eitaa logo
فلسفه نظری
2.4هزار دنبال‌کننده
529 عکس
83 ویدیو
128 فایل
🔮شناخت عقلانی پیرامون حقیقت‌ موجودات‌ را فلسفه‌نظری گویند. ✔والحّقُ لایعرفُ الّا بِالبُرهان لابِالرِجال @eshragh1300
مشاهده در ایتا
دانلود
✅تکفیرِ عرفان سالهاست که زنگی مستِ جهل، تیغ تکفیر را برگلوی و نهاده وعرصه رابرعرضه معارف شهودی وذوقی به تنگ آورده وضجرتی بر اهل باطن روا داشته که زبان شرم از بیان وافشای شُنعت‌ قول وسخن آن جماعت متهتک دارد. جهل اهل ظاهر، چون تازیانه‌ای بر پیکر دین است، که تاب غواصی درمعارف الهی را از تلامیذ حقیقت میستاند،چه آنکه دشنه حِقد اهل تکفیر،همیشه زبانِ تمّارِ اهل ولایت راضخمی کرده است. حکایت مخاصمه ساکنان ظاهر وسالکان باطن دراین وجیزه نمیگنجد اما استخوان تکفیر همیشه گلوی مذهب رامیفشارد...و این گروه، چه جفاها که درحق دین ومومنین نکرده‌اند. چنانچه در تصویر فوق مشاهده میکنید، فردی بنام درپی درگذشتِ حکیم متاله حضرت پس ازتقطیع کلام ایشان وتحریف مدلول سخن، مرحوم استاد را به چوب تکفیر نواخته ومرگ ایشان راگواهی بربطلان مدعیات اهل ذوق دانسته است. گرچه پرداختن به تُرهاتِ محتسبین مصداق اتلاف‌وقت بوده ومجادله باآنها دم‌افزایی لجاجت می‌باشد، اماسعی دارم به نحوخلاصه نکاتی پیرامون مطالب بیان کنم تامشخص شود احاطه این جماعت برمعارف عرفانی درچه سطح است وباچه سطح ازمعلومات به نقدوبررسی معارف اهل باطن میپردازند. آقای صافی اصفهانی به چند دلیل حکم به تکفیر وبطلان عقاید علامه حسن‌زاده(ره) میدهد: 1⃣ ایشان بااشاره به کلام حضرت علامه در کتاب که میگویند: (الهی تا بحال می‌گفتم لاتأخذه سنة ولا نوم، الان می‌بینم مرا هم لاتأخذنی سنة و لانوم است)نتیجه میگردکه علامه صفات خدا رابه خود اختصاص داده لذامیگوید (کسی که ادعامیکند لاتاخذنی‌ سنةولانوم که نباید بمیرد!!) 💢پاسخ:صفات خداوند سه قسم است: ۱_صفات مشترک بین خداومخلوقات: مثل معدوم نبودن که بین خداوهمه مخلوقاتش مشترک است.گرچه به اصطلاحی خاص درعرفان مخلوقات رامعدوم مینامند، که به معنای نفی وجود استقلالی واثبات فقرو ظهور برای مخلوق است. ۲_صفات مشترک بین خداوبرخی از مخلوقات مثل: جسم نبودن،محسوس نبودن،مکان نداشتن که عقلاً و نقلاً مسلم است که برخی ازمخلوقات ازمرتبه جسم وجسمانی بالاتر میباشند. ۳_صفات مختص به خداکه مخلوقات فاقدآن هستند.مثل وجوب وبی‌نیازی ذاتی و کبریاء ونامتناهی بودن. بدیهی است که نسبت دادن صفات دسته اول ودوم به غیرخداوند نه غلواست ونه شرک،گر چه کسانی که با معارف الهی ناآشنایند با شنیدن برخی توصفات درباره برخی مخلوقات فوراً برآشفته شده و اعتراض می کنند. مثلاً قائل به و معرفت بر همه‌امور می‌باشند، ازاین روی رامشرک میداندبااینکه این صفت ازصفات اختصاصی نیست و حق تعالی این علم خودرا به هر کس ازبندگان که بخواهدعطامینماید. اکنون باید دید که نداشتن خواب و پینگی(نوم و سنه) از صفات مختص خداونداست یانه؟؟ مشخصا ازصفات اختصاصی خداوند نیست. مثلاملائکه وفرشتگان از خواب و چرت مبرایند. ازطرفی این صفت در روایات متعدد در وصف پیامبراسلام(ص)واهل بیت(ع) ایشان ودیگر انبیاء آمده است که: (إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ تَنَامُ عُيُونُنَا وَ لَا تَنَامُ قُلُوبُنَا) و دروصف گروهی ازملائکه آمده است: (مِنْهُمْ سُجُودٌ لَا يَرْكَعُونَ وَ رُكُوعٌ لَا يَنْتَصِبُونَ وَ صَافُّونَ لَا يَتَزَايَلُونَ وَ مُسَبِّحُونَ لَا يَسْأَمُونَ لَا يَغْشَاهُمْ نَوْمُ الْعُيُونِ وَ لَا سَهْوُ الْعُقُولِ وَ لَا فَتْرَةُ الْأَبْدَانِ وَ لَا غَفْلَةُ النِّسْيَان‏) و به انضمام روایات فراوانی که بالاتر بودن درجات شیعیان خالص را ازانبیاء سلف اثبات میکند می‌توان فهمید که ایشان نیز در این خصوصیات با انبیاء شریکند. ⬅️ بنابراین عبارت (لاتاخذنی سنته ولانوم) هیچ ربطی به شراکت باخداوند درصفات خاص ندارد!! وبه معنای پایین آوردن حق‌تعالی ازمقام عزّربوبی نیست، بلکه به معنای بیان مقام عالی نفس ناطقه است که اگر انسان حقیقت آن راشهودکند او را مجرد از نقایصی چون خواب می‌بیند. لذا جناب شیخ علی صافی اصفهانی گمان کرده اند این سخن علامه، نوعی ادعای شراکت با خداوند است!!درصورتی که گمان ایشان اشتباه است. 🔻 (از شاگردان علامه) می‌فرمود: از خود معنای این سخنشان را پرسیدم وایشان فرمودند: مرادمن از این جمله این بودکه وقتی این بدن به خواب میرود نفس ناطقه انسانی راخواب فرا نمیگیرد، یعنی این روح. مراد من از این که گفتم: “لا تاخذنی سنة و لا نوم” جنبه روح وجنبه نفس راتوجه داشتم.یعنی این بدن واین نفس باتوجه به تعلقش به بدن هست که قضیه خواب برایش رخ میدهد. وگرنه جنبه روح همان موقعی که بدن به خواب میرود در دنیا ودر ماوراء و درملکوت سیر داردومشاهدات ومکاشفاتی دارد و خواب میبیند؛ در آن موقع هم او به خواب نیست، این بدن به خواب است. @falsafeh_nazari ادامه مطالب 👇👇👇👇👇👇
✅ در فن سماع بعد از و سومین نگاه و مکتب پیرامون موسیقی درجهان اسلام، جریان تفسیر عرفانی از موسیقی یا همان میباشد.از اواسط قرن دوم هجری مباحثی درباره موسیقی و سماع دربین مطرح شد. مجموعه فتاوای وعالمان دینی در مذمت و قبح موسیقی، اهل عرفان را واداشت تادر توجیه موسیقی عرفانی واثبات آنکه سماع مصداق حرام فقهی نیست مباحثی رامطرح کنند ورساله‌های رابه نگارش درآورند. نتیجه آنکه رساله‌های با عنوان درعالم اسلام به نگارش درآمد که محور همه آنها تبیین جایگاه والا وعرفانی سماع بود. لازم به ذکر است که سنت عرفانی عنایتی به ندارد بلکه توجه اصلی آنها به موسیقی بود که در سماع وحلقه ذکر اهل سلوک بکار میرفت. لذا آنها اصطلاح موسیقی را به کارنمی‌بردند وبه جای آن از لفظ سماع استفاده میکردند.زیرا موسیقی بماهو مساله آنها نبود بلکه مساله اصلی این بود که سماع چیست؟ وچه میکند؟ در سنت عرفانی وتصوف، سماع با آفرینش وخلقت هم ریشه میباشد. آنچه در بدایت خلقت رخ داد ظهور وتجلی اسماء وصفات الهی بود. این امر به نحو تدریجی ومرحله‌ای رخ نداد بلکه چون اراده حق‌تعالی دائر برخلقت موجودات شد، مخلوقات از کتم عدم رخ نموده وآفاق هستی از اشراق لاهوتی قادرمطلق منور گشت. چنانچه در آمده است «بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ_او آفریننده آسمانها و زمین است و چون اراده آفریدن چیزی کند، به محض آنکه گوید: موجود باش، موجود خواهد شد_بقره۱۱۷» براین اساس اصطلاح «کُنْ فَیَکونُ_باش پس موجود می‌شود» در معارف دینی برخلقت اشیاء به محض اراده خداوند اشاره دارد.و عالمان این عبارت را بیانی تمثیلی از این حقیقت می‌دانند که اراده خداوند مساوی با خلقت اشیاء است. این مساله در بین عرفا باعنوان (قولِ کُنْ) مشهور است. یعنی هنگام خلقت گویا حق‌تعالی گفت: باش...پس همه چیز موجود شد. به اعتقاد عرفا این خطاب کُنْ خداوند به نحو تکوینی در کنه ذات موجودات نشسته وهر سماعی اگرخوش‌آیند است درواقع یادآور همان خطاب ازلی قولِ کُن میباشد.براین اساس چون سماع به ابتدای خلقت برمیگردد باعث میشود که در ذات همه موجودات جاری باشد.لذا تسبیح وتمحید موجودات در واقع سماع آنها است. شیخ العرفا سماع رابه دونوع مطلق ومقید تقسیم کرد.سماع مقید همراه باساز وموسیقی وذکر میباشد. ودر سماع مطلق تمام عالم به سبب شهود اسماء الله درحال وجد وسماع میباشند.لذا سالک درنهایت سلوک باید به جایی برسد که سماع موجودات را ابتدا به زبان انسانی وسپس با زبان خودشان بفهمد. براین اساس عرفا از موسقیهای سخن میگفتند که در عالم کشف وشهود شنیده بودند. درسنت عرفانی موسیقی وسماع وسیله‌ای است که فرد را باحقیقت هستی مواجهه میکند.اما این مواجهه نه مانند قول کِندی از طریق بازنمود ومحاکات جهان ویانه مانند قول فارابی از طریق خیال وتمثیل بلکه سالک به نحو بیواسطه وحضوری به دیدار باطن عالم وشهود حقیقت نائل میشود. لذا میگوید: (باشد که جلسه سماع ازعبادت هفتاد ساله پیش‌تر رود) زیرا سماع سبب جمعیت خاطر وصفای باطن وزدودن زنگار از دل میشود بدین روی مُحرِک شوق سالک شده وحجب روحانی رابرطرف کرده وموجب کشف وشهود میشود. در نمط نهم اشارات موسیقی را یکی از سه ابزار ریاضت دانسته. زیرا موسیقی باعث میشود توجه نفس از محسوس کم شود واگر نفس سالک قوی باشد لاجرم به عالم بالا صعود کرده واز حقایق علوی کسب معرفت میکند. ➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari