eitaa logo
فلسفه نظری
2.1هزار دنبال‌کننده
458 عکس
76 ویدیو
69 فایل
🔮شناخت عقلانی پیرامون حقیقت‌ موجودات‌ را فلسفه‌نظری گویند. ✔والحّقُ لایعرفُ الّا بِالبُرهان لابِالرِجال @eshragh1300
مشاهده در ایتا
دانلود
فلسفه نظری
🔴مروری بر متافیزیک ♨️قسمت هفتم. ⬅️اين نكته قابل توجه است كه فلسفه هرگاه در استنباطات خود راه خطا ر
🔴مروری بر متافیزیک ♨️قسمت هشتم. ⬅️. فلسفه اعم از همه علوم و معارف است، زيرا موضوع آن (موجود) عام‌ترين موضوعات و در برگيرنده همه چيزهاست. علوم كلًاّ از حيث ثبوت موضوع متوقف بر فلسفه‌اند، اما فلسفه در ثبوت موضوع خود بر هيچ ‌يک از علوم مبتنى نيست. 💠موضوع هر علم در حيطه قوانين فلسفى و طبقه‌بندى‌هاى خاص آن مشخص مى‌شود، زيرا حد و رسم وجودى هر موجود در فلسفه تعيين مى‌شود؛ فلسفه اثبات مى‌كند كه موضوع علم خاصّى اساساً وجود دارد يا نه؟  شايد تصور شود كه وجود موضوع از بديهيات است، اما چنين نيست، زيرا نحوه وجود موضوع بايد در فلسفه معين شود. چه بسيارى از موضوعات سال‌ها بلكه قرن‌ها به‌عنوان يک موجود حقيقى مورد بحث واقع مى‌شود و درباره آن احكام گوناگون صادر مى‌كنند، اما بعداً مشخص مى‌شود كه موضوعى با آن مشخصات وجود نداشته است. ⬅️اين اشكال بيشتر در مورد موضوعاتى پيش مى‌آيد كه قابل آزمايش و تجربه در آزمايشگاه علوم تجربى نيست.  كسانى كه سال‌هاست جامعه انسانى را به‌عنوان يک واحد حقيقى از موجودات پنداشته‌اند و درباره حركت و تكامل و زندگى و قوت و ضعف آن درست مانند يک موجود زنده سخن مى‌گويند، يعنى همه فلاسفه جامعه و تاريخ، نيز كسانى كه تاريخ را به‌عنوان يک موجود واحد حقيقى متحرک و متكامل پنداشته، براى زندگى و حركت و حتى آينده آن از حيث غايت تعيين تكليف مى‌كنند، اگر از ابتدا نحوه وجود جامعه و تاريخ را، يعنى معنى واحد حقيقى و واحد اعتبارى را در فلسفه آموخته بودند هيچ‌گاه در سخنان خود اينچنين خطاهاى فاحشى مرتكب نمى‌شدند. ⬅️همچنين كسانى كه معنى تناقض را نمى‌دانند و اجتماع هستى و نيستى يک شى‌ء واحد را امكان‌پذير بلكه ضرورى مى‌دانند، اگر از مبانى فلسفه اطلاعى داشتند به اين خطاها دچار نمى‌شدند.  اگر در طبقه‌بندى‌هايى كه توسط بعضى از فلاسفه دوره‌هاى اخير نسبت به علوم و معارف بشرى صورت گرفته است توجه شود اين نكته به خوبى روشن خواهد شد كه براى حفظ وحدت معرفت بشرى كه خود ناشى از اشتراک وجود و وحدت ذاتى آن است، بايد علوم و معارف را از كلّى به جزئى طبقه‌بندى كرد؛ و بديهى است كه مرتبه هر علم در اين طبقه‌بندى، متناسب با ميزان كليّت يا جزئيت موضوع آن علم خواهد بود. چنان‌كه در طبقه‌بندى‌هاى معروف مشاهده مى‌شود، علوم و معارف بشرى بر حسب كليّت متنازل طبقه‌بندى گرديده است، بدين معنى كه آنچه كلى‌تر و عام‌تر است در بالا و آنچه جزئى‌تر و خاص‌تر است در مراتب پايين‌تر، به ترتيب، قرار گرفته است. ⬅️اگوست كنت در طبقه‌بندى خود، كليّت و عموميت را با بساطت در رابطه مستقيم دانسته، در ترتيب متنازل از كلى به جزئى و از بسيط به مركب سير نموده؛ از رياضيات به هيأت و از هيأت به فيزيک و از فيزيک به شيمى تنازل كرده است. ⬅️هربرت اسپنسر در طبقه‌بندى او تجديدنظر كرده، اصلاحاتى را پيشنهاد نموده است. پيشنهاد او بسيار منطقى و دقيق است. وى علوم انتزاعى را كه مستقيماً با ماده سر و كار ندارند كلّى‌تر و عام‌تر از ديگر علوم دانسته، از اين‌رو، منطق و رياضيات را در طبقه اول و مكانيک و فيزيک و شيمى را در مرتبه دوم و ... قرار داده است. 💠در اين تقسيم‌بندى نيز سير صعودى به سمت بساطت و كليّت است (البته هيچ‌يک از اين طبقه‌بندى‌ها جامع و مانع نيست).  با توجه به اين‌كه از وجود، عام‌تر و بسيط‌تر هيچ چيز متصور نتواند بود، طبعاً در هر نوع طبقه‌بندى كه از معارف بشرى صورت مى‌گيرد، علم وجود، يعنى فلسفه اولى، كه موضوع آن عام‌ترين و بسيط‌ترين موضوع است در رأس طبقه‌بندى قرار خواهد گرفت. 💠انگيزه اصلى فلاسفه در طبقه‌بندى علوم آن بوده است كه وحدتى ميان شعب گوناگون علم برقرار كنند تا تقسيم و تشعُب معارف بشرى مانع از يك برداشت كلّى و فراگير از جهان هستى و حقيقت واحد آن نشود.  اين بينش وحدانى را پيشرفت‌هاى اخير علمى نيز هر روز بيش از پيش تأييد كرده‌اند. ⬅️قوانين علوم در سير طبيعى خود، هر روز به وحدتى كه بشر فطرتاً در جهان هستى مى‌يابد نزديك‌تر مى‌شود و سرانجام همه قوانين در قوانين كلّى وجود خلاصه مى‌گردد كه از وحدت و بساطت محض برخوردار است. بديهى است كه كلى‌ترين قوانين، قوانين وجود يا موجود به‌طور مطلق است. از اين‌رو فلسفه اولى‌ كه فوق همه معارف و علوم است، همواره در طول تاريخ انديشه بشرى، به كشف و استنتاج چنين قوانينى پرداخته، به‌ويژه در ميان مسلمين كه با عنوان «علم اعلى» گرامى‌ترين نوع معرفت بوده است‌ موضوع فلسفه موجود عام است كه علم بدان ضرورى است، زيرا تصور آن بديهى و اولى است و تصديق به وجود آن نيز ضرورى است، زيرا خود عين موجوديت است. 💢 ... . . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴مروری بر متافیزیک ♨️قسمت هشتم. ⬅️. فلسفه اعم از همه علوم و معارف است، زيرا موضوع آن (موجود) عام‌ت
🔴مروری بر متافیزیک ♨️قسمت نهم. ⬅️توضيح در باب قضاياى بديهى و اولى: ⬅️اهل منطق علم را به دو قسم تقسيم كرده‌اند، علم ضرورى و علم مكتسب. 💠علم ضرورى آن است كه حصول آن محتاج به دليل و تأمّل فكرى نباشد. بر اين اساس قضايايى كه تصديق آنها براى ذهن نيازى به اثبات و استدلال ندارد، ضروريّات يا قضاياى ضروريّه ناميده مى‌شوند. ⬅️قضاياى ضرورى شش قسم است: ⬅️1. اوليات و آن قضايايى است كه بالذّات و بدون احتياج به تصور امرى ديگر مورد تصديق عقل قرار گيرد؛ يعنى كافى است ذهن انسان، موضوع و محمول و نسبت حكميّه را تصور كند و بدان علم يقينى حاصل نمايد. اين‌گونه قضايا را بديهيات نيز گويند.  ⬅️2. مشاهدات يا محسوسات، كه علم بدان از راه حس و مشاهده حاصل مى‌شود.  ⬅️3. مجرّبات، كه علم بدان از راه تجربه براى انسان حاصل مى‌شود.  ⬅️4. حدسيّات، كه بر اساس حدس صائب كه خود نوعى از تجربه است حاصل مى‌گردد.  ⬅️5. متواترات، كه علم حاصل از آن ناشى از كثرت اخبار است.  ⬅️6. فطريّات يا قضايايى كه حد وسط به همراه موضوع و محمول در ذهن حاضر است. 💠در كليه اقسام شش‌گانه علم بديهى يا قضاياى ضرورى براى حصول يقين احتياج به دليل نيست و اين‌گونه قضايا هستند كه در هر نوع قياس برهانى ماده قياس قرار مى‌گيرند و از آنها علم قطعى و جازم حاصل مى‌گردد.  💠موضوع فلسفه از آن جهت كه عام‌ترين چيزهاست و هيچ چيز نمى‌تواند خارج از آن ثبوت يابد، هرگونه محمولى كه براى آن اثبات گردد، يا خود عين موضوع است، مانند: ⬅️هر موجودى (از حيث وجود) واحد است، يا: ⬅️هر موجودى بالفعل است؛ كه در اين‌جا واحد يا بالفعل، گرچه از حيث مفهوم با موجود مغايرند، ليكن از حيث مصداق عين آنند؛ و اگر جز اين بود نه از جهت ذات خود ثابت بودند و نه از حيث اثبات آنها براى موضوع، يعنى موجود مطلق. و يا آن‌كه محمول، عين موضوع نيست و اخصّ از موجود عام است ليكن چيزى غير از آن هم نيست. 💠چنان‌كه گوييم: علت، موجود است. كه در اين قضيّه، علت گرچه اخصّ از موجود مطلق است، ليكن حيثيتى خارج از موجوديت عام ندارد وگرنه باطل بود.  اين‌گونه اوصاف با آنچه در برابر آن قرار دارد، از نوع قضاياى مردد المحمول است‌ و اطراف ترديد بر روى هم مساوى با موجوديت عامّ است. ⬅️مانند اينكه گوييم: ⬅️هر موجودى يا بالفعل است يا بالقوه. اكثر مسائل در فلسفه به‌صورت تقسيم جريان مى‌يابد، مانند تقسيم موجود به واجب و ممكن و تقسيم ممكن به جوهر و عرض و تقسيم جوهر به مجرّد و مادى و تقسيم مجرّد به عقل و نفس و بر همين قياس در ساير مسائل. 💠مسائل در فلسفه به شيوه «عكس حمل» مطرح مى‌شود. ⬅️مثلًا وقتى مى‌گوييم:  ⬅️واجب موجود است و ممكن موجود است، در معنى چنان است كه گفته شود: ⬅️وجود، واجب است و ممكن. و يا اگر بگوييم: ⬅️وجوب يا بالذّات است و يا بالغير، به اين معنى است كه موجود واجب منقسم مى‌شود به واجب ذاتى و واجب غيرى.  💢 ... . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴نظري اجمالي به سير فلسفه در اسلام‌‌‌‌‌ ♨️قسمت اول. ⬅️مطالب فوق به نقل از مقاله ی "نظری اجمالی به سیر فلسفه در اسلام" می‌باشد که خدمت شما عزیزان ارائه می‌کنیم که پاسخ به شبهات مختلفی که از سمت مخالفان فلسفه اسلامی نیز می‌شود را داراست. 💠از ورود فلسفه به جهان اسلام در حدود دوازده قرن مي‌‌‌‌‌گذرد و در حقيقت دوازده قرن است که مسلمين داراي نوعي حيات علمي هستند که از آن به «حيات فلسفي» مي‌‌‌‌‌توانيم تعبير کنيم. حيات تعقلي مسلمين مقارن است با ظهور اسلام و تشکيل جامعه اسلامي. قرآن کريم تکيه فراواني به حيات تعقلي دارد و خود پاره‌‌‌‌‌اي استدلالات قياسي و منطقي به کار برده است. در کلمات مأثوره از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و بالخصوص در آثار مرويه از علي عليه السلام بحثهاي تعقلي دقيق و عميق فراوان است و جداگانه بايد درباره آنها بحث شود. متکلمين اسلامي، قبل از آنکه کتب فلسفي ترجمه شود، به يک سلسله بحثهاي تعقلي و استدلالي پرداختند. ⬅️عليهذا حيات عقلي مسلمين سابقه طولاني‌‌‌‌‌تري دارد و چهارده قرن از آن مي‌‌‌‌‌گذرد. آنچه دو قرن با ظهور اسلام فاصله دارد نوعي خاص از حيات تعقلي است که ما آن را «حيات فلسفي» مي‌‌‌‌‌ناميم و با ترجمه آثار يوناني و اسکندراني آغاز شد. دوره ترجمه ديري نپاييد. ترجمه‌‌‌‌‌ها متعلق است به قرون دوم و سوم و چهارم هجري. اوج ترجمه در قرن سوم است. از همان قرن سوم دوره تأليف و تصنيف و تحقيق به وسيله مسلمين آغاز گشت. اولين فيلسوف اسلامي که آثار و تأليفات زيادي دارد و ابن النديم در الفهرست به تفصيل از آنها ياد کرده است يعقوب بن اسحاق کندي‌‌‌‌‌ (متوفا در 260 هجري) است. مطلبي که لازم است طرح و تحقيق کافي بشود اين است که محصول کار مسلمين در اين دوازده قرن چه بوده است؟ آيا کار مسلمين صرفاً بازگو کردن گفته‌‌‌‌‌هاي پيشينيان است؟ آيا نقش مسلمين در تاريخ فلسفه صرفاً اين است که رابط و واسطه انتقال فلسفه از قديم يوناني به جديد اروپايي بوده‌‌‌‌‌اند و نقش ديگري نداشته‌‌‌‌‌اند؟ آيا فلسفه اسلامي همچنانکه معروف است به ابن سينا و غزالي و ابن رشد ختم مي‌‌‌‌‌شود و از آن به بعد به مطلب قابل توجهي بر نمي‌‌‌‌‌خوريم؟ آيا در فلسفه اسلامي مطالبي که با فلسفه جديد اروپايي قابل مقايسه و مطابقه باشد وجود ندارد؟ اينها يک سلسله پرسشهاست که بايد به آنها پاسخ داده شود. 💠بديهي است که پاسخ صحيح و دقيق به آنها به اين سادگي نيست، وقت و فرصت و نيروي کافي مي‌‌‌‌‌خواهد. خوشبختانه دو سال است که دانشکده الهيات و معارف اسلامي درسي در رشته فلسفه تحت عنوان «سير فلسفه در اسلام» قرار داده است و اميدوار است که اين وظيفه مهم را بتواند انجام دهد. 💢 ... . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴نظري اجمالي به سير فلسفه در اسلام‌‌‌‌‌ ♨️قسمت اول. ⬅️مطالب فوق به نقل از مقاله ی "نظری اجمالی به
🔴نظری اجمالی به سیر فلسفه در اسلام ♨️قسمت دوم. ⬅️سير فلسفه در اسلام، جزئي از سير علوم در اسلام است، اعمّ از علومي که در ميان خود مسلمين و به وسيله خود مسلمين ابداع و اختراع شد مانند فقه و اصول و تفسير و حديث و درايه و رجال و صرف و نحو و معاني و بيان و بديع، و يا علومي که از جهان خارج از دنياي اسلام ترجمه شد و جزء علوم مسلمين قرار گرفت مانند طب، نجوم، حساب، هندسه، منطق و فلسفه. 💠از نظر محققان و نويسندگان تاريخ علوم، قطعي و مسلّم است که همه اين علوم در جهان اسلام تطور و تکامل پيدا کرده‌‌‌‌‌اند و مسلمين مقام عالي‌‌‌‌‌اي در پيشرفت فرهنگ بشري و تکامل علوم داشته‌‌‌‌‌اند. «دليس اوليري» درباره علوم يوناني که به مسلمين رسيده مي‌‌‌‌‌گويد: «آنچه از يونانيان به اعراب (مسلمين) رسيد تنها به همان صورت اصلي و دست نخورده به ديگران انتقال نيافت، بلکه بايد گفت که علوم يوناني در محيط عربي (اسلامي) براي خود زندگي و نشو و نماي خاص داشته است. در نجوم و رياضيات کارهاي يونانيان و هنديان را در هم آميختند و به آنها نظم و سامان تازه بخشيدند و به همين جهت پيشرفت قابل ملاحظه‌‌‌‌‌اي در اين دو رشته علم به دست عربي زبانان صورت گرفت. مي‌‌‌‌‌توان گفت که علم جبر و مثلثات مستوي و کروي از علومي است که به وسيله علماي عربي (اسلامي) ايجاد شده و توسعه يافته است. 💠اينان در ارصادفلکي و تهيه کتابهاي زيج مهارت کامل داشتند و تنها به اين بس نکردند آنچه را از يونانيان گرفته بودند توسعه دهند، بلکه زيجها و رصدهاي قديمي را مورد تدقيق قرار دادند و آنها را اصلاح کردند.» ⬅️بررسي تطورات و تحولات علوم اسلامي کاري است که اگر بخواهد به صورت صحيحي انجام گيرد بايد وسيله خود مسلمين يعني افرادي که در فضاي فرهنگ اسلامي تنفس کرده و در اين جوّ رشد علمي کرده‌‌‌‌‌اند و با اين علوم از نزديک آشنا هستند صورت گيرد. يک نفر مستشرق که در جوّ علمي ديگري رشد کرده و در فضاي ديگري تنفس کرده است هرگز نخواهد توانست به خوبي از عهده برآيد؛ و بديهي است که انجام چنين منظوري کار يک نفر و ده نفر و کار يک سال و ده سال نيست. 💢 ... . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴نظری اجمالی به سیر فلسفه در اسلام ♨️قسمت دوم. ⬅️سير فلسفه در اسلام، جزئي از سير علوم در اسلام است
🔴نظری اجمالی به سیر فلسفه در اسلام ♨️قسمت سوم. ⬅️آنچه ما مي‌‌‌‌‌خواهيم در اين مقاله نظري اجمالي به آن بيفکنيم «سير فلسفه در اسلام» است؛ و البته مقصود، فلسفه به معني خاص يعني فلسفه اولي يا علم مابعدالطبيعه (متافيزيک) است؛ و نظر به آميختگي فراوان منطق با فلسفه اولي ممکن است دامنه بحث به منطق هم کشيده شود، همچنانکه مباحث «نفس» نيز که به علت خاصي در قلمرو فلسفه اولي قرار گرفته است مشمول بحث ما خواهد بود. عليهذا بحث «سير فلسفه در اسلام» شامل چهار قسمت است: 💠امور عامّه، الهيات بالمعني الاخص، مباحث نفس، منطق. 💠در ميان علوم و معارف وابسته به فرهنگ اسلامي آنچه از لحاظ سير تاريخي از همه ناشناخته‌‌‌‌‌تر است فلسفه است. سرّ مطلب معلوم است، ابهام و پيچيدگي مسائل فلسفي. ⬅️چيزي که کار اين تحقيق را دشوارتر مي‌‌‌‌‌سازد اين است که فلاسفه اسلامي نه تنها توجهي به سير تاريخي اين مسائل نداشته‌‌‌‌‌اند، احياناً به علل خاصي موجبات ابهام و اشتباهکاري فراهم کرده‌‌‌‌‌اند و سخنان گمراه کننده‌‌‌‌‌اي از اين نظر گفته‌‌‌‌‌اند. 💠به نظر ما شيخ شهاب الدين سهروردي معروف به «شيخ اشراق» بيش از هر فيلسوف ديگري بيانات گمراه کننده‌‌‌‌‌اي از نظر ريشه‌‌‌‌‌هاي تاريخي مسائل ابراز داشته است. 💠مرحوم حاج ملا هادي سبزواري حکيم و عارف بزرگوار قرن سيزدهم نيز به نوبه‌‌‌‌‌ خود در گمراه ساختن افکار از نظر ريشه‌‌‌‌‌هاي تاريخي سهم به سزايي دارد. ولي آن چيزي که موجب شده بيانات مرحوم حاجيـسبزواري ارزش تاريخي خود را از دست بدهد با آنچه که درباره شيخ اشراق مصداق دارد متفاوت است. نداشتن کتابخانه و اعتماد به نقل هاي ديگران، و مخصوصا ميل شديد آن مرد بزرگ به توجيه و تأويل کلمات گذشتگان به محملي قابل قبول، علت اصلي اين امر است. 💠در کلمات مرحوم حاجي غالباً بر مي‌‌‌‌‌خوريم به اينکه به طور قاطع مي‌‌‌‌‌گويد: در فلان مسأله اشراقيون چنين گفته‌‌‌‌‌اند و مشّائين چنان. براي يک دانشجو که به او القا شده اشراقيون پيرو افلاطونند و مشائين پيرو ارسطو، ترديدي باقي نمي‌‌‌‌‌ماند که اين مسأله از زمان افلاطون و ارسطو مطرح بوده است و تا زمان ما ادامه داشته است؛ ولي وقتي که به کتب قدما مراجعه مي‌‌‌‌‌کند مي‌‌‌‌‌بيند اسمي از اين مسأله نيست. گاهي برخي طلاب و دانشجويان سؤال مي‌‌‌‌‌کنند که مثلًا مسأله اصالت وجود و اصالت ماهيت در کجاي کتاب شفا يا کتاب نجات يا کتاب اشارات بوعلي است؟ و وقتي که مي‌‌‌‌‌بينند در همه کتب بوعلي که رئيس المشّائين اسلامي است نه کلمه «اصالت وجود» آمده و نه کلمه «اصالت ماهيت»، تعجب مي‌‌‌‌‌کنند که پس چگونه است که مي‌‌‌‌‌گويند مشائين اصالت وجودي و اشراقيون اصالت ماهيتي بوده‌‌‌‌‌اند؛ تازه مي‌‌‌‌‌فهمند که بسياري از مسائل که به نام مشائين و اشراقيين در فلسفه اسلامي مطرح است، هم روح افلاطون از آن بي‌‌‌‌‌خبر است و هم روح ارسطو، و مسأله‌‌‌‌‌اي که حاجي سبزواري به ضرس قاطع عموم مشائين و اشراقيين را در برابر هم قرار مي‌‌‌‌‌دهد از مستحدثات دوره اسلامي است. 💢 ... . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴نظری اجمالی به سیر فلسفه در اسلام ♨️قسمت سوم. ⬅️آنچه ما مي‌‌‌‌‌خواهيم در اين مقاله نظري اجمالي به
🔴نظری اجمالی به سیر فلسفه در اسلام ♨️قسمت چهارم. ⬅️مرحوم حاجي سبزواري گاهي کار توجيه و تأويل گفته‌‌‌‌‌هاي قدما را به جايي مي‌‌‌‌‌رساند که حتي با منقولات خودش نيز سازگار نيست. ⬅️مثلًا مي‌‌‌‌‌گويد: الفهلويون الوجود عندهم‌‌‌‌‌ حقيقة ذات تشکک تعم‌‌‌‌‌ از اين بين چنين استنباط مي‌‌‌‌‌شود که فلاسفه‌‌‌‌‌اي که حاجي آنها را به تبع شيخ اشراق «فهلويون» ناميده است، وجود را حقيقت واحد ذي مراتب مي‌‌‌‌‌دانند. اهل فن مي‌‌‌‌‌دانند که چنين نظريه‌‌‌‌‌اي منحل به دو نظريه مي‌‌‌‌‌شود: يکي اينکه آنچه حقيقت است وجود است نه ماهيت؛ ديگر اينکه وجود که حقيقت است، واحد ذي مراتب است. 💠اما همه مي‌‌‌‌‌دانيم مدرک مرحوم حاجي در اين سخن، شيخ اشراق است. شيخ اشراق که صاحب اين عقيده است و مدعي است که در ايران باستان حکمايي وجود داشته‌‌‌‌‌اند و آنها هم چنين نظريه‌‌‌‌‌اي داشته‌‌‌‌‌اند، به شدت منکر اصالت و حقيقي بودن وجود است و در حکمة الاشراق تحت عنوان «في عدم زيادة الوجود علي الماهية» ادلّه زيادي بر اعتباري بودن وجود اقامه مي‌‌‌‌‌کند. کسي که وجود را امري اعتباري مي‌‌‌‌‌داند چگونه مي‌‌‌‌‌تواند مدعي شود که: «الوجود حقيقة ذات مراتب تعمّ مراتباً مختلفاً غني و فقراً». 💠حقيقت اين است که شيخ اشراق که مدرک مرحوم حاجي است هرگز تفوّه نکرده است که حکماي ايران باستان (فهلويون) وجود را حقيقت واحد ذي مراتب مي‌‌‌‌‌دانسته‌‌‌‌‌اند، همچنانکه چنين نظريه‌‌‌‌‌اي را به خودش نيز نسبت نداده بلکه آن را نفي کرده است و همه جا بر اعتباريت وجود نظر داده است. چيزي که هست، شيخ اشراق اساس فلسفه خود را بر «نور و ظلمت» گذاشته است و نور را حقيقت واحد ذي مراتب شناخته است. ⬅️در فصل سوم از مقاله اول بخش فلسفي حکمة الاشراق مي‌‌‌‌‌گويد: «شي‌‌‌‌‌ء به نور و غير نور، نور نيز به نوبه خود منقسم مي‌‌‌‌‌گردد به نور مجرد و نور عارض ... الي آخر». او معتقد است که نور که ذي مراتب است، در يک مرتبه واجب است و در يک مرتبه ممکن، در يک مرتبه جوهر است و در مرتبه ديگر عرض. 💠فلاسفه اصالت وجودي مخصوصاً شخص صدرالمتألهين که پايه گذار «اصالت وجود» در شکل فلسفي است به او اعتراض کرده‌‌‌‌‌اند که آنچه تو به نام «نور» در صدد اثبات آن هستي همان حقيقت وجود است که تو اصرار بر اعتباريت آن داري، نوريت حکمي از احکام وجود است. 💠اينجاست که براي فلاسفه‌‌‌‌‌اي مانند مرحوم حاجي سبزواري که تمايل شديد به توجيه و تأويل و حمل به احسن کلمات ديگران دارند اين فکر پيدا شده که بهتر است بگوييم مقصود شيخ اشراق هم از «نور» حقيقت وجود بوده است. ولي البته مي‌‌‌‌‌دانيم که اين توجيه با تصريحات شيخ اشراق به هيچ وجه سازگار نيست. اگر شيخ اشراق به اعتباريت وجود تصريح نکرده بود و فقط قاعده نور را بيان کرده بود، مانعي نبود که سخنش توجيه و تأويل شود که مقصود از «نور» ماهيت خاص نيست، بلکه منظور حقيقت وجود است. اما با آن تصريحات به هيچ وجه جاي چنين توجيهات و تأويلات نيست. اثر اينچنين توجيهات و تأويلات صرفاً گمراه شدن ذهن دانشجو از نظر سير تاريخي مسائل است. ⬅️در کلمات مرحوم حاجي نمونه‌‌‌‌‌هاي ديگر از اين قبيل نيز هست. ما اين نمونه را بدان جهت آورديم که خواننده محترم بداند کتب قدماي ما از نظر ارائه خط سير تاريخي مسائل نه تنها کمک درستي نمي‌‌‌‌‌کند، احياناً دشواري‌هايي ايجاد مي‌‌‌‌‌نمايد. 💠نگارنده در چند سال پيش به فکر افتاد مسأله «وجود ذهني» را از نظر سير تاريخي مورد بررسي قرار دهد. به نکات زيادي در اين زمينه برخورد و شايد توفيق يابد که روزي آنها را منتشر نمايد. از جمله نکاتي که بدان برخورد اين است که برداشت شرح منظومه از نظر ارائه سير تاريخي اين مسأله برداشت صحيحي نيست. 💠وقتي که آن را با برداشت اسفار مقايسه کرد، نقل هاي اسفار را و برداشت هاي آن را از نظر ارائه مسير تاريخي مسأله بسي متقن‌‌‌‌‌تر يافت. علت اساسي اين است که مرحوم حاجي کتاب زيادي در دسترس نداشته است بر خلاف صدرالمتألهين که کتب زيادي در اختيار داشته است. 💢 ... . . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴نظری اجمالی به سیر فلسفه در اسلام ♨️قسمت چهارم. ⬅️مرحوم حاجي سبزواري گاهي کار توجيه و تأويل گفته‌
🔴نظری اجمالی به سیر فلسفه در اسلام ♨️قسمت پنجم. ⬅️مسائل فلسفي اسلامي تا آنجا که نگارنده از نظر سير تاريخي آنها را مطالعه کرده است چهار دسته‌‌‌‌‌اند: 💠1. مسائلي که تقريباً به همان صورت اولي که ترجمه شده باقي مانده و چهره و قيافه اوليه خود را حفظ کرده، تصرف و تغيير و تکميلي در آنها صورت نگرفته است. 💠2. مسائلي که فلاسفه اسلامي آنها را تکميل کرده‌‌‌‌‌اند، اما تکميل به اين صورت بوده که پايه‌‌‌‌‌هاي آنها را محکم‌‌‌‌‌تر و آنها را مستدل‌‌‌‌‌تر کرده‌‌‌‌‌اند به اينکه شکل برهان مسأله را تغيير داده‌‌‌‌‌اند و يا براهين ديگري اضافه نموده‌‌‌‌‌اند. تکثير براهين در فلسفه، بر خلاف رياضيات، ارزش فراوان دارد. در رياضيات، مثلًا هندسه، تکثير برهان نوعي تفنن فکري محسوب مي‌‌‌‌‌شود، مثل کاري که گفته مي‌‌‌‌‌شود خواجه نصير الدين طوسي و ديگران در شرح تحرير اقليدس کرده‌‌‌‌‌اند که يک مسأله را از راههاي مختلف اثبات کرده‌‌‌‌‌اند. بساطت و سادگي مفاهيم رياضي طوري است که اذهان با يک برهان قانع مي‌‌‌‌‌گردند. اما فلسفه چنين نيست. راههاي فلسفي از قبيل گردنه‌‌‌‌‌هاي صعب العبور است؛ براي بعضي اذهان عبور از برخي راهها ساده‌‌‌‌‌تر است تا راههاي ديگر. از اين رو تکثير براهين در فلسفه ارزش بسيار دارد. 💠3. مسائلي که گرچه نام و عنوان آنها همان است که در قديم بوده است اما محتوا به کلي تغيير کرده و چيز ديگر شده است؛ آنچه با آن نام در دوره اسلامي اثبات و تأييد مي‌‌‌‌‌شود غير آن چيزي است که در قديم به اين نام خوانده مي‌‌‌‌‌شده است. 💠4.مسائلي که حتي نام و عنوانش تازه و بي سابقه است و در دوره‌‌‌‌‌هاي قبل از اسلام به هيچ شکل مطرح نبوده است و منحصراً در جهان اسلام طرح شده است. آنچه تا اينجا گفتيم مربوط است به «مسائل» فلسفه و در حقيقت به موادي که فلسفه از آنها تشکيل مي‌‌‌‌‌شود. علاوه بر تغيير مواد، يک سلسله تغييرات در شکل و صورت و نظم مطالب صورت گرفته است. اگر مابعدالطبيعه ارسطو را که ترجمه‌‌‌‌‌اش در دست است در نظر بگيريم و با کتب متأخرين فلاسفه اسلامي از نظر نظم و تربيت مطالب مقايسه کنيم شباهت کمي ميان آنها مي‌‌‌‌‌بينيم. علاوه بر اينها، برخي مسائل در دوره‌‌‌‌‌هاي قبل جزء منطق يا طبيعيات شمرده شده و در منطق يا طبيعيات از آنها ياد مي‌‌‌‌‌شده است اما در دوره اسلامي تدريجاً جا عوض کرده و در رديف مسائل فلسفه اولي قرار گرفته است از آن رو که آنها را در قلمرو فلسفه اولي دانسته‌‌‌‌‌اند يعني از احکام و عوارض «موجود بما هو موجود» دانسته‌‌‌‌‌اند نه از معقولات ثانيه منطقي و نه از عوارض جسم طبيعي. ⬅️مثلًا «مقولات» را ارسطو در منطق آورده است. ابن سينا نيز به تبع ارسطو مقولات را در «منطق شفا» و «منطق نجات» آورده است. اما تدريجاً فلاسفه مقولات را جزء فلسفه اولي دانسته‌‌‌‌‌اند و در رديف مسائل فلسفي قرار داده‌‌‌‌‌اند. همچنين مباحث «حرکت» را ارسطو و ابن سينا در طبيعيات آورده‌‌‌‌‌اند به حکم اينکه حرکت از عوارض جسم طبيعي است، ولي صدرالمتألهين به حکم اينکه حرکت را منحصر به عوارض جسم نمي‌‌‌‌‌داند و به حرکت جوهريه نيز قائل است و عليهذا حرکت حقيقتي است که مي‌‌‌‌‌تواند «مقوّم» وجود جسم باشد نتيجه گرفت که‌‌‌‌‌ حرکت صرفاً از عوارض جسم نيست تا در قلمرو طبيعيات قرار گيرد. صدرالمتألهين ثابت کرد که حرکت از اقسام اوليه «موجود بما هو موجود» است نه از اقسام ثانويه آن؛ يعني انقسام موجود به متغير و ثابت از قبيل انقسام موجود به واجب و ممکن و به حادث و قديم است، نه از قبيل انقسام موجود به سفيد و سياه و يا به ريز و درشت و امثال اينها. عليهذا تحقيق درباره حرکت بايد در فلسفه اولي صورت گيرد نه در طبيعيات؛ از اين رو مباحث حرکت را ضمن مباحث امور عامّه اسفار ذکر کرد. ⬅️مباحث «نفس» نيز در فلسفه ارسطو و فلسفه ابن سينا جزء طبيعيات است. ولي نظر به اينکه چنانکه بوعلي در اوايل «الهيات شفا» و صدرالمتألهين در تعليقات بر «الهيات شفا» ثابت کرده‌‌‌‌‌اند برخي مسائل دو وجهه دارد، از يک وجهه داخل در طبيعيات است و از وجهه ديگر جزء فلسفه اولي، صدرالمتألهين به اعتبار وجهه دوم، اين مباحث را جزء فلسفه اولي قرار داده است. ⬅️ملا صدرا سلوک عقلي فلسفي را بر سلوک قلبي عرفاني تطبيق کرد و مباحث فلسفه اولي را بر منوال چهار سفر روحي و معنوي عرفا به چهار سفر عقلي تقسيم کرد: 1. سفر از خلق به حق (امور عامّه فلسفه که مقدمه معرفت ذات باري است). 2. سفر در حق با حق (الهيات بالمعني الاخص و مباحث مربوط به شؤون و اسماء و صفات ذات باري). 3. سفر از حق به خلق با حق (مباحث مربوط به افعال باري و عوالم کلي وجود). 4. سفر در خلق با حق (مباحث نفس و معاد). بديهي است که مسائل فلسفي را با اين ديد نگاه کردن، نظم و شکل مغايري با ديد ارسطويي و سينوي مي‌‌‌‌‌دهد. 💢 ... . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴نظری اجمالی به سیر فلسفه در اسلام ♨️قسمت پنجم. ⬅️مسائل فلسفي اسلامي تا آنجا که نگارنده از نظر سي
🔴نظری اجمالی به سیر فلسفه در اسلام ♨️قسمت ششم. ⬅️مسائلي که قيافه اوليه خود را حفظ کرده‌‌‌‌‌اند: 💠اکثر مسائل منطق، مبحث مقولات دهگانه، علل اربعه، تقسيمات علوم، تقسيم و تعديد قواي نفس از اين رديف مسائلند. 💠البته مقصود اين نيست که مسائل بالا دربست به صورت اول باقي مانده‌‌‌‌‌اند و هيچ گونه دخل و تصرفي در آنها به عمل نيامده است؛ بلکه مقصود اين است که در مجموع، چهره و قيافه همان است که بوده است و الّا مي‌‌‌‌‌دانيم که ابن سينا تحقيقات بسيار ارزنده و بي سابقه‌‌‌‌‌اي در باب مقولات کرده است. ابن سهلان ساوجي مقولات را چهار مي‌‌‌‌‌داند نه ده. شيخ اشراق نيز قائل به پنج مقوله است، چهار مقوله‌‌‌‌‌اي که ابن سهلان قائل است بعلاوه حرکت. 💠شيخ اشراق حرکت را مقوله مستقل مي‌‌‌‌‌شمارد. بوعلي و صدرالمتألهين تحقيقي درباره جسم تعليمي دارند که نتيجه اين است: تفاوت جسم تعليمي با جسم طبيعي به يک امر تحليلي عقلي برمي‌‌‌‌‌گردد يعني جسم تعليمي «عرض» خارجي جسم طبيعي نيست، بلکه «عارض» عقلي و تحليلي آن است، بلکه اساساً مقادير عموماً از صورت اعراض خارجي بيرون مي‌‌‌‌‌روند. 💠با همه اينها مقولات دهگانه ارسطويي هنوز شکل و قيافه قديم خود را حفظ کرده است. ⬅️در تقسيمات علوم نيز شيخ اشراق نظريات تازه‌‌‌‌‌اي ابداع کرده است ولي البته‌‌‌‌‌ مورد قبول متأخران واقع نشده است. 💢 ... . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴نظری اجمالی به سیر فلسفه در اسلام ♨️قسمت ششم. ⬅️مسائلي که قيافه اوليه خود را حفظ کرده‌‌‌‌‌اند: 💠
🔴نظری اجمالی به سیر فلسفه در اسلام ♨️ قسمت هفتم. ⬅️مسائل تکميل شده‌‌‌‌‌: ⬅️مسأله امتناع تسلسل، تجرد نفس، اثبات واجب، توحيد واجب، امتناع صدور کثير از واحد، اتحاد عاقل و معقول، جوهريت صور نوعيه از اين رديف مسائلند. البته آنچه در اين گونه مسائل قابل توجه است ارزش برهانهايي است که اضافه شده است. گاه براهيني که اضافه شده استحکام بيشتري از برهاني که مثلًا از ارسطو يا شارحان اسکندراني او مأثور است ندارد، و احياناً استحکام بيشتري دارد. 💠متأخران درباره امتناع تسلسل، ده برهان اقامه مي‌‌‌‌‌کنند. تنها يکي از اين براهين است که از ارسطو رسيده است و آن برهان «وسط و طرف» است. فارابي و ابن سينا و ديگران اين برهان را معتبر شناخته‌‌‌‌‌اند. بوعلي اين برهان را به صورت کامل‌‌‌‌‌تر و جامع‌‌‌‌‌تري طرح کرده است. صدرالمتألهين پس از اينکه اين برهان را با تقرير بوعلي نقل مي‌‌‌‌‌کند آن را «اسدّ البراهين» مي‌‌‌‌‌خواند. ولي براهين زياد ديگري بر امتناع تسلسل اقامه شده است که به عقيده ما دست کمي از برهان «وسط و طرف» ندارد مثل برهان «اسدّ و اخصر» فارابي و برهان خواجه نصير الدين طوسي که از راه «الشي‌‌‌‌‌ء مالم يجب لم يوجد» وارد شده است. 💠گمان مي‌‌‌‌‌کنم صدرالمتألهين از اينکه برهان خواجه را در باب امتناع تسلسل ذکر کند غفلت ورزيده است، ولي در اول «الهيات بالمعني الاخص» آن را آورده است. براهين ديگري نيز از طرف ميرداماد و غيره اقامه شده است مثل برهان ترتّب، برهان حيثيات، برهان تضايف، برهان تطبيق. ⬅️تا آنجا که اين بنده مطالعه دارد همه اين براهين بعد از ابن سينا اقامه شده است. در مسأله اثبات واجب، برهاني که از قدماي ما قبل دوره اسلامي مأثور است، همان برهان «محرک اول» است که ارزش زيادي ندارد. براهين فراوان و نيرومندي از طرف مسلمين بر اين مدعاي عظيم اقامه شده است. 💠ابن سينا برهاني از راه وجوب و امکان اقامه کرده است و سخت بدان مبتهج است و نام آن را «برهان صدّيقين» نهاده است، ولي صدرالمتألهين برهان ديگري مبتني بر اصول فلسفي خود اقامه کرده است که بر برهان بوعلي مزيت دارد و مدعي است که اين برهان شايسته است که به نام «برهان صدّيقين» خوانده شود. ⬅️در باب توحيد واجب نيز مسلمين براهين زيادي اقامه کرده‌‌‌‌‌اند. بوعلي بالخصوص در شفا و اشارات چندين برهان اقامه مي‌‌‌‌‌کند. ديگران نيز براهين ديگري اقامه کرده‌‌‌‌‌اند. صدرالمتألهين برهاني که مبتني بر اصول خاص خودش است و همرديف برهان صديقين است اقامه مي‌‌‌‌‌نمايد. در باب تجرد نفس از ارسطو چيزي نرسيده است. اساساً از نظر تاريخ فلسفه معلوم نيست که ارسطو قائل به تجرد نفس و بقاي ‌‌‌‌‌آن بوده است يا نه؟ ⬅️دو شارح بزرگ اسکندراني ارسطو، اسکندر افريدوسي و ثامسطيوس، دو عقيده مختلف در اين زمينه داشته‌‌‌‌‌اند. 💠مسلمين در اثبات تجرد نفس اهتمام زياد به خرج داده‌‌‌‌‌اند. صدرالمتألهين در شرح هدايه مي‌‌‌‌‌گويد: «هر کس بخواهد براهين تجرد نفس را مطالعه کند به کتب بوعلي و شيخ اشراق مراجعه نمايد». بوعلي رساله‌‌‌‌‌اي خاص در اين باب دارد به نام الحجج العشر. خود صدرا در جلد چهارم اسفار يازده برهان اقامه مي‌‌‌‌‌کند. 💠نگارنده در گذشته مجموع براهيني را که صدرالمتألهين در کتب مختلف خود از اسفار و شواهد الربوبية و مبدأ و معاد و غيره آورده است برآورد کرد، پس از حذف مکررات چهارده برهان بود. البته ارزش اين برهانها يکسان نيست، برخي از آنها چيزي شبيه مؤيد است نه برهان واقعي. 💢 ... . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴نظری اجمالی به سیر فلسفه در اسلام ♨️ قسمت هفتم. ⬅️مسائل تکميل شده‌‌‌‌‌: ⬅️مسأله امتناع تسلسل، ت
🔴نظری اجمالی به سیر فلسفه در اسلام ♨️قسمت هشتم. ⬅️تغيير محتوا: يک سلسله مسائل است که قدمت دارد ولي خالي از نوعي ابهام نبوده است. اين مسائل تدريجاً تشخص يافته و از ابهام خارج شده است و در حقيقت هر چند نام و عنوان همان است که بوده است ولي محتوا تغيير کرده و دگرگون شده است. ⬅️صورت تغيير يافته مسأله در فلسفه اسلامي طوري است که به فرض به طرح کننده اولي و اصلي مسأله عرضه شود، مصداق «گر تو ببيني نشناسيش باز» است. به عقيده ما «مُثُل افلاطوني» از اين قبيل است. افلاطون نظريه خاصي دارد که به نام «مثل افلاطوني» معروف است. ارسطو منکر آن است و در دوره اسلامي بوعلي سينا سخت بدان مي‌‌‌‌‌تازد و برعکس، شيخ اشراق آن را تأييد و اثبات مي‌‌‌‌‌نمايد. ميرداماد با اينکه مشّائي مسلک است طرفدار آن است و صدرالمتألهين سخت از آن دفاع مي‌‌‌‌‌کند و بوعلي را مورد حمله قرار مي‌‌‌‌‌دهد. 💠ولي اگر به کتبي که مستقيماً نظريه افلاطون را نقل کرده‌‌‌‌‌اند مراجعه کنيم، مي‌‌‌‌‌بينيم که آنچه فلاسفه اسلامي به نام «مُثُل» آن را اثبات مي‌‌‌‌‌کنند با آنچه مورد نظر افلاطون بوده است، با همه قرابتها و شباهت ها، تفاوت زياد دارد و حتي آنچه مثلًا شيخ اشراق طرفدار آن است با آنچه ميرداماد به اين نام مي‌‌‌‌‌خواند متفاوت است. 💢 ... . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴وحدت و کثرت وجود ⬅️اين بحث، بحث وحدت و کثرت وجود است که از مهمترين مسائلي است که به يک معنا هميشه در جهان مطرح بوده است. ⬅️تاريخچه‌‌‌‌‌: ⬅️مسأله وحدت و کثرت وجود به اين نام و به اين عنوان و به اين شکلي که الآن ما در اينجا مي‌‌‌‌‌بينيم، در کتب فلاسفه قبل از ملاصدرا، يعني در کتب فارابي يا بوعلي يا بعد از بوعلي مطرح نبوده است و آنها بحثي را تحت عنوان وحدت وجود يا کثرت وجود طرح نکرده‌‌‌‌‌اند. همان ريشه‌‌‌‌‌هايي که مسأله اصالت وجود را در فلسفه وارد کرد، همان ريشه‌‌‌‌‌ها نيز مسأله وحدت وجود و کثرت وجود را مطرح نمود، که يکي از اين ريشه‌‌‌‌‌ها عرفان است. ⬅️در عرفان هم باز آن کسي که اين مسأله را تحت اين نام «وحدت وجود» عنوان کرد محيي الدين بود در قرن هفتم هجري. قبل از محيي الدين مسأله وحدت در عرفان مطرح بوده است ولي هنوز به طور جزم صاحبنظران نمي‌‌‌‌‌توانند ادعا کنند که وحدت عارف آيا وحدت شهود است يا واقعا وحدت وجود است؛ يعني آن وحدتي‌‌‌‌‌که عرفا از آن بحث مي‌‌‌‌‌کنند صرفا يک جنبه انساني دارد به اين معنا که عارف مي‌‌‌‌‌رسد به مقامي که غير از خدا چيزي نمي‌‌‌‌‌بيند و به قول سعدي: «رسد آدمي به جايي که بجز خدا نبيند» يا واقعا جز خدا چيزي وجود ندارد؟ اينکه عارف مي‌‌‌‌‌رسد به مقامي که غير از خدا چيزي نمي‌‌‌‌‌بيند غير از اين مسأله است که جز او وجود ندارد. 💠اين از آن جنبه است که انسان عارف به دليل همان عشق عارفانه- که قهرا خاصيت عشق تک بيني است- جز معشوق چيز ديگري را نمي‌‌‌‌‌تواند ببيند و در هر چيز ديگر هم نگاه کند باز معشوق را مي‌‌‌‌‌بيند (که اين حالت احيانا ممکن است در يک عشق ديگر نيز براي انسان پيدا بشود). آيا مسأله اين است و يا واقعا به وحدت وجود معتقد بوده‌‌‌‌‌اند؟ عده‌‌‌‌‌اي معتقدند که عرفاي قديم مثل عرفاي قرن سوم و قرن چهارم اگر دم از وحدت وجود زده‌‌‌‌‌اند چيزي بالاتر از وحدت شهود نگفته‌‌‌‌‌اند و واقعا جهان بيني عرفاني بر اساس وحدت وجود در عرفان وجود نداشته است. ولي ديگران معتقد هستند که نه، در جهان بيني عرفاني همان واقعيت وحدت وجود بوده است منتها آنها تعبير فلسفي درباره اين مطلب نداشته‌‌‌‌‌اند و کاري که محيي الدين کرده است اين است که براي اين مطلب تعبير فلسفي آورده و بعد توانسته است اينها را در يک قالبهاي مأنوس با ذهن و مأنوس با فکر بريزد؛ يعني آنچه را که آنها از طريق مکاشفه در مي‌‌‌‌‌يافته‌‌‌‌‌اند او توانسته است در يک قالبهاي مأنوس با فکر و مأنوس با ذهن بيان کند. . . . . . 💢 ... ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴فلسفه الهي چیست؟ ♨️قسمت اول. ⬅️در بنيان واقعيت جهان هستي هيچ ترديدي نيست و وجود حقايق عالم, به اعتباربخشي ما نياز ندارد ـ اصولاً اعتبار ما ارزشي ندارد ـ و اساسً انكار عالمِ بيرون سفسطه‌اي بيش نيست. اين سفسطه دردي است كه از طريق برهان و دليل درمان نمي‌شود و اگر داروي شفابخشي باشد, همان داغ كردن است. ⬅️شكّي نيست كه علم به حقايق خارجي از نوع علوم بديهي اختلاف‌ناپذير نيز نيست, زيرا در اين صورت آراي مردم در نفي و اثبات اين حقايق, گوناگون نمي‌شد; به گونه‌اي كه در بعضي موارد, نظر عدّه‌اي به اثبات موضوعي و نظر عدّه ديگري به نفي آن موضوع مي‌انجامد. دو عقيده‌ي متناقض درباره‌ي يك موضوع, حتي گاه يك فرد در طول حيات علمي خود, درباره‌ي يك موضوع, دو عقيده‌ي متناقض دارد. ⬅️ريشه‌ي اين اختلاف نظرها در آن است كه گاهي يك انسان موضوعي را موجود معيّن خارجي مي‌پندارد و مي‌گويد: اين موضوع, موجود حق و ثابت است و در همين حال, انسان ديگري, همين موضوع را موهوم و خرافي مي‌پندارد و مي‌گويد: اين موضوع هيچ اثر وجودي در خارج ندارد, بدين‌سان, آنچه در نظر يك انسان چشمه‌اي جوشان است, در نگاه انسان ديگري سرابي خشك و موهوم است و آنچه نزد يكي سراب خشك است, براي ديگري چشمه‌اي جاري است. ⬅️از اين‌رو كسي به موضوعي ايمان مي‌آورد و ديگري به همين موضوع كفر مي‌ورزد. او به چيزي تديّن دارد كه ديگري نسبت به آن كافر است. زيرا انسان موجودي حيّ (مدرك فعّال) است و نمي‌تواند به سادگي از كنار حقايق هستي بگذرد, بلكه ناگزير بايد همراه با اين حقايق و به وسيله آنها زندگي خود را بگذراند. چنان‌كه نمي‌تواند به هر شكلي كه بخواهد به اين حقايق دست يابد و به هر گونه‌اي كه بخواهد در آنها تصرّف كند.  پس ناچار بايد اين حقايق را چنان كه هستند, بشناسد, ولي چنان‌كه گفته شد دستيابي به اين حقايق, از علوم بديهي سهل‌الوصول نيست, بلكه رسيدن به حقايق هستي از علوم نظري دشوار است.  💠از اين‌رو انسان كه در پي شناسايي حقايق است, به ترازويي نيازمند است كه به وسيله آن حق را بسنجد و آن را از باطل باز شناسد تا بدين‌سان رشد و هدايت حقيقت از گمراهي و ضلالت خرافات جدا شود. 💠اين ميزاني كه حق را با آن مي‌سنجند و به وسيله آن بودنِ حق را از نبودنِ باطل ممتاز مي‌سازند, همان علمي است كه «فلسفه» نام گرفته است. زيرا فلسفه عهده‌دار بحث از احوال موجود به لحاظ موجوديت آن است. . . (ع). 💢 ... ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari