eitaa logo
فلسفه نظری
2.1هزار دنبال‌کننده
460 عکس
76 ویدیو
70 فایل
🔮شناخت عقلانی پیرامون حقیقت‌ موجودات‌ را فلسفه‌نظری گویند. ✔والحّقُ لایعرفُ الّا بِالبُرهان لابِالرِجال @eshragh1300
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴فکر کردن؛ چگونه و چرا؟ 🔹 انسان موجودی معنایاب و معنافهم است و حیات آدمی بدون معنا قوام نمی‌پذیرد. اما معنایابی و معنافهمی آدمی به این مفهوم نیست که انسان خود، معنا یا بنیاد معنا یا جاعل معناست. معنا در فرد ظهور می‌یابد، اما از این حقیقت به هیچ وجه نمی‌توان نتیجه گرفت که فردیت، بنیاد و جاعل معناست یا در فردیت معنایی وجود دارد. در قوم و حیات جمعی از آن حیث که امری جمعی است- هم معنا ظهور ندارد، لیکن اندیشیدن به حیات جمعی می‌تواند تمرینی برای گذر از فردیت برای دستیابی به معنا باشد، مشروط بر اینکه به گمگشتگی و مستحيل شدن در جمع منتهی نشود. فردیت‌گرایی یا اندیویدوآلیسم جدید، دیوار به دیوار بی معنایی و نیهیلیسم است، چراکه فردیت گرایی جدید، گذر از خویشتن برای نیل به معنا را درنمی یابد. نیهیلیسم در دیار ما هم خانه کرده است. فردیت گرایی و عافیت طلبی بورژوامنشانه، اکثریت قریب به اتفاق جامعه انسانی کنونی را فراگرفته است. 🔸کشف امکانات تازه بدون یاری و مدد سنت امکان‌پذیر نیست. اساسا آدمی موجودی نیست که از صفر آغاز شود. نحوه هستی او عین واقع شدگی درون امکاناتی است که وی را احاطه کرده، نحوه هستی، او را سمت و سو می بخشد. آدمی حلقه آغازین نبوده، بلکه حلقه ای در میان زنجیره‌هایی است که حلقات آن پیش از او وجود داشته و بعد از او وجود خواهند داشت. ماهیت تفکر و فلسفه از همین نحوه هستی آدمی برمی‌خیزد. تفکر و فلسفه همواره درون یک سنت و تاریخ امکان پذیر است. تفکر اصیل محض، وجود ندارد و تفکر متفکر همواره در سایه تفکر متفکران پیشین، یعنی درون یک سنت، قوام می پذیرد، اما در عین حال، اصالت تفکر در فراروی از همین سنت نهفته است. تفکر بدون مدد فرهنگ و سنت، امکان پذیر نیست؛ اما ماهیت و اصالت تفكر عبارت است: از همین فراروی از فرهنگ و سنتی که شخص متفکر را احاطه کرده است. تفکر اصیل، هر چند متعلق خود را از فرهنگ اخذ می کند لیکن ماهیتا ضد فرهنگ است. سخن نیچه را به یاد آوریم که گفت: «تفکر سخن نابه هنگام است». این سخن بدین معناست که تفکر، یورش بر فرهنگ است. سنت و فرهنگ بسیار عزیز و مغتنم است تا آنجا که متعلق تفکر واقع می شود اما آنجا که جانشین خود تفکر می شود، یعنی امکانات موجود تاریخی را به منزله یگانه ترین و نهایی ترین امکانات فراروی آدمی جلوه می دهد، موجبات مرگ تفکر و آزادی و لذا مرگ انسان را فراهم می سازد. تفکر و فلسفه عبور از افق هایی است که فرهنگ و سنت به منزله نهایی‌ترین و یگانه‌ترین امکانات آدمی می‌نمایاند و این عبور، امر بسیار دشواری است که عزمیت عظیمی را می طلبد. جامعه فلسفی ایران، در زمان ما، بیش از اندازه اسیر سنت و فرهنگ تاریخی خویش است و برای گذر و فراروی از این محدوده های تاریخی نیازمند عزمیّنی است که به نحوی اساسی فاقد آن است. ❇️کانال فلسفه نظری @falsafeh_nazari
4_5776232629409941059.pdf
3.26M
🔴علم دینی از منظر حکمت اسلامی 🔹#حمید_پارسانیا @falsafeh_nazari
4_5776232629409941062.pdf
2.05M
🔹فکر کردن؛ چگونه و چرا؟ 🔻#بیژن_عبدالکریمی @falsafeh_nazari
4_6005843170192000197.pdf
342.1K
🔴 امکان علم دینی ❇️ بحثی در چالش‌های فلسفی اسلامی سازی علوم انسانی 🔹#حسین_سوزنچی @falsafeh_nazari
4_6005843170192000199.pdf
737.8K
🔴 درآمدی تحلیلی بر منطق تدوین مبانی علوم انسانی اسلامی 🔹#سید_محمدحسین_کاظمینی @falsafeh_nazari
هدایت شده از انبارکانال
2_5285006332024324146.mp3
17.42M
🎧 فلسفه و علوم انسانی 🔻 @falsafeh_nazari
🔹درس‌گفتار #افلاطون 🔻#مهدی_قوام_‌صفری جلسه دوم @falsafeh_nazari
هدایت شده از انبارکانال
4_5992195121334978159.mp3
16.41M
🔹درس‌گفتار 🔻 جلسه دوم @falsafeh_nazari
🔴غايت فلسفه  ⬅️غايت فلسفه نظري آن است كه مشابه نظام علّي جهان خارج، به صورت نظام علمي، در نفس آدمي متنقش گردد. حصول تشابه موجود به دو نظام هستي(عيني و علمي) در خصوص مادي بودن آنها نيست، بلكه در صورت و هيئت اشياست، چون جهان عيني، گرچه داري بخش مجرّد است؛ ولي بخش ديگر آن مادّي است، در حالي كه نظام علمي، مجرد محض است. ⬅️منظور از شباهت نيز همچنان كه در مباحث وجود ذهني طرح مي شود، قول به شبح و امثال آن نيست، زيرا اين گونه اقوال منجر به نفي و انكار شناخت نسبت به جهان خارج مي شود؛ حال آنكه آدمي هرچند محدود، ليكن به حقيقت، در حد وسعت خرد خود، قادر به شناخت حقايق جهان است و غرض حكمت عملي آن است كه كه روح بر بدن مسلط و بدن تابع و مطيع روح گردد. بنابراين بدن در حد ذات خود، دشمن روح و عقل آدمي نيست، زيرا در اين صورت، چاره اي جز هلاكت و نابودي آن نيست. اگر عقل بر نفس غالب شود، بدن را در راه رشد و استكمال نفس قرار مي دهد.  📚فلسفه صدرا - ج 1، صفحه 29. ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴وحدت و کثرت وجود ⬅️اين بحث، بحث وحدت و کثرت وجود است که از مهمترين مسائلي است که به يک معنا هميشه در جهان مطرح بوده است. ⬅️تاريخچه‌‌‌‌‌: ⬅️مسأله وحدت و کثرت وجود به اين نام و به اين عنوان و به اين شکلي که الآن ما در اينجا مي‌‌‌‌‌بينيم، در کتب فلاسفه قبل از ملاصدرا، يعني در کتب فارابي يا بوعلي يا بعد از بوعلي مطرح نبوده است و آنها بحثي را تحت عنوان وحدت وجود يا کثرت وجود طرح نکرده‌‌‌‌‌اند. همان ريشه‌‌‌‌‌هايي که مسأله اصالت وجود را در فلسفه وارد کرد، همان ريشه‌‌‌‌‌ها نيز مسأله وحدت وجود و کثرت وجود را مطرح نمود، که يکي از اين ريشه‌‌‌‌‌ها عرفان است. ⬅️در عرفان هم باز آن کسي که اين مسأله را تحت اين نام «وحدت وجود» عنوان کرد محيي الدين بود در قرن هفتم هجري. قبل از محيي الدين مسأله وحدت در عرفان مطرح بوده است ولي هنوز به طور جزم صاحبنظران نمي‌‌‌‌‌توانند ادعا کنند که وحدت عارف آيا وحدت شهود است يا واقعا وحدت وجود است؛ يعني آن وحدتي‌‌‌‌‌که عرفا از آن بحث مي‌‌‌‌‌کنند صرفا يک جنبه انساني دارد به اين معنا که عارف مي‌‌‌‌‌رسد به مقامي که غير از خدا چيزي نمي‌‌‌‌‌بيند و به قول سعدي: «رسد آدمي به جايي که بجز خدا نبيند» يا واقعا جز خدا چيزي وجود ندارد؟ اينکه عارف مي‌‌‌‌‌رسد به مقامي که غير از خدا چيزي نمي‌‌‌‌‌بيند غير از اين مسأله است که جز او وجود ندارد. 💠اين از آن جنبه است که انسان عارف به دليل همان عشق عارفانه- که قهرا خاصيت عشق تک بيني است- جز معشوق چيز ديگري را نمي‌‌‌‌‌تواند ببيند و در هر چيز ديگر هم نگاه کند باز معشوق را مي‌‌‌‌‌بيند (که اين حالت احيانا ممکن است در يک عشق ديگر نيز براي انسان پيدا بشود). آيا مسأله اين است و يا واقعا به وحدت وجود معتقد بوده‌‌‌‌‌اند؟ عده‌‌‌‌‌اي معتقدند که عرفاي قديم مثل عرفاي قرن سوم و قرن چهارم اگر دم از وحدت وجود زده‌‌‌‌‌اند چيزي بالاتر از وحدت شهود نگفته‌‌‌‌‌اند و واقعا جهان بيني عرفاني بر اساس وحدت وجود در عرفان وجود نداشته است. ولي ديگران معتقد هستند که نه، در جهان بيني عرفاني همان واقعيت وحدت وجود بوده است منتها آنها تعبير فلسفي درباره اين مطلب نداشته‌‌‌‌‌اند و کاري که محيي الدين کرده است اين است که براي اين مطلب تعبير فلسفي آورده و بعد توانسته است اينها را در يک قالبهاي مأنوس با ذهن و مأنوس با فکر بريزد؛ يعني آنچه را که آنها از طريق مکاشفه در مي‌‌‌‌‌يافته‌‌‌‌‌اند او توانسته است در يک قالبهاي مأنوس با فکر و مأنوس با ذهن بيان کند. . . . . . 💢 ... ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴فلسفه الهي چیست؟ ♨️قسمت اول. ⬅️در بنيان واقعيت جهان هستي هيچ ترديدي نيست و وجود حقايق عالم, به اعتباربخشي ما نياز ندارد ـ اصولاً اعتبار ما ارزشي ندارد ـ و اساسً انكار عالمِ بيرون سفسطه‌اي بيش نيست. اين سفسطه دردي است كه از طريق برهان و دليل درمان نمي‌شود و اگر داروي شفابخشي باشد, همان داغ كردن است. ⬅️شكّي نيست كه علم به حقايق خارجي از نوع علوم بديهي اختلاف‌ناپذير نيز نيست, زيرا در اين صورت آراي مردم در نفي و اثبات اين حقايق, گوناگون نمي‌شد; به گونه‌اي كه در بعضي موارد, نظر عدّه‌اي به اثبات موضوعي و نظر عدّه ديگري به نفي آن موضوع مي‌انجامد. دو عقيده‌ي متناقض درباره‌ي يك موضوع, حتي گاه يك فرد در طول حيات علمي خود, درباره‌ي يك موضوع, دو عقيده‌ي متناقض دارد. ⬅️ريشه‌ي اين اختلاف نظرها در آن است كه گاهي يك انسان موضوعي را موجود معيّن خارجي مي‌پندارد و مي‌گويد: اين موضوع, موجود حق و ثابت است و در همين حال, انسان ديگري, همين موضوع را موهوم و خرافي مي‌پندارد و مي‌گويد: اين موضوع هيچ اثر وجودي در خارج ندارد, بدين‌سان, آنچه در نظر يك انسان چشمه‌اي جوشان است, در نگاه انسان ديگري سرابي خشك و موهوم است و آنچه نزد يكي سراب خشك است, براي ديگري چشمه‌اي جاري است. ⬅️از اين‌رو كسي به موضوعي ايمان مي‌آورد و ديگري به همين موضوع كفر مي‌ورزد. او به چيزي تديّن دارد كه ديگري نسبت به آن كافر است. زيرا انسان موجودي حيّ (مدرك فعّال) است و نمي‌تواند به سادگي از كنار حقايق هستي بگذرد, بلكه ناگزير بايد همراه با اين حقايق و به وسيله آنها زندگي خود را بگذراند. چنان‌كه نمي‌تواند به هر شكلي كه بخواهد به اين حقايق دست يابد و به هر گونه‌اي كه بخواهد در آنها تصرّف كند.  پس ناچار بايد اين حقايق را چنان كه هستند, بشناسد, ولي چنان‌كه گفته شد دستيابي به اين حقايق, از علوم بديهي سهل‌الوصول نيست, بلكه رسيدن به حقايق هستي از علوم نظري دشوار است.  💠از اين‌رو انسان كه در پي شناسايي حقايق است, به ترازويي نيازمند است كه به وسيله آن حق را بسنجد و آن را از باطل باز شناسد تا بدين‌سان رشد و هدايت حقيقت از گمراهي و ضلالت خرافات جدا شود. 💠اين ميزاني كه حق را با آن مي‌سنجند و به وسيله آن بودنِ حق را از نبودنِ باطل ممتاز مي‌سازند, همان علمي است كه «فلسفه» نام گرفته است. زيرا فلسفه عهده‌دار بحث از احوال موجود به لحاظ موجوديت آن است. . . (ع). 💢 ... ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴هایدگر واضطراب متافیزیک یوزف بوخنسکی درکتاب(سیرفلسفه معاصر)پیرامون وضعیت فلسفه درقرن بیستم عبارت(اضطراب متافیزیک)رابه کارمیبرد.بحرانی که آغازآن با دوآلیسم جوهری دکارت بود ودر اواخر قرن نوزدهم در جدال بین ایدآلیسم ورئالیسم خودرا نشان داد.گرچه درقرن هجدهم فلاسفه عصرروشنگری به افق مدرنیسم خوش بین بودند و کانت در تئوریزه کردن عقلانیت اومانیستی کتاب(روشنگری چیست)رابه نگارش درآورد،اما آنچه بعداز هگل رخ میدهد مقدمه یک اضطراب فکری است که به مثابه آغاز طغیان برعلیه عقلانیت سوبژکتیویستی میباشد.دورانی که میتوان به اعتباری آنرا عصر پست مدرنیسم نامیدبا سورن کی یرکگور شروع میشود وباکتاب(جهان به مثابه اراده وتصور)آرتور شوپنهاور جدیت میباد ودرنهایت به نیچه ختم میشود.بدون شک میتوان نیچه را مبدا رویکردی دانست که امتداد آن به ظهور مارتین هایدگر می انجامد.کتاب(فراسوی نیک وبد)که نیچه آنرا به سال(۱۸۸۲)نوشت سرآغاز تفکرفلسفی پست مدرن میباشد وهفت سال بعداز این کتاب درسال(۱۸۸۹)هایدگر به دنیا می آید. به عبارتی هایدگر بربستری از بحران واضطراب فلسفی زاییده میشود ورشد میکند. به اعتقاد فردریک اسکینر اگر درصددفهم معنای که توسط نویسنده منظورشده است باشیم بایدبه مباحث،مجادلات وپرسشهای که درآن زمانه وفضای زندگی وفکری متفکر مطرح بوده مراجعه کنیم.لذا جهت فهم دقیق هایدگرباید به زمانه وزمینه فکری او توجه کرد. زمانی که هایدگر به دانشگاه قدم میگذارد بادو رویکرد اساسی مواجهه میباشد: اول_اضطراب فلسفی که درجدال بین ایدآلیسم ورئالیسم متجلی شده بود. دوم_تلاش هوسرل جهت غلبه براین اضطراب متافیزیکی وبحران فکری فلسفه غرب.گرچه هوسرل تلاش میکند بربحرانی که فلسفه رافراگرفته غلبه کند ودرصددآن است که یقین فلسفی که از دکارت به بعد مفقودشده بودرابه فلسفه برگرداند امادر تحقق این هدف موفق نبود. بنابراین هایدگر دست پرورده چنین فضای بحرانی است وشاید درصدد یافتن راهی برای برون رفت از این اضطراب متافیزیکی ونیهیلیسم فکری است که دامن گیر بشر عصرمدرن شده بود. اندیشه های هایدگر دو دوره متفاوت دارد: دوره اول(کتاب هستی وزمان) درکتاب فوق پرسش اصلی هایدگر از وجود وهستی میباشد.وجودی که درافق زمان ازچهره او پرده برداری میشود.امابرای تحلیل معنای وجود چاره ای جزآن نمیبیند که به سراغ پرسشگر برود.زیرا پرسشگراست که در حد ظرف وجودی خویش از هستی پرسش میکند.هایدگراز این پرسشگر از وجود باتعبیر(Dasein)یادمیکند تا تفاوت دیدگاه خود با فلسفه کلاسیک درباب انسان و وجود را مشخص کند. . ادامه دارد . ➖➖➖➖➖➖ 💠کانال 🌿فلسفه نظری🌿 @falsafeh_nazari