eitaa logo
فلسفه نظری
2.4هزار دنبال‌کننده
529 عکس
83 ویدیو
128 فایل
🔮شناخت عقلانی پیرامون حقیقت‌ موجودات‌ را فلسفه‌نظری گویند. ✔والحّقُ لایعرفُ الّا بِالبُرهان لابِالرِجال @eshragh1300
مشاهده در ایتا
دانلود
درباره فلسفه اسلامی_۲.ogg
زمان: حجم: 33.24M
◍⃟﷽˼ 🎙ویس چت گروه تلگرامی الهیات اسلامی ↡↡ https://t.me/Islamic_Theology0 ᯽┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈ 📌چیستی و هویت فلسفه اسلامی |↫ |↫ |↫ |↫ |↫ |↫ 𖤓┅┅┅┅┅┅┅┅┄‌┄‌ فلسفه نظری ⌜@falsafeh_nazari
درباره فلسفه اسلامی_۳.ogg
زمان: حجم: 26.54M
◍⃟﷽˼ 🎙ویس چت گروه الهیات اسلامی ↡↡ https://t.me/Islamic_Theology0 ᯽┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈ 📌ماهیت وصدق معارف کشف وشهودی نسبت فلسفه اسلامی با فلسفه یونان |↫ |↫ |↫ |↫ |↫ |↫  𖤓┅┅┅┅┅┅┅┅┄‌┄‌ 🔸فلسفه نظری ⌜@falsafeh_nazari
🔻 در باب عشق_۳ (نگاه صدرالمتالهین به مساله عشق) همانطور که در مطالب پیشین گفته شد، به اعتقاد موجودات نسبت به عشق دو حالت دارند: ۱_یا دارای و هستند. یعنی فاقد کمال مطلوب بوده و نسبت به اخذ آن حالتی به نام شوق دارند و هنگامی که آن کمال را به دست آوردند نسبت به آن بهجت و سرور داشته لذا در حفظ وارتقای آن میکوشند، که این حالت را عشق می‌گویند. ۲_ و یا صرفاً دارای عشق بوده و فاقد شوق می‌باشند(زیرا کمال معطله ندارند) در این حالت موجود نسبت به ذات و کمالات خود عشق دارد.مانند عشق به ذات خود و یا عشق و نسبت به کمالاتشان. اما حکیم بزرگ در تکمیل سخنان پیرامون عشق، در جلد هفتم کتاب شریف چنین می‌گوید که موجودات نسبت به عشق دو حالت دارند: اول: موجوداتی که واجد عشق و مجرد از شوق هستند دوم: موجوداتی که واجد عشق و شوق هستند به اعتقاد موجودات دسته دوم دارای حرکت می‌باشند. زیرا در طلب رسیدن به کمال و نیل به مطلوب و معشوق سراسیمه در حال حرکت هستند که البته این حرکت به تناسب شوق آنها متفاوت است. لذا شوق و طلب چنین موجوداتی یا به نحو ارادی است ویا غیر ارادی. اگر ارادی باشد به این معناست که حرکتشان به سمت کمال و معشوق به واسطه وجود نفس مجرد است لذا حرکت شوقی آنها، آگاهانه و نفسانی است. آگاهانه در پی معشوق میدوند و سراسیمه طلب کمال ویار میکنند...و چون به اخذ کمال که همان رویت یار است نائل شوند در حفظ ونگه داری آن سَروِ سَهی میکوشند و اجازه اطاله کمالات نفسانی را نمیدهند. و یا شوق وحرکت آنها غیر ارادی است که در چنین حالتی شوق آنها طبیعی_غریزی میباشد....یعنی گرچه از اَمارات ونشانه‌های آفاقی کمالات وجودی یار ونگار و آن محبوبه قدسی بی‌خبرند واز خط وخال حضرتش غافل....اما در جذبه وتلاطم آن سیل عظیم افتاده و ناخودآگاه به سمت مبدا کمالات در حرکتند.... بنابراین طبق سخن صدرا خداوند برای ملائکه یا عقول مفارقه دو امر را مقرر فرموده است که عبارتند از عشق و کمال. و برای سایر موجودات چهار امر را ایجاد کرده است که عبارتند از: ۱_کمال ۲_عشق ۳_شوق ۴_حرکت بدین معنا که موجودات فاقد کمال، در طلب و شوق دائمی رسیدن به کمالات ومطلوبی که برای آنها حکم معشوق را دارد، در حرکت دائمی میباشند. این حرکت یا از روی اراده است وعاشق باپای خود منزل معشوق را می‌پیماید و یا به طبع و سرشت غریزی که دارد به نحو غیر ارادی به سمت کوی دوست در سیر وتلاطم‌اند. شاید بتوان سخن صدرالمتالهین را در این بیت خلاصه کرد: چندین هزار ذره سراسیمه می‌دوند در آفتاب و غافل از این کافتاب چیست براین اساس شوق وعشق وحرکت به سمت کمالات و مبدا آنها که معشوق حقیقی است در تمام ارکان هستی موجود است...عشق چون خون در رگ وجود جریان دارد ونبض او سبب حیات است وممات....یا آگانه به سرمنزل یار میرویم...ویا ما را به جبر واقتضای طبیعت خواهند برد... @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
╭──────────────── ꧷ 🔻 درباره #چشم_زخم_۲ ( اَصابت العین_اِزلاق البصر ) #محسن_بهرامی ╰๛---๛---๛--- ‑
🔻 درباره چشم زخم_۳ در کتاب المبدأ و المعاد تصریح کرده است که برخی نفوس در قوه وهمیه به‌حدی می‌رسند که می‌توانند در مواد خارجی تأثیر بگذارند و نیز به همین مقوله تعلق دارد. مساله چشم زخم یا اِزلاق البصر را در بحث نبوات فلسفه مطرح میکند. پرسش مهم این است که چگونه انبیاء و اولیای الهی در طبیعت خارج واعیان موجودات تاثیر میگذاشتند؟؟ و اموری چون: اِنفلاقِ بحر (شکافتن بحر) انفلاق جبل و ولاده ابل (شکافتن کوه و ولادت شتر توسط حضرت صالح) ویا شق القمر از آنها صادر میشد؟؟ در پاسخ میگوید این مسائل جزء تاثیرات نفس ناطقه نبی و ولی الهی بر اعیان و عالم خارج میباشد. به این معنا که کل عالم خارج به مثابه جسم وبدن انسان کامل است که بوسیله قدرت فعاله نفس در هر قسمتی میتواند تصرف کند. در ادامه بحث قدرت نفس انسان در تاثیر بر خارج را مطرح میکند و اینکه چشم زخم نیز یکی از مواردی است که میتوان به عنوات قدرت واهمه نفس بر تاثیر در عالم خارج یاد کرد، این تصرف در خارج جزء نبوات عقل عملی اولیاء و انبیاء الهی است. لذا نفس مهذب ایشان مصداق عبودیت واقعی خداوند و این روایت امام صادق(ع) است که: العبودیة جوهرة کنهه الربوبیة جوهر وحقیقت عبودیت وبندگی خداوند اینه که انسان رب‌ و پرورش دهنده موجودات عالم میشود ودر آنها قدرت تصرف پیدا میکند. لذا ازلاق البصر هم جزء همین تاثیرات فعاله نفس بر خارج است که حد اعلای این انشائات انفسی نزد انبیاء میباشد. ╰๛---๛---๛--------------- ⌜@falsafeh_nazari
🔻معاد جسمانی و منتقدان نظریه با ویژگی‌های بدیع و مطلوبش مورد پذیرش بسیاری از متفکران بعد از وی واقع شد و حتی در نظریات جدیدتری مانند نظریه از آن استفاده شد. اما بداعت مبانی آن از سوی منتقدین مورد رد و انکار قرار گرفت تا جایی که افرادی مانند و در صدد برآمدن تا مآخذ و منابع اقوال در کتب حکمای سلف را بیابند، زیرا به اعتقاد آنها در آثارش به انتحال و نوعی سرقت علمی از گذشتگان پرداخته است. ضیاءالدین دری در ترجمه‌ای که از کتاب "نزهة الارواح" دارد نتیجه تفحصات خود از کتب را اینگونه بیان میکند: (معلوم شد که لااقل دو ثلث این کتاب "الاسفار الاربعه" مسلماً عبارات قوم است و نویسنده محترم به خود نسبت داده است و اسم کتاب را نمی‌برد... قسمت اول کتاب غالباً از "الفق المبین" میرداماد است، قسمت دوم کتاب بیشتر از "المباحث المشرقیه" و "شرح المقاصد" است، غالب قسمت سوم از مصنفات میرصدر شیرازی و محقق دوانی است و قسمت چهارم در خصوص معاد از مصنفات غیاث الدین منصور پسر میرصدرالدین است.) بر این اساس دری اصفهانی کوشیده است تا با ریشه یابی مبانی و مقدمات نظریه ملاصدرا در اقوال و آرای حکمای متقدم بدیع بودن را از آن بزداید و در نتیجه نظریه معاد جسمانی صدرالمتالهین را انتحال و رونوشتی از آراء در کتاب "حجة الکلام" وی دانسته است. البته این نکته قابل بیان است که گرچه صدرا بخش اعظم کتاب "حجة الکلام" دشتکی را عیناً و بدون ذکر نام مولف در کتب خود ذکر کرده است اما این امر به معنای اخذ نظریه غیاث الدین منصور و انتحال و سرقت علمی توسط ملاصدرا نمی‌باشد، زیرا غیاث الدین منصور دشتکی و صدرالمتالهین در معاد جسمانی با هم اختلاف مبنایی و جوهری دارند وبراساس همین مبانی متفاوت و در عین استفاده از عبارات مشابه به نتایج مختلفی دست یافته‌اند. اساساً ملاصدرا نظریه ابتکاری غیاث الدین منصور در باب معاد جسمانی را مورد نقد و مناقشه قرار داد واشکال تناسخ را بر آن وارد دانسته است. وی با تمسک به مبانی ابتکاری خود در برهانی فلسفی بر اثبات معاد جسمانی اقامه نمود و بسیاری از مطالب و عبارات دشتکی را بدون ذکر نامی از او مورد نقد وبررسی قرار داده است. براین اساس با اینکه نظریه غیاث الدین منصور و ملاصدرا در باب دارای اختلافات مبنایی هستند اما معلوم نیست که چرا ضیاءالدین دری، صدرالمتالهین را متهم به انتحال و تکرار عینی مباحث غیاث الدین منصور میکند؟؟ نیز با اشاره به سخنان ضیاءالدین دری اصفهانی اظهار تعجب نموده که چگونه وی متوجه نشده است که آنچه صدرا در الهیات در باب معاد جسمانی گفته با آنچه دیگران بیان کرده‌اند تفاوت بسیار دارد. شهید مطهری در ج۳ کتاب مقالات فلسفی به منظور اثبات بداعت مبانی صدرایی شماری از آنها را مطرح کرده و با آراء حکمای متقدم مقایسه نموده است. 👤 ╰๛---๛---๛--------------------- ⌜@falsafeh_nazari
🔻 این تحلیل ونتیجه گیری از مباحث مبنی براینکه از تکامل حاصل میشود اشتباه میباشد. علاوه برمباحث بسیاری که صدرا در این زمینه دارد به اذعان ایشان نفس از عالم و نشأت گرفته و نازل شده است. جسم، مرکبِ بالذات است وهر گونه در آن بالعرض و حاصل حلول یک امر که همان نفس مجرد مدبر ذو حیات است میباشد. آیا میتوان گفت از کثیربالذات(جسم)که من حَیثُ کَثرت فاقد حیات وحرکت است وحدت بالذات(نفس)که منشا حیات وحرکت میباشد زائیده شود؟ معطی شیء که نباید فاقد شیء باشد..اساسا از این حیث وجود نفس برای جسم را لازم میدانیم تا بتوانیم حرکت وحیات جسم را توجیه کنیم، با این حساب آیا میشود که از جسمی که ذاتا وطبعا فاقد حیات وحرکت است امری که حیات وحرکت ذاتیش است(نفس) بوجود آمده وتکامل یابد؟ آنچه نفس بر اساس تکامل آن فعلیت می‌یابد، صورت معدنی است ونه خود جسم بماهو جسم. صورت معدنی بین جسم ونفس مجرد مدبر قرار گرفته است، چون جسم را از تفرقه حفظ میکند به فضای عالم ماده نزدیک است و از سنخ مجردات تام نمیباشد و از این جهت که قابلیت حلول دارد و منطبع در جسم میباشد و فراتر از ابعاد ثلاث است، شانی مجرد داشته و به عالم نفس نزدیک است. در واقع نفس مجرد ناطقه انسانی به دلیل بُعد و تنزلش از عالم جبروت،ضعیف و محدود شده و در نطفه انسان به شکل صورت معدنی درآمده که فقط میتواند حفظ مرکب از تفرق و فروپاشی کند، وچون صورت معدنی تنزل و شکل ضعیف شده نفس است گویا جسمانی است اما به تدریج تکامل در او حاصل شده وبه شکل نفس انسانی در می‌آید. 👤 ╰๛---๛---๛--------------------- ⌜@falsafeh_nazari
🔻ما وفلسفه اسلامی_۱ باچند مشکل عمده مواجه است: اول آنکه، اصحاب اعتقادی به احیای تراث فلسفی وحِکمی غیرصدرایی ندارند، از نگاه آنان یعنی و هر آنچه پیش از گفته شده ارزش چندانی ندارد که شایسته بازخوانی مجدد باشد، لذا تصحیح و خوانش آنچه گذشتگان سُفته‌ و پرداخته‌اند به مثابه خروج از مکتبة صدرا و ولوجِ در صحرای گمراهی است. اما باید اذعان داشت که ارجاع به دُرَر حکمای پیشین میتواند ایده طرح مباحث قابل توجهی باشد، حداقل با خواندن کتب سابق فلسفی میفهمیم که از لحاظ معرفتی و حِکمی چه داشتیم وکجا بودیم واکنون کجا و بر چه سَماطی نشسته‌ایم. نخستین قدم غرب در فراروی از قرون میانه و ایجاد تمدن جدید سعی در احیای میراث گذشته ومخصوصا آراء اهل یونان و مدرسه آتن بود بدین نحو که عقلانیت و علم ماقبل، ماده‌ای برای صورت جدید تمدنی واقع شد و از قِبَل آن مسائل ومطالب نوینی مطرح شد که هرکدام آغازی بر علوم وفلسفه جدید بودند.... اما ما اینگونه نیستیم!! باور ما آن است که تنها حکمت متعالیه ارزش خواندن دارد و غیر از آن هرچه از اهالی حکمت قَلَمی شده افسانه‌ای است بر افسون اصالت الماهوی!!! باید تصریح کرد که ما دچار بحران هویت هستیم!! چه اینکه نمیدانیم پیمایش تاریخی عقلانیت وفلسفه برچه خطی بوده و حکیمان هر دوره درگیر کدام تقابل و تنگنای فکری بوده‌اند، و از اینکه جامعه اسلامی در هرعصری دست در پنجه کدام مشکله معرفتی داشته بی اطلاعیم، لهذا نمیدانیم که این عقلانیت سیال تاریخی کدام تحولات را طی کرده والان در چه وضعیتی است و در ادامه باید چه کنیم!!؟ اجمالا باورمندیم که همه در لجه اصالت ماهیت بوده وآنگاه به اصالت الوجود هدایت شدند...همین... این سرگردانی به خاطر عدم اهتمام به احیای تراث تاریخی و پرداختن به سابقه تمدنی است. دوم اینکه، فلسفه اسلامی به انتقاد ناپذیری گرفتار آمده است، به زعم بسیاری از اهالی فلسفه، نقد حکمت متعالیه برابراست با هتک ضروریات مذهب، و نقد میراث فلسفی صدرا به معنای انهدام مسلمات شریعت است!! البته باید اعتراف کرد که ما بر خوان حکمت صدرا نشسته و از غُرر فرایدش متنعم و بهره‌وریم و البته باید گفت آنچه ایشان گفته ونوشته است موجبات تحولات فکری_ فلسفی شگرفی در فلسفه و جهان اسلام شده است، صدرالمتالهین بسیاری از انسدادها و گِره‌های فکری حکمت اسلامی را گشوده و رفع کرده است اما عظمت صدرا او را در بین اصحاب وتابعینش به وادی مقدسات کشانده و کلامش را نقدناپذیر کرده است.....حال آنکه فلسفه یعنی حرکت مدام فکری، تضارب آراء وعدم جزمیت وتعصب بر تفسیر وتبینی فلسفی از هستی وانسان، و البته این امور بین ما متروک شده است...ما فلسفه میخوانیم که از عقایدمان دفاع کنیم، حال آنکه فلسفه برای قدرت تعقل است تا بتوانیم پیرامون حقایق موجودات و هستی آنچنان که هست بیندیشیم...خواندن فلسفه باید به حرکت تکاملی عقل منجر شود، واز طرفی بازار تضارب افکار وآراء را گرم کند...اما ما ساحت فلسفه اسلامی را اجل از جرح ونقد و نفی و نقض میدانیم..تا حدی که سعی برخی از اساتید فلسفه این است که اثبات کنند حکمای سلف، اصالت وجودی بوده ودامنشان از اصالت ماهیت مبرا است، یعنی پیش از صدرالمتالهین را به نحو بعد از صدرالمتالهین میفهمیم... ╰๛---๛---๛------------------ ⌜@falsafeh_nazari