eitaa logo
فلسفه نظری
2.3هزار دنبال‌کننده
529 عکس
83 ویدیو
128 فایل
🔮شناخت عقلانی پیرامون حقیقت‌ موجودات‌ را فلسفه‌نظری گویند. ✔والحّقُ لایعرفُ الّا بِالبُرهان لابِالرِجال @eshragh1300
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 حکیم متاله به عنوان اصلی‌ترین و مهم‌ترین بعد از را از ساحت ومفاهیم به وعاءِ و وجود انتقال داد. تاپیش از ایشان، علم صورت حاصله ومفهوم حاکی بود که داخل در حصولی معنا میشد، اما نزد علم به اشراقات وبسط وجودی آن تبدیل شد. @falsafeh_nazari
✅متافیزیک علم_۴ ۱_در دونظریه اصلی درباره و آن وجود دارد.بخشی از به وجه تحصلی علم توجه کرده وحقیقت آنرا صورتی حصولی که ازشیءخارجی به می‌آید دانسته اند. لذا به تبعیت از یعنی جناب علم عبارت است از حصولِ صورتِ شیء در انسان. دراین نگاه علم امری است و از سنخ می‌باشد. یعنی علم امری است که به عمق جان مانفوذ نمیکند وصرفاعارض نفس شده وباعث تغییرحالتش میشود.البته امکان دارد که با آنچه حاصل شده پیوندی قلبی برقرار کنیم وامر مفهومی سبب توسعه وجودی ماشود.اما خود علم ذاتا سبب توسعه نفس،وارتقای جان آدمی نمیشود. ۲_گروه دوم از به وجه و علم توجه کرده وحقیقت آن رااز سنخ دانسته‌اند.بدین معنا علم ذاتا سبب توسعه نفس میشود.زیرا نفس مااز سنخ وجود است وعلم نیز حقیقتی وجودی دارد. براین اساس علم باساحت انسان درارتباط است وصرفا واسطه‌ای مفهومی بین انسان وشیء خارجی نمیباشد.بلکه درمساله علم، ما با عالم خارج رابطه حضوری برقرار میکنیم، چنانچه دست من حرارت آتش را درک کند، صرفاصورتی از آتش حاصل نشده. بلکه اثر آتش یعنی حرارت را درک میکنم و اثرداشتن ذاتی وجود میباشد.لذا من با وجود آتش مرتبط شده‌ام‌ وعلم به وجود، ادراک حضوری میباشد. ۳_علم امری است که به چیزی دیگر اشاره میکند ودرواقع دیگرنما میباشد.وهرآنچه که دیگری راظاهروآشکار کند وخودش به تنهایی ظاهر باشد، میباشد.نور امری است که ظاهرِ بالذات و مظهرِ غير است. پس علم ازسنخ نور میباشد.همان‌گونه كه نور دارای مراتب شديدوضعيف است، علم نيز مراتب دارد. مرتبه‌ای از نور است و و مراتب ديگرآن هستند.نفس انسان نور مجرّدمیباشد.زيرا از برخوردار است و چيزي كه ذات خود را درك كند نور مجرّد است.از اين‌رو، حقيقت نفس مانند هر مجرّدی نور و روشنايی است.بدين روست كه از مشاهده نور انبساط می‌يابد و از ظلمت نفرت دارد.در این بین هیچ چیزی مانند وجود ظاهربالذات ومظهر غیر نیست.پس نور یکی از ویژگی‌های وجود است.لذا علم از سنخ وجود میباشد. ۴_هراندازه در مراتب وجود و سلسله انوار صعود کرده و پیش رویم، علم شدت یافته و ادراک آدمی قوی‌تر وآگاهی او عمیق‌تر خواهد شد.شدت علم در مراتب قوی وجود محقق میشود و وجودقوی همان شدت نور است. نورِ وجود آدمی به سبب اعراض از تعلّقات دنيوی و سیروسلوک باطنی شدت می‌یابد. وشدت نور سبب قوت علم میشود. لذا تحقق علم در گروِ اتصال حضوری ماباعالم وجود است. ➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
🔸به باور گروهی از حقیقتی دارد که عارض نفس میشود. البته بخشی دیگر از ، حقیقت علم را از سنخ و میدانستند که شرط تحقق آن نسبت انسان با خارج میباشد. 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
✅فرآیند تعقل گرچه بیان در باب اراده الهی واختیار انسانی قابل پذیرش ومنطبق باآموزه‌های میباشداماآنچه درباب امر و وجوه آن مثل استنباط در بیان داشتند خالی از ابهام نبود. محل‌نزاع برسر امر و دو وجه آن یعنی یافتن در قیاس و یافتن در فرایند است. جهل دوقسم میباشد: تصوری وتصدیقی. گاهی به حدود و ذاتیات موجودی علم نداریم(جهل تصوری) وگاهی به حقیقت وجودی ماهیات که همان احکامش میباشد جهل داریم. یعنی درحمل حکم برموضوع تردید داریم(جهل تصدیقی) برای رفع باید تعریف وحدود درستی ازموجود ارائه دهیم به نحوی که مبین ذاتیات حقیقی آن باشدودر رفع بایدحدوسط که سبب حمل محمول برموضوع میباشد راپیداکنیم. به بیان ساده وقتی بامجهول برخورد میکنیم، ذهن به حرکت درمعلومات میپردازدتحقیق وتفحص میکند،کتاب میخواندوبرای رفع اشکال نزداساتید میرود،اما درتمام این فرایند ابهام مجهول کماکان پابرجاست تا آنکه ناگهان بارقه‌ای در ذهن وجان انسان می‌تابدوامرمجهول زائل شده ونور طلوع کرده وانسان بالوجدان درک میکند که براثرفهمیدن مطلب، حالتی جدید درنفسش ایجاد میشود که همان علم میباشد. پس تعقل دو مرحله دارد: مقدمه)حرکت دربین کلیات جهت یافتن معلوم. نتیجه)طلوع معلوم که منجر به درک ماهیت وحدوداشیاء میشود.یعنی یافتن حدوسط درقیاس ومعرِف درتعریف. سوال اصلی اینجاست که نتیجه تعقل از کجا حاصل میشود؟؟ به عبارتی آن کشف باطنی که سرآغاز خروج از جهل به سمت علم است،وسبب ارائه قیاسی صحیح یاتعریفی دقیق میشود، چگونه در ذهن حاصل میشود؟ معتزله میگفتند ذهن براثرحرکت درمعلومات بارقه حدوسط رامی‌یابد.واصلافرایندتعقل ویافتن نتیجه،معلول حرکت ذهن بین معلومات است. درتعقل نوعی حرکت رخ میدهد.یعنی ذهن انسان درحالت جهل نسبت به پذیرش صورمعقوله استعدادصرف است.ودرفرایند تعقل،این استعداد وحالت بالقوه به فعلیت میرسد.نکته مهم این است که هیچ شیء از قوه به فعلیت نمیرسد مگر به واسطه یک شیءدیگر که ذاتاً فعلیت دارد.وقتی ذهن نسبت به چیزی جاهل است یعنی فاقد فعلیت علمی می‌باشد.وقتی ذهن فاقد فعلیت است چطور خودش میتواند علت ظهور آن فعلیت باشد؟؟ در بحث علیت گفته میشود اعطاکننده چیزی نمیتواندفاقدش باشد.اگر ذهن علت ظهورنتیجه درفرایند تعقل است، قبل از رسیدن به نتیجه فاقدآن بوده،پس چگونه میتواندسبب ظهور امری شود که خودفاقدش است؟؟ . این انتقادات زمینه ساز ظهور نظریه سوم شد. فلاسفه وحکماء مسلمان به عنوان منتقدین اصلی معتزله واشاعره نظری دیگر دراین زمینه داشتند ➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
✅ از جمله عوامل مهم عقب‌ماندگی ما این است که به هویت دینی_ملی خودمان آگاه نیستیم. به این مساله که چه کسی بودیم؟ وچه داشتیم؟ وکجا بودیم؟ والان کجا هستیم؟ وباید کجا برویم؟ آگاهی نداریم. تحت تاثیر اجباری از هویت تاریخی و ماهیت دینی فاصله گرفتیم ودچار نوعی طلبی تقلیدی_تخدیری شدیم. به عبارتی میراث فرهنگی وعلمی ومعنوی خودمان را کنار نهاده و تمام تلاشمان در راستای تشبث به فرنگیها است و از اینکه هر روز درحال شبیه شدن به غربیها هستیم خوشحال میشویم، برنامه‌ها و راه‌حلهای آنها را بدون فکر وتامل وتوجه به اینکه آیا برای ما راهگشا هست یانه به کار میبریم وچنانچه جوابگوی مشکلات ما نباشد خود را مقصر میدانیم!! در واقع توجه نداریم که طبق تحولات تاریخی ونیازهای اجتماعی وفرهنگی که داشته و منطبق با نیازهای بومی، نسخه‌های را تجویز میکند و ما نیز باید طبق تحولات تاریخی ونیازها وخلاءهای که داریم نسخه‌ای متناسب باخودمان تجویز کنیم...اما حال وروز ما شبیه بیماری شده که برای رفع نارسایی کلیوی از نسخه مربوط به بیمار دیگر که کرونا دارد استفاده میکند، درنتیجه نه مشکل حل میشود ونه بهبودی حاصل، بلکه درد بیشتر شده و باید میزبان تبعات مصرف داروی غیرمرتبط باشد!! البته مقصود سخن این نیست که از کشفیات و فرآورده‌های علمی دنیا استفاده نکنیم، جان کلام آن است: مادام که به هویت حقیقی خویش آگاه نباشیم و نیازهای واقعی وحقیقی خود را شناسایی نکرده‌ایم، استفاده از راهکار دیگران صرفا ازباب است. همچو فردی که دستخوش نسیان حافظه شده، بی‌هدف وارد داروخانه میشود، نمیداند چه دردی دارد، وچه دارویی باید استفاده کند، صرفا نگاه میکند که چه کسی چه داروی طلب میکند اوهم همان را میخواهد... ما نیاز جدی به بازشناسی هویت ومیراث دینی وملی داریم، باید بدانیم تا پیش از مدرنیزاسیون تحمیلی_اجباری کجای تاریخ و ایستاده بودیم والان در چه موقعیتی هستیم، وچه نیازهای داریم وباید چه کاری انجام دهیم. وگرنه به صرف اینکه چون درغرب برخی از رشته‌های علمی یا فلسفه‌های مضاف یاروش خاصی از تفکر واندیشه اهمیت یافته پس ماهم باید از آنها تبعیت کنیم وهمان رشته‌ها را در مراکز علمی ایجاد کنیم، صرفا ازباب تقلید خواهد بود وراهگشای مشکلات ما نیست. 𖤓┅┅┅┅┅┅┅┅┄‌┄‌ 🔸فلسفه نظری ⌜@falsafeh_nazari
🔻 درباره وجود ذهنی بحث در واقع بحث ماهیت و است. محور بحث وجود ذهنی تحقیق در ماهیت علم و است که اصلاً حقیقت معرفت و علم وآگاهی چیست؟؟ در علم و معرفت چه رابطه‌ای میان عالم و معلوم برقرار می‌شود؟؟ وقتی ما اشیا را درک می‌کنیم چه رابطه‌ای میان صورت ذهنی ما و شیء درک شده وجود دارد ؟؟ لذا بحث وجود ذهنی بیشتر جنبه تصوری دارد ودرباره رابطه صورتهای ذهنی با اشیاء خارجی است. مسئله وجود ذهنی از نظر تاریخچه برای اولین بار در دنیای اسلام مطرح شده و از مسائلی است که خیلی روی آن بحث و جدل شده است. اما درباب اینکه حقیقت علم و آگاهی چیست نظرات مختلفی ارائه شده، قائل به نظریه وجود ذهنی هستند. بدین معنا که حقیقت علم عبارت است از حصول وپدید آمدن معانی و صورتهای اشیاء در ذهن انسان که این مفاهیم ومعانی از ماهیت خارجی حکایت میکند. پس اعتقاد به مساله وجود ذهنی یعنی باور به اینکه اشیاء وماهیات در خارج موجودند و صورت همان ماهیات به ذهن می‌آیند و از مصادیق وافراد خارجیشان حکایتگری می‌کنند. برخی از به وجود ذهنی اعتقاد ندارند یعنی می‌گویند در مسئله علم و ادراک چیزی در ذهن موجود نمی‌شود بلکه حقیقت علم از مقوله اضافه است، یعنی علم نسبت اضافی انسان با معلوم میباشد، چنانچه انسان در برابر درخت قرار گیرد اینطور نیست که طبق باورمندان به وجود ذهنی صورتی از آن برای ذهن حاصل شود بلکه صرف قرار گرفتن درخت در برابر انسان و توجهی که انسان به او میکند یک رابطه دوسویه ایجاد میشود که امتداد آن رابطه به وجود متقابل انسان و درخت بستگی دارد و این رابطه متقابل و دوسویه که از سنخ مقوله اضافه است علم میباشد. برخی دیگر از متکلمین وحتی فیلسوفان قائلند که در مساله علم و معرفت چیزی در ذهن محقق می‌شود، ولی آن چیز همان ماهیت عینی محقق در ذهن نیست. بلکه شبحی از آن است یعنی یک تصویر غبار آلود از اشیاء خارجی برای ما حاصل می‌شود که انطباقی با ماهیت خارجی اشیاء ندارد. بلکه شبح ومشابه ماهیت خارجی است. این نظریه تحت عنوان نظریه شبح معروف است. @falsafeh_nazari