eitaa logo
فلسفه نظری
2هزار دنبال‌کننده
429 عکس
70 ویدیو
52 فایل
🔮شناخت عقلانی پیرامون حقیقت‌ موجودات‌ را فلسفه‌نظری گویند. ✔والحّقُ لایعرفُ الّا بِالبُرهان لابِالرِجال @eshragh1300
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 گرچه انیمیشن درحدیک شاهکارسینمایی نیست‌اما جالب‌وتماشایی است.بررسی وارزیابی فنی این فیلم به عهده دوستانی که تخصصشان نقدفیلم می‌باشداما نکته حائز اهمیت نوع نگاه به رابطه و دراین فیلم و البته سایرمحصولات سینمایی وهنری وحتی فلسفی غرب است.شناخت نفس ازجمله مسائل پرمناقشه می‌باشد.نگاه مشهور مبتنی بر تفسیر از چیستی روح ونفس ورابطه آن بابدن است.اینکه نفس وجسم دو امرمتباین میباشندکه‌دراین دنیا مجاور یکدیگرقرار گرفته وحیات فردی انسان را رقم میزنند.بنابر این نگاه نفس وبدن دومقوله ازهم جدابوده که هیچ سنخیتی ندارند.گویی انسان مرکب از دوجزء متباین است یکی نفس مجرد ودیگر بدن جسمانی عنصری،که با ریسمانی به‌یکدیگر گره خورده‌اند.تفسیر مشائی از روح ونفس توسط به حوزه فلسفی غرب وارد شد.نگاه فوق درطول تاریخ متاخر قرون وسطی وحتی عصر مدرن برفلسفه وکلام غرب حاکم بود.حتی درهنردینی غرب ثنویت ودوگانگی نفس وجسم برقراراست ودر عصرمدرن این نگاه مشائی توسط خوانشی یافت و او تباین نفس وجسم رابه ثنویت و تبدیل کرد.به عبارتی غرب هیچگاه نتوانست ازتفسیرمشائی_اومانیستی نفس وبدن فراتر رود وآنرابه نحو واحدتفسیرکند.اما حکمای‌مسلمان ازاین نگاه فراتر رفته و تفسیری دیگر ازاین مساله ارائه کرد.به اعتقاد نفس وبدن ارتباطی‌‌وثیق دارند، چنانچه گویا یک چیز میباشند.او دوگانه نفس وبدن رانمیپذیرد بلکه به اعتقاد وی نفس وجسم یک چیزهستند،نفس صورت رقیق‌شده بدن‌،وبدن حالت غلیظ‌شده نفس می‌باشد.لذا انسان ترکیبی از دوجوهرغیرهمجنس نمی‌باشد.انسان یک حقیقت واحداست، ساحتی ازاو مجردومرتبه‌ دیگرش جسمانی‌است.منتهی به‌اشتباه این دوساحت رادومقوله استقلالی درنظرمیگیریم وبه ثنویت نفس وبدن قائل میشویم.به سبب‌ این تفسیروحدانی ازحقیقت انسان، ثنویت دکارتی مجال ظهوردرحکمت اسلامی رانیافت. . الغرض آنکه انیمیشن تکرار نگاه مشائی به رابطه نفس وبدن آنهم باروکشی میباشد.درتمام آثار هنری غرب این نگاه درحال تکرار است.پرسشی که مطرح میشوداین‌است که آیا بانگاه به نفس وبدن بسازد؟؟گرچه نگاه فوق درشعروادبیات عرفانی ما وجود دارد ودر و باحذف وابعادجسمانی سعی برفراروی ازدوگانه مشائی شده و هنرمندانی مثل استاد باتکیه براین نگاه آثار بی‌نظیری راخلق کرده‌اند، اما آیاسینماقابلیت این رادارد که باتفسیرصدرایی تولیداتی داشته باشد؟؟ ➖➖➖➖➖➖ @falsafeh_nazari
⬅️ هیچگاه نتوانست از نگاه وتفسیر از رابطه و فراتر رود. درعصر همان نگاه مبنای تفسیر از ثنویت و شد.غرب هرگاه درصدد توضیح چیستی روح ونفس وبدن برآمده همان نگاه مشائی باروکشی را تکرار کرده. حال آنکه حکمای مسلمان ازاین تفسیرفراتر رفته ودرنگاه نفس وبدن یک چیز تلقی میشوند. گرچه نگاه صدرایی به چیستی روح ونفس درهنر و وشعروادبیات ما سیطره یافت، اما آیا قابلیت ساخت آثاری بااین نگاه را دارد‌؟؟؟ @falsafeh_nazari
🔻منطق مشّائی توان اثبات مطالب عرفانی را ندارد؛چه این که توان اثبات مطالب حکمت متعالیه را هم ندارد و باید حکمت متعالیه از منطق مختص خود استفاده کند. قاعدهٔ بسیط الحقیقه که «بسیط الحقیقة کل الاشیاء و لیس بشيء منها» بر اساس منطق مشّائی، تناقض است، ولی بر اساس حمل حقیقت و رقیقت، تناقضی ندارد. بر این اساس، همان طور که حکمت مشّاء و اشراق برای خود بخشی به نام منطق دارند، حکمت متعالیه نیز بایست بخش منطقی می داشت؛ اما ملاصدرا موفق به تدوین این بخش نشد. همچنين عرفان نظری باید بخش منطق داشته باشد تا مسائل عرفانی را با آن حل کند. 📘عقلانیت شهود(تحریر فصوص الحکم قیصری)، ج7، ص62 ✅ به مطلب بالا انتقاداتی وارد است از جمله: یعنی طریق صحیح کردن و فکر کردن عبارت است از حرکت بین مجهول ومعلوم. حرکتی واحد است که در ذهن به وقوع میپیوندد، از آنجا که ماهیت تفکر حرکت واحده ذهن بین مجهول ومعلوم است لذا یک طریق و ساختار صحیح برای تفکر و بررسی جوانب مختلف آن وجود دارد نه اینکه چهار منطق وطریق و راه متفاوت برای صحیح فکر کردن وجود داشته باشد. وقتی میگوییم چهار مشرب مختلف هر کدام برای صحیح فکر کردن طریق و روش خودشان (منطق) را دارند به معنای پذیرش معرفتی است. با این توضیح که: مشائیون منطق وساختار بدیهی تفکری دارند که مخصوص به آنهاست، اشراقیون نیز همینطور پیروان حکمت متعالیه هم منطق و روش صحیح فکر کردن مخصوص به خود را دارند، از طرفی قائلین به عرفان نظری هم چنین ادعای دارند.... در این صورت چهار طریق و مشرب فکری چطوری میتوانند با یکدیگر گفتگو کرده و تعامل فکری داشته باشند؟؟ چطور میتوان سخن وادعاهای هر یک را سنجید وفهمید کدام یک درست وکدام یک غلط میگویند؟؟ مشائیون ادعای خود را صحیح دانسته زیرا آنرا منطبق با منطق خودشان میدانند. اشراقیون نیز ادعاهای خود را صحیح میدانند زیرا آنرا منطبق با منطق خود قلمداد میکنند، حکمت متعالیه و عرفان نظری هم به همین منوال هستند. در اینصورت از طریق کدام معیار واحد عقلانی وفکری که مورد اجماع واشتراک انسانهاست باید بفهمیم که کدام یک درست وکدام یک غلط میگویند؟؟ وقتی یک ملاک واحد جهت فکر کردن وجود نداشته باشه چطور باید صحت وسقم مطالب ومسائل چهارطریق حکمی را بسنجیم؟؟ عقل دارای یک ساختار ثابت منطقی است زیرا امر واحد بسیطی است که ذاتا کثرتی ندارد که طبق آن کثرت منطق‌های مختلف وکثیر داشته باشد، این ساختار ثابت و واحد منطقی بین همه ابناء بشر مشترک است واساسا بر طبق آن انسانها میتوانند بایکدیگر تبادل اطلاعات ومواجهه علمی و مخاصمه فکری و گفتگو داشته باشند. اگر جز این باشد و بگوییم به ازای هر مکتب فلسفی یک منطق مستقل مختص به آن مشرب فکری وجود دارد تمام جریانهای فکری وفلسفی وهمچنین سایر جریانهای علمی نیز چنین ادعای رامطرح میکنند..یعنی این سخن دیگر اختصاص به چهار نحله فکری مشاء واشراق و حکمت متعالیه وعرفان نظری ندارد بله جریانهای دیگر مثل فقها ومتکلمین واصولیون ومفسرین ومحدثین و....هر کدام ادعا میکنند که مانیز دستگاه منطقی خاص خودمان را داریم و همگی بر طبق منطق وروش اختصاصی صحیح فکر کردنمان درست میگوییم. از طرفی سایر جریانهای فکری غرب وشرق هم چنین ادعای میکنند. در اینصورت باید پرسید میزان سنجش و عیارِ نقد و ملاک بررسی هر جریان علمی که مورد اشتراک بین همه انسانها باشد کدام است؟؟ وقتی من با یک انسان مدرن غربی حرف میزنم چون میدانم ملاک صحیح فکر کردن بین من واو مشترک است وهردو بر طبق اصول بدیهی منطق ذهنی فکر میکنیم، لذا بااستناد به آن امر مشترک با او گفتگو میکنم ...اما وقتی او چنین ملاک مشترکی راقبول نداشته باشد وبگوید من منطق خودم را دارم واز طرفی من هم بگویم که من هم منطق خودم را دارم پس چطور میتوانیم باهم گفتگو کنیم؟؟؟ بااستناد به کدام ملاک واحد میتوانیم بفهمیم کدام غلط میگوید وکدام صحیح؟؟ 𖤓┅┅┅┅┅┅┅┅┄‌┄‌ 🔹فلسفه نظری ⌜@falsafeh_nazari
🔻در باب عشق_۳ (نگاهی به کتاب مونس العشاق سهروردی) (مونس العشاق) یا (رساله فی حقیقه العشق) اثری است گرانبها به قلم شیخ شهاب الدین که در آن با زبانی تمثیلی به تشریح مفهوم و بیان مراحل و مراتب مختلف آن میپردازد. در این حکایت، هم به فلسفه نظر دارد و هم به اندیشهٔ نظر دارد و هم از اشارات و لطائف قرآنی بهره می‌گیرد. در بیان معنا و وجه تسمیه عشق میگوید: «عشق را از عَشَقه گرفته اند و عشقه آن گیاهی است که در باغ پدید آید. در بُن درخت. اول، بیخ در زمینی سخت کند، پس سر برآورد و خود را در درخت می پیچد و همچنان می رود تا جمله درخت را فرا گیرد و چنانش در شکنجه کند که نم در میان رگ درخت نماند و هر غذا که بواسطه آب و هوا بدرخت می رسد بتاراج می برد تا آنگاه که درخت خشک شود. همچنان در عالم انسانیت که خلاصه موجودات است، درختی است مُنتَصفُ القامه(ایستاده_استعاره از انسان) که آن بِحبةُ القلب پیوسته است و حُبةُ القلب در زمین روید.... و چون این شجره طیبه(انسان) بالیدن آغاز کند و نزدیک کمال رسد، عشق از گوشه‌ای سر بردارد و خود را در او پیچید تا بجایی برسد که هیچ نم بشریت در او نگذارد و چندانکه پیچِ عشق بر تن شجره زیادتر می شود، آن شجره مُنتَصِف القامه، زردتر و ضعیف‌تر می‌شود تا به یکبارگی علاقه منقطع گردد. پس آن شجره روان، مطلق گردد و شایسته آن شود که در باغ الهی جای گیرد. رسالة فی حقیقة العشق ص ۱۳» وی در ادامه میگوید: « چون بغایت رسد آنرا خوانند و گویند که "العشق محبة ُمُفرَطه" و عشق خاص‌تر از محبت است زیرا که همه‌ی عشق محبت باشد اما همه‌ی محبت عشق نباشد و محبت خاص‌تر از معرفت است زیرا که همه‌ی محبت معرفت است. اما همه‌ی معرفت محبت نباشد. از دو چیزِ متقابل، تَولد کند که آن را و خوانند. زیرا که معرفت : ۱_یا به چیزی خواهد بودن،مناسب و ملایم جسمانی یا روحانی که آن را ویا خوانند و نفسِ انسان، طالبِ آن است و خواهد که خود را بدانجا رساند و کمالْ حاصل کند. ۲_یا به چیزی خواهد بود که نه ملایم بود و نه مناسب، خواه جسمانی و خواه روحانی که آن را و خوانند. و نفسِ انسانی دائما از آنجا می گریزد و از آنجاش نفرتی طبیعی به حاصل می شود. پس اول پایه، معرفت است و دوم پایه، محبت و سوم پایه، عشق. و به عالمِ عشق که بالای همه است نتوان رمیدن تا از معرفت و محبت، دو پایه ی نردبان نسازد. همان ص۱۳_۱۴» 🔸نکته قابل توجه در سخنان شیخ اشراق آن است که ایشان بین عقل و عشق تفاوتی قائل نیست بلکه اولین پایه عشق و محبت را معرفت وعقل میداند. آموزه‌ای که از ویژگیهای مهم و است مبنی بر وحدت نفس در کل قوا و عدم تباین بین حالات نفس از جمله عقل وعشق میباشد. این مساله در وعرفانهای شرقی کاملا برعکس است، در آموزه این معارف تباینی اصلی بین عقل وعشق برقرار است به نحوی که سالک یا باید جانب عقل را بگیرد ویا جانب عشق را. اما حکمای مسلمان سالک را عاقلِ عاشق توصیف میکردند. متاسفانه آموزه عرفانهای شرقی در برخی از فرق تصوف نفوذ کرده و آنها نیز پای استدلالیان را چوبین تر و سست‌تر از آن میدانستند که یارای ایستادگی یا همراهی در برابر عشق را داشته باشد. @falsafeh_nazari
╭──────────────── ꧷ 🔻ای عزیز آن باشد که علم اخذ کند از حق حقیقی به طریق القاء و الهام و انکشاف و مشاهده و معاینه و به حق‌الیقین برسد. 🔖و حکیم آن باشد که علم اخذ کند از مبدأ فیاض با این مراتب مذکوره و به قوه‌ی عقلی و به استمداد دلائل عقليه. و القاء و الهام و انکشاف را بسنجد به میزان عقلی تا موافق‌ کند. لیکن آنچه به مراتب اوائل اخذ کند آن را اقناعی خود قرار دهد و بعد از آن سعی کند برای اثبات آن به طریق عقل. 🔖و‌ حکیم آن است که بی‌دلیل عقل راه نرود اگرچه سعی کند به خلع بدن مثل اشراقی؛ چنانچه که مقتدای ایشان است در اثولوجیا* که از تصنیفات اوست‌ و از‌ یونانی به عربی ترجمه شده در مراقبه خود خلع بدن نموده و رسیدن به اشراقات‌ را بیان نموده لیکن در قال ضعیف‌اند از اشراقی و متوغلند در استدلال. 📖رساله سیر و سلوک 👤ملاعبدالصمد همدانی
*کتاب اثولوجیا از فلوطین می‌باشد، اما عموم قدما آن را از ارسطو میدانستند.
╰๛---๛---๛--- ‑ ‑  -   - ⌜@falsafeh_nazari