eitaa logo
فلسفه نظری
2.1هزار دنبال‌کننده
458 عکس
76 ویدیو
69 فایل
🔮شناخت عقلانی پیرامون حقیقت‌ موجودات‌ را فلسفه‌نظری گویند. ✔والحّقُ لایعرفُ الّا بِالبُرهان لابِالرِجال @eshragh1300
مشاهده در ایتا
دانلود
4_6005843170192000197.pdf
342.1K
🔴 امکان علم دینی ❇️ بحثی در چالش‌های فلسفی اسلامی سازی علوم انسانی 🔹#حسین_سوزنچی @falsafeh_nazari
4_6005843170192000199.pdf
737.8K
🔴 درآمدی تحلیلی بر منطق تدوین مبانی علوم انسانی اسلامی 🔹#سید_محمدحسین_کاظمینی @falsafeh_nazari
هدایت شده از انبارکانال
2_5285006332024324146.mp3
17.42M
🎧 فلسفه و علوم انسانی 🔻 @falsafeh_nazari
🔹درس‌گفتار #افلاطون 🔻#مهدی_قوام_‌صفری جلسه دوم @falsafeh_nazari
هدایت شده از انبارکانال
4_5992195121334978159.mp3
16.41M
🔹درس‌گفتار 🔻 جلسه دوم @falsafeh_nazari
🔴غايت فلسفه  ⬅️غايت فلسفه نظري آن است كه مشابه نظام علّي جهان خارج، به صورت نظام علمي، در نفس آدمي متنقش گردد. حصول تشابه موجود به دو نظام هستي(عيني و علمي) در خصوص مادي بودن آنها نيست، بلكه در صورت و هيئت اشياست، چون جهان عيني، گرچه داري بخش مجرّد است؛ ولي بخش ديگر آن مادّي است، در حالي كه نظام علمي، مجرد محض است. ⬅️منظور از شباهت نيز همچنان كه در مباحث وجود ذهني طرح مي شود، قول به شبح و امثال آن نيست، زيرا اين گونه اقوال منجر به نفي و انكار شناخت نسبت به جهان خارج مي شود؛ حال آنكه آدمي هرچند محدود، ليكن به حقيقت، در حد وسعت خرد خود، قادر به شناخت حقايق جهان است و غرض حكمت عملي آن است كه كه روح بر بدن مسلط و بدن تابع و مطيع روح گردد. بنابراين بدن در حد ذات خود، دشمن روح و عقل آدمي نيست، زيرا در اين صورت، چاره اي جز هلاكت و نابودي آن نيست. اگر عقل بر نفس غالب شود، بدن را در راه رشد و استكمال نفس قرار مي دهد.  📚فلسفه صدرا - ج 1، صفحه 29. ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴وحدت و کثرت وجود ⬅️اين بحث، بحث وحدت و کثرت وجود است که از مهمترين مسائلي است که به يک معنا هميشه در جهان مطرح بوده است. ⬅️تاريخچه‌‌‌‌‌: ⬅️مسأله وحدت و کثرت وجود به اين نام و به اين عنوان و به اين شکلي که الآن ما در اينجا مي‌‌‌‌‌بينيم، در کتب فلاسفه قبل از ملاصدرا، يعني در کتب فارابي يا بوعلي يا بعد از بوعلي مطرح نبوده است و آنها بحثي را تحت عنوان وحدت وجود يا کثرت وجود طرح نکرده‌‌‌‌‌اند. همان ريشه‌‌‌‌‌هايي که مسأله اصالت وجود را در فلسفه وارد کرد، همان ريشه‌‌‌‌‌ها نيز مسأله وحدت وجود و کثرت وجود را مطرح نمود، که يکي از اين ريشه‌‌‌‌‌ها عرفان است. ⬅️در عرفان هم باز آن کسي که اين مسأله را تحت اين نام «وحدت وجود» عنوان کرد محيي الدين بود در قرن هفتم هجري. قبل از محيي الدين مسأله وحدت در عرفان مطرح بوده است ولي هنوز به طور جزم صاحبنظران نمي‌‌‌‌‌توانند ادعا کنند که وحدت عارف آيا وحدت شهود است يا واقعا وحدت وجود است؛ يعني آن وحدتي‌‌‌‌‌که عرفا از آن بحث مي‌‌‌‌‌کنند صرفا يک جنبه انساني دارد به اين معنا که عارف مي‌‌‌‌‌رسد به مقامي که غير از خدا چيزي نمي‌‌‌‌‌بيند و به قول سعدي: «رسد آدمي به جايي که بجز خدا نبيند» يا واقعا جز خدا چيزي وجود ندارد؟ اينکه عارف مي‌‌‌‌‌رسد به مقامي که غير از خدا چيزي نمي‌‌‌‌‌بيند غير از اين مسأله است که جز او وجود ندارد. 💠اين از آن جنبه است که انسان عارف به دليل همان عشق عارفانه- که قهرا خاصيت عشق تک بيني است- جز معشوق چيز ديگري را نمي‌‌‌‌‌تواند ببيند و در هر چيز ديگر هم نگاه کند باز معشوق را مي‌‌‌‌‌بيند (که اين حالت احيانا ممکن است در يک عشق ديگر نيز براي انسان پيدا بشود). آيا مسأله اين است و يا واقعا به وحدت وجود معتقد بوده‌‌‌‌‌اند؟ عده‌‌‌‌‌اي معتقدند که عرفاي قديم مثل عرفاي قرن سوم و قرن چهارم اگر دم از وحدت وجود زده‌‌‌‌‌اند چيزي بالاتر از وحدت شهود نگفته‌‌‌‌‌اند و واقعا جهان بيني عرفاني بر اساس وحدت وجود در عرفان وجود نداشته است. ولي ديگران معتقد هستند که نه، در جهان بيني عرفاني همان واقعيت وحدت وجود بوده است منتها آنها تعبير فلسفي درباره اين مطلب نداشته‌‌‌‌‌اند و کاري که محيي الدين کرده است اين است که براي اين مطلب تعبير فلسفي آورده و بعد توانسته است اينها را در يک قالبهاي مأنوس با ذهن و مأنوس با فکر بريزد؛ يعني آنچه را که آنها از طريق مکاشفه در مي‌‌‌‌‌يافته‌‌‌‌‌اند او توانسته است در يک قالبهاي مأنوس با فکر و مأنوس با ذهن بيان کند. . . . . . 💢 ... ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴فلسفه الهي چیست؟ ♨️قسمت اول. ⬅️در بنيان واقعيت جهان هستي هيچ ترديدي نيست و وجود حقايق عالم, به اعتباربخشي ما نياز ندارد ـ اصولاً اعتبار ما ارزشي ندارد ـ و اساسً انكار عالمِ بيرون سفسطه‌اي بيش نيست. اين سفسطه دردي است كه از طريق برهان و دليل درمان نمي‌شود و اگر داروي شفابخشي باشد, همان داغ كردن است. ⬅️شكّي نيست كه علم به حقايق خارجي از نوع علوم بديهي اختلاف‌ناپذير نيز نيست, زيرا در اين صورت آراي مردم در نفي و اثبات اين حقايق, گوناگون نمي‌شد; به گونه‌اي كه در بعضي موارد, نظر عدّه‌اي به اثبات موضوعي و نظر عدّه ديگري به نفي آن موضوع مي‌انجامد. دو عقيده‌ي متناقض درباره‌ي يك موضوع, حتي گاه يك فرد در طول حيات علمي خود, درباره‌ي يك موضوع, دو عقيده‌ي متناقض دارد. ⬅️ريشه‌ي اين اختلاف نظرها در آن است كه گاهي يك انسان موضوعي را موجود معيّن خارجي مي‌پندارد و مي‌گويد: اين موضوع, موجود حق و ثابت است و در همين حال, انسان ديگري, همين موضوع را موهوم و خرافي مي‌پندارد و مي‌گويد: اين موضوع هيچ اثر وجودي در خارج ندارد, بدين‌سان, آنچه در نظر يك انسان چشمه‌اي جوشان است, در نگاه انسان ديگري سرابي خشك و موهوم است و آنچه نزد يكي سراب خشك است, براي ديگري چشمه‌اي جاري است. ⬅️از اين‌رو كسي به موضوعي ايمان مي‌آورد و ديگري به همين موضوع كفر مي‌ورزد. او به چيزي تديّن دارد كه ديگري نسبت به آن كافر است. زيرا انسان موجودي حيّ (مدرك فعّال) است و نمي‌تواند به سادگي از كنار حقايق هستي بگذرد, بلكه ناگزير بايد همراه با اين حقايق و به وسيله آنها زندگي خود را بگذراند. چنان‌كه نمي‌تواند به هر شكلي كه بخواهد به اين حقايق دست يابد و به هر گونه‌اي كه بخواهد در آنها تصرّف كند.  پس ناچار بايد اين حقايق را چنان كه هستند, بشناسد, ولي چنان‌كه گفته شد دستيابي به اين حقايق, از علوم بديهي سهل‌الوصول نيست, بلكه رسيدن به حقايق هستي از علوم نظري دشوار است.  💠از اين‌رو انسان كه در پي شناسايي حقايق است, به ترازويي نيازمند است كه به وسيله آن حق را بسنجد و آن را از باطل باز شناسد تا بدين‌سان رشد و هدايت حقيقت از گمراهي و ضلالت خرافات جدا شود. 💠اين ميزاني كه حق را با آن مي‌سنجند و به وسيله آن بودنِ حق را از نبودنِ باطل ممتاز مي‌سازند, همان علمي است كه «فلسفه» نام گرفته است. زيرا فلسفه عهده‌دار بحث از احوال موجود به لحاظ موجوديت آن است. . . (ع). 💢 ... ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴هایدگر واضطراب متافیزیک یوزف بوخنسکی درکتاب(سیرفلسفه معاصر)پیرامون وضعیت فلسفه درقرن بیستم عبارت(اضطراب متافیزیک)رابه کارمیبرد.بحرانی که آغازآن با دوآلیسم جوهری دکارت بود ودر اواخر قرن نوزدهم در جدال بین ایدآلیسم ورئالیسم خودرا نشان داد.گرچه درقرن هجدهم فلاسفه عصرروشنگری به افق مدرنیسم خوش بین بودند و کانت در تئوریزه کردن عقلانیت اومانیستی کتاب(روشنگری چیست)رابه نگارش درآورد،اما آنچه بعداز هگل رخ میدهد مقدمه یک اضطراب فکری است که به مثابه آغاز طغیان برعلیه عقلانیت سوبژکتیویستی میباشد.دورانی که میتوان به اعتباری آنرا عصر پست مدرنیسم نامیدبا سورن کی یرکگور شروع میشود وباکتاب(جهان به مثابه اراده وتصور)آرتور شوپنهاور جدیت میباد ودرنهایت به نیچه ختم میشود.بدون شک میتوان نیچه را مبدا رویکردی دانست که امتداد آن به ظهور مارتین هایدگر می انجامد.کتاب(فراسوی نیک وبد)که نیچه آنرا به سال(۱۸۸۲)نوشت سرآغاز تفکرفلسفی پست مدرن میباشد وهفت سال بعداز این کتاب درسال(۱۸۸۹)هایدگر به دنیا می آید. به عبارتی هایدگر بربستری از بحران واضطراب فلسفی زاییده میشود ورشد میکند. به اعتقاد فردریک اسکینر اگر درصددفهم معنای که توسط نویسنده منظورشده است باشیم بایدبه مباحث،مجادلات وپرسشهای که درآن زمانه وفضای زندگی وفکری متفکر مطرح بوده مراجعه کنیم.لذا جهت فهم دقیق هایدگرباید به زمانه وزمینه فکری او توجه کرد. زمانی که هایدگر به دانشگاه قدم میگذارد بادو رویکرد اساسی مواجهه میباشد: اول_اضطراب فلسفی که درجدال بین ایدآلیسم ورئالیسم متجلی شده بود. دوم_تلاش هوسرل جهت غلبه براین اضطراب متافیزیکی وبحران فکری فلسفه غرب.گرچه هوسرل تلاش میکند بربحرانی که فلسفه رافراگرفته غلبه کند ودرصددآن است که یقین فلسفی که از دکارت به بعد مفقودشده بودرابه فلسفه برگرداند امادر تحقق این هدف موفق نبود. بنابراین هایدگر دست پرورده چنین فضای بحرانی است وشاید درصدد یافتن راهی برای برون رفت از این اضطراب متافیزیکی ونیهیلیسم فکری است که دامن گیر بشر عصرمدرن شده بود. اندیشه های هایدگر دو دوره متفاوت دارد: دوره اول(کتاب هستی وزمان) درکتاب فوق پرسش اصلی هایدگر از وجود وهستی میباشد.وجودی که درافق زمان ازچهره او پرده برداری میشود.امابرای تحلیل معنای وجود چاره ای جزآن نمیبیند که به سراغ پرسشگر برود.زیرا پرسشگراست که در حد ظرف وجودی خویش از هستی پرسش میکند.هایدگراز این پرسشگر از وجود باتعبیر(Dasein)یادمیکند تا تفاوت دیدگاه خود با فلسفه کلاسیک درباب انسان و وجود را مشخص کند. . ادامه دارد . ➖➖➖➖➖➖ 💠کانال 🌿فلسفه نظری🌿 @falsafeh_nazari
هدایت شده از انبارکانال
🔴دازاین و انحراف در متافیزیک همواره این پرسش مطرح است که چرا هایدگر برای پرداختن به وجود از دازاین وانسان پرسشگر نسبت مند شروع میکند؟ درپاسخ باید به نگرش او درباب پرداختن فلسفه به وجود اشاره کرد. هایدگر معتقداست متافیزیک در سیر تاریخ خود دچارنوعی انحراف وفراموشی ازموضوع اصلی خود شده به‌گونه‌ای که به جای پرسش وتحقیق از (وجود)به(موجود)پرداخته.وی از این انحرافِ متافیزیک در رساله های متعددی سخن گفته وبراین معنا تاکید میکند که فلسفه چون از(موجود بما هو موجود)پرسش میکند از توجه به(وجود به ما هو وجود)غفلت کرده. به اعتقاداو سه پیش فرض اساسی مانع از توجه به حقیقت هستی شده است: اول:اینکه مفهوم وجود کلی ترین وعامترین مفهوم میباشد.بنابراین چون عامترین مفهوم است تصورشده که این مفهوم ازچنان وضوحی برخوردار میباشد که نیازی به تحلیل وبررسی آن وجود ندارد.درحالیکه به زعم هایدگر دقیقابه خاطراینکه این مفهوم عامترین مفهومی است که بامفهوم دیگری عامتراز او نمیتوان آنراتوضیح داد مفهوم وجود ازابهام وتیرگی برخوردار میباشد ونیازمندآن است که بیش از هرمفهوم دیگری مورد مداقه وتحلیل قرار بگیرد. دوم:مفهوم وجود قابل تعریف نیست.به این معنا که چون مفهوم وجود عامترین مفهوم است مفهوم گسترده تری از آن نداریم که بتوانیم مفهوم وجود را درپناه آن تعریف کنیم. سوم:باور به اینکه وجود یک مفهوم بدیهی است.به این معنا که برای درک مفهوم بدیهی مامحتاج مفهوم دیگری نیستیم لذا نمیتوان از مفهوم یامفاهیم دیگری برای درک وفهم وتحلیل مفهوم وجود کمک گرفت. حال آنکه این پیش فرضهابرمبنای متافیزیک ارسطویی محقق شده که بر اساس آن نمیتوان ونمی باید به بحث وتحلیل وتعریف از(وجود)پرداخت درحالی که هایدگرمعتقداست امکان سخن گفتن وتحلیل وجودبنابرمبانی غیر ارسطویی ونگاه به وجوداز زوایای دیگر ناممکن نمی باشد.بنابراین بداهت وجود دال برناتوانی ماازفهم بیشتر مفهوم وجود نیست.اومعتقداست ماهنوز درمواجهه مستقیم باوجود واقع نشده ایم وبراساس فهمی غیرمستقیم وپیشینی از وجود قرار داریم لذا مفهوم وجود برای ما در هاله ای ازابهام وتاریکی قرار دارد ومانیازمند وقادر برشناخت بیشتر وبهترمفهوم وجود هستیم.خلاصه آنکه براساس این سه پیش فرض متافیزیک سنتی کارسطویی باب تفکر درباب مفهوم وجود رابه روی خود بسته است واکنون مانیازمند آن هستیم که پس از این قرون متمادی مجددا تلاش کنیم تااین پیش فرضها راکنار بزنیم وتوجه نمائیم که حقیقت وجود گرچه عامترین وبدیهی ترین وغیرقابل تعریف ترین مفاهیم بنظر میرسد امادر واقع این پیش فرضها بیش ازآنکه یادآور(منع)از تفکر درباب مفهوم وجود باشند باعث (دعوت)به تفکر عمیق تردرباب معنای وجودهستند.او در کتاب(هستی وزمان)میخواهدبر نگرش فلسفی_ارسطویی چیره شود ودرواقع مسیرانحرافی متافیزیک رابه جایگاه اصلیش بازگرداند.امانه به واسطه فلسفه،بلکه بافراتررفتن از متافیزیک وبابهره‌مندی ازراهی دیگر.زیرامتافیزیک نمی‌تواند به پرسش ازحقیقت وجودپاسخ دهد چراکه اساساچنین مساله ای رامطرح نمیکند.زیراتفکرفلسفی همیشه به وجود در قالب موجودات از آن جهت که موجودهستندنگاه کرده. هایدگر در کتاب(وجود وزمان)میگوید باتوجه به آنچه گفتیم اکنون برای شناخت وجود از کجا باید آغاز کنیم؟؟باتوجه به اینکه وجود یک موجودی درعرض سایر موجودات نیست بلکه وجود درهر موجودی حاضراست.کدامین موجود بهتر وبیشتر میتواند آینه تمام نمای وجود باشد وآیا اساسا برای وجود آینه تمام نمایی متصور است یاخیر؟از همین جااست که هایدگر به سراغ موجودی می رود که از آن تعبیر به دازاین میکند.انسان یا دازاین نقطه عزیمت تفکرفلسفی هایدگر برای تامل وتفحص درباب وجود است. بنابراین هایدگربه سراغ انسان میرود وباب پرسش ازانسان را میگشاید زیرامقصوداو آن است که ازطریق انسان شناسی میتوان درجاده هستی شناسی قدم زد.هدف هایدگر این نیست که درباره انسان تحقیق کنداما تصورمیکندتحلیل پدیدارشناسانه انسان به عنوان یک وجود انضمامی و یک هستی عینی به شناخت وجود کمک میکند.لذا هایدگر برای تحلیل معناومعمای وجودچاره ای نمیبیند که ازطریق تاویل هرمنوتیکی موجودی که بیش از هرچیزدیگربه وجود نزدیک است یعنی انسان، عمل کند.اما نه هرانسانی بلکه بشری که پرسشگراز هستی است ونسبتی با وجود برقرار کرده.او ازاین انسانِ پرسشگرکه درپی یافتن نسبت خویش باوجود است باتعبیر(Dasein)یادمیکند. هایدگر تاکید میکند که پرسش از وجود درمیان موجودات بی شمار عالم صرفا برای موجودی به نام دازاین مطرح میشود واین امکان ویاپرسش از وجود برای هیچ موجود دیگری به غیراز انسان مطرح نیست ونمیشود. اما چرا دازاین درمعرفی ونمایاندن هستی برموجودات دیگر تقدم وترجیح دارد وچراموجودات دیگر نمیتوانند نقطه عزیمت شناخت شناسی هستی قرار بگیرند.هایدگراز چندجهت دازاین را مقدم بر هرموجود دیگری درمعرفی ونمایاندن هستی میداند: 1_دازاین امری وجودی(Ontical)است واین
هدایت شده از انبارکانال
موجود درهستی اش به واسطه اگزیستنس تعین میابد. 2_دازاین امری وجودشناختی(Ontological)است 3_دارا بودن توامان حیثیت انتیک_انتولوژیک برای امکان تحقق هرآنتولوژی دیگراست.بنابر انچه گفته شد دازاین بیش ازهرموجود دیگری خودرا به عنوان یک امرقابل پرسش درنسبت با وجود منکشف ساخته است. قابل ذکراست که نزد هایدگرامر انتیک باامر انتولوژیک تفاوت دارد ولی درعین حال این دو حیثیت در دازاین حضور دارد وبرهمین مبنااست که نزد هایدگر (تحقیق وتحقق)انتیک با(تحقیق وتحقق)آنتولوژیک تفاوت دارد.تحقیق آنتیک مربوط به حوادث ورویدادهای واقعی است وهدفش آن است که قواعد کلی برای این واقعیات وجود پیدا کند وآنها راطبقه بندی کند اما تحقیق مبتنی برآنتولوژی مربوط است به بنیان هایی که در وجود به عنوان امکانات حضور ونفوذ دارند. براین اساس دازاین خود را درک میکند وهستی رادرک میکند واز طریق درک خود به درک هستی نیز نزدیک میشود.دازاین براساس فهم ودرک است که ارتباط باخود بادیگران وباهستی برقرار میکند.اما فهم ودرک یک امر وجودی است وفهمیدن به عنوان یک امر وجودی صرفا یکی از امکانات دازاین است.اما موجودات دیگری که دازاین نیستند در واقع فاقد این امکانات هستند وهمین است سرِ آنکه به زعم هایدگر از(پنجره)دازاین فقط می توان(هستی)را (رصد)کرد. ادامه دارد.... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠کانال 🌿فلسفه نظری🌿 @falsafeh_nazari
🔴سوبژکتیویسم هایدگر چرا اگزیستانس بودن دازاین سبب تمایزاو ازدیگران میشود؟پاسخ این است که فقط انسان است که بواسطه وجودی خاص داشتن ازسایرموجودات متمایز میشود ویژگی این وجود خاص آن است که نحوه هستی اش به گونه ای است که انفتاح وجودی دارد.اما انفتاح وجودی به چه معناست؟یعنی فقط انسان است که می‌تواندبه موجودات ازحیث موجودبودن شان ونحوه تعلقشان به وجودآگاهی داشته باشدوفقط انسان است که می تواندبه آگاهی موجودات ازآن جهت که موجودند وقوف داشته باشددر این صورت بایداز هایدگرپرسیدآیاشما نیزدرنهایت دازاین را به اگزیستانس واگزیستانس رابه آگاهی تاویل نکرده‌اید؟وآیااین همان سوبژکتیویته ای نیست که از آن گریزان بودید؟پاسخ هایدگرآن است که اگزیستانس به مثابه ماهیت آدمی مقدم بر آگاهی اوست یعنی تامادامی که ماهیت آدمی به روی وجودبازوگشوده نباشدحیث التفاتی آگاهی حاصل نمیشود.به نظر میرسدظاهراً این سخن نقطه اوج تفکر هایدگر درتبیین ماهیت آدمی است که اگزیستانس را شرط آگاهی یافتن انسان می‌داندنه آگاهی یافتن راعلت اگزیستانس داشتن انسان.بنابرچنین دیدگاهی تا مادامی که نحوه وجودآدمی به گونه ای نباشدکه به روی هستی بازباشدانسان نمیتواندازویژگی آگاهی برخوردار شود اما بایداز هایدگربپرسیم آیافقط دازاین از چنین آگاهی که ریشه درگشودگی اش به هستی داردبرخوردار است؟یاخیر؟ موجودات دیگری نیز وجود دارندکه ازهمان نحوه آگاهی از آن برخوردارندوبنابراین از همان اگزیستانس که شما به دازاین منحصر کرده‌اید بهره‌مند هستند؟در اینجانیزبه نظرمیرسدهایدگردر انحصاراین آگاهی به دازاین ادعایی می‌کندکه مانندادعاهای پیشین اوهیچ دلیلی برآن اقامه نمیکند مضافاً این که هایدگرنمیگویدتقدم گشودگی دازاین برآگاهی برچه اساسی قابل اثبات است.مگرنه این که آگاهی به سهم خودبهره وحظی ازگشودگی به روی هستی دارد؟آگاهی ازجنس وجوداست لذانحوه ای از انفتاح وجودی است پس چگونه میتواند متاخراز اگزیستانس باشد؟در واقع اگزیستانس وآگاهی از آن جهت که هردو از حیثیت وجودی برخوردارندوهردوانفتاح وجودی دارندهیچ یک بردیگری تقدم ندارد امااگرمانندهایدگر آگاهی را سوبژکتیویستی تقریرکنیم به نحوی که آگاهی نه ازحیث وجودی برخوردارباشد ونه جنبه انکشاف هستی رابه همراه داشته باشداگزیستانس متاخرازآگاهی است.امااگر آگاهی راامری وجودی بدانیم نه تنهااگزیستانس شرط آگاهی یافتن نیست بلکه اگزیستانس رابطه اتحادی باآگاهی خواهدداشت.علاوه براینکه این آگاهی مندرج دراگزیستانس وبالعکس دیگرمنحصردازاین نیست.چراکه موجودات دیگر نیزازاین انفتاح برخودارند. . ادامه دارد... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠کانال 🌿فلسفه نظری🌿 @falsafeh_nazari