eitaa logo
فلسفه نظری
2.4هزار دنبال‌کننده
530 عکس
84 ویدیو
142 فایل
🔮شناخت عقلانی پیرامون حقیقت‌ موجودات‌ را فلسفه‌نظری گویند. ✔والحّقُ لایعرفُ الّا بِالبُرهان لابِالرِجال @eshragh1300
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ متافیزیک علم_۲ اشکال مطرح شده بر چیستی نزد مسیر علم در را تغییر داد. مَساعی ارباب درجهت رفع ابهام فوق طَرفی نبست و راه‌گشا نبود. گویی هر پاسخ گره‌ای جدید برمساله علم و ایجاد میکرد. جهت فراروی از اشکالات فوق از موضع وجود ذهنی عقب نشینی کرده و را مطرح کردند. وجود ذهنی بیان‌گر آن بودکه قادر است صورتی مطابق با موجودات از عالم خارج دریافت کند. به نحوی که بیانگر ذاتیات و حقیقت موجودات باشد. اما در نظریه شبح ذهن نمیتواند حقیقی موجودات (ذاتیات) را دریافت کند بلکه سیاهه و شبحی از شیء برای ذهن حاصل میشود. یعنی ذهن فقط اعراض و امور وصفی اشیاء رادرک میکند. و هیچگاه به فهم ارتسامی حقیقت آنگونه که هست نائل نمیشود. گرچه این فرضیه درصدد نجات از دام بود اما ناخواسته حیثیت انطباقی وحکایی علم را نفی میکرد. برخی از اعاظم حکمت نظیر و و پاسخ‌های را جهت نجات مساله وجود ذهنی ارائه کردند اما هیچ کدام رافع مشکل نبود. علت راهگشانبود پاسخهای فوق این بود که علم را وفق روایت توضیح میدادند. چرا که علم بیانگر حیثی وحدانی است. درامر حکایتگری بامصادیق خویش وحدت دارد. اما وجه این وحدت چیست؟ ماهیات مثار واختلافات هستند. زمانی که تحقق ماهیات را اصیل بدانیم در واقع پذیرفتیم که حقیقت ذاتا چندپاره و متباین است. حال چطورمیتوان روایتی واحدازحاکی ومحکی این حقیقت متباین ارائه کرد؟؟ دراین بین پاسخ رافع ابهام تاریخی مساله علم و وجود ذهنی بود. ایشان باطرح نظریه نگرشی نوین در مسائل و ایجاد کرد وتوانست بسیاری از مشکلات و ابهامات فلسفی را گره‌گشایی کند. به دونحو میتوانیم وعلم را لحاظ کنیم(مثلا صورت درخت): اول: صورت درخت از این حیث که در ذهن است وچیزی جز نمیباشد. دراینحالت به چیزی جز معنای خودش اشاره نمیکند. معنای مفهوم درخت اشاره به موجودی است که درطبیعت به نحو استقلالی موجود است(حیث مفهومی علم) دوم: منشاء آثار است. و هر چیزی که حضی از وجود دارد آثاری براو متبادر میشود. صورت ذهنی درخت بهره‌ای از وجود دارد، پس باید آثاری داشته باشد آثاروجودی مفهوم درخت چیست؟(حیث وجودی علم) بُعد نخست را وجهت دوم را نامید. صورت ذهنی درخت به جهت اینکه مفهوم است وهر مفهومی حکایت ازچیزی میکند حاکی از مصداقی است که درطبیعت به نحو موجود است. پس صورت ذهنی درخت به جهت مفهومی وبه حمل اولی (از این حیث که شان مفهومی و ذهنی دارد و به معنای خودش دلالت میکند) است. اما صورت ذهنی درخت از این حیث که بهره‌ای از وجود دارد و موجود است پس آثاری دارد. این صورت عارض بر ذهن شده. وهرامر عارضی حالِ در محل(جوهر) است. پس صورت درخت عرضی میباشد وهرعرضی که غیرقابل تقسیم باشد از سنخ یا است. و کیفیتی که عارض بر نفس شود و حالت وچگونگی برای و ذهن ایجاد کند اصطلاحا است. بنابراین وجودِ صورت ذهنی درخت، آثارِ موجود عرضی وکیف را دارد. پس صورت درخت به حمل شایع کیف نفسانی است. بنابراین، صورت درخت چون شان مفهومی وحکایی دارد، منطبق بر مصداقش است و حاکی از جوهریت مصداق و محکی خویش میباشد. لذا مفهوم درخت به حمل اولی است. واز این جهت که وجود حقیقت عالم را فراگرفته و هیچ امری خارج از آن نیست، صورت درخت آثار کیف نفسانی را دارد. پس مفهوم درخت به حمل شایع کیف است. محور اصلی پاسخ صدرا اشاره به وجود دو بعد ماهیت و وجود در موجودات است. علم نیز شان ماهوی و وجودی دارد. علم، حسبِ بُعد منطبق بر مصداق ومحکی خویش است لذا حاکی از حقیقت ماهوی شیء است. و بر وفقِ بُعد وجودی، آثار وحقیقت دیگری دارد که ما رابه سطح عمیق‌تر حقیقت رهنمون میکند. ➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
✅ متافیزیک علم_۳ تا پیش از چالش اصلی عبارت از چگونگی انطباق با خارجی و نحوه حکایت‌گری آن بود.درختی که مشاهده میکنیم جوهر است،و آن کیف‌نفسانی است،پس این دو هم سنخ نیستند،چگونه امری که متغایرچیز دیگری است ازآن حکایت میکند؟؟ ومنطبق آن است؟؟ باطرح حمل و محذور فوق را پشت‌سر نهاد.اما کلام پایانی بر علم نزد مسلمین نبودبلکه آغازی براجتهادات عمیق آنهاپیرامون مساله علم وحکایت‌گری صورت‌ذهنی بود. دراین بین تفسیر از مساله علم افقی تازه فراروی گشود. بر مبنای به نقد کلام صدرالمتالهین پرداخت. ایشان برخلاف اعتقاد داشت که علم از سنخ کیف نفسانی نیست. بسیاراتفاق می‌افتد که مااز کنار شیء ردمیشویم وآنرا مشاهده میکنیم، اما چنانچه کسی درباره آن از مابپرسد درپاسخ میگوییم: چون بدان توجه نداشتیم لذا علمی به آن نداریم. اگرحقیقت علم از سنخ کیف نفسانی بود باید به صرف تبادر آن، علم محقق میشد.این مساله نشان میدهدعروض صورت برذهن به تنهایی جهت تحقق علم کفایت نمیکندبلکه توجه نفس دراین بین شرط لازم است.درواقع توجه نفس به صورت حاصل، سبب تحقق علم میشود.علم عبارت است از صورتِ‌ حاصل للنفس(برای نفس).یعنی با الحاق توجه نفس به صورت‌ذهنی،علم محقق میشود. اما توجه نفس از چه سنخی است؟؟ مرحوم توجه نفس رااز سنخ میداند.اضافه اشراقیه یعنی یک طرف باعث ایجاد طرف دیگر میشود. یعنی یک ذات غنی است،وطرف دیگر فقیر ومحتاج آن است واساساطرفِ دیگر براثر توجه وعنایت ذات غنی ایجاد میشود.به عبارتی نفس پس ازمواجهه باعالم خارج، صورتی در وِزانِ شیءخارجی انشاءوایجاد میکند.واین ایجاد،نوری است که از نفس به صورت‌ذهنی افاضه میشود و که حاکی ازمصداق خارجی است را ایجاد میکند. همان است. بنابراین علم عبارت است از وجود. وجودِعلم،نوری است که‌حاصلِ اشراقِ نفس میباشد. زیرا نفس همان است که امتداد نورانیت حق‌تعالی و میباشد.نور نفس همان حضور و است. اتحاد در ظرفِ تجرد وپالایش از جسمانیات ومشوبات مادی رخ میدهد. هرچه قدر از جسمانیات فاصله بگیریم وبه ساحت تجرد نزدیک شویم درواقع نورِ نفس قوی‌تر شده وآفاق حقیقت را درمنظر انسان بیشتر روشن میکند.ماهیات مثارِ کثرت است وکثرت مفیدِ تحقق علم نمیباشد. زیرا علم بربستر وحدت محقق میشود.وحدت علم درامتداد بسط وجودی رخ میدهد. ➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
✅متافیزیک علم_۴ ۱_در دونظریه اصلی درباره و آن وجود دارد.بخشی از به وجه تحصلی علم توجه کرده وحقیقت آنرا صورتی حصولی که ازشیءخارجی به می‌آید دانسته اند. لذا به تبعیت از یعنی جناب علم عبارت است از حصولِ صورتِ شیء در انسان. دراین نگاه علم امری است و از سنخ می‌باشد. یعنی علم امری است که به عمق جان مانفوذ نمیکند وصرفاعارض نفس شده وباعث تغییرحالتش میشود.البته امکان دارد که با آنچه حاصل شده پیوندی قلبی برقرار کنیم وامر مفهومی سبب توسعه وجودی ماشود.اما خود علم ذاتا سبب توسعه نفس،وارتقای جان آدمی نمیشود. ۲_گروه دوم از به وجه و علم توجه کرده وحقیقت آن رااز سنخ دانسته‌اند.بدین معنا علم ذاتا سبب توسعه نفس میشود.زیرا نفس مااز سنخ وجود است وعلم نیز حقیقتی وجودی دارد. براین اساس علم باساحت انسان درارتباط است وصرفا واسطه‌ای مفهومی بین انسان وشیء خارجی نمیباشد.بلکه درمساله علم، ما با عالم خارج رابطه حضوری برقرار میکنیم، چنانچه دست من حرارت آتش را درک کند، صرفاصورتی از آتش حاصل نشده. بلکه اثر آتش یعنی حرارت را درک میکنم و اثرداشتن ذاتی وجود میباشد.لذا من با وجود آتش مرتبط شده‌ام‌ وعلم به وجود، ادراک حضوری میباشد. ۳_علم امری است که به چیزی دیگر اشاره میکند ودرواقع دیگرنما میباشد.وهرآنچه که دیگری راظاهروآشکار کند وخودش به تنهایی ظاهر باشد، میباشد.نور امری است که ظاهرِ بالذات و مظهرِ غير است. پس علم ازسنخ نور میباشد.همان‌گونه كه نور دارای مراتب شديدوضعيف است، علم نيز مراتب دارد. مرتبه‌ای از نور است و و مراتب ديگرآن هستند.نفس انسان نور مجرّدمیباشد.زيرا از برخوردار است و چيزي كه ذات خود را درك كند نور مجرّد است.از اين‌رو، حقيقت نفس مانند هر مجرّدی نور و روشنايی است.بدين روست كه از مشاهده نور انبساط می‌يابد و از ظلمت نفرت دارد.در این بین هیچ چیزی مانند وجود ظاهربالذات ومظهر غیر نیست.پس نور یکی از ویژگی‌های وجود است.لذا علم از سنخ وجود میباشد. ۴_هراندازه در مراتب وجود و سلسله انوار صعود کرده و پیش رویم، علم شدت یافته و ادراک آدمی قوی‌تر وآگاهی او عمیق‌تر خواهد شد.شدت علم در مراتب قوی وجود محقق میشود و وجودقوی همان شدت نور است. نورِ وجود آدمی به سبب اعراض از تعلّقات دنيوی و سیروسلوک باطنی شدت می‌یابد. وشدت نور سبب قوت علم میشود. لذا تحقق علم در گروِ اتصال حضوری ماباعالم وجود است. ➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
✅ عقل وذهن برای اهل و نام یادآور کتابها ومقالات عمیق وعلمی ونظرات واجتهادات حکمی وفلسفی میباشد. گرچه ایشان خلوت وگوشه‌گیری را بر جلوت وشهرت ترجیح داده‌اند ودر مجامع عمومی حاضرنمیشونداما وزانت وعمق فکری ایشان براهل فن وکاملین طریقت پوشیده نیست.چه اینکه ایشان در موضوعات مختلف ازنقد نسبیت و اصول فیزیک تا شرح بر مصباح الأنس و مدخل مقالات وکتب دقیقی به نگارش درآورده‌اند. دراین مختصربه بررسی اجمالی آراء خاص استاد پیرامون مساله خواهیم پرداخت. انسان میتواند به وسیله عقل به فهم حقایق خارجی آنگونه که هستندنائل شود.زیرا صورت ذهنی انطباق کامل باحقیقت خارجی دارد.امااین ابهام مطرح است که مثلا درخت یاسنگ ازمقوله میباشنداماصورت ذهنی آنهااز مقوله است دوامر غیرهم‌سنخ چگونه رابطه حاکی ومحکی دارند؟؟ درطول تاریخ پاسخهای مختلفی به این ابهام داده شده که همگی برمبنای حیث ارتسامی وحکایی صورت ذهنی ازحقیقت خارجی میباشد. استاد شاهرودی در ذیل بحث علم خداوندبه امورامتناعیه بحث وجودذهنی رامطرح میکند. ایشان خداوند راواجد علم حصولی میداند. توضیح آنکه خداوند به همه موجودات علم حضوری دارد وبه امور امتناعیه وعدمی که بهره‌ای ازوجود ندارندهم علم دارد ولی نه از سنخ حضوری زیرا امورعدمی فاقد ذات بوده وحظی ازوجود ندارند. بنابراین خداوندبه معانی این امور علم دارد واگرمتعلق علم امور معنایی باشد،حصولی است.اماعلم‌حصولی دارای ضعف است وخداوندازهرنقصی مبراست.ایشان وجه نقصِ علم‌حصولی را وساطت صورت علمیه وذهنی میداند.لذا درصدد تعریفی مجدداز علم حصولی است که قرین بانقص نباشد.براین اساس برخلاف قول مشهور،صورت ذهنی ومفهومی که نشانه ضعف علم است راذاتی علم حصولی نمیداند. دراینجااین سوال مطرح میشود که اگرعلم‌حصولی همان صورت ارتسامی ذهنی نیست، پس چه چیز میباشد؟؟ پاسخ گویای نوعی نگاه به مساله فوق میباشد.البته این نگاه استاد از سنخ التقاطهای سخیف جریان نیست، بلکه از نوع گفتگوی فیلسوفان ومعاضدت اهل فکر در حل مشکلات فکری بشر است. ایشان تسلط کافی به آراء دارد وبه وزان معرفت شناسی نقادانه آثاری به نگارش درآورده‌اند. گرچه استاد تابع کانتی نیست اما از فضاوسبک خردورزی نقادانه او متاثر است. به اعتقادایشان عقل باذهن فرق میکند. ذهن همان قوه فاهمه یاعقلِ‌فاهم است. ذهن قوه دریافت یاانشاء صورت علمیه ومفاهیم میباشد.در فلسفه اسلامی مفهوم به تنهایی حاکی ازمعنا میباشد اما به اعتقادایشان مفهوم که درموطن فاهمه یاذهن‌ تقرر داردشان حکایی وکاشفیت ازغیر ندارد. به چیزی غیراز خودش اشاره نمیکند وصرفا خودنما میباشد. اماعقل قوه فراتر از اوست که معناداری مفاهیم ذهنی را درک میکند.پس ذهن، من‌حیثُ ذهن فقط در خود می‌ایستد ومفهوم میشود. اما ذهن، من حیث هوعقل کاشفیت ومرآتیت پیدا میکند ودیگرنما میشود. لذا مفهوم ازاین حیث که در ذهن است فاقدمعنا ومحکی است.عقل است که فراروی از مفهوم داردومیفهمد که این صورت علمیه به چیزی اشاره میکند.لذا عقل شانِ کاشفیت دارد وعقل همان علم حصولی است.پس علم حصولی توام باصورت ذهنی نیست بلکه همراه باکاشفیت است. در سنت فلسفه اسلامی اولا چیزی به نام فاهمه که کارکردی جدای ازعقل دارد وجود ندارد، ثانیا تمایزی بین مفهوم ومعنا یا فاهمه وعقل نیست. زیرا مفهوم ازآن حیث که مفهوم است، دیگرنما میباشد وحاوی معناست. اما نزد کانت مفاهیم متعلق به قلمرو فاهمه هستندوعقل فراروی ازفاهمه دارد. به عبارتی فاهمه قدرت شناخت است اما به لحاظ شکل و نه محتوا.از این رو تعلق فاهمه همیشه جزئی است وتنها خودرا نشان میدهد. اما عقل ازطریق استنتاج درصدد لغزاندن نوک پیکان شناخت از برابر ایستایی به برابر ایستای دیگر است.از دید کانت استدلال کار عقل است و نه فاهمه.  بنابراین، تفاوت فاهمه و عقل از این حیث این است که فاهمه تنها آنچه را که بدان می‌نگرد می‌بینداما عقل هر معرفتی را در ارتباط ونسبت با معرفت‌های دیگر می‌سنجد. ازاین طریق ایشان مشکل وجود ذهنی را حل میکند.ایشان میگوید صورت علمیه اصلا به ماهیت ومعنایی اشاره نمیکند چه برسد به آنکه به جوهر یاعرض اشاره کند.لذادرفرایندشناخت اصلا معنایی به ذهن نیامده که حالا بخواهیم بگوییم جوهراست یاعرض. تنها یک صورت آمده که به تنهایی هیچ حکایتگری ندارد. لذا محذور جمع جوهروعرض در وجود ذهنی منتفی است.زیرا عقل است که معانی را به صورت‌های ذهنی افاضه میکند... 👇👇👇