عشق است که خون کرده دل شیدا را
از راه برون کرده دل شیدا را
دربست گرفته اختیارش در دست
تقدیم جنون کرده دل شیدا را...
#علیرضا_قربان_خان
#رباعی
https://eitaa.com/eshare
اشک های درشت یعنی عشق
بغض دیوار و مشت یعنی عشق
اینکه ما زنده ایم تا حالا
اینکه ما را نکشت یعنی عشق
چشم آهو که جای خود دارد
تیغه ی خارپشت یعنی عشق
رو به آبیِّ بیکران نگاه
کل دنیا به پشت یعنی عشق
پاک، بی ادعا، بدون هوس
هرچه بودیم شست یعنی عشق
#علیرضا_قربان_خان
https://eitaa.com/eshare
۱
#چله_واژه
#واژه۱
#کلمه
بسم الله الرحمان الرحیم
به اسم الله همیشه و بسیار نزدیک
#کلمه
کلمه واژه ی مقدس و شگفتی ست اصل ریشه ی آن از ( ک ل م ) به معنای #جراحت و #زخم و جای زخم است.
در واقع کلمه باید چنان قاطع، کاری و درست باشد و گوینده اش چنان اعتقاد عملی به کلمه ای که بیان می کند داشته باشد که جراحت ایجاد کند و جای و اثر آن از بین نرود. تا در دل ها نفوذ کند و ماندگار گردد.
و شنونده و مخاطب نیز باید و باید و باید کلمه را مهم بشمارد و تمام اثر آن را در موضع جمله و یا به تنهایی درک کند.
در #انجیل_یوحنا #باب_اول چنین میخوانیم؛
«در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود. همان در ابتدا نزد خدا بود. همه چیز به واسطه او آفریده شده. به غیر از او چیزی از موجودات وجود نیافت. در او حیات بود و حیات نور انسان بود؛ و کلمه جسم گردید و میان ما ساکن شد پر از فیض و راستی و جلال او را دیدیم.
#عیسی_کلمه_الله تعبیری قرانی ست که با توجه به نحوه ی ولادت عیسی معنای عیسی اثر خدا و ساخته ی خدا را در دل خویش نهفته دارد.
و آزمودن ابراهیم به کلمات چنان که در سوره ی بقره آیه ی ۱۲۴ فرموده است؛
وَ إِذِ ابْتَلی إِبراهیمَ رَبُّه بِکلماتٍ
و ابراهیم را به کلماتی آزمودیم
شاید به معنای با جراحات و زخم هایی آزمودیم باشد.
و این شعر زیبا از #دکتر_علی_شریعتی
در مقدمه ی منظومه ی #سفر_تکوین ؛
در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود.
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود.
و با نبودن چگونه توانستن بود؟
و خدا بود و با او عدم بود.
و عدم گوش نداشت.
حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرس
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند ، روح را از درون به آتش می کشند.
و خدا برای نگفتن، حرف های بسیار داشت.
درونش از آن ها سرشار بود.
و عدم چگونه می توانست مخاطب او باشد؟
و خدا بود و عدم.
جز خدا هیچ نبود.
در نبودن، نتوانستن بود.
با نبودن، نتوان بودن.
و خدا تنها بود.
هرکسی گمشده ای دارد.
و خدا گمشده ای داشت.
و در پایان به قول #سهراب_سپهری ؛
واژه باید خود باد
واژه باید خود باران باشد.
✍️ ؛ #علیرضا_قربان_خان
#واژه_شناسی
#قرآن
https://eitaa.com/eshare
۲
#چله_واژه
#واژه۲
#کفر
بسم الله الرحمان الرحیم
به اسم الله همیشه و بسیار نزدیک
کُفر؛ از ریشه ی ( کَ فَ رَ ) ؛ پوشش
مترادف سَتَرَ ؛ مستور؛ پوشیده شده
در اصل به معنی پوشش، پوشاندن، پوشیدن
برعکس معنی ترجمه های قرآنی که یهودی و مسیحی و ...را کافر دانسته اند در واقع معنای کافر به شرح ذیل شامل هر انسانی با هر دینی خواهد شد؛
کافر؛ هر انسان، موضوع، مفهوم و کاری که حقیقتی را بداند و عمدا و بخاطر منافع شخصی و یا ترس از جان و مال و ... آن را بپوشاند.
کافر کسی ست که می داند و می شناسد اما به قلب یا زبان و یا هر دو سکوت و انکار می کند.
کاور در زبان انگلیسی که روی وسایل را می پوشاند از همین ریشه است.
عرب زبان به شب کافر می گوید از آن جهت که اشیا را می پوشاند و نیز به کشاورز که بذر را در زمین می پوشاند.
#حافظ؛
کـفـر زلـفـش ره دیـن مـــیزد و آن سـنـگـیـن دل
در پـیاش مـشـعـلـی از چـهـره بـرافـروخـتـه بـود
تشبیه زلف به کفر از این جهت است که روی چهره را پوشانده است.
#عراقی؛
ايمان و کفر من همه رخسار و زلف توست
در بند کفر مانده و ايمانم آرزوست
ایمان؛ رخسار
کفر؛ زلف
انواع کفر از دیدگاه متکلمان؛
کفر انکار؛ قلب و زبان هر دو انکار کند
کفر جحود؛ قلب اذعان کند، زبان انکار
کفر عناد یا عصیان؛ قلب و زبان اذعان کند با این وجود نپذیرد
کفر نفاق؛ قلب انکار کند، زبان اذعان
برخی دیگر اقسام کفر؛
کفر برائت؛ پسندیده است و آن کفر هر گونه باطل است ( فَمَن يَكفُر بِالطّاغوتِ ... کسی که به طاغوت کافر شود... )
کفر نعمت؛ ناسپاسی، چشم پوشی بر نعمت
جمله ی فقهی؛
ناقِل الکُفر لَیسَ بِکافر؛ نقل کننده ی کفر کافر نیست
که همین برهان فقهی حافظ را از کیفر نجات داد
وقتی که این بیت را سرود؛
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
وای " اگر " از پس امروز بُوَد فردایی
و با گفتن " اگر " در مورد معاد و روز قیامت تهمت کافری به او زدند و حافظ با رندی و بنا به نظر و کمک پیر خود #خواجه_زین_الدین_ابوبکر_تیبادی این بیت را ماقبل آن سرود؛
این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه می گفت
بر در میکده ای با دف و نی ترسایی؛
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
وای " اگر " از پس امروز بُوَد فردایی
در واقع اشکال بر معاد و روز قیامت را بر گردن ترسا انداخت
و خود را مشمول نقل کفر کرد.
و در پایان باز هم از حافظ؛
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
#تقوی و #دانش «« به تنهایی »» هر دو کافرند
راه درست را می پوشانند و گمراهی می آورند
مگر اینکه با #توکل همراه باشند.
✍️ ؛ #علیرضا_قربان_خان
#واژه_شناسی
#قرآن
https://eitaa.com/eshare
۳
#چله_واژه
#واژه۳
#منافق
زیر واژه ها؛
#نافقا
#انفاق
#منفق
#نفاق
#نفقه
بسم الله الرحمان الرحیم
به اسم الله همیشه و بسیار نزدیک
منافق از ریشه ی ( نَ فَ قَ )
#نفق؛ تونل، نقب، سوراخ کوه، نقب زدن، تونل
ساختن، نقب راه، چاله چوله، دست انداز
#نافقا؛ نوعی موش صحرایی در عربستان که لانه اش زیر زمین است و برای آن دو در ( دو راه خروج ) درست می کند تا در مواقع بحران به راحتی فرار کند.
#نِفاق؛ حفره، فاصله، شکاف، چاله چوله
منافق؛ شخصی، مفهومی، اندیشه ای، گروهی، سازمانی، مسئولی و یا کاری که با نفاق خود چاله چوله درست می کند. سر راه و کار مردم دست انداز درست می کند. بین مردم فاصله ی مالی، فکری، طبقاتی و ... ایجاد می کند.
#انفاق؛ کمک مادی، معنوی، فکری، علمی و ... برای پر کردن چاله چوله ها و کم کردن فاصله های طبقاتی
نفاق ضد انفاق است.
#نَفَقِه؛ پولی که برای پر کردن خلا و چاله چوله های زندگی پرداخت می شود.
#مُنفِق؛ کسی که با انفاق مال، علم، وقت و ... خود فاصله های طبقاتی را کم می کند. چاله ها را پر می کند.
مُنفِق اسم فاعل از انفاق است.
منافق ضد مُنفِق است.
منافق اسم فاعل از نفاق است.
منافق دو شخصیتی ست. دو چهره دارد؛
یکی چهره ی ساختگی برای روبرو شدن با مردم در جامعه که موجه نشان می دهد.
دوم برای روبرو شدن با کفار یعنی چهره ی پوشیده ی واقعی اش برای پوشیده های دیگر یعنی کفار
(برای معنی کفر رجوع کنید به #کفر )
بخوانید این دو چهره را از زبان #حافظ؛
واعظان کین جلوه در محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
نشانه های منافق؛
سخن دروغ
تخلف در وعده
خیانت در امانت
بخوانید از #پندنامه #عطار_نیشابوری؛
سه علامت در منافق ظاهرست
زان سبب مقهور قهر قاهرست
وعدههای او همه باشد خلاف
قول او نبود بغیر از کذب و لاف
مؤمنان را کم رعایت میکند
هم امانت را خیانت میکند
و باز هم #حافظ؛
حدیث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ
اگر چه صنعت بسیار در عبادت کرد
و
شرح اين قصه مگر شمع برآرد به زبان
ور نه پروانه ندارد به سخن پروايي
#آینه_منافق_نیست
✍️؛ #علیرضا_قربان_خان
#واژه_شناسی
#قرآن
https://eitaa.com/eshare
۴
#چله_واژه
#واژه۴
#عبادت
زیر واژه ها
#عابد
#معبد
#معبود
#عبد
عبادت؛ از ریشه ی ( عَ بَ دَ )
عبد به معنی برده نیست و در معنای بنده نیز اگر بردگی منظور باشد ایراد وارد است و اگر بنده از بند به معنی دلبسته و متصل باشد نیکوست.
عَبد؛ کوبیده شده، هموار شده، آماده شده، زمین آماده شده برای حرکت،
عرب زبان به ماشین های بزرگ غلطک دار که سطح جاده را صاف می کند و می کوبد " عابد " می گوید
مُعَبَد الفهد ؛ اتوبان فهد
مُعَبَد؛ راه کوفته شده، اتوبان
عبادت؛ کوفتن و هموار کردن ناهمواری های خود تا آفریدگان خداوند بتوانند از تو استفاده کنند و به سرمنزل مقصود برسند.
هموار کردن ناهمواری های جامعه،نداشتن نفاق ( برای معنی نفاق رجوع شود به هشتک ؛ #منافق)
بشنوید از زبان #خاقانی ؛
خواهی که شود دل تو چون آئینه
ده چیز برون کن از درون سینه
#حرص و #دغل و #بخل و #حرام و #غیبت
#بغض و #حسد و #کبر و #ریا و #کینه
هموار کردن خود برای رد شدن خداوند از وجود انسان، برای رد شدن انسان های دیگر از وجود انسان در جهت کمک به خداوند، راه خدا شدن، اتوبان خدا شدن، راه شدن و راهرو شدن، جاری شدن خداوند در انسان
بخوانید از #گلستان_سعدی ؛
عابدي را حکايت کنند که شبي ده من طعام بخوردي و تا سحر ختمي در نماز بکردي. صاحبدلي شنيد و گفت: اگر نيم ناني بخوردي و بخفتي بسيار ازين فاضل تر بودي.
عبادت بجز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق نیست
مبارکه ی ۵۶ سوره ی الذاریات ؛
وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ
و خلق نکردم جن و انس را مگر برای اینکه راه و رهرو و نیروی من باشند.
انجام فروع دین در صورتی که منجر به آمادگی انسان و هموار شدن او برای انجام امر الهی باشد عبادت است و در غیر اینصورت نمایشی ست بدون نتیجه
به کویِ می فروشانش به جامی بر نمیگیرند
زهی سجادهٔ تقوا که یک ساغر نمیارزد...#حافظ
کلام مشهور منتسب به امام علی ؛
من علّمنی حرفاً فقد صیّرنی عبداً
هر کس حرفی به من بیاموزد مرا هموار و آماده نموده است. نه اینکه مرا بنده ی خویش نموده است.
معبود؛ صاف، یکدست، صیقلی، هموار
معنای عبد بندگی و بردگی که نیست
بنده نباش خالق ما پادشاه نیست
خود را بکوب و مستعدی راهوار باش
تاویل عَبَّدَ بجز آزادراه نیست
آماده باش تا که خداوند بگذرد
از تو ، کسی به غیر خدا خیرخواه نیست
#علیرضا_قربان_خان
////////
گناه کردن پنهان به از عبادت فاش
اگر خدای پرستی هواپرست مباش
به عین عجب و تکبر نگه به خلق مکن
که دوستان خدا ممکناند در اوباش
بر این زمین که تو بینی ملوک طبعانند
که ملک روی زمین پیششان نیرزد لاش
به چشم کوته اغیار در نمیآیند
مثال چشمهٔ خورشید و دیدهٔ خفاش
کرم کنند و نبینند بر کسی منت
قفا خورند و نجویند با کسی پرخاش
ز دیگدان لئیمان چو دود بگریزند
نه دست کفچه کنند از برای کاسهٔ آش
دل از محبت دنیا و آخرت خالی
که ذکر دوست توان کرد یا حساب قماش
به نیکمردی در حضرت خدای، قبول
میان خلق به رندی و لاابالی فاش
قدم زنند بزرگان دین و دم نزنند
که از میان تهی بانگ میکند خشخاش
کمال نفس خردمند نیکبخت آن است
که سر گران نکند بر قلندر قلاش
مقام صالح و فاجر هنوز پیدا نیست
نظر به حسن معاد است نی به حسن معاش
اگر ز مغز حقیقت به پوست خرسندی
تو نیز جامهٔ ازرق بپوش و سر بتراش
مراد اهل طریقت لباس ظاهر نیست
کمر به خدمت سلطان ببند و صوفی باش
وز آنچه فیض خداوند بر تو میپاشد
تو نیز در قدم بندگان او میپاش
چو دور دور تو باشد مراد خلق بده
چو دست دست تو باشد درون کس مخراش
نه صورتیست مزخرف عبارت #سعدی
چنانکه بر در گرمابه میکند نقاش
✍️ ؛ #علیرضا_قربان_خان
#واژه_شناسی
#قرآن
https://eitaa.com/eshare
۵
#چله_واژه
#واژه۵
#تقوی
زیر واژه ها
#وقایه
#تقی
#متقی
#یوق
#ق
بسم الله الرحمان الرحیم
به اسم الله همیشه و بسیار نزدیک
تقوی از ریشه ( و ق ی ) وقی
« تقوی به معنی ترس نیست »
ترجمه ی تقوی به ترس ترجمه ای منفی و اشتباه است. ترس و ترسیدن نقص و نقصان است و مشکل روانی است که باید درمان شود. ترس از روی ناآگاهی است و اصولا انسان از چیزی که نمی داند می ترسد در حالیکه تقوی نقطه ی مقابل ناآگاهی است و در اثر آگاهی و تسلط بدست می آید. از خداوند مهربان نباید ترسید بلکه باید عاشق او بود و اشتیاق او را داشت یعنی پروای او را داشت مانند پروانه که اشتیاق و پروای شمع را دارد و دور آن می چرخد در حالیکه می داند خواهد سوخت یعنی با علم به سوختن از شوق و اشتیاق پروای شمع دارد.
در واقع هیچ کلمه ی معادل فارسی نیست که بتواند تمام بار معنایی تقوا را در خود جمع نماید و بهتر است بجای استفاده از ترس و پرهیزگاری که بار منفی دارد از « پروا پیشگی » در ترجمه استفاده کرد.
این همه تاکید بر روی وسعت معنایی کلمه ی تقوا و متقی برای این است که از این به بعد موقع شنیدن و خواندن، همزمان این معانی به ذهن شما متبادر شود ؛
پروا، نگاهبان، تسلط، شجاعت، آگاهی، ایمان، تفکر، مترصد، حافظ، عاشق و ...
&
و ِقایَه ؛ نگاهداری کردن . حفظ کسی از بدی و آفت
حفظ شده یا بازداشتن از چیزی
گروهی که پیامبر اکرم در بالای کوه های اطراف مدینه مستقر کرده بودند برای نگاهبانی و مواظبت که لشگری به مدینه حمله نکند. بنابراین در وقایه این معانی مستتر است؛
تسلط، آگاهی همه جانبه بر امور، حفظ، نگهداری، نگاه داری، یاد داشتن، مترصد بودن، آمادگی، شجاعت، پروا داشتن،
وقایه ؛ «صیانة النفس من الحوادث بواسطة العقل» دارای سه وجه است؛
یک. نفس
دو. حفظ و صیانت
سه. بوسیله ی عقل، اندیشه، ایمان، معرفت
تا نهایت آن که عصمت است.
&
یُوقَ ؛ حفظ شده، بازداشته شده
&
ق ؛ نگاه دار، فعل امر خواهش است از ریشه وقی
در مبارکه ی ؛
وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ
و ق نا ....
و نگاه دار ما را ...
&
مبارکه ۱۸ از سوره حشر ؛
یاایها الذین آمنوا اتقوا الله...
ای مومنین خود را برای الله نگاه دارید.
ترجمه بترسید از خدا اشتباه است بلکه با توجه به معنای ریشه ای کلمه ی تقوی اتقوا الله در دل خود این معانی را دارد ؛
خود نگاه داری برای الله
پروای الله را داشتن
عاشق الله بودن
چه زیباست که متقی را عاشق بنامیم. عاشق صادق.
زیرا این صفات و مشخصات فقط و فقط در عاشق صادق نمود پیدا می کند.
عاشق صادق ز جانبازی حذر دارد ندارد
مرد حق اندیشه از خوف و خطر دارد ندارد
تا نبوسد آستانش، تا نگیرد آستینش
دست هرگز عاشق از معشوق بردارد، ندارد
#قاسم_رسا
&
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
الٓمٓ
ذَٰلِكَ ٱلۡكِتَٰبُ لَا رَيۡبَۛ فِيهِۛ هُدٗى لِّلۡمُتَّقِينَ ؛
ٱلَّذِينَ يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡغَيۡبِ وَيُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ
وَٱلَّذِينَ يُؤۡمِنُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِكَ وَبِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ يُوقِنُونَ
خداوند در ابتدای سوره بقره صفات و مشخصات متقین را اینگونه بیان کرده است ؛
یک. ایمان به غیب ؛ نشان دهنده علم و آگاهی، شناخت و درک توحید
دو. اقامه نماز ؛ اتصال دائم به الله، برپاکنندگان نماز به معنی امامت
سه. انفاق از آنچه خدای سبحان روزی کرده است ؛ دارا بودن مسئولیت اجتماعی و کمک به هموار سازی جامعه و پیشبرد جامعه که با معنای ترس از خداوند متضاد است زیرا ترسو هیچ نقشی در جامعه ندارد. کمک در برپایی عدل
چهار. ایمان به آنچه بر انبیای خود نازل فرموده است ؛ شناخت و درک نبوت
پنج. یقین به آخرت؛ شناخت و درک معاد
در واقع هر بک از این پنج صفت به یکی از اصول دین اشاره دارد ؛ توحید، امامت، عدل، نبوت و معاد
که نشان می دهد متقی کسی است که اصول دین را با تحقیق فهمیده و درک کرده است و مسلمان و مومن واقعی است.
&
نکته ی عرفانی ذوقی ؛ وقوف کامل و اطلاع قلبی از اصول دین که با تحقیق و نه از روی تقلید به دست آمده باشد تازه ابتدای طریقت است یعنی در این مرحله متقی سالک می شود
این مقامی ست که حافظ فرمود؛
الا یا ایها الساقی، ادر کاسا و ناول ها
که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل ها
این درخواست و استمداد از ساقی که جام را بگرداند و به سالک قطره ای بنوشاند مقام توکل است.
یعنی بدون توکل، تقوی (عشق) راه به جایی نمی برد.
تقوای به این مهمی یعنی بعد از موحد شدن بعد از مومن شدن ایمان به امامت و نبوت و بعد از فهم عدل و درک معاد، بعد از مسلمان شدن و برای ورود به شریعت و اجرای احکام و فروع که پله ی دوم طریقت است توکل یگانه شرط اساسی است.
ادامه در پست بعد
✍️ ؛ #علیرضا_قربان_خان
#واژه_شناسی
#قرآن
https://eitaa.com/eshare
۵
قسمت دوم
#چله_واژه
#واژه۵
#تقوی
زیر واژه ها
#وقایه
#تقی
#متقی
#یوق
#ق
بسم الله الرحمان الرحیم
به اسم الله همیشه و بسیار نزدیک
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی...#حافظ
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد، توکل بایدش
نازها زان نرگسِ مستانهاش باید کشید
این دل شوریده تا آن جَعد و کاکُل بایدش...#حافظ
&
دین ؛ راه (طریق)
یک. توحید و متعلقاتش که عبارتند از
امامت
نبوت
عدل
معاد
دو. شریعت و متعلقاتش که عبارتند از واجبات و مستحبات و ....
سه . این زمان بگذار تا وقت دگر...
خلاصه؛
تقوی که ترس نیست نترس از خدای خویش
با او رفیق باش ، کسی بیگناه نیست
تقوی تسلط است وَ آگاهی از امور
تقوی بجز شجاعت و جز سرپناه نیست
✍️ ؛ #علیرضا_قربان_خان
#واژه_شناسی
#قرآن
https://eitaa.com/eshare
۶
#چله_واژه
#واژه۶
#شیطان
زیر واژه ها
#شطن
#شطون
#شیاطین
شیطان ؛ از ریشه ( ش ط ن )
و یا از ریشه ( ش ی ط )
#شطن ؛ دور شد
#شیط ؛ هلاک شد
ترجمه ی شیطان به دیو و یا اهریمن اشتباه است و در فارسی کلمه ی مناسب و جامعی برای آن پیدا نمی شود و بهتر است که از خود کلمه ی شیطان استفاده گردد. اما برای روشن شدن بار معنایی آن ؛
عرب زبان به چاهی که عمیق باشد و از ابتدایش تا انتهایش فاصله زیاد باشد می گوید ؛ بئر الشطون
و به ریسمان بلند که فاصله ی ابتدا تا انتهایش بسیار باشد می گوید ؛ حبل الشطون و حتی به ریسمان طولانی بطور اختصار می گوید ؛ شطون
و نیز غزوه ی شطون به معنی کارزار طولانی است.
#شیطان ؛ هر موجود، انسان، فکر، نظام، حکومت، مکتب، مسئولیت، مقام و ... و حتی عبادت و عملی که انسان را از خداوند دور کند و سبب هلاک او باشد.
توضیح؛
یک. عمل صالح اگر به معنای دقیق کلمه صالح باشد یعنی اگر امر از جانب #اباصالح باشد نتیجه اش خیر است و عاملش نیز از آفت به دور است. اما اگر عمل صالح به تشخیص هر کس جز اباصالح باشد ممکن است نتیجه اش خیر باشد و اگر نتیجه اش خیر باشد برای عامل آن در صورتی که عجب و تکبر بیاورد دور کننده است و اگر نتیجه اش خیر نباشد فی نفسه دور کننده است.
مقام صالح و فاجر هنوز پیدا نیست
نظر به حسن معاد است نی به حسن معاش...#سعدی
دو. عبادت اگر در معنای واقعی کلمه صورت پذیرد یعنی سبب هموار شدن انسان و راه شدن برای گذر کردن خداوند و مخلوقات از انسان باشد نیکوست در صورتی که مسبب تکبر و عجب و دور شدن از راه خداوند نگردد.
و عبادت در غیر اینصورت گمراه کننده و دور کننده و خود شیطان است.
سه. شیطان به سراغ چه کسی می رود؟ مسلما به سراغ من که خودبخود از مرحله پرت و از راه دوووووور هستم نخواهد آمد چون ضرورتی ندارد من فی نفسه دور هستم و هیچگاه نزدیک هم نبوده ام بنابراین کار شیطان در مورد انسانی شروع می شود که حداقل اصول دین را درک کرده و فهمیده باشد یعنی به وحدانیت رسیده است و امامت را درک کرده و عدل را به جا می آورد و به نبوت اعتقاد دارد و معاد را منتظر است. در واقع در ابتدای سلوک خویش به سمت خداوند است و هرچه در این وادی به حقیقت نزدیک تر شود فعالیت شیطان شدیدتر می شود زیرا هدف غایی و نهایی او ایجاد مانع از « انسان کامل » شدن انسان است.
&
خُطُواتِ الشَّيطانِ ؛ گام های شیطان ( روش های دور کننده )
« يا أَيُّهَا النّاسُ كُلوا مِمّا فِي الأَرضِ حَلالًا طَيِّبًا وَلا تَتَّبِعوا خُطُواتِ الشَّيطانِ ۚ إِنَّهُ لَكُم عَدُوٌّ مُبينٌ » بقره ۱۶۸
به تمام مردم توصیه شده است که دنباله روی شیطان نباشند و از روش های او تبعیت نکنند. راه را دور نکنند.
&
هَمَزَٰتِ ٱلشَّيَٰطِينِ ؛ تحریک شدید شیاطین، اغوای سریع و کامل، به تعبیر امروزی نشان دادن سراب به تشنه و فریب و تحریک او به جای آب، بیراهه را راه نشان دادن،
« وَقُل رَّبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنۡ هَمَزَٰتِ ٱلشَّيَٰطِينِ » مومنون ۹۷
&
چه کسی شیطان را شیطان کرد؟ و با بهتر بگوییم چه کسی شیطان را دور کرد؟ و یا چه کسی شیطان را گول زد؟ !
به نص صریح مبارکه ۱۶ اعراف ؛
قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ
به این سبب که مرا گمراه ساختی بر سر راه مستقیم ایشان خواهم نشست ...
که از زبان شیطان گفته شده است که الله مرا گمراه ساخت و البته این فهم شیطان از موقعیت خویش است و الله همیشه نزدیک و نزدیک کننده است.
&
آیا شیطان بر انسان تسلط نامحدود و قوی دارد؟
« قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ » ص ۸۲
[شيطان] گفت پس به عزت تو سوگند كه همگى را از راه به در مى برم
« إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ » ص ۸۳
به جز عابدین خالص شده ات را
پس تسلط شیطان عمومیت ندارد و محدود است
و
« إِنَّ كَيدَ الشَّيطانِ كانَ ضَعيفًا » نسا ۷۶
« شیطان ضعیف است »
✍️ ؛ #علیرضا_قربان_خان
#واژه_شناسی
#قرآن
https://eitaa.com/eshare
۷
#چله_واژه
#واژه۷
#کواعب
زیر واژه ها
#کعبه
#مکعب
#کعب
#کاعب
بسم الله الرحمان الرحیم
به اسم الله همیشه و بسیار نزدیک
وَ كَواعِبَ أَتْراباً «33»
إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفازاً «31»
حَدائِقَ وَ أَعْناباً «32»
وَ كَواعِبَ أَتْراباً «33»
وَ كَأْساً دِهاقاً «34»
لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً وَ لا كِذَّاباً «35»
جَزاءً مِنْ رَبِّكَ عَطاءً حِساباً «36»
نبا عظیم را خواندم با آن شروع طوفانی و سوال برانگیزش ؛
عَمَّ يَتَسَاءَلُونَ ﴿۱﴾
عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ ﴿۲﴾
از چه از یکدیگر می پرسند؟
از آن خبر بزرگ ...
و ادامه ی کوبنده اش و یادآوری های یادآورنده اش همه و همه در اوج صلابت جمله و کلمه و معنا و رسیدم به ؛
إِنَّ جَهَنَّمَ كَانَتْ مِرْصَادًا ﴿۲۱﴾
از جهنمی که به قطع و یقین تنگه ی مرصاد همه ی انسان هاست گذشتم ! ( البته در تلاوت قرآن فقط ! ) آری از جهنم با تمام توصیفات متحیرانه اش گذشتم تابه مفازی از مرصاد جهنم رسیدم که ؛
إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفازاً «31»
صددرصد برای متقین راه فراری از مرصاد جهنم است
حَدائِقَ وَ أَعْناباً «32»
باغ هایی و تاکستان هایی
وَ كَواعِبَ أَتْراباً «33»
تا رسیدم به آیه ی مبارکه ی ۳۳ و ترجمه ی آن ؛
و دخترانی نورسیده و هم سن ( حسین انصاریان )
و دخترانی همسال با سینه هایی برجسته ( فولادوند )
و دختران زیبای دلربا که همه در خوبی و جوانی مانند یکدیگرند. ( قمشه ای )
و حورياني بسيار جوان و هم سن و سال ( مکارم شیرازی )
و [حوريان] نارپستان همسال ( خرمشاهی )
و .........
با خودم گفتم ؛ ۳۲ آیه از این سوره همه و همه در وصف در کمال و با صلابت و گفتم اصلا به فرض که تمام این ترجمه ها درست باشد اما شاید ( هم به معنای ممکن است و هم به معنای شایسته است ) کواعب اترابا معنای دیگری نیز داشته باشد. تا دلگرم ترم ! کند.
دیدم در معانی کعب نوشته اند؛
غوزک پا، بند استخوان، استخوان برجسته ی روی پا، هرچیز مرتفع و بلند، بزرگی و ارجمندی
و دیدم که کعبه چون برجسته است کعبه نامیده شده است.
و دیدم که مربع فقط دو بعد دارد یعنی طول و عرض و وقتی ارتفاع پیدا می کند و برجسته می شود آن را مکعب می نامند.
دیدم که وجه اشتراک تمام این مشتقات برجستگی است.
باز خواندم که اعراب به دختر تازه به سن بلوغ رسیده به دلیل برجستگی نمایان شده اس کاعب می گوید که جمع آن می شود کواعب یعنی دختران نورس که برجستگی دارند ولی این معنای اصلی کواعب نیست بلکه این مشکل اساسی ما در ترجمه است یعنی اینکه کواعب به این معنی عمومیت ندارد مثلا هر هرم در مصر کاعب است و اهرام ثلاثه ی مصر که جمع است کواعب است و اصولا هر برجستگی کاعب نامیده می شود اما ما در ترجمه به جای ترجمه ی دقیق از نمونه ی مشهور و بارز آن استفاده می کنیم که در اینجا همان است که در ترجمه ها گفته شده است.
اما می شود گفت « کواعب اترابا » یعنی برجستگان خاکی، انسان های برجسته در ذهن ما که دوست داریم در باغ های بهشت با آن ها همنشین باشیم و کاسه هایی از شراب طهور را به هم بزنیم در جاییکه هیچ سخن لغو و کذبی نمی شنویم و این پاداشی است از سوی پروردگار و عطایی درست و حسابی است.
سیاق آیات و آیه ی بعد از ۳۳ نیز همین را می گوید؛ صحبت از نشنیدن هیچگونه سخن لغو و کذب است
پس کواعب اترابا را اینگونه دانستم که ؛
انسان های برجسته ی خاکی
یعنی اشخاصی که در ذهن ما برجسته بوده اند و دوست داریم در بهشت موعود ایشان را ببینیم و با ایشان بنشینیم و هم صحبت باشیم 🙏
پروردگارا پس از آنکه به لطف و رحمتت ما را که زیاده بر خویشتن ستم روا داشته ایم مشمول مبارکه ی « لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّه ... » قرار دادی و جمیع گناهان ما را بخشیدی، ما را با برجستگان ذهن مان، امامان زمان مان؛ از حضرت مصطفای آدم تا حضرت مصطفای خاتم و از حضرت مصطفای خاتم تا « اولی الامر منکم » محشور و همنشین بگردان
پروردگارا جبرائیل ما را بر ما نازل کن تا ما را نیز به خواندن دعوت کند و قرآنت را آنچنان که بر حضرت محمد مصطفی ( الهی وصل کن ما را بر محمد و آل او ) نازل کرد بر ما نیز نازل کند تا آنگونه ای که او فهمید بفهمیم و آنچه را او عمل کرد عمل کنیم.
پروردگارا ما را ببخش و _ زود _ ببر
نقد بخشش را در این زندگی کوتاه دنیا نصیب ما کن زیرا که نسیه ی بخشش در آن زندگی دیگر که آخرت نام دارد و لازمان و لامکان است و زمانش با این زمان هایی که ما یاد داریم متفاوت است ممکن است به قدری طولانی باشد که در نظر تا ابد طول بکشد.
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار
کآواز دهل شنیدن از دور خوش است...
« الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ۚ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ » زمر ۱۸
میان ماه من تا ماه گردون
تفاوت از زمین تا آسمان است...
✍️ ؛ #علیرضا_قربان_خان
#واژه_شناسی
#قرآن
https://eitaa.com/eshare
۸
#چله_واژه
#واژه۸
#الله
زیر واژه ها
کل کلمات و جملات و معانی و هستی !
بسم الله الرحمان الرحیم
به اسم الله همیشه و بسیار نزدیک
#شهید_مطهری؛
« در فارسی لغتی مترادف کلمه الله نداریم و هیچ کدام رساننده ی تمام معنای الله نیستند زیرا واژه ی خدا مخفف خودآی است. خداوند نیز ترجمه ی رسایی از الله نمی باشد چون خداوند به معنای صاحب است و اگرچه الله خداوند هم هست ولی مرادف با خداوند نیست. خداوند یک شان از شئون الله است. »
#ابن_عربی ؛
« الله حیرت جاری در همه چیز یا هر کسی که بخواهد درباره ی الله چیزی بگوید و او را در تعریف بگنجاند، جاهل است و کلامش کامل و درست نیست. »
در واقع ما حتی نمی توانیم درباره ی خود کامل و جامع صحبت کنیم چه از نظر جسمی و چه از نظر روحی دیگر چه برسد به الله
درباره ی خودم چه بگویم که کیستم
دیدم که بهتر است بگویم که نیستم
هستی به جز حقیقت الله دیده اید؟
من در مقابلش به چه جرات بایستم؟؟؟
✍️؛ علیرضا_قربان_خان
#واژه_شناسی
#قرآن
https://eitaa.com/eshare
۹
#چله_واژه
#واژه۹
#استرجاع
بسم الله الرحمان الرحیم
به اسم الله همیشه و بسیار نزدیک
استرجاع ؛ از ریشه ( ر ج ع )
آنچه داده بود پس گرفت
استرجاع یعنی گفتن ؛ « إِنَّا لِلهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ »
که مطابق مبارکه ی ۱۵۶ بقره در هنگام مصیبت شایسته است ادا گردد. خواه این مصیبت مرگ باشد خواه کمتر از آن.
« الذین إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ » ﴿بقره ۱۵۶﴾
[همان] کسانی که چون مصیبتی به آنان برسد، میگویند: «ما از آنِ الله هستیم، و به سوی او باز میگردیم.»[۲]
بخش اول؛ انا لله ؛ اشاره به قبول مالکیت الله و ابتدای اصول دین دارد و در مقام توحید است.
بخش دوم ؛ و انا الیه راجعون ؛ اشاره به برگشت و انتهای اصول دین دارد و در مقام معاد است. (معاد از عود به معنی بازگشتن)
یعنی با گفتن استرجاع محیط دایره « الله به الله » از ابتدا که الله باشد تا انتها که الله است ( رجعت و معاد ) طی می شود.
بخش اول ؛ انا لله ؛ ما از آن الله هستیم صحیح است و ما از الله هستیم غلط. در ترجمه ها و در افواه مردم دیده شده که می گویند ؛ « همه از خداییم » از خدا به معنی جزیی از خداست که ایراد دارد.
اما « ما از آنِ الله هستیم یعنی ؛ « ما برای الله هستیم » که اشاره به مالکیت « او » دارد.
بخش دوم ؛ و انا الیه راجعون ؛ الیه ؛ به سوی او
اشاره واضح دارد به اینکه به سوی الله برمی گردیم و نگفنه است ؛ « فیه » در واقع هیچگاه فنای فی الله در معنای لغوی آن اتفاق نمی افتد و درک حقیقت ذات الله کلا و اصولا غیر ممکن است. سالک در سلوک خویش می تواند در صفات الله فانی شود و نه در ذات الله. معنای استرجاع نیز به معنی « آنچه داده بود پس گرفت » اشاره به همین دارد زیرا که صفات را داده بود و نه ذات را پس صفات را پس گرفت و نه ذات. مقام فنا ( فنای فی الله ) همین است.
#امام_خمینی مقام فنا را فنای سالک از قدرت و نیز فنای سالک از صفات و سپس فنای سالک از هویت می داند که با توجه به بخش اول یعنی ؛ « انا لله » مطابقت دارد.
از همینجا می توان نتیجه گرفت که « عرفان قدرت » به هر طریق و با هر نیت باطل است و چنانچه سالک در سلوک خویش و در طی مراحل الله به الله به قدرتی دست یافت حق استفاده از آن را ندارد مگر با اذن الله.
&
ما ز بالاییم و بالا می رویم
ما ز دریاییم و دریا می رویم
ما از آن جا و از این جا نیستیم
ما ز بیجاییم و بیجا می رویم...
کشتی نوحیم در طوفان روح
لاجرم بیدست و بیپا می رویم...
خواندهای انا الیه راجعون
تا بدانی که کجاها می رویم...
همت عالی است در سرهای ما
از علی تا رب اعلا می رویم...
ای کُهِ هستی ما ره را مبند
ما به کوه قاف و عنقا می رویم
#مولانا
&
اشهد ان لا اله غیر تو
که گرفتار آمدم در سیر تو
چیست معنای شهادت جز وصال
« یک » نفر را برگزیدن در مثال
آدم پیدا و پنهان توام
از کسی نه، بلکه از آن توام
که بریدم خویش را بی واهمه
از همه، از از همه، از از همه
کو همه؟ کو واهمه؟ هیچ است، هیچ
ساقی و هوشیار و میر و مست؛ هیچ
نه منی و نه تویی در کار نیست
غیر ما ما گفتن ما چاره چیست
اینکه می گویی منم؛ یعنی وجود
بی وجودی، بی وجودی، بی وجود
بی گمان وقتی که می گویی؛ تویی
می کنی اذعان به آئین دویی
گفت پیر ما، به ما؛ ما بهتر است
وقت استرجاع، انا بهتر است
گفت در قرآن، خدا با مومنون
آیه ی انا الیه راجعون
ما نه از الله، بلکه ما برا_
_ی خداونیم. از باشد خطا
از بگویی جز جز اش کرده ای
عمدا و سهوا غل و غش کرده ای
زانکه اجزایی ندارد ذات کل
جز باشد ناقص اثبات کل
نه مرکب، نه مجزا، نه عدد
پس بگو یا قل هوالله احد
دل به سوی کشف معنی عازم است
لاجرم تجدید مطلع لازم است؛
اشهد ان لا اله غیر ما
لیس للانسان الی ما سعی...
✍️ ؛ #علیرضا_قربان_خان
#واژه_شناسی
#قرآن
https://eitaa.com/eshare
۱۰
#چله_واژه
#واژه۱۰
#تسبیح
بسم الله الرحمان الرحیم
به اسم الله همیشه و بسیار نزدیک
#تسبیح ؛ از ریشه ( س ب ح )
روان شدن، شناکردن، به جنب و جوش درآمدن
#سابح ؛ شناور، شناگر ؛ شناگر به این سبب که در آب شناور است
#سَابِح_مِن_الْخَيْل ؛ اسب تیزرو ؛ بدین جهت که در رفتار شناور است و شنا می کند.
#مَسْبَح ؛ استخر، محل شنا، مکان شناوری، اسم مکان از سبح
#السباح ؛ شناگر، شناکننده، شناور
تسبیح ؛ در اصطلاح به معنای #سبحان_الله گفتن همانگونه که تکبیر یعنی #الله_اکبر گفتن و #تحمید یعنی #الحمدلله گفتن
تسبیح ؛ شاید از آن جهت که دانه ها در آن شناور هستند و حرکت می کنند و دور می زنند و نیز به رشته کشیده شده اند.
#سبح_الله ؛ الله را ستایش کنید ؛ برای الله شناور باشید، جنب و جوش داشتن برای الله، دور الله چرخیدن، سبک شدن و فراغت از تعلقات
#سبحان_الله ؛ پاک و منزه است الله، در مقام تعحب نیز گفته می شود،
خلاصه
تسبیح ؛ تسبیح در زبان نیست و شامل تمام مخلوقات اعم از جاندار و بی جان می گردد. تسبیح ( سبحان الله ) حرکت و جنب و جوش ذاتی و جوهری همه ی موجودات به سوی تکامل و حول محور الله است.
از کوچکترین اجزا هستی ( ذرات زیر اتمی ) یعنی الکترون ها، پروتون ها و نوترون ها که حول اتم می چرخند و اتمها که حول مرکز مولکول در گردشند تا سیارات که حول مرکز منظومه ها در گردشند و کهکشانها که حور محور خود در گردشند کل هستی در حرکت و جنب و جوش و گردشند و تسبیح جهت الهی تمام هستی است.
« وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يسْبَحُونَ » و همه در مدار خاص خود شناورند.
« وَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ » تز هر دو سمت خوانده می شود؛ شناور است!!!
رشته ی تسبیح اگر بُگْسَست معذورم بدار
دستم اندر دامنِ ساقیِ سیمین ساق بود
و یا
دستم اند ساعد ساقی سیمین ساق بود
چون نیست خواجه #حافظ معذور دار ما را
✍️ ؛ #علیرضا_قربان_خان
#واژه_شناسی
#قرآن
https://eitaa.com/eshare
چون سماورهای روس دکه ی سمسارها
مثل چینی های گلسرخی بر دیوارها
یا شبیه کنده کاری های توی غارها
خسته ایم از این همه - از این همه - تکرارها
زندگی را یاد می گیریم، آنهم بارها
گوسفندانیم در دکان قصابی که نیست
ماهیان منتظر بر نوک قلابی که نیست
یا پلنگانی اسیر نور مهتابی که نیست
تشنه ایم از این همه - از این همه - آبی که نیست
زندگی را خواب می بینیم در خوابی که نیست...
ما اسیران خمارآلود ذهن بی حدیم
گرم پیکاپیک با ساقی مست سرمدیم
در خیال خویش جزیی از خطوط ممتدیم
در تضاد از این همه - از این همه - حال بدیم
زندگی خط است و ما پاره خط بی مقصدیم
ماه آنجا نیست می گوییم آنجا ماه هست
چاه آنجا نیست می گوییم آنجا چاه هست
راه آنجا نیست می گوییم آنجا راه هست
تا زیان از این همه - از این همه - دلخواه هست
زندگی خسران خسران است و آه و آه هست
گوش کن این نکته را این راه ترکستان ماست
این خرابه در نظرآباد ما بستان ماست
این که در چشمان ما داروست درد جان ماست
مفتخر از این همه - از این همه - جولان ماست
زندگی زیباست اما سنگ گورستان ماست
کاش می شد می کشیدیمش به زیر یوق خویش
می رسانیدیم بانگ خویش بر عیوق خویش
دست برمی داشتیم از این همه مخلوق خویش
بی خیال از این همه - از این همه - صندوق خویش
زندگی را صرف می کردیم با معشوق خویش
#علیرضا_قربان_خان
https://eitaa.com/eshare
دوستان !
فرهادِ عاشق، کار چندانی نکرد
عشق باعث می شود، کوهی؛ پرِ کاهی شود
#علیرضا_قربان_خان
https://eitaa.com/eshare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از لغلغه ی زبان گذشتند
از گفتن این و آن گذشتند
کردند عمل به آنچه گفتند
از سود وَ یا زیان گذشتند
رفتند و سر قرار ماندند
از ثانیه و زمان گذشتند
رفتند و کنار حق نشستند
از حوصله مکان گذشتند
چون نعمت قرب حق شنیدند
از نقمت این جهان گذشتند
روزی خور سفره ی خدایند
از حسرت آب و نان گذشتند
بستند کمر به عشق الله
از بندگی بتان گذشتند
شستند دو دست خویش یکجا
از زندگی و ز جان گذشتند
آنان که الست یادشان بود
از سختی امتحان گذشتند
آن شیر دلان جنگ و پیکار
از آتش بی امان گذشتند
آری شهدا به وقت معراج
از بال فرشتگان گذشتند
غاقل چه نشسته ای که آنان
رفتند و از آسمان گذشتند
#علیرضا_قربان_خان
#قاسم_سلیمانی
#شهید
https://eitaa.com/eshare
۱۱
#چله_واژه
#واژه۱۱
#ب
بسم الله الرحمان الرحیم
به اسم الله همیشه و بسیار نزدیک
سیری در اندیشه عرفانی امام خمینی (ره)
سرّ نقطهی باء «بسم الله» بودن امیرمؤمنان (ع)
نویسنده: #محمد_امین_صادقی_ارزگانی
سیری در اندیشه عرفانی امام خمینی (ره)
یکی از مباحث دقیق و اسرارآمیز ابعاد وجودی امیرمؤمنان (علیهالسلام) این است که علی (علیهالسلام) نقطهی باء «بسم الله» است. این مسأله مستند به آموزههای دینی است و بسیاری از بزرگان درباره آن سخن گفتهاند و در عرفان امام خمینی نیز تجلی ویژهای دارد؛ از جمله فرمودهاند:
"... این سورهی شریفه، فاتحة الکتاب، و ام الکتاب، و صورت اجمالیهای از مقاصد قرآن است، و چون جمیع مقاصد کتاب الهی برگشت به مقصد واحد کند و آن، حقیقت توحید است... و حقایق و سرایر توحید در آیهی مبارکه «بسم الله» منطوی است، پس این آیهی شریفه اعظم آیات الهیه و مشتمل بر تمام مقاصد کتاب الهی است... و چون «باء» ظهور توحید و نقطهی تحت الباء، سرّ آن است، تمام کتاب ظهوراً و سراً در آن «باء» موجود است، و انسان کامل، یعنی وجود مبارک علوی علیه الصلوة والسلام همان نقطهی سرّ توحید است، و در عالم آیهای بزرگتر از آن وجود مبارک نیست. پس از رسول ختمی (صلی الله علیه و آله و سلم) چنانچه در حدیث شریف وارد است. (1)"
همچنین در تفسیر سورهی حمد، ضمن تحلیل مبسوطی فرمودهاند:
"پس تمام دایرهی وجود و تجلیات غیب و شهود، که قرآن شریف ترجمان آن است، تا این جای از این سوره مذکور است. و همین معنی جمعاً در بسم الله که اسم اعظم است موجود است، و در «باء» که مقام سببیّت میباشد و «نقطه» که سرّ سببیت است موجود است، و علی (علیهالسلام) سرّ ولایت و سببیّت است؛ پس اوست نقطهی تحت الباء، یعنی نقطهی تحت الباء ترجمان سِرّ ولایت است. (2)"
این مسأله در روایات به صورتهای مختلفی آمده است؛ امیرمؤمنان فرمود: «أنا نقطة تحت الباء». (3)
در روایتی دیگر آمده است که حضرت فرمود:
«اعلم: أنّ جمیع أسرار الکتب السماویة فی القرآن، و جمیع ما فی القرآن فی الفاتحة، و جمیع ما فی الفاتحة فی «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»، و جمیع ما فیه فی الباء، و جمیع ما فی الباء فی النقطه، و أنا نقطة تحت الباء»؛ (4) همه آنچه در قرآن آمده در سورهی فاتحه جمع است، و همه آنچه در فاتحه است در (بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ) جمع است، و همه آنچه در بسم الله است در «باء» جمع است، و همه آنچه در «باء» است در نقطه «باء» جمع است، و من نقطهی باء «بسم الله» هستم.
حال این پرسش مطرح میشود که مفهوم این مسأله که علی (علیهالسلام) سرّ نقطهی «بسم الله» است چیست و در عرفان امام این مسأله چگونه تبیین شده است؟
پاسخ این پرسش و تحلیل این بحث با رویکرد عرفانی با تفاسیری که در این باره مطرح شده به شرح زیر است:
تفسیر اول: تردیدی نیست که قرآن کریم جامع همه حقایق و اسرار جهان هستی است؛ زیرا قرآن، تجلی علم الهی است. خداوند در وصف «کتاب مبین» فرمود:
(وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یَابِسٍ إِلَّا فِی كِتَابٍ مُبِینٍ)؛ (5) هیچ ترو خشکی نیست مگر این که در کتابی روشن [ثبت] است.
منظور از «کتاب مبین» هرچه باشد، ناظر به مقام علم الهی است و قرآن، جلوهای از آن حقیقت بیکران است.
از سوی دیگر، میدانیم که همه حقایق و معارف قرآن کریم تنها از ظاهر آن به دست نخواهد آمد، بلکه برای این منظور باید به باطن قرآن راه یافت. براساس (إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِیمٌ * فِی كِتَابٍ مَكْنُونٍ * لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ) (6) غیر از پیامبر اکرم و اهل بیت آن حضرت، هیچ کس نمیتواند از حقایق ظاهری و باطنی قرآن به طور کامل آگاه شود؛ لذا امیرمؤمنان (علیهالسلام) فرمود:
«ذلک القرآن؛ فاستنطقوه، ولن ینطق ولکن اُخبرکم عنه»؛ (7) آن قرآن را به سخن آورید؛ ولی هرگز سخن نمیگوید، اما من شما را از آن خبر میدهم.
و از امام باقر (علیهالسلام) نقل شده است:
«إنما یعرف القرآن مَن خوطب به»؛ (8) قرآن را فقط کسی میشناسد و به طور کامل به آن معرفت دارد که به او خطاب شده است.
امام خمینی با اشاره به این حدیث نورانی معتقدند که احاطه به جمیع معارف قرآن و تفسیر حقیقی آن اختصاص به انسان کامل دارد. (9)
بنابراین با توجه به ژرفای معرفت و آگاهی امیرمؤمنان نسبت به حقایق و اسرار معارف قرآن کریم، به منزلهی نقطهی «بسم الله» و عصارهی معارف قرآن است. (10)
ادامه دارد
✍️ ؛ #محمد_امین_صادقی_ارزگانی سیمای اهل بیت (ع) در عرفان امام خمینی (ره)
مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)چاپ اول
#امام_خمینی
#واژه_شناسی
#قرآن
#امام_علی
#امام_شناسی
https://eitaa.com/eshare
۱۱
قسمت دوم
#چله_واژه
#واژه۱۱
#ب
امام خمینی معتقد است که تمام معارف قرآن در سورهی حمد جمع شده است و به لحاظ وجود جمعی، همه سورهی حمد در (بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ)، و «بسم الله» در «باء» و «باء» در نقطهی آن جمع است و علی (علیهالسلام) همان نقطهی «باء» است. (11)
از نظر حضرت امام امیرمؤمنان (علیهالسلام) چون بیانگر همه معارف قرآن است، لذا از او به نقطهی «باء» یاد شده است؛ زیرا همان طور که حرف «باء» بدون نقطه، گویا و روشن نیست، اسرار معارف قرآن نیز بدون علی (علیهالسلام) و سایر اهل بیت قابل دسترسی نیست؛ پس همان طور که نقطه مبیّن «باء» است، علی (علیهالسلام) نیز مبین معارف قرآن است. به همین دلیل حضرت فرمود:
«لو شئتُ لأوقرتُ سبعین بعیراً فی تفسیر فاتحة الکتاب»؛ (12) اگر بخواهم به اندازهی هفتاد بار شتر در تفسیر فاتحة الکتاب مطلب مینویسم.
تفسیر دوم: تفسیر دیگر مسأله این است که عرفا معتقدند عالم وجود و نشئه هستی با (بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ) ظاهر شده است؛ (13) زیرا «باء» بعد از حرف «الف» کنایه از ذات خداوند است و «باء» اشاره به عقل اول و صادر نخست دارد. (14)
تحلیل مسأله براساس این مبنا چنین است:
حرف «باء» مقام سببیّت و نقطه، سرّ سببیّت است و علی (علیهالسلام) سرّ ولایت و سببیّت است؛ به همین دلیل از آن حضرت به نقطهی باء «بسم الله» یاد شده است. (15)
در کلام برخی از بزرگان اهل عرفان آمده است که وجود با «بسم الله» ظاهر شده است. در عرفان امام خمینی نیز از «باء» به عنوان مقام سببیّت و از نقطه به سرّ سببیّت یاد شده است. شاید بتوان گفت، مراد این است که اسم شریف «الله» مبدأ و سبب آفرینش است و انسان کامل (پیامبر و اهل بیت (علیهمالسلام)) سرّ و غایب آفرینش میباشد و به همین جهت امیرمؤمنان از خود به نقطهی باء «بسم الله» یاد کرده است.
با توجه به این نکته، منظور امام خمینی که فرمود: «باء ظهور توحید و نقطهی سرّ آن، و وجود علوی همان نقطهی سرّ توحید است» روشن خواهد شد؛ زیرا ظهور توحید به معنای تجلی الهی و سرّ توحید به معنای سبب و غایت آن تجلی است؛ در نتیجه وجود امیرمؤمنان سبب غایی ظهور و تجلی الهی است.
همچنین از آن جا که حرف «باء» در اصطلاح عرفانی به معنای ظهور مطلق است و نخستین تعیّن آن ظهور و تجلی، عبارت از مرتبهی اعلای وجود است که از آن به مرتبهی ولایت مطلقه یاد میشود، پس ممکن است مراد از «سرّ توحید» همان نخستین ظهور وجود یعنی ولایت مطلقهی محمدی و علوی باشد. به بیان دیگر، حقیقت وجود پیامبر و اهل بیت (علیهمالسلام) نخستین تعیّن از تجلی مطلق هستند و به همین جهت در روایات یاد شده از امیرمؤمنان به نقطهی «باء» تعبیر شده است، و از آن جا که در اصطلاحات عرفانی «باء» کنایه از عقل اول و صادر نخست است پس وقتی هستی از غیب به ظهور تجلّی کرد، اولین جلوهی آن، حقیقت وجود ختمی مرتبت و اهل بیت آن حضرت میباشد.
بنابراین همان طور که معنای حرف «باء» با نقطهی آن ظاهر میشود، ظهور هستی نیز با حقیقت وجود انسان کامل جلوه میکند به همین جهت آنها سرّ نقطهی پیدایش و سرآغاز ظهور عالم هستی هستند. (16)
طبق این تحلیل مراد امیرمؤمنان که فرمود: «من نقطهی باء هستم» این است که سببیّت حق تعالی در مقام فعل، در حضرت امیر (علیهالسلام) ظهور و تجلی کرده و آن حضرت مظهر تام سببیّت حق تعالی در مقام فعل است.
بر این اساس در تفسیر عرفانی کلام حضرت که فرمود: «یَنْحَدِرُ عنّی السیل و لا یَرقی إلیّ الطیر». (17) گفته شده که در این سخن حضرت رمزی نهفته است؛ زیرا خروج جهان خلقت از کتم عدم، به «سیل» تشبیه شده و به این نکته اشاره گردیده که امیرمؤمنان، باطن نقطهای است که موجودات از آن نقطه ظاهر میشوند. (18)
تفسیر سوم: در تفسیر سوم این مسأله گفته شده که انسان کامل بر اثر بندگی و یقین ایمانی همه قرآن، بلکه تمام کتابهای آسمانی و حتی همه موجودات را در نقطهی زیر باء «بسم الله» با شهود عینی مشاهده میکند.
توضیح این که اگر کسی بتواند از وجود مجازی و حسی خود خارج شود و به وجود عقلی و عالم مجردات بپیوندد، متصل به دایرهی ملکوت میشود و معنای (وَكَانَ اللّهُ بِكُلِّ شَیْءٍ مُحِیطاً) (19) را بالعیان مشاهده میکند و خود را تحت کبریای حق مییابد. در چنین حالی وجود و هستی خود را تحت نقطهی «باء» مسبّب الاسباب مشاهده خواهد کرد و سرّ باء «بسم الله» را با تمام عظمتش میبیند. و چون امیرمؤمنان (علیهالسلام) به این مقام بار یافته بود، فرمود: «أنا نقطة تحت الباء». (20) این تفسیر، بازتاب حقایقی است که در آموزههای دینی درباره احاطه و گسترهی وجودی امیرمؤمنان آمده است؛ از جمله آن حضرت ضمن خطبهی مبسوطی فرمود:
ادامه دارد ...
✍️ ؛ #محمد_امین_صادقی_ارزگانی
#امام_خمینی
#واژه_شناسی
#قرآن
#امام_علی
#امام_شناسی
https://eitaa.com/eshare
قسمت سوم
#چله_واژه
#واژه۱۱
#ب
«عندی مفاتیح الغیب لا یعلمها بعد رسول الله إلا أنا؛ أنا خازن العلم، أنا العالم بما کان و ما یکون، أنا الکتاب المسطور، أنا البحر المسجور، أنا البیت المعمور، أنا مع رسول الله فی الأرض و فی السماء، أنا أجوز السماوات السبع و الأرضیت السبع فی طرفة عینٍ، أنا خازن السماوات و الأرض بأمر ربّ العالمین، أنا العالم بمدار الفلک الدوّار، أنا الشاهد الأعمال الخلائق فی المغارب و المشارق»؛ (21) مفاتیج غیب نزد من است و بعد از رسول خدا کسی غیر از من از آنها آگاه نیست، من گنجینهی علم هستم، من به آنچه بوده و خواهد آمد آگاه هستم، من کتاب نوشته شده و اقیانوس بی کران پر از مروارید و بیت معمور هستم، من با رسول خدا در زمین و آسمان (شب معراج) بودهام، من آسمانها و زمینهای هفتگانه را در یک چشم به هم زدن میپیمایم، من به امر پروردگار عالمیان خزانهدار آسمانها و زمین هستم، من به مدار فلکِ همواره در گردش آگاهم، من شاهد و ناظر اعمال مردم در شرق و غرب عالم هستم.
در جای دیگر، ضمن سخنان مبسوطی به سلمان فارسی میفرماید:
«لقد علمتُ ما فوق الفردوس الأعلی و تحت السابعة السفلی و ما فی السماوات العلی و بینهما و تحت الثری؛ کلّ ذلک علم إحاطة لا علم إخبار. لو شئتُ أخبرتکم بآبائکم و أسلافکم أین کانوا و ممّن کانوا و أین هم الآن و ما صاروا إلیه؛ فکم مَن أکل منکم لحم أخیه. لو کشف لکم ما کان ممن فی القدیم الأول و ما یکون عنّی فی الآخرة لرأیتم عجائب مستعظمات و اُمور مستعجبات...»؛ (22) من به فوق بهشت برین و زیر هفتمین طبقه زمین و آنچه در آسمان بالا و ما بین آن و زیرزمین است آگاه هستم و بر همه آنها احاطهی علمی و وجودی دارم؛ نه این که از آنها تنها باخبر باشم. اگر بخواهم شما را از پدران و گذشتگانتان خبر میدهم که کجایند و از کجا آمده و اینک کجا هستند و چه بر سر آنها آمده است، و میدانم که در میان شما چه کسانی چه مقدار از گوشت برادر خود با غیبت خوردهاند. اگر برای شما حقایقی را که در آغاز و انجام من بوده و هست کشف شود آنگاه امور شگفتآوری که مایهی تعجب شما است خواهید دید.
مرحوم فیض پس از نقل چندین روایت مشابه میگوید:
"همه این گونه امور در پی فنای مطلق در توحید نصیب انسان کامل میشود؛ زیرا هرگاه خداوند با ذات و صفات و افعال خود بر کسی تجلی کند، او خود را با همه مخلوقات همراه مییابد و با آنها مجتمع میشود؛ به طوری که گویا مدبّر آنها است و همه آنها مثل اعضای او تحت تدبیر او قرار دارد. (23)"
با توجه به این احاطهی علمی وجودی است که حضرت علی (علیهالسلام) بر همه امور تشریعی و تکوینی عالم هستی سیطرهی وجودی دارد و اسرار معارف وحیانی و حقایق تکوینی را با شهود عینی میبیند. از این رو عرفا پیوسته به ولایت آن حضرت متوسل میشوند و از این راه، درک اسرار و معارف الهی و جلوهای از مشاهدات کامل او را جویا میشوند. مولانا نیاز عرفا را به ولایت علوی، در اشعار نغزی چنین بازگو میکند:
ای علی که جمله عقل و دیدهای
شمّهای واگو از آنچه دیدهای
بازگو ای باز عرش خوش شکار
تا چه دیدی این زمان از کردگار
چشم تو ادراک غیب آموخته
چشمهای حاضران بر دوخته
چون تا بابی آن مدینه علم را
چون شعاعی آفتاب حلم را
باز باش ای باب بر جویای آب
تا رسد از تو قشور اندر لُباب
باز باش ای باب رحمت تا ابد
بارگاه ما له کفواً احد (24)
ادامه دارد ...
✍️ ؛ #محمد_امین_صادقی_ارزگانی سیمای اهل بیت (ع) در عرفان امام خمینی (ره)
مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)چاپ اول
#امام_خمینی
#واژه_شناسی
#قرآن
#امام_علی
#امام_شناسی
https://eitaa.com/eshare
۱۱
قسمت چهارم
#چله_واژه
#واژه۱۱
#ب
تفسیر چهارم: نکتهی پایانی بحث این که در فرازی از کلام امام خمینی آمده بود که «باء» ظهور توحید و نقطهی سرّ آن است، و انسان کامل آن نقطهی سرّ است. در توضیح این کلام باید گفت: عرفا انسان کامل را مظهر و صورت نقطهی مقام احدیت میدانند و معتقدند که وجود انسان کامل، کتابی تکوینی و صورت و تجلّی نقطهی احدیّت بسیطهی وجود الهی است؛ این نقطه، اصل همه نقطهها و حروف وجودی و مبدأ تعیّنات است.
از سوی دیگر «نقطه» کنایه از وجود حق تعالی و «باء» کنایه از ظهور آن وجود در مقام اسماء و صفات است، و نقطهی تحت «باء» بودن کنایه از تجلّی آن حقیقت در عالم امکان و تنزّل هستی از اطلاق به تقیّد و تعیّن است. (25)
پس این که در کلام امام خمینی از وجود علوی به عنوان سرّ نقطهی «باء» یاد شده منظور این است که آن حضرت - پس از مقام ختمی مرتبت - کاملترین تجلّی و ظهور حقیقت هستی است.
یکی از بزرگان اهل تحقیق براساس این مبانی عرفانی میگوید:
"نقطهی تحت «باء» کنایه و تمثیل است از مظهر اول و تجلی نخستین بودن امیرمؤمنان (علیهالسلام) یعنی همچنان که در عالم کتابت و تدوین، الفاظ و تصویر حروف هر لفظی که موجود میشود اولین تعیّن هستی او از مقام نقطه تجلّی میکند، بعد آن نقطه و حرف موجود میشود، در عالم کتابت تکوینی نیز نخستین تعیّن جمیع موجودات از مشرق ولایت که نفس رحمانی و فیض مقدس است، طلوع میکند و سایر ماهیات را روشن میسازد، و همانطور که همه الفاظ و حروف در حقیقت نقطه به طور اجمال موجود است، حقیقت ولایت نیز به طور بساطت دارای حقیقت جمیع موجودات است، و از این جهت است که برخی گفتهاند: «باء» عالم ذات و «نقطهی باء» عالم صفات است و امیرمؤمنان تعین اول و مظهر صفات الهی است. (26)"
در پایان، ذکر این نکته ضروری است که یکی از بزرگان اهل معرفت «حدیث نقطه» را با رویکرد عرفانی به صورت بسیار عمیق و جامعی شرح دادهاند که به دلیل اهمیت گفتههای ایشان، تنها یکی از تفسیرهای این حدیث بازگو میشود:
"اما رویی دیگر از آن سخن آن است که «أنا» در این لغت دلالت بر ولایت میکند... پس معنی سخن آن است که ولایت عبارت از نقطهای است که در تحت «باء» (27) واقع شده و تحقیقش آن است که نقطه که محل بحث است این جا در حروف کتابی و صور خطی ایشان دو رو دارد: یکی آنکه مبدأ همه است؛ از آن رو که نقطه است که مبدأ خط واقع گشته؛ و دیگری آن که معاد همه به او است؛ از آن رو که سبب علم به خصایص ایشان میگردد و مبدأ تمیّز متشابهات میشود."
پس معنی سخن بر این توجیه آن باشد که ولایت عبارت از مبدأ شعور و شهود به واحدی است که به وحدت حقیقی یگانه بود؛ چنانچه محیط باشد مبدأ و معاد، و از این جا معنی توحید به عرف انبیا و اساطین اولیا که از شرب خاص انبیا و رسل نصیبی ایشان را مقدّر شده، از قمر وراثت که مترتب بر مقاربت اصلی و متفرع بر مراقبت اوضاع و متابعت احوال و افعال پسندیده انبیا و رسل است، معلوم میشود هوشمندان را اگر تأمل کند در این سخنان.
قدر مجموعهی گل مرغ سحر داند و بس
که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست (28)
پینوشتها:
1. آداب الصلوة، ص 298
2. تفسیر سوره حمد، ص 56- 57
3. روح البیان، ج 1، ص 7؛ منهج الصادقین، ج 1، ص 23، مشارق انوار الیقین فی اسرار امیرالمؤمنین، ص 21
4. ینابیع المودّة، ج 1، ص 69؛ شرح فصوص الحکم (قیصری)، مقدمه، ص 38
5. انعام (6): 59
6. «این پیام قرآن کریم است؛ در کتابی نهفته است که جز پاکشدگان بر آن دستی ندارند»؛ واقعه (56): 77-79
7. نهجالبلاغه، خطبه 158
8. بحارالانوار، ج 46، ص 350، ذیل حدیث
9. ر.ک: تفسیر سوره حمد، ص 12
10. منهج الصادقین، ج 1، ص 23؛ تفسیر تسنیم، ج 1، ص 323
11. ر.ک: شرح دعاء السحر، ص 52
12. بحارالانوار، ج 89، ص 93
13. الفتوحات المکیه، ج 1، ص 102
14. تفسیر القرآن الکریم، ج 1، ص 8
15. ر.ک: آداب الصلوة، ص 274
16. ر.ک: تفسیر سوره حمد، ص 157
17. «سیل معارف و فیض حقایق از کوهسار وجود من فرو میریزد، و مرغ اندیشه را یارای پرواز بر بلندای وجود من نیست»، نهجالبلاغه، خطبهی 3
18. مشارق انوارالیقین فی اسرار امیرالمؤمنین، ص 44
19. النساء (4): 126
20. الحکمة المتعالیه، ج 7، ص 33-34
21. الکلمات المکنونه، ص 196-19۷
22. همان، ص 202
23. همان
24. مثنوی معنوی، دفتر اول، ص 165-166
25. شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم، ص 460
26. شرح مناقب، ص 74
27. ایشان در فرازی دیگر، از «باء» به عنوان مرتبهی نبوت یاد کردهاند؛ با توجه به این نکته، عمق سخن بالا بهتر درک خواهد شد.
28. ر.ک: میراث حدیث شیعه، دفتر اول، ص 185
✍️ ؛ #محمد_امین_صادقی_ارزگانی سیمای اهل بیت (ع) در عرفان امام خمینی (ره)
مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)چاپ اول
&
نقطه عشق نمودم به تو هان سهو مکن
ورنه چون بنگری از دایره بیرون باشی
#حافظ
#امام_خمینی
#واژه_شناسی
#قرآن
https://eitaa.com/eshare
۱۲
#چله_واژه
#واژه۱۲
#صلاه (صلات)
بسم الله الرحمان الرحیم
به اسم الله همیشه و بسیار نزدیک
#صلات ؛ کلمه ی « نماز » ترجمه ی کامل صلات نیست. نماز یا همان نماج یا نماد، نمادی از صلات است و به معنای دعا و نیایش می باشد و البته دعا و نیایش از ارکان و اجزا اصلی صلات است.
دعا را می توان با هر زبانی خواند اما صلات فقط با زبان عربی ادا می گردد.
در قرآن وقتی صحبت از صلات می شود تعبیر قرآئت یعنی خواندن برای آن به کار نرفته است بلکه « اقامه ی صلات » یعنی برپاداشتن عنوان شده است.
صرفنظر از اینکه ریشه ی واژه ی صلات چیست و به چه معناست( در معنی دعا، طلب، میل و توجه و یا ستایش و پرستش و تمجید و ثنا و یا لزوم و وجوب و یا نرمی و خشوع و یا اینکه واژه ای دخیل در عربی باشد به معانی عبادت و پرستش و ....) وجه اشتراک تمام این معانی و کلمات وصل شدن و اتصال و قرابت و نزدیکی است چه اینکه طلب و میل و خواستن و تمجید و ثنا و ... همه و همه در پرتو اتصال و نزدیکی است که اتفاق می افتد.
منظور از توجه به اصل معنای واژه صلات این است که در مواقع پنجگانه که نماد صلات است، توجه ویژه ما به اصل اتصال دائم و نزدیکی و قرب به درگاه احدیت باشد.
&
در مبارکه ی ۳۱ و ۳۲ القیامه این دو کلمه در مقابل هم آمده:
فَلَا صَدَّقَ وَلَا صَلَّىٰ وَلَٰکِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّىٰ
او تصدیق نکرد و روی نکرد بلکه تکذیب کرد و رویگردان شد.
در اینجا همانگونه که صَدَّقَ و کَذَّبَ به عنوان متضاد آورده شده اند، صَلَّىٰ و تَوَلَّىٰ نیز به عنوان متضاد استفاده شده است و در مقابل هم آمده اند که از صَلَّىٰ معنای روی کردن و وصل شدن اخذ شده است.
&
« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ » بقره ۱۵۳
ای کسانی که ایمان آوردهاید! از صبر و نماز ( اتصال و تقرب و نزدیکی به الله ) کمک بگیرید! زیرا خداوند با صابران است.
&
« إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ ۗ وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ ۗوَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ » عنکبوت ۴۵
قطعا نماز انسان را از زشتیها و گناهان باز میدارد و از همه مهمتر یاد خداوند است و خداوند به کارهایی که انجام میدهید آگاه است.
واضح است که متصل واقعی به الله و نه فقط نماز خوان خودبخود از فحشا و منکر دور است.
&
« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاهَ وَأَنْتُمْ سُکَارَىٰ حَتَّىٰ تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ » نسا ۴۲
ای کسانی که ایمان آوردهاید! در حال مستی به نماز نزدیک نشوید، تا بدانید چه میگویید.
نمازی که بخوانیم و اتصال واقعی برقرار نگردد نیز نوعی سکر و مستی و ندانم کاری است. در اینجا ادامه ی آیه بعد از ذکر مستی که فرموده شده است تا بدانید چه می گویید نشان می دهد که دانستن و فهم درست که همان اتصال واقعی باشد مهم است نه نماز خواندن ناآگاهانه.
&
« سجده کن؛ نزدیک شو، نزدیک شو» علق۱۹
در بیان و حالتش باریک شو
✍️ ؛ #علیرضا_قربان_خان
#واژه_شناسی
#قرآن
https://eitaa.com/eshare
مرا به از تو نوشتن نمی رسد ادارک
چه فهم می کند از آسمان سراچه ی خاک
سخن که هیچ خیالت محال ممکن شد
غبار هیچ کجا و دوائر افلاک
کمند رلف تو سرحلقه ی پریشانی ست
مخواه خاطر جمعی از این پریش هلاک
چنان رفیع مقامی که وصف ممکن نیست
وگر زبان بگشایم که می شوم هتاک
نمی رسد به تو هرگز درازدستی من
تو اوج منزلت و من به خاک نه که مغاک
تو از بدیع ترین استعاره باخبری
غزل چگونه بگوید سوار بی فتراک
#علیرضا_قربان_خان
https://eitaa.com/eshare
بدون بردن نام تو داستان خالی ست
زبان خامه و شیرینی بیان خالی ست
تمام هستی تسبیح گوی لطف تواند
بدون ذکر تو سرتاسر جهان خالی ست
زمین و هر چه در او هست زیر سایه ی توست
بدون نور تو پهنای آسمان خالی ست
محبت تو قبولی طاعت و قرب است
کمین اثر نکند تا دل کمان خالی ست
بدون اشهد ان علی ولی الله
نماز باطل و نیت بد و اذان خالی ست
#علیرضا_قربان_خان
#امام_علی
#امام_شناسی
#غدیر
اشاره؛ نوشته های علیرضا قربان خان
https://eitaa.com/eshare
۱۳
#چله_واژه
#واژه۱۳
#يَسْطُرُونَ
#سطر
بسم الله الرحمان الرحیم
به اسم الله همیشه و بسیار نزدیک
« ن وَالْقَلَمِ وَ مَا يَسْطُرُونَ » قلم ۱
نون، سوگند به قلم و آنچه سطر سطر مى نويسند
يَسْطُرُونَ ؛ سطر سطر مي نويسند
سَطْر يا سَطـَر ؛ صفي از کلمات نوشته شده
سَطـَر فلان ؛ فلاني سطر سطر نوشت
&
الله می توانست در این آیه به جای استفاده از یسطرون، از یکتبون استفاده کند به معنی می نویسند
اما از یسطرون معانی بیشتری نسبت به نوشتن معمولی اراده کرده است و آن هم سطر سطر نوشتن است و به نظر می رسد این آیه ضمن اینکه تمام معانی گفته شده در ترجمه ها و تفاسیر را در خود دارد نوعی پیشگویی و اشاره به آینده نیز دارد که در آینده دستگاه هایی به وجود می آید که کل سطر را یکجا می نویسد که همین دستگاه های پرینتر، چاپ و کپی امروزه است که کل صفحه را یکجا چاپ می کند.
در ترجمه ها در ذیل این آیه اکثر مترجمین نوشته اند
« می نویسند » در حالیکه اصل معنای آن « سطر سطر می نویسند » می باشد.
&
« ن » هم از حروف مقطعه است و هم در این آیه با توجه به کلمات بعدی می تواند به این معنی باشد؛
ابتدا به « ن » یکی از حروف الفبا
سپس به « قلم » وسیله ای که حروف و کلمات و جملات را با آن می نویسند.
و در آخر به سطر سطر نوشتن
قسم ایراد شده است.
یعنی به حرف، کلمه و سطر قسم یاد شده است.
&
امروزه در بحث های انگیزشی و مدیریتی نسبت به نوشتن اهداف و برنامه های کوتاه مدت و دراز مدت تاکید می شود. در واقع وقتی ایده، برنامه، هدف و یا آرزویی بوسیله ی نوشتن از مرحله ذهنی به عینی تبدیل می گردد، خلقی صورت گرفته است و راه برآورده شدن آن ایده و هدف آسانتر دنبال می شود.
اهمیت این بحث وقتی بیشتر می شود که حدود ۱۴۰۰ سال پیش این آیه نازل در سرزمینی نازل شده است که در میان آن ها در عرب جاهلیت شمشیر حرف اول را می زده است و تعداد نویسندگان و کسانی که خواندن و نوشتن می دانسته اند بسیار بسیار اندک بوده است و به آنچه که می نویسند ( خوب یا بد ) و وسیله ی نوشتن و حروفی که با آن نوشتن صورت می گیرد قسم خورده شده و تاکید شده است.
&
« الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ »
آن خدایی که بشر را علم نوشتن به قلم آموخت.
اشاره واضح به اینکه نوشتن و قلم را الله مستقیم به انسان تعلیم داده است.
« إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا » انسان ۷۶
ما راه را به او نشان داديم خواه شاكر باشد و پذيرا گردد يا ناسپاس
یکی از راه هایی که به انسان نشان داده شده است همین « عَلَّمَ بِالْقَلَمِ » است که می تواند موجب سعادت و یا شقاوت او واقع گردد و در این دو سوگند و یا به تعبیری سه سوگند یاد شده در ابتدای سوره قلم به هر دو وجه نویسندگی ( کار رسانه ای ) اشاره شده است یعنی این سوگندها تنذیر و تبشیر دارد. اگر این حروف و کلمات و سطور در جهت مثبت باشد و وجهه ی خدایی داشته باشد این سوگند ها بشارت است و اگر در جهت منفی باشد تنذیر است و ترساننده.
همچنان در مبارکه ی ۷۹ از سوره بقره فرموده است؛
«فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَٰذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا ۖ فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ »
پس وای بر آنان که نوشتهای با دست خود مینویسند، سپس میگویند: «این، از طرف خداست.» تا آن را به بهای کمی بفروشند. پس وای بر آنان از آنچه با دست خود نوشتند؛ و وای بر آنان از آنچه از این راه به دست میآورند.
&
هر کسی را ، هر قبیله ای را توتمی است ؛ توتم من ، توتم قبیله من قلم است.
قلم زبان خدا است ، قلم امانت آدم است ، قلم ودیعه عشق است ، هر کسی توتمی دارد
و قلم توتم من است
و قلم توتم ما است.
#علی_شریعتی
&
الهی و ربی ؛
قلم از توست و در دست توست
قلم عفوت را بر نادانسته ها و نادانی های ما جاری کن
اگر ناآگاهم و سهوا خطا کرده ام ؛ به آگاهی ات مرا ببخش
و اگر آگاهم و عمدا خطا کرده ام ؛ آگاهی ام عین ناآگاهی بوده است و عمد من نیز از سر ناآگاهی، به بزرگواری ات و به آگاهی ات مرا ببخش.
&
قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز
ورای حد تقریر است شرح آرزومندی...#حافظ
&
✍️ ؛ #علیرضا_قربان_خان
#واژه_شناسی
#قرآن
https://eitaa.com/eshare
سر سلسله ی دلاوران است علی
لب دوز همه سخنوران است علی
آلاف تحیه و الثنا بر او باد
میر دو سرا امیر جان است علی
#علیرضا_قربان_خان
#رباعی
https://eitaa.com/eshare
۱
عروض به زبان ساده ؛
#عروض
#عروض۱
#رکن
#هجا
#صامت
#مصوت
رکن ؛
اساس و ستون هر چیز،
در عبادات، جزئی است که کم و زیاد کردن عمدی یا سهوی آن موجب بُطلان عبادت میشود.
رکن در شعر ؛
به هر یک از میزانها یا افاعیل؛
پایه یا رُکن میگویند.
مانند؛
فَعولُن، مَفاعیلُن، فاعِلاتُن، مُستَفعِلُن، مَفاعِلَتُن و ...
جمع رکن ؛ #ارکان
&
هجا ؛
هجا یا بخش، یک واحد گفتار است که با هر ضربه هوا از ریه خارج میشود. مثلا کلمه دفتر به دو هجا تقسیم میشود که عبارتند از؛ دف _ تر
در واقع هر هجا یک بخش از یک کلمه است.
هجا در شعر ؛
هر بخش رکن را یک هجا می گویند ؛
رکن مفاعیلن ؛ مَ / فا / عی / لُن
شامل ۴ هجا
رکن فعولن ؛ فَ / عو / لُن
شامل ۳ هجا
تکرار و تمرین روزانه باعث می شود ارکان ملکه ی ذهن شده و خودبخود ذهن آماده ی کلاسیک گویی می شود
برای مثال کلمات و جملاتی که روزانه می شنویم یا می گوییم ممکن است هم آوا با برخی ارکان باشد در حالیکه تعمدا به آن آگاه نیستیم؛
می نشستم ؛ فاعلاتن
می / نِ / شس / تم
فا / عِ / لا / تن
در را ببند ؛ مُستَفعِلُن
در / را / بِ / بند
مس / تف / عِ / لُن
و ...
انواع هجا؛
ابتدا خیلی مختصر به معرفی صامت و مصوت می پردازیم ؛
صامت؛
به معنی ساکت و بیصداست.
در زبان فارسی ۲۳ صامت وجود دارد؛
ء ب پ ت ث ج چ ح خ د ز ژ س ش ف ق ک گ ل م ن و هـ ی
در واقع هر حرف بدون صدا, صامت نامیده می شود که البته خواندن آن بدون صدا امکان پذیر نیست
مصوت؛
مصوِّت آوایی که با لرزش تارهای صوتی از گلو خارج میشود و در هنگام ادای آن، دهان باز میماند.
در زبان فارسی شش مصوت داریم؛
ــَـ ــِـ ــُـ آ او ای
مصوت کوتاه ؛ سه مصوت «ــَـ ــِـ ــُـ»
مصوت بلند ؛ سه مصوت «آ، او، ای»
یک. هجای کوتاه ؛
۱. مصوت کوتاه ؛
اَ اِ اُ
۲.صامت +مصوت کوتاه ؛
نُ تُ رِ و....
خوانش حرکات فتحه، کسره و ضمه بر روی یک حرف هجای کوتاه را بوجود می آورد؛
بَ
بِ
بُ
در کلمه ی « برادر »
اولین هجا، « بَ » هجای کوتاه است
دو . هجای بلند؛
۱. صامت+مصوت کوتاه+صامت ؛
مَن زَد شُد و...
۲. صامت + مصوت بلند ؛
با بو سو مو و...
۳. مصوت بلند به تنهایی ؛
آ او ایی
خوانش صداهای « آ - ای - او » بر روی یک حرف هجای بلند را بوجود می آورد ؛
با
بی
بو
خوانش دو حرف کنار هم به صورتی که حرف دوم ساکن باشد هجای بلند را بوجود می آورد ؛
دَرْ
بر
سر
تن
من
آن
و...
در کلمه ی « برادر » دومین و سومین هجا، هجای بلند است؛
۱. بَ هجای کوتاه
۲. را هجای بلند
۳. در هجای بلند
برادر ؛ فعولن
ب / را / در
فَ / عو / لُن
سه . هجای کشیده ؛
۱. مصوت بلند+صامت ؛
آش آب و...
۲. صامت +مصوت کوتاه +صامت+صامت؛ رَفت بَست بُرد و....
۳. صامت +مصوت بلند+یک یا چند صامت؛
زور دور مار کار پیش کیش دید بید و...
نکته؛
۱. هجای کشیده دو هجاء محسوب می شود.
ادامه دارد
✍️ ؛ #علیرضا_قربان_خان
https://eitaa.com/eshare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#می_مینای_حقیقت
#ذلک_الکتاب
#قرآن
#جام_هشت
#هم_راکعون
#علی
#آیه_ولایت
#آیه_انگشتری
#مائده۵۵
« إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ » مائده۵۵
« ولیّ امر و یاور شما تنها خدا و رسول و مؤمنانی خواهند بود که نماز به پا داشته و به فقرا در حال رکوع زکات میدهند »
به اتفاق مفسّران مراد مولا علی علیه السّلام است.
#راكعون؛ ركوع كنندگان
#ركع و #ركوع؛ خم شدن
به آیه ۵۵ مائده که درباره ی
ولایت علی علیهالسّلام است « آیه ولایت » اطلاق میشود زیرا که آشکارا بر حق ولایت و خلافت مولا علی علیه السلام دلالت دارد.
#امام_علی
#امام_شناسی
✍️ ؛ #علیرضا_قربان_خان
https://eitaa.com/eshare