ای شهید سیل اشکت ست پاکت جلوی چشمانت را گرفته است اما من این است 👈👈مردم، نباید به راهشان کنیم تا شهید "خون" بگرید. . . 🏴🥀الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🥀🏴 @emamzaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
#الفبای_رفاقت_با_امام_زمان عج ک: #کربلا من و تو یک محبوب مشترک داریم. اما محبت تو به او کجا و محبت
عج گ: اشک و گریه نشانه های قلب عاشق هستند. دلی که پیش تو باشد، می سوزد از فراق و می سوزاند؛ می گرید از شوق وصال و می گریاند.  هل من معین فاطیل معه العویل و البکا آيا ياورى هست كه با او ناله فراق و گريه طولانى سر دهم؟ 📘فرازی از دعای ندبه 🆔 @EmamZaman
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀 شبای که میشه دلا میگیره هر کی میاد سر یه ازش میگیره یکی سر قبر یکی کنار یکی کنار و یکی پیش اما یه و آرام میاد کنار یه جعبه برای فاتحه خونی میاره آروم میاد میشینه و سر روی میذاره میگه تو جای گوش بده به حرفای من از بس که اینجا اومدم درد اومده من آخر نگفتی کسی رو داری یا که من بی کس و کاری مگه تو مادر نداری برای تو کنه غروب بیاد به تو تکیه کنه غصه نخور من منم همیشه نمیذارم بشی مدام میام بالا از تو چه یه دارم چند از اون ندارم آخ که برات بگه از یه خاطره موقع جبهه رفتنش ساعتی که میخواست بره از اون خاکی و از اون آخرش هر میرفت جلو نگا میکرد پشت سرش دیگه نیومد رفت شد چشام به درِ سفید شد... دیگه از اون روز تا حالا منتظر درم بس که دلم میزنه نصفه از میپرم کاشکی بود و نگاه میکرد یزید سرش رفت بالا دار سزای دید لکه ننگ روزگار من مطمئنم الآن اگر بود شادی از این خبر بود.. او شبی که میداد صدام بسته بود یادم اومد لحظه ای که دل مارو بود روزایی که میریخت رو داغ پدرا داغ میگذاشت رو سینه الحمدلله دعام اثر کرد سوی عزم کرد ... *** بسه دیگه شدی دوباره خیلی حرف زدم با اینکه داده بودم اما بازم شدم با صد امید و آرزو مادر بلند شد از کنار شاید براش بیاد چند ساله ... همینه ... نداره ... @emamzaman
😃 طلبه های جوان👳 آمده بودند برای 👀 از جبهه. 0⃣3⃣ نفری بودند. که خوابیده بودیم😴، دو سه نفر بیدارم کردند 😧و شروع کردند به پرسیدن سوال‌های مسخره و الکی!😜 مثلاً می‌گفتند: چه رنگیه برادر؟!🤔 😤 شده بودم. گفتند: بابا بی خیال!😏 تو که بیدار شدی، نخور بیا بریم یکی دیگه رو کنیم!😎 دیدم بد هم نمی‌گویند!🤔🤗😂 خلاصه همین‌طوری سی نفر را بیدار کردیم!😉 👨👨👦👦بیدار شده‌ایم و همه‌مان دنبال شلوغ کاری هستیم! قرار شد یک نفر خودش را به مردن بزند و بقیه در محوطه تشییعش کنند! فوری سفیدی🖱 انداختیم روی محمدرضا و گرفتیم که تحت ⬇️ هر شرایطی خودش را نگه دارد! گذاشتیمش روی 🚿بچه‌ها و راه افتادیم🚶. و زاری!😭 یکی می‌گفت: ممد رضا! ! 😩 چرا تنها رفتی؟ 😱 یکی می‌گفت: تو قرار نبود شی! دیگری داد می‌زد: شهیده دیگه چی میگی؟ مگه تو جبهه نمرده؟ یکی می‌کشید! 😫 یکی می‌کرد! 😑 در مسیر، بقیه بچه‌ها هم اضافه➕ می‌شدند و چون از قضیه با خبر نبودند، واقعاً گریه 😭و راه می‌انداختند! گفتیم برویم سمت اتاق ! را بردیم داخل اتاق. این بندگان خدا📿 که فکر می‌کردند قضیه جدیه، رفتند گرفتند و نشستند به 📖خواندن بالای سر ! در همین بین من به یکی از بچه‌ها گفتم: برو خودت را روی محمدرضا بینداز و یک محکم بگیر!😜😂 رفت گریه کنان پرید 🕊 روی محمدرضا و گفت: محمدرضا! این قرارمون نبود!😭 منم می‌خوام باهات بیام!😖 بعد نیشگونی👌 گرفت که محمدرضا از جا پرید و چنان کشید 😱که هفت هشت نفر از این بچه ها از حال رفتند! ما هم قاه قاه می‌خندیدیم.😂😂😂 خلاصه آن شب سختی شدیم. ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
کنید مادر مـا بی گنـاه بود کنید مادر مـا پا به ماه بود…😭🥀 💔