eitaa logo
فلسفه نظری
2.4هزار دنبال‌کننده
530 عکس
84 ویدیو
142 فایل
🔮شناخت عقلانی پیرامون حقیقت‌ موجودات‌ را فلسفه‌نظری گویند. ✔والحّقُ لایعرفُ الّا بِالبُرهان لابِالرِجال @eshragh1300
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 بدان اول چیزی که حق تعالی بیافرید گوهری بود تابناک. او را نام کرد. و این گوهر را سه صفت بخشید: یکی شناخت حق و یکی شناخت خود و یکی شناخت آنکه نبود، پس ببود. از آن صفت که به شناخت حق تعلق داشت حُسن پدید آمد که آن را «نیکویی» خوانند. و از آن صفت که به شناخت خود تعلق داشت پدید آمد که آن را «مهر» خوانند و از آن صفت که نبود پس به بود تعلق داشت حُزن پدید آمد که آن را «اندوه » خوانند. 📖 فی حقیقه العشق @falsafeh_nazari
🔻در باب عشق_۴ (نگاهی به کتاب مونس العشاق سهروردی) (مونس العشاق) یا (رساله فی حقیقه العشق) اثری است گرانبها به قلم شیخ شهاب الدین که در آن با زبانی تمثیلی به تشریح مفهوم و بیان مراحل و مراتب مختلف آن میپردازد. در این حکایت، هم به فلسفه نظر دارد و هم به اندیشهٔ نظر دارد و هم از اشارات و لطائف قرآنی بهره می‌گیرد. در بیان معنا و وجه تسمیه عشق میگوید: «عشق را از عَشَقه گرفته اند و عشقه آن گیاهی است که در باغ پدید آید. در بُن درخت. اول، بیخ در زمینی سخت کند، پس سر برآورد و خود را در درخت می پیچد و همچنان می رود تا جمله درخت را فرا گیرد و چنانش در شکنجه کند که نم در میان رگ درخت نماند و هر غذا که بواسطه آب و هوا بدرخت می رسد بتاراج می برد تا آنگاه که درخت خشک شود. همچنان در عالم انسانیت که خلاصه موجودات است، درختی است مُنتَصفُ القامه(ایستاده_استعاره از انسان) که آن بِحبةُ القلب پیوسته است و حُبةُ القلب در زمین روید.... و چون این شجره طیبه(انسان) بالیدن آغاز کند و نزدیک کمال رسد، عشق از گوشه‌ای سر بردارد و خود را در او پیچید تا بجایی برسد که هیچ نم بشریت در او نگذارد و چندانکه پیچِ عشق بر تن شجره زیادتر می شود، آن شجره مُنتَصِف القامه، زردتر و ضعیف‌تر می‌شود تا به یکبارگی علاقه منقطع گردد. پس آن شجره روان، مطلق گردد و شایسته آن شود که در باغ الهی جای گیرد. رسالة فی حقیقة العشق ص ۱۳» وی در ادامه میگوید: « چون بغایت رسد آنرا خوانند و گویند که "العشق محبة ُمُفرَطه" و عشق خاص‌تر از محبت است زیرا که همه‌ی عشق محبت باشد اما همه‌ی محبت عشق نباشد و محبت خاص‌تر از معرفت است زیرا که همه‌ی محبت معرفت است. اما همه‌ی معرفت محبت نباشد. از دو چیزِ متقابل، تَولد کند که آن را و خوانند. زیرا که معرفت : ۱_یا به چیزی خواهد بودن،مناسب و ملایم جسمانی یا روحانی که آن را ویا خوانند و نفسِ انسان، طالبِ آن است و خواهد که خود را بدانجا رساند و کمالْ حاصل کند. ۲_یا به چیزی خواهد بود که نه ملایم بود و نه مناسب، خواه جسمانی و خواه روحانی که آن را و خوانند. و نفسِ انسانی دائما از آنجا می گریزد و از آنجاش نفرتی طبیعی به حاصل می شود. پس اول پایه، معرفت است و دوم پایه، محبت و سوم پایه، عشق. و به عالمِ عشق که بالای همه است نتوان رمیدن تا از معرفت و محبت، دو پایه ی نردبان نسازد. همان ص۱۳_۱۴» 🔸نکته قابل توجه در سخنان شیخ اشراق آن است که ایشان بین عقل و عشق تفاوتی قائل نیست بلکه اولین پایه عشق و محبت را معرفت وعقل میداند. آموزه‌ای که از ویژگیهای مهم و است مبنی بر وحدت نفس در کل قوا و عدم تباین بین حالات نفس از جمله عقل وعشق میباشد. این مساله در وعرفانهای شرقی کاملا برعکس است، در آموزه این معارف تباینی اصلی بین عقل وعشق برقرار است به نحوی که سالک یا باید جانب عقل را بگیرد ویا جانب عشق را. اما حکمای مسلمان سالک را عاقلِ عاشق توصیف میکردند. متاسفانه آموزه عرفانهای شرقی در برخی از فرق تصوف نفوذ کرده و آنها نیز پای استدلالیان را چوبین تر و سست‌تر از آن میدانستند که یارای ایستادگی یا همراهی در برابر عشق را داشته باشد. @falsafeh_nazari
╭❁࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─┅┅┅┅┅┅┅┅┄‌┄‌ 🔻 را از عَشَقه گرفته اند و عشقه آن گیاهی است که در باغ پدید آید در بُن درخت.... اول، بیخ در زمینی سخت کند، پس سر برآورد و خود را در درخت می پیچد و همچنان می رود تا جمله درخت را فرا گیرد و چنانش در شکنجه کند که نم در میان رگ درخت نماند و هر غذا که بواسطه آب و هوا بدرخت می رسد بتاراج می برد تا آنگاه که درخت خشک شود. 📖مونس العشاق ╰๛--- ‑ ‑  -   - ⌜@falsafeh_nazari
🚩 وقتی روشنایی با تاریکی ادغام میشود، نوری سرخ رنگ بوجود می‌آید، مانند شفق اول یا آخر روز که نور آفتاب میان روشنایی و تاریکی قرار می گیرد و سرخ می‌نماید. انسان برحسب ذاتش، نور است ومتعلق به عالم انوار میباشد، چون در این ظلمتکده دنیا گرفتار آمده، تبدیل به " عقل سرخ " شده است...یعنی حقیقتی نورانی که در تاریکی هبوط کرده... حزب الله پرتوی از نور الهی است که در میان روشنایی مقاومت و تاریکی صهیونیسم قرار گرفته و چون نور بر قلب ظلمت تاخته از تقابل آن روشنایی وتاریکی عقل سرخی به نام نصر الله ظاهر شده است.... ✍ محسن بهرامی ╰๛---๛---๛--------------------- @falsafeh_nazari
🔻 قصه‌ای از کتاب "نهایة الظهور" شرح فارسی "هیاکل النورِ" اثر: علامهٔ حکیم، میرزا قاسم‌علی اخگر حیدرآبادی: نشنیدی که "سر کونسل آثنیه [آتن]" چون به سقراط گفت که : - تو یکی از اهالیِ مائی ، و این روش که تو پیش گرفته‌ای ، ما را بر قتل تو ناچار دارد. چون در قتل تو تأخیری رود ، مردم به یکباره بر ما بشورند و این دولت که می‌بینی ، محو گردد. سقراط گفت: - تهدید مرگ، مرا بیم ندهد؛ چه، مرگ رَستن از زندان تعلق، و پیوستن به عالم تجرد است؛ بلکه خلع جامهٔ کثیف ظلمانی است, و تلبس به لباس لطیف نورانی؛ و حکما از تبدل لباسی که هم از آن اشرف بُوَد، هرگز اِخفای حق، روا ندارند و از ارشاد مردم کناره نگیرند. 🔖 کتاب فوق با مقدمه و تصحیح و تحقیق: محمد کریمی زنجانی اصل چاپ: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی. ╰๛---๛---๛------------------ ⌜@falsafeh_nazari
N.pdf
حجم: 3.4M
📚 نور در حکمت سهروردی 👤 سیما نوربخش 🔻زبان فلسفی زبان نمادها و استعاره‌های اشراقی است. در این میان واژه‌ نور از ویژگی خاصی برخوردار است. نور در فلسفه دارای دو نقش اساسی از جهت وجودشناختی و معرفت شناختی است. از لحاظ وجود شناختی، سهروردی کل هستی را به نور و ظلمت تقسیم می‌کند، و براین عقیده است که نور و ظلمت عناصر اصلی مقوم جهان هستند. او ضمن تاکید براینکه نور واقعیتی بدیهی و تعریف ناپذیر است، که مفهوم ظلمت نیز از عدم آن فهمیده می‌شود؛ هریک از نور و ظلمت را به دوگروه جوهر و عرض تقسیم می‌کند. در اینجا، دو نوع نور وجود دارد: انوار مجرد، موجوداتی‌اند که در هستی خود مستقل‌اند و انوار عارض، که در وجودشان وابسته به دیگری هستند. موجودات ظلمانی نیز دو قسم‌اند که عبارتند از جوهر تاریک، که بی نیاز از محل است و دیگری عرض‌های ظلمانی، که وابسته به موجودات دیگری‌اند. نکته مهم در تقسیم‌بندی سهروردی از نور و ظلمت، درنظر گرفتن رابطه تشکیکی بهره‌مندی همه موجودات از حقیقت نور است، یعنی هراندازه که موجودی مجرد‌تر باشد از نور بیشتری بهره‌مند است واستقلال دارد. @falsafeh_nazari
🔻 ، معتقد است: حکمت و عرفان ایران باستان (که شیخ، آن را "خمیرةالخسروانیین" یا حکمت خسروانی می خواند) بعد از اسلام، همچنان در وجود برخی اعاظم ایرانی تداوم یافته است؛ از آن جمله: حلاج، ابوالحسن خرقانی، بایزید بسطامی، وشیخ ابوالعباس قصاب. 📚 اسرارالتوحید، جلد دوم 👤محمدرضا شفیعی کدکنی ╰๛---๛---๛------------------ ⌜@falsafeh_nazari
🔻سهروردی، احیاگر حکمت خسروانی راهی را که رفته بود، کامل کرده و تعریف دیگری از ارائه می‌دهد. تعریف او ارسطویی یا یونانی نیست و مراتب بسیار بالاتری برای حکمت قائل است. او حکمت را به (یونانی) و (کشفی و تالهی) بخش کرده است. این ابتکار اوست و حکمت تالهی بسیار بالا‌تر از حکمت بحثی یونانی است. از نظر او بیشتر حکمای بزرگ و بلکه عرفا نیز از این حکمت برخوردار بودند. افزون بر این بر این باور است که حکمت کاملا ایرانی است. می‌دانیم که از نظر حکمت امری یونانی است. از نظر او دیگر ملل و اقوام حکمت نداشتند، زیرا به تعبیر او این ملل «بربر و وحشی» بوده‌اند. اما با تقسیماتی که سهروردی از حکمت دارد، حکمت خاصه در ایران باستان وجود داشته و حکمای بزرگی در ایران می‌زیسته‌اند. او این حکمت را یا یا می‌نامد. از نظر سهروردی این حکمت که او آن را می‌خواند، مخصوص اقوام شرق است. او بر این باور است که حکمت در غرب، دچار رکود و افول و انحطاط شده و در ارسطو از حکمت ذوقی به حکمت بحثی تنزل پیدا کرده است. این حکمت به معنای اصیل در شرق متافیزیکی و ایران وجود داشته و بزرگ‌ترین و نمایندگان آن بزرگان و خسروان ایرانی بوده‌اند. معتقد بوده در گذشته ایران، شخصیت‌های اسطوره‌‌ای و نمادین و رمزی، حکیمان علی‌الاطلاق بوده‌اند و در آنها حکمت از نسلی به نسلی دیگر منتقل شده و به دوره اسلامی رسیده است. او معتقد است که حکمت از ادریس نبی(ع) آغاز و به دو بخش تقسیم شده است. یک بخش به مصر رفته و بخش دیگر به ایران آمده و در اسلام متحول شده است و او خود را وارث این بخش از حکمت می‌داند. از سوی دیگر، اساس تفکر سهروردی، ایرانی هست؛ به این معنا که کلیدی‌ترین معنا و مفهوم در تفکر سهروردی 《نور》 است. نور امری بسیار بدیهی است که ما هر روز آن را می‌بینیم و با آن همه چیز دیده می‌شود و حقیقت همه چیز آشکار می‌شود. اما این نور حقیقی نیست، بلکه نور مجازی است. اینکه برخی ستارگان نور ندارند، روشن می‌دارد که نور برای خورشید، امری عرضی است و نه ذاتی، زیرا اگر ذاتی بود، آنگاه همه ستارگان خورشید بودند. نور از نظر سهروردی امری مجرد است، اصل نور از نگاه او خداوند است که او آن را نورالانوار می‌خواند. مسأله نور در ایران باستان بسیار اهمیت دارد و جهان‌بینی ایرانیان باستان هم مبتنی بر نور و ظلمت بوده است. تفکر زردشت و دین زردشت بر مبنای دو قاعده نور و ظلمت و مراتب گوناگون آن قرار دارد؛ بنابراین، سهروردی از این موضوع استفاده کرده و یک جهان‌بینی طرح افکنده است که در کتاب «حکمت الاشراق» به روشنی به چشم می‌خورد. این هم از دیگر ابتکارات سهروردی است. افزون بر این، سهروردی حکمت را رمزی کرده و حکمت رمزی از ابتکارات اوست: یعنی او در چهارده رساله به زبان فارسی و نزدیک بیست رساله به زبان عربی، حکمت را به زبان داستان بیان کرده است. تفسیر سهروردی از و حکمای پیش از نیز کاملا ابتکاری است. شایان توجه است به فیلسوفان پیش از سقراط به عنوان فیلسوفان ابتدایی نگاه می‌کرده، ولی سهروردی بر این باور است که ارسطو کلام آن‌ها را نفهمیده، زیرا کلام آن‌ها کاملا رمزی و تمثیلی بوده است. حکمت بحثی ارسطویی چون توان فهم کلام رمزی را نداشته، از فهم ایشان عاجز بوده و کلمات حکمی آن‌ها را به ظاهر تفسیر کرده است. پس از دید او، این حکما، سفیران الهی بوده‌اند؛ یعنی پیام الهی برای نوع بشر داشته‌اند. او کلمات آن‌ها را در پرتوی حکمت اشراقی خودش تفسیر می‌کند. به طور کلی سهروردی تحول بزرگی در فهم و سیر فلسفه و تقسیمات آن، به ویژه در حکمت مشرقی ایجاد می‌کند. او در زمره یکی از بزرگ‌ترین فیلسوفان نه تنها جهان اسلام که جهان است. بد نیست اشاره شود که هانری کُربن که خودش فیلسوف برجسته فرانسوی بود، بیش از چهل سال از عمرش را در فهم و تفسیر صرف کرد تا اندیشه او را احیا کند. 👤 دکتر غلامرضا اعوانی ╰๛---๛---๛------------------ ⌜@falsafeh_nazari
🔻 در کتاب رمزوار به چگونگی انتقال از عهد باستان تا زمان خود اشاره میکند . چنانکه از این اشارات برمی آید در نظر او حکمت حقیقی یکی است و حکیمانی که نام می برد همه شارحان یک حقیقت و مفسران یک پیام بوده اند. خمیره ی این حکمت خالده که اساس آن توسط هرمس (والد الحکماء) از طریق وحی و مکاشفه دریافت شده به وسیله ی دو سلسله از حکیمان ادامه یافته است: دانایان یونان و فرزانگان ایران پس از اسلام ذوالنون مصری در شاخه ی یونانی و فیثاغورس و بایزید بسطامی در شاخه ی ایرانی و خسروانی وارثان معنوی این حکمت میشوند. خمیره‌ای از حکمای خسروانی با طریقه‌ای از جریان فیثاغوری و یونانی به هم می پیوندد و به حکیمانی میرسد که به سکینه یا مقام تمکین و یقین دست یافته اند. به نظر میرسد که مراد از اصحاب و "سکینه ی کبرا" و "سكينه‌ى الاهيه" کسانی باشند که از آنان به حکیمان الهی متوغل در بحث و تأله تعبیر میکند یعنی کسانی که هم در حکمت بحثی سرآمداند و هم در حکمت ذوقی گامی استوار دارند و به مقام تمکین و يقين رسیده اند؛ و خود نیز یکی از آنان است که میراث حکمت اشراقی به او رسیده و از اینجاست که خود را ادامه دهنده و زنده کننده ی آن میداند با توجه به اینکه این میراث در دست به مکتب جدیدی دست پیدا میشود که فلسفه افلاطون وارسطو را با آئین زرتشتی وعقاید هرمسی و نوافلاطونی به هم می‌آمیزد و کل این ترکیب را در چارچوب تصوف جای میدهد. 📚نگاهی به سرچشمه‌های حکمت اشراق و مفهومهای بنیادی آن 👤دکتر صمد موحد ╰๛---๛---๛------------------ ⌜@falsafeh_nazari
🔻 در کتاب رمزوار به چگونگی انتقال از عهد باستان تا زمان خود اشاره میکند. چنانکه از این اشارات برمی آید در نظر او حکمت حقیقی یکی است و حکیمانی که نام میبرد. همه شارحان یک حقیقت و مفسران یک پیام بوده اند. خمیره‌ی این که اساس آن توسط (والد الحکماء) از طریق وحی و مکاشفه دریافت شده به وسیله ی دو سلسله از حکیمان ادامه یافته است: ۱_ دانایان یونان و ۲_ فرزانگان ایران پس از اسلام در شاخه‌ی یونانی و و در شاخه ی ایرانی و خسروانی وارثان معنوی این حکمت میشوند. خمیره‌ای از حکمای خسروانی با طریقه‌ای از جریان فیثاغوری و یونانی به هم می پیوندد و به حکیمانی میرسد که به سکینه یا مقام تمکین و یقین دست یافته‌اند. به نظر میرسد که مراد سهروردی از اصحاب و "سکینه ی کبرا" و "سكينه‌ى الاهيه" کسانی باشند که از آنان به حکیمان الهی متوغل در بحث و تأله تعبیر میکند یعنی کسانی که هم در حکمت بحثی سرآمداند و هم در حکمت ذوقی گامی استوار دارند و به مقام تمکین و يقين رسیده‌اند؛ و سهروردی خود نیز یکی از آنان است که میراث به او رسیده و از اینجاست که خود را ادامه دهنده و زنده کننده ی آن میداند با توجه به اینکه این میراث در دست سهروردی به مکتب جدیدی دست پیدا میشود که فلسفه و را با آئین وعقاید و به هم می‌آمیزد و کل این ترکیب را در چارچوب تصوف جای میدهد. 📖 نگاهی به سرچشمه‌های حکمت اشراق و مفهومهای بنیادی آن 👤 دکتر صمد موحد ‌‌️╰๛---๛---๛------------------ ⌜@falsafeh_nazari