eitaa logo
فلسفه نظری
2.4هزار دنبال‌کننده
529 عکس
83 ویدیو
142 فایل
🔮شناخت عقلانی پیرامون حقیقت‌ موجودات‌ را فلسفه‌نظری گویند. ✔والحّقُ لایعرفُ الّا بِالبُرهان لابِالرِجال @eshragh1300
مشاهده در ایتا
دانلود
فلسفه نظری
🔴ویلیام لین کرایگ و برهان کیهانشناسی کلامی ♨️قسمت سوم. ⬅️در ادامه مقاله، ما دلايـل وی و نقـدهای آن
🔴ویلیام لین کرایگ و برهان کیهانشناسی کلامی. ♨️قسمت چهارم. ⬅️اولين دليل فلسفی كرايگ: 💠مقدمه اول: چرا نامتناهی بالفعل نمی‌توانـد وجـود داشته باشد؟ كرايگ می‌كوشد تا نشان دهد كه فـرض تحقق يک مجموعه نامتناهی به پذيرش اموری ياوه و نامعقول منجر می‌شود: 💠كتابخانه ای را فرض كنيد با بی‌نهايت کتاب. اين كتابها از دو رنگ مشـكی و قرمـز تشكيل شده و همه را در قفسه هایی كـه تـا بـی نهايـت ادامه دارد به ترتيب و يک در ميان چيده اند. اينک اگركسی بگويد تعداد كتاب هاب مشكی برابر با كتاب های قرمز است، تعجب نمی‌كنـيم، امـا اگـر كسـی بگويـد تعداد كتاب های مشكی برابر با كل كتاب های مشـكی و قرمز است، آيا از وی می‌پذيريم؟ ⬅️حال فرض كنيد بی‌نهايت رنـگ وجـود دارد، نـهاينكه به ازای هر رنگی یک كتاب بلكه از هـر رنگـی بی‌نهايت كتاب، پـس بـی‌نهايـت بـی‌نهايـت رنـگ وجود دارد. 💠حال اگر همه كتاب های مشكی را خـارج كنيم، يا اين كه آنها را به جـای خـود گذاشـته، همـه كتاب ها را با سـاير رنـگهـا خـارج نمـاييم، تفـاوتی نخواهد داشت، چون در هر حـال هنـوز بـی‌نهايـت كتاب در كتابخانه وجود دارد! باز فرض كنيد بـه هـركتاب شماره ای داده ايد. اينک اگر كتـاب جديـدی بـه کتابخانه اضافه شود، بايد شماره ای نباشـد كـه بـه آن اختصاص دهيم، اما اين حرفی است پـوچ، چـون در دنيای واقعی همه اشيا قابل شمارش اند و كافی اسـت صد كتاب را برداشته، از هر كدام برگه ای جدا كنيم و با الحاق اين برگه ها به يكديگر كتاب جديدی شـكل داده، آن را بــه آن کتابخانــه نامتنــاهی بيفــزاييم، امــا متاسفانه شماره ای نيست كه بتـوان بـرای آن در نظـر گرفت! اکنون فـرض كنيـد كتـاب جديـدی بـه كتابخانـه بيفزاييم، بايد تعداد كتاب ها مثل قبل باشد. 💠فرض كنيد بی‌نهايت كتاب به آن بيفزاييم، باز بايد تعداد كتاب ها مثل قبل باشد؛ يعنی اين بـی‌نهايـت كتـاب حتـی بـهاندازه يک كتاب هم به مجموعـه نيفـزوده باشـد! بـاز بياييد فرض كنيم يک كتاب را امانت دهـيم يـا تمـام کتاب های مشـكی را امانـت دهـيم، بايـد از كتابخانـه چيزی كم نشده باشد. 💠پس از اين كار كتاب هـا را بـهم فشار می‌دهيم، اما چون هنوز كتاب هـای موجـود بی‌نهايت اند، بايد هيچ جای خالی ای پيدا نشده باشد! 💠اين كار را می‌توان بی‌نهايـت بـار و بـه شـيوه های مختلف ادامه داد، باز كتاب هـای موجـود بـی‌نهايـت خواهد بود، اما اگر فقط يک بار كتاب های موجـود را از شماره چهار به بعد برداريم، به يک بـاره كتابخانـه نامحدود، محدود شده، تعداد كتاب های موجود در آن به سه كتاب كاهش می‌يابد و تمامی اين امور پـوچ ازآنجا رخ می‌نمايد كـه مـا نامتنـاهی را محقـق بالفعـل فرض كرده ايم. 💠مثال ديگرِ كرايـگ حركـت انتقـالی زحـل و كـره زمين در مدار خود به گرد خورشيد است. اگر هـر دواز ازل می‌چرخيده انـد، مـا بـا بـی‌نهايـت چرخش مواجه ايم و از اين حيـث برابرنـد، امـا در عـين حـال تعداد چرخش های كره زمين سی برابر زحـل اسـت،چون تا زحل يک دور چرخش خود را تكميل نمايـد زمين سی بار در مدار خود چرخيده است. ⬅️مقدمــه دوم: مجموعــه بــی آغــازيی از حــوادث،نامتناهی بالفعل است. كرايگ توضـيح مـی‌دهـد كـه منظور من از حادث چيزی است كـه رخ مـی‌دهـد و سر و كارش با تغيير است. اگـر مجموعـه حـوادث يـا تغييرات به سوی گذشته باز گردد، بـی آنكـه بـه سـرآغازی برسد، پس اين حـوادث روی هـم رفتـه يـک نامتناهی بالفعل را شكل می‌دهد: 💠 چرا فلان ستاره پيداشده؟ بر اثر متلاشـی شـدنِ فـلان سـتاره قبلـی و آن ستاره كجا بوده؟ آن هـم وجـودش مرهـون متلاشـی شدن ستاره قبلی است و... اگر اين سير تـا بـی‌نهايـت ادامه يابد، ما با مجموعه ای از رخداد های بی آغاز درطی زمان مواجه ايم و ايـن مجموعـه، نامتنـاهی بـالقوه نيست، بلكه نامتناهی بالفعـل اسـت، چـون سـخن ازحوادث آينده نيست سخن از حـوادثی اسـت كـه در گذشته واقع شده و "تحقـق يافتـه اند"، امـا ويژگـی نامتناهی بالفعل اين بود كه نتوان به آن چيـزی افـزود خود اينكه سير حوادث دائم در حال افزايشند؛ مثلاً از سال گذشته تاكنون حوادث نسـبت بـه قبـل افـزايش يافته اند، نشانه ديگری است بر اين كـه ايـن حـوادث نمی‌توانسته اند نامتناهی بالفعل باشند. 💢 ... . . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴ویلیام لین کرایگ و برهان کیهانشناسی کلامی ♨️قسمت پنجم. ⬅️ارزيابی دليل اول كرايگ: 💠ماتسون می‌نويس
🔴ویلیام لین کرایگ و برهان کیهانشناسی کلامی ♨️قسمت ششم. ⬅️اسـميت در نقـد كرايـگ مـی‌نويسـد: ⬅️وقتـی وی دريافت های شهودی مـا دربـاره امـور محـدود را بـه حوزه امور نامحدود هم سرايت می‌دهد، مصـادره بـه مطلوب می‌كند، چون كرايگ می‌گويد ايـن نـامعقول است كه مثلاً مجموعه B كه زير مجموعـه A اسـت،در عين حال با آن برابر باشد و می‌گويد چگونه مـی‌توان پذيرفت كه مجموعه كتاب های قرمز برابر با كل كتـاب هـای قرمـز و مشـکی باشـد. اسـميت يـاد آورمی‌شود كه اين اساسا جزو شاخصه های مجموعه های نامتناهی كانتور است. در اين مجموعـه هـا يـک زيـرمجموعه می‌تواند با اصل مجموعه تناظر يک به يـک داشته باشد. اين مشخصه مجموعه های محدود اسـتكه يک زير مجموعه از اصل مجموعه كوچک‌تر است، اما در مجموعه های نامتناهی اساسـاً در صـورتی زيـرمجموعه C زير مجموعه بايست برای مجموعـه Aاست كه با آن تناظر يک بـه يـک داشـته باشـد؛ مـثلاً مجموعه اعداد طبيعی را در نظر گيريد(A) و مجـذور اين اعداد را هم در نظر گيريد(C). ⬅️با اينكه مجموعه(C) زير مجموعه (A) است، بـا ايـن همـه بـين آن هـاتناظر يک به يک وجود دارد: ,0 0,1 1, 2 4...3 9, 4 16 و مشـكلی هـم در كـار نيسـت(Smith,1993:85). 💠جان داور نيز می‌گويد همه شگفتی های ذكر شـده در پارادوكس های كرايگ ناشی از همـين امـر اسـت. وقتی انسان برای اولين بار می‌شنود كه مجموعه هـایی وجود دارد كه بين اصـل مجموعـه بـا زيـر مجموعـه تنـاظر يـک بـه يـک وجـود دارد، احسـاس شـگفتی می‌كند، اما رياضيدانان مدت‌هاست كه به چنين چيزی خو گرفته اند و صرف شگفتی نشـانه وجـود معضـل این است؛ صرفاً نشانه اين است كه كه تصورات ما كه به امر محدود خو گرفته، بناست به حوزه امور نامحـدود وارد شود: 💠عدد های صحيح با اعداد اول دارای تنـاظر يک به يک هستند، با اين كه بديهی اسـت كـه اعـدادصحيح بيشتر از اعداد اول هستند، چـون همـه اعـداد اول عدد صحيح‌اند، اما اعداد صحيحی هستند كه عدد اول نيستند و برهان های مربوط به مجموعه‌هـایی كـه در آن چنين تنـاظری وجـود دارد، دارای هـيچ كـم وكاستی نيست و چون كرايگ بر دستاوردهای رياضـی كانتور صحه می‌گذارد و می‌پذيرد كـه اساسـا تنـاظر يــک بــه يــک ميــان ايــن مجموعــه هــا بــا زیــرمجموعه‌هايشان امـری صـحيح اسـت، بايـد چـاره‌ای ديگر بينديشد و از همين روست كه كرايگ می‌گويد: 💠پوچی وقتی رخ می‌نمايـد كـه نتـايج رياضـی را بـه حوزه عالم واقـع نيـز سـرايت دهـيم، امـا جـان داور می‌كوشد تا اين تلاش كرايگ را عقيم كنـد: 💠نظـر به اینکه كرايـگ طبـق فـرض مجموعـه هـای كـانتور را پذيرفته است كه مثلاً اعـداد زوج كـه زيـر مجموعـه اعداد صحيح هستند، با كل اعداد دارای تناظر يک بـه يک اند، اينک كافی است كه روی كتاب های كتابخانـه ياد شده شماره گذاری كنيم؛ آنگاه واقعيـت رياضـی بر واقعيت فيزيكی منطبق می‌شود و نمی‌تـوان يكـی را پذيرفت و ديگری را رد كرد، بين كتاب‌های دارای شماره زوج با كل كتاب‌ها تناظر يک بـه يـک وجـود دارد(Dever,1998:5). 💠پس می‌توان گفـت: سلسـله اعـداد از ايـن حيـث خنثی است و قابل اطلاق بر هـر مجموعـه‌ای اسـت؛اعم از اينكه مجموعه‌ای كوچک باشد يا مجموعـه‌ای بزرگ يا بی‌نهايت. اينک اگر فرض كنيم مجموعه ای بی‌نهايت از رخـدادها وجـود دارد، در ايـن صـورت قوانين مجموعه هـای نامتنـاهی كـانتور بـر آن منطبـق می‌شود و زير مجموعه مـی‌توانـد بـا اصـل مجموعـه دارای تناظر يک به يک باشد.اما می‌توان به دفاع از كرايگ گفـت سلسـله هـای اعداد نامتناهی وجود ندارند. وقتی می‌گوييم سلسـله اعداد «بی‌نهايت اند» يا مجموعه‌ای نامتنـاهی از اعـداد "وجود دارد"، وجود دارد، به اين معنا نيست كه اين‌هادر عالم واقع وجود دارند؛ حتی در حـوزه ذهـن هـم سلسله بی‌نهايتی در كار نيست. 💢 ... . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴ویلیام لین کرایگ و برهان کیهانشناسی کلامی ♨️قسمت ششم. ⬅️اسـميت در نقـد كرايـگ مـی‌نويسـد: ⬅️وقتـ
🔴ویلیام لین کرایگ و برهان کیهان کلامی ♨️قسمت هفتم. ⬅️اما می‌توان به دفاع از كرايگ گفـت سلسـله هـای اعداد نامتناهی وجود ندارند، وقتی می‌گوييم سلسـله اعداد «بی‌نهايت اند» يا مجموعه ای نامتنـاهی از اعـداد"وجود دارد"، وجود دارد، به اين معنا نيست كه اينها در عالم واقع وجود دارند؛ حتی در حـوزه ذهـن هـم سلسله بس نهايتی در كار نيست نامتناهی بودن؛ يعنی ادامه بی وقفه سلسله؛ يعنی شمارش هـيچ گـاه پايـان نمی‌پذيرد و به تعبير ديگـر سلسـله همـواره مفتـوح است و مفتوح بودن سلسـله؛ يعنـی قابـل افـزايش وكاهش بودن؛ يعنی نامتناهی بالقوه بودن. 💠و درست اين خاصه مفتوح بودن اسـت كـه باعـث صـدق قـوانين کانتور شده است اگـر بنـا باشـد نامتنـاهی قطعيـت وتعین يافته باشد به خاطر پارادوكس های كرايـگ نـوع جديدی از نامتناهی است؛ يعنـی نامتنـاهي بسـته كـه دیگر قوانين كانتور بر آن صدق نخواهد كرد. به تعبيرديگــر كرايــگ نامتنــاهی بالفعــل را در حــوزه ذهــنمی‌پذيرد، اما تلاش می‌كند با تمايز ميان عالم واقـع وعالم ذهن، از سرايت يافتن آن به عالم واقع جلوگيری كند و امثال داوِر و اسميت می‌كوشـند آن را بـه عـالم واقع هم سرايت داده، تلاش كرايگ را عقيم كنند، امابهتر آن می‌بود كه كرايگ مـی‌گفـت حتـی در عـالم ذهن هم نامتناهی بالفعـل وجـود نـدارد و در عرصـه ذهــن هــم نامتنــاهی همــواره گشــوده اســت و ايــن گشودگی يا بالقوه بودن است كه باعث صدق قـوانين کانتور شده است. 💠ماتسون داور وساير متفكران شيفته حقايق رياضی و مجموعه های نامتناهی كانتور می‌خواهند بـه اسـتناد اين حقايق، عالم واقع را با آن وفق دهند و می‌گوينـد اگر در اين حوزه، كل می‌تواند از جزء خـود بزرگتـرنباشد، عيبی ندارد در عالم واقع نيـز بـه همـين سـان مجموعه های نامتناهی ای از رخـدادها وجـود داشـته باشد؛ هر چند لازمه تحقـق آن، تحقـق تسـاوی ميـان جزء و كل باشد. 💢 ... . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴ویلیام لین کرایگ و برهان کیهان کلامی ♨️قسمت هفتم. ⬅️اما می‌توان به دفاع از كرايگ گفـت سلسـله هـای
🔴ویلیام لین کرایگ و برهان کیهانشناسی ♨️قسمت هشتم. ⬅️اما واقع اين است كه حقايق رياضی بـرای احـراز حقيقت بودن خود بايد با عالم واقع منطبق باشند و نه بر عكس. حقايق رياضـی دارای وجـودی مسـتقل از عالم اعيان نيستند، بلكه ناظر به آن و بيانگر وجهی ازوجوه آن هستند. 💠پس اگر در عالم واقع تساوی جـزء و كل ممكن نباشد، آن گونه كه مثال های كرايگ نشان می‌دهد، در عالم رياضی نيز نبايـد چنـين تسـاوی ای امكان پذير باشد ( و به همين دليل رياضيدانان ترجيح می‌دهند از واژه تناظر يک به يک استفاده كننـد و نـه واژه تساوی)، اما در عالم واقع به نظر مـی‌آيـد حتـی تناظر بين كل و جزء نيز ممكن نباشد؛ پس چـه شـده است كه اين امر در حوزه رياضی ميسـر شـده؟ بايـد گفت حقايق رياضی مربوط به امور نامتنـاهی بالفعـل نيست، بلكه به نامتناهی بدون قيد فعليت مرتبط است و اساساً رياضيدان ولو تصريح نكند، امـا تصـورش از نامتناهی مجموعه گشـوده ای اسـت كـه اعضـای آن بدون وقفه قابل افزايش است و به اسـتناد ايـن گونـه حقايق رياضی كه مربوط بـه مجموعـه هـای گشـوده است، نمی‌توان درباره یک مجموعه تماميـت يافتـه وقطعيت يافته حكمی صادر كرد. ⬅️اما در نهايت اشكال جدی تری كـه مـی‌تـوان بـه كرايـگ وارد دانسـت، ايـن اسـت كـه وی و شـايد عامدانه، از تعريف نامتناهی از منظر ارسطو،ابن سـيناو آكويناس فاصله می‌گيرد. 💠آنها نـا متنـاهی بالفعـل را نامتناهی ای می‌دانند كه به يک باره وجود داشـته باشـد؛اما در نهايت اشكال جدی تری كـه مـی‌تـوان بـه كرايـگ وارد دانسـت، ايـن اسـت كـه وی و شـايد عامدانه از تعريف نامتناهی از منظر ارسطو،ابن سـينا و آكويناس فاصله می‌گيرد. آنها نـا متنـاهی بالفعـل رانامتناهی ای می‌دانند كه به يک باره وجود داشـته باشـد؛ یعنی افراد آن اجتماع در وجود داشته باشـند. ارسـطودر فيزيک كتاب سوم، فصل ششم به مسأله نامتنـاهی می‌پردازد و می‌نويسد از يک سو نمی‌توان نامتناهی را پذيرفت، چون مشكلاتی به بار می‌آورد؛ مثلاً پـذيرش و اجزای نامحدود بين دو حد، لازمه اش حصر نا متناهی بين حاصرين است و از سویی نمی‌تـوان آن را انكـاركرد، چون می‌بينيم مقادير تا بی‌نهايت قابل تقسيم انـديـا اعـداد بـی نهايـت انـد! 💠پـس چـاره چيسـت؟ وی می‌گويد بايد بين معانیِ مختلف هست تفكيـک قائـل شد، چون هستی در موارد مختلف به يک معنا نيست. 💠وقتی هستی را به اسب نسبت می‌دهيم، با وقتی كه آنرا به بازی يا مثلاً به روز نسـبت مـی‌دهـيم، تفـاوت دارد. بازی يا روز دفعتا موجود نيست، بلكه بـه طـور تدريجی در حال تحقق است. 💠اگر بازی كنان يک لحظه مكث كنند، ديگـر بـازی بـازی نيسـت؛ يعنـی بـازی فرايندی در حال تحقق است و اگـر بـه آن بـه حـال ايستا نگاه كنيم، ديگر بازی نيست. 💠از سويی بايد بـين نامتنـاهی بالفعـل بـا نامتنـاهی بـالقوه تفكيـک كـرد. می‌گويد نامتناهی بالفعل وجود ندارد وتوضيح می‌دهدكه نامتناهی در حال افزايش و كاهش است، مقدار هم بالفعل نامتناهی نيست بلكه از طريق تقسیم نامتناهی است(Aristotle,1995,88). 💢 ... . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴ویلیام لین کرایگ و برهان کیهانشناسی ♨️قسمت هشتم. ⬅️اما واقع اين است كه حقايق رياضی بـرای احـراز ح
🔴ویلیام لین کرایگ و برهان کیهانشناسی کلامی ♨️قسمت نهم. ⬅️امــا مســأله اينجاســت كــه كرايــگ بــا زيركــی رخـدادهای گذشـته را از رخـدادهای آينـده تفكيـک می‌كند و رخـدادهای گذشـته را از ازل تـاكنون يـک نامتناهی بالفعـل مـی‌دانـد: «از آنجـا كـه رخـدادهای گذشته بـه عنـوان اجـزای متعـينِ واقعيـت، متعـين ومتمايز هستند و می‌تـوان آنهـا را شـماره نمـود، پـس می‌توان مفهوم آنها را در يـک تماميـت يـا كُـل گـرد آورد» (Craig,1993,25). 💠در صــورت ازليــت جهــان، رخدادهای نامتناهی گذشـته نامتنـاهی بالفعـل اسـت چون بر خلاف رخدادهای آينده كه قابل افزايش انـد،اين رخدادها قطعيت و تعين يافته اند؛ اما پاشنه آشـيل استدلال كرايگ همين جاست: ما با مجموعـه بالفعـل محققــی از رخــدادهای لايتنــاهی مواجــه نيســتيم. 💠پارادوكس هـای وی همـه مربـوط بـه مجموعـه هـای بالفعل محقق از سلسله های لايتناهی است؛ حال آنكه چون گذشته به تدريج محقق می‌شـده، هـيچ محـذور منطقـی ای در كـار نيسـت ايـن حـوادث بـه يكبـاره مترتب بر هم وجود نداشته اند، اين ذهن ماسـت كـه آنها را مجتمع انگاشته است سلسله هـای مختلـف درنظر گرفته، آن را با هم مقايسه می‌كند. ⬅️اين كه تصـورچنين فرايند نامتناهی ای مشكل است دليل بـر امتنـاع آن نيست، وی خود می‌پذيرفت كه پارادوكس هـايش به وقوع چنين رشته هـایی از حـوادث در عـالم واقـع مربوط است؛ يعنی تحقـق بالفعـل نامتنـاهی در عـالم خارج، اما ما ياد آوری می‌كنيم كـه حـوادث گذشـته تحقق بالفعل و به تعبيری اجتماع در وجود ندارند. 💢 ... . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴ویلیام لین کرایگ و برهان کیهانشناسی کلامی ♨️قسمت نهم. ⬅️امــا مســأله اينجاســت كــه كرايــگ بــا
🔴ویلیام لین کرایگ و برهان کیهانشناسی کلامی ♨️قسمت دهم. ⬅️دومين دليل فلسفی كرايگ: 💠در اين دليل، كرايگ بر خلاف دليل اول فـرض را بر اين می‌گذارد كه تحقق نامتناهی بالفعـل امكان پـذير باشد و از پارادوكس های گذشته صرف نظر می‌کنـد، اما نشان می‌دهد كه اگر بنـا باشـد چنـين نامتنـاهی ای تحقق يابد، و نمـی‌توانـد تـدريجاً واقـع شـود و لازم است به يكباره محقق شود و نظر به اينكه رخدادهای این جهان به يكباره محقق نشده، پس نامتناهی بالفعل نيستند و تنها با رد ازليت جهان است كه مـی‌تـوان از قبول نامتناهی بالفعل بودن آن شانه خالی کرد. 💠مقدمه اول: سلسـله حـوادث زمـانی، مجموعـه ای است كه با افزايش يک به يک افراد شكل مـی‌گيـرد. وی می‌گويد مقدمه اول بديهی است چون وقتـی بـه رخدادهای گذشته نگاه كنيم می‌بينيم به تـدريج و در طی زمان شكل گرفته اند، نه به يكباره. 💠مقدمه دوم: مجموعه ای كه با افزايش يک به يـک اعضايش شكل گرفته باشد، نميتواند نامتناهی بالفعل شد. ايـن مقدمـه بسـيار تعيـين كننـده اسـت. چـرا مجموعه ای كه اعضايش يک به يک شكل مـی‌گيـرد، نمی‌تواند نامتناهی بالفعل باشد؟ چون صرف نظـر از اين كه شما چه تعدادی به اين مجموعه افزوده ايد باز می‌توانيد آن را افزايش دهيـد. 💠گـاهی از ايـن امـر بـه امكان ناپذير بودن شمارش نامحدود، شکی نيست كه واقعيات خارجی قابل شمارش اند حال از حادثه فعلی به سمت عقب شروع به شمارش كنيد شما هر انـدازه شمارش كرده باشيد به عدد مشخصی رسيده ايد پـس فراينـد طـی شـده نامحـدود نبـوده و مـی‌توانيـد بـاز شمارش را ادامه دهيد، اما عدد حوادث از اين سو بـه آن سو يا از آن سو به اين سو يكی است، اگر از ايـن سو نمی‌توان هيچگاه شمارش را به پايان رساند، چـرا از آن سو شمارش به پايـان؛ يعنـي بـه رخـداد فعلـی رسيده است؟ اين آيا نشانه آن نيست كه حوادث قبلی آغازی داشته است؟ 💠حتی می‌توان گفت نه تنها به انتهـا رسـاندن سـير شمارش امكانپذير نيسـت، بلكـه مبـادرت بـه چنـين شمارشی اگر از آن سـو شـروع شـود امكـان ناپـذير است. فرض كنيـد شـما شـمارش حـوادث را از بـی‌نهايت زمان قبل به شكل منفی شـروع كرديـد و الان رسيديد به حادثه فعلی 0، -1،-2،-3،-4،-5 امـا چـرا اين شـمارش امـروز تمـام شـد و نـه ديـروز؟ اتمـام شمارش می‌توانست پريروز باشد و شما ديروز اصـلا در حال شمارش نباشيد و اين مسأله به نوبه خـود در مــورد پريــروز هــم صــادق اســت: پايــان شــمارش می‌توانست پس پريروز باشد و اين در مورد هر نقطـه ای در گذشته صادق است و معنايش ايـن اسـت كـه هیچ لحظه ای اساساً شما نمـی‌توانسـته ايـد در حـال شمارش باشيد. 💢 ... . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴ویلیام لین کرایگ و برهان کیهانشناسی کلامی ♨️قسمت دهم. ⬅️دومين دليل فلسفی كرايگ: 💠در اين دليل، كر
🔴ویلیام لین کرایگ و و برهان کیهانشناسی کلامی ♨️قسمت یازدهم. ⬅️گاهی هم از آن تعبير می‌كنند بـه امتنـاع گـذار از نامحدود: يک فاصله نامحدود را هيچ گـاه نمـی‌تـوان طی كرد. فرض كنيد از پلكانی بالا می‌رويد و هر بـار که پايتان را روی آخرين پله می‌گذاريد، پله ای ديگـر ظاهر می‌شود. پس هيچ گاه نمی‌توان سـير نامحـدود پله ها را طی كرد؛ توجه داشته باشيم كـه ايـن مسـئله هيچ ربطی به محدود يا نامحدود بودن زمـانی كـه دراختيار ماست ندارد بلكـه اقتضـای سرشـت نامتنـاهی است چون دائم می‌توان فرد ديگری را بـه مجموعـه افزود. 💠 ادامه بی پايـان ايـن سـير نشـانه آن اسـت كـه نامتناهی بالفعل علی الاصـول نمـی‌توانـد بـه يكبـاره محقق شود و اگر هم بنا باشد محقق شود، بايـد ايـن تحقق يكباره واقع شود و نه به تدريج. 💠كرايگ مـی‌نويسـد: فيلسـوفان معاصـر از رد ايـن اســتدلال عــاجز بــوده انــد و از قــول جــان هاســپرزمی‌نويسد"اگر لحظه فعلی مسبوق است به سلسـله ای از بی‌نهايت رخدادها پس چگونه مـا بـه ايـن لحظـه رســيده ايــم؟"(Haspers,1967:434) ⬅️حاصــل آنكــه مجموعه ای كه افـراد آن متواليـا و پـی در پـی شـكل گيرد، نمی‌تواند نامتناهی بالفعل باشد، چـون گـذار از نامتناهی ناممكن است: می‌خواهيد ميزی بسـازيد، بـه تخته نيازمنديد و برای تهيه تخته به الوار و برای الوار به تنه درخت و برای درخت به هسته قبلی و برای آن به درخت قبلی و...پس برای سـاختن ايـن ميـز بايـدمنتظر وقوع بی‌نهايت رخداد قبلـی باشـيد، چـون دراين سلسله علّی هـر يـک از رخـداد های قبلـی بـرای وقوع ايـن آخـرين رخـداد شـرط اسـت و بـدون آن پيدايش رخداد اخير ناممكن است و اگـر ايـن مسـير هيچ گاه به آغازی نرسد، از آن سو هم بايد هـيچ گـاه به پديده فعلی منتهی نمـی‌شـد و اگـر منتهـی شـده،نشانه آن است كـه پديـده هـای قبلـی متعـين بـوده وآغازی داشته است؛ درست همان گونه كه گذر از اين سو تا بی‌نهايت امكان پذير نيسـت، گـذر از آن سـونيز گذر از بی‌نهايت بوده و رسيدن بـه رخـداد فعلـی ناممكن بوده و اين كه به هر حال رسيده ايم، نشانه آناست كه رخداد های قبلی بی‌نهايـت نبـوده انـد. گـویا اينكه در عالم واقع، گذر حوادث از آن سو به ايـن سـو بوده است، اما هيچ فرقی ميان ايـن دو نيسـت و نظـر به اينكه سير دوم ميسر نيست، سـير اول نيـز ناميسـر است و اين نشانه آن است كه حوادث آغـازی داشـته است؛ حتی می‌توان گفت پيمودن حوادث از اين سـوراحت تر است چون از اين سو نقطه آغازی هست وجای پایی برای پرش، اما از آن سو حتـی چنـين نقطـه آغازی وجود ندارد و به تعبير كرايگ، شبيه آن اسـت كه كسی بكوشد از چاهی بـی‌نهايـت عميـق بيـرون جهد، هيچ تكيه گاهی كه پايش را روی آن قرار دهد،وجود ندارد. 💢 ... . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴ویلیام لین کرایگ و و برهان کیهانشناسی کلامی ♨️قسمت یازدهم. ⬅️گاهی هم از آن تعبير می‌كنند بـه امتن
🔴ویلیام لین کرایگ و برهان کیهانشناسی کلامی ♨️قسمت دوازدهم. ⬅️نقد و ارزيابی: ⬅️نخستين ايراد كه شايد ضعيف‌ترين باشد، اين اسـت که عبور از نامتناهس از آن رو مقـدور نيسـت كـه بـه زمـانی نامتنـاهی نيـاز اسـت و اگـر مـا چنـين زمـان نامتناهی ای در اختيار می‌داشتيم، چنين گذار يا چنين شمارشی ميسر می‌بود (Matson,1965:60)، ولی مـا در خلال استدلال ياد آورشديم كه سرشـت نامتنـاهی به گونه ای است كه عبور از آن ناممكن است و اين به محدود يا نامحدود بودن وقـت شمارشـگر يـا گـذار کننده ربطی ندارد. 💠انتقاد ديگر اين اسـت كـه شـمارش يـک كميـت نامحدود يا گذار از آن، درست به اين خاطر نـاممكن است كـه مجموعـه يـاد شـده داراي آغـاز نيسـت و كرايـگ در مجموعـه ای بـی آغـاز بـه دنبـال آغـازی می‌گردد . در نخستين آنتينومی كانت نيز سخنی شـبيه سـخن کرايگ به چشم می‌خورد. طرفداران الهيـات پويشـی بر آنند كه خداوند دارای وجودی متوالی يا زمانی بـی‌نهايت است و لذا از ازل با حوزه فعليت های محـدود دارای تعامل بوده است و همين تعامل را در آينده نيز ادامــه خواهــد داد لــذا از ديــد پروفســور وايتهــد و هارتشورن هر نقطه دلبخواهانه ای را كه انتخاب كنـيم و از آن به سمت عقب برويم، با مجموعه تكميل شده و نامحدودی از حـوادث رو بـروييم ايـن اسـت كـه هارتشورن، با اشاره به سخن كانت ميگويد "به پايان رسانيدن شمارش فرايندی غيـر قابـل تكميـل اسـت. 💠بلی، اگـر آغـازی در كـار مـی‌بـود كـه بايـد بـه آن می‌رسيديم ايـن سـخن درسـتی مـی‌بـود، امـا سـخن درست اينجاست كـه آيـا لازم اسـت آغـازی در كـار باشد" (Hartshorn,1970:126 ) پـس وقتـی كرايـگ می‌گويد فرايند شمارش قابـل تكميـل نيسـت، گويـا صرفاً يكی از ويژگی های نامحدود را بيان می‌كنـد "و بــا ايــن كــار چيــزی را اثبــات نكــرده اســت"(Sheields,1984:34). ⬅️اگر اين گونه باشد و كرايگ بكوشد بـا اشـاره بـه غير قابل شمارش بـودن نامحـدود نتيجـه بگيـرد كـه نامحـدود ممكـن نيسـت، دچـار نـوعی مصـادره بـه مطلوب شده است و سخنش به اين راجع مـی‌شـود كه نامحدود امكان پذير نيست، چون نامحدود اسـت، اما واقع اين است كه وی در اين دليل دوم نمی‌خواهد بگويد نامحدود ناممكن است، بلكه می‌گويد گـذار از آن ناممكن است. 💠ويليام وين رايـت، ماسـتون و جـی ال مكـی نيـز همين اعتراض را مطرح می‌كنند. ماتسون می‌گويد در استدلال كرايگ نقطه آغازی فرض شده كه از مـا بـی‌نهايت به دور است آنگاه نشان داده شـده اسـت كـه تلاش برای رسيدن به اين نقطه آغازِ بـی‌نهايـت دور ممكـن نيسـت؛ حـال آنكـه قـائلان بـه ازليـت مـاده می‌گويند: اساساً چنين نقطـه آغـازی در كـار نيسـت(Matson,1965:60). 💠در اين مورد حق با مورلند اسـت كـه مـی‌گويـد: اتفاقاً مـدافعان اسـتدلال كلامـی نامحـدود بالفعـل را جدی گرفته اند و می‌گويند: "اگـر بـی‌نهايـت بـالفعلی وجود داشته باشد، اساساً نقطه آغازی در كار نيست و نبودن اين نقطه آغاز است كه مشكل ساز است:"چون هيچ نقطه آغازی در كار نيست به ايـن مـی‌مانـد كـه بخواهيم سلسله اعداد منفی را شمارش كرده، به نقطه صفر(رخداد فعلی) برسيم(Moreland,2001:202). 💢 ... . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
✅ در فن سماع بعد از و سومین نگاه و مکتب پیرامون موسیقی درجهان اسلام، جریان تفسیر عرفانی از موسیقی یا همان میباشد.از اواسط قرن دوم هجری مباحثی درباره موسیقی و سماع دربین مطرح شد. مجموعه فتاوای وعالمان دینی در مذمت و قبح موسیقی، اهل عرفان را واداشت تادر توجیه موسیقی عرفانی واثبات آنکه سماع مصداق حرام فقهی نیست مباحثی رامطرح کنند ورساله‌های رابه نگارش درآورند. نتیجه آنکه رساله‌های با عنوان درعالم اسلام به نگارش درآمد که محور همه آنها تبیین جایگاه والا وعرفانی سماع بود. لازم به ذکر است که سنت عرفانی عنایتی به ندارد بلکه توجه اصلی آنها به موسیقی بود که در سماع وحلقه ذکر اهل سلوک بکار میرفت. لذا آنها اصطلاح موسیقی را به کارنمی‌بردند وبه جای آن از لفظ سماع استفاده میکردند.زیرا موسیقی بماهو مساله آنها نبود بلکه مساله اصلی این بود که سماع چیست؟ وچه میکند؟ در سنت عرفانی وتصوف، سماع با آفرینش وخلقت هم ریشه میباشد. آنچه در بدایت خلقت رخ داد ظهور وتجلی اسماء وصفات الهی بود. این امر به نحو تدریجی ومرحله‌ای رخ نداد بلکه چون اراده حق‌تعالی دائر برخلقت موجودات شد، مخلوقات از کتم عدم رخ نموده وآفاق هستی از اشراق لاهوتی قادرمطلق منور گشت. چنانچه در آمده است «بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ_او آفریننده آسمانها و زمین است و چون اراده آفریدن چیزی کند، به محض آنکه گوید: موجود باش، موجود خواهد شد_بقره۱۱۷» براین اساس اصطلاح «کُنْ فَیَکونُ_باش پس موجود می‌شود» در معارف دینی برخلقت اشیاء به محض اراده خداوند اشاره دارد.و عالمان این عبارت را بیانی تمثیلی از این حقیقت می‌دانند که اراده خداوند مساوی با خلقت اشیاء است. این مساله در بین عرفا باعنوان (قولِ کُنْ) مشهور است. یعنی هنگام خلقت گویا حق‌تعالی گفت: باش...پس همه چیز موجود شد. به اعتقاد عرفا این خطاب کُنْ خداوند به نحو تکوینی در کنه ذات موجودات نشسته وهر سماعی اگرخوش‌آیند است درواقع یادآور همان خطاب ازلی قولِ کُن میباشد.براین اساس چون سماع به ابتدای خلقت برمیگردد باعث میشود که در ذات همه موجودات جاری باشد.لذا تسبیح وتمحید موجودات در واقع سماع آنها است. شیخ العرفا سماع رابه دونوع مطلق ومقید تقسیم کرد.سماع مقید همراه باساز وموسیقی وذکر میباشد. ودر سماع مطلق تمام عالم به سبب شهود اسماء الله درحال وجد وسماع میباشند.لذا سالک درنهایت سلوک باید به جایی برسد که سماع موجودات را ابتدا به زبان انسانی وسپس با زبان خودشان بفهمد. براین اساس عرفا از موسقیهای سخن میگفتند که در عالم کشف وشهود شنیده بودند. درسنت عرفانی موسیقی وسماع وسیله‌ای است که فرد را باحقیقت هستی مواجهه میکند.اما این مواجهه نه مانند قول کِندی از طریق بازنمود ومحاکات جهان ویانه مانند قول فارابی از طریق خیال وتمثیل بلکه سالک به نحو بیواسطه وحضوری به دیدار باطن عالم وشهود حقیقت نائل میشود. لذا میگوید: (باشد که جلسه سماع ازعبادت هفتاد ساله پیش‌تر رود) زیرا سماع سبب جمعیت خاطر وصفای باطن وزدودن زنگار از دل میشود بدین روی مُحرِک شوق سالک شده وحجب روحانی رابرطرف کرده وموجب کشف وشهود میشود. در نمط نهم اشارات موسیقی را یکی از سه ابزار ریاضت دانسته. زیرا موسیقی باعث میشود توجه نفس از محسوس کم شود واگر نفس سالک قوی باشد لاجرم به عالم بالا صعود کرده واز حقایق علوی کسب معرفت میکند. ➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
🔻 درباره اِخوان الصفا اخوان الصّفا و خُلّان الوَفا (برادران پاکدل ویاران باوفا) جمعیت سری فلسفی و عرفانی است که در نیمه دوم قرن ۴ق در بصره و بغداد توسط ایرانیان تشکیل شد. هدف این گروه ترویج صلح و صفا بین مردم و رفع اختلاف فکری و مذهبی از طریق گسترش حکومت عقل و تلفیق بین فلسفه و مذهب و ایجاد یک گونه آرمان‌شهر بوده‌است. اساس مسلک و مرام آنان این بود که بین شریعت اسلامی و فلسفه یونانی هیچ‌گونه تضاد و تعارض وجود ندارد و شخص می‌تواند و را به‌طور متحد چراغ راه خویش سازد. بنابر گزارش نویسندگان دایره المعارف بزرگ بر این باور بوده‌اند که عقاید دینی در اثر حوادث روزگار با نادانی‌ها وجهل آلوده و آمیخته شده است و تنها وسیله پالودن و پاکیزه کردن آن و است، ‌ چنانکه اگر و به هم گرد آیند، کمال حاصل می‌شود. به موجب مندرجات رسائل پنجاه وچندگانه شان در میان فضلا و ملوک و اشراف و دهقانان پیروان و یاران بسیاری داشتند و در هر شهر و دیاری کسانی را برای ارشاد مستعدان میفرستادند، مجالس آنها محرمانه بود و معارف وحقایق خودشان را به منزله اسرار تلقی می‌کردند و جز به اعضای جمعیت خود آنها را اظهار نمی‌داشتند. با نظر به جهان شناسی و طبیعیاتی که در رسائل اخوان وجود دارد میتوان جمعیت را از لحاظ مذهبی گروهی از بشمار آوریم که متمایل به افکار عرفانی بودند، افکار وآثاری که در سراسر عالم اسلام اثر عمیق خود را باقی گذاشته است. مفهوم طبیعت چنانچه از رسائل اخوان آشکار است در تمام عالم منشاء اثر بوده و علمای قرون بعدی که از فرقه و چه از افکار اخوان پیروی کرده و بعضی از عرفای مشهور مانند و بسیاری از نکات جهان‌شناسی رسائل را مستقیماً اقتباس کرده‌اند. لذا رسائل اخوان کوشش عالم تشیع قرن چهارم بود، برای جمع‌آوری کلیه علوم و فنون و فلسفه و همراهی آنها با عقاید وباورهای مذهبی. ╰๛--- ‑ ‑  -   - ⌜@falsafeh_nazari
🔻اشعریان علیه علم، دشمنی غزالی با فلسفه فخرالدین رازی، مؤلفِ تفسیرِ معروفِ قرآن، که در حقیقت دایرة‌المعارفی از علوم و اطلاعاتِ دینی است و کسی درباره‌اش گفته است: « فیهِ کلُّ شیءٍ إلّا التّفسیر.....در آن همه چیز یافت می‌شود مگر تفسیرِ قرآن » وی اثرِ دیگری تحت‌عنوان"محصِّل أفکارِ المتقدّمین" رساله‌ای در بابِ معراجِ پیامبر و رسالاتِ مشابهِ دیگری نوشته است. کشاف‌زَمخشری ، تفسیرِ معتزلیِ معروفِ قرآن، تألیفِ زمخشری، نیز از ثمراتِ نبوغِ دینیِ ایرانی در عهدِ سلجوقی می‌باشد. افزایشِ نفوذِ مکتبِ متعصب، البته موجبِ زوالِ علومِ نظری گردید. اثرِ ، تنها معتبرترین نمونهٔ حملاتِ فراوان به یعنی به فلسفهٔ صرفاً نظریِ ارسطویی و نوافلاطونی است. نمونهٔ سنخی‌نگریِ اشعریِ متعصبِ این دوره نسبت به علم، سخنانِ زیر است که در رسالهٔ کلامیِ "المجموعةُ الرّسائلِ الکُبرى" آمده است: «تنها علمِ موروث از نبی، صلواتُ‌اللهِ‌علیه، شایستگی آن را دارد که علم خوانده شود. دیگر علوم یا علم هستند اما نافع نیستند، یا نه علم می‌باشند نه سودمند، یا علم نیستند اما به این نام خوانده می‌شوند و نافع نمی‌باشند. اگر علم باشند و سودمند، ناگزیر در زمرهٔ مواریثِ نبی(ص) خواهند بود.» به گفتهٔ سه خطای عمدهٔ فلاسفه عبارت بودند از: «علمِ واجب به کلیات و عدمِ علمِ او به جزئیات، انکارِ معادِ جسمانی و قِدَمِ عالَم». اگرچه سلسله‌نِسَبِ تعلیم و تعلُّمِ فریدِ غیلانی بلخی به شیخ و استادِ بزرگ، فیلسوف می‌رسید، مع‌ذلک وی رسالهٔ "حدوث عالم" را در ردِّ ابوعلی سینا به‌خصوص نظریهٔ قِدَمِ عالَمِ او نوشت. چون از دیرباز بوعلی سینا را فیلسوف به معنیِ واقعی می‌دانستند، ازاین‌رو بسیاری از این حملات فقط شکلِ حمله به شخصِ او را گرفت. از دو جناح بر ابن‌سینا خرده می‌گرفتند: یکی از جناحِ چپ، توسطِ فیلسوفانِ خردگرایی نظیرِ ابن‌رشد، که گمان می‌کردند تمایلاتِ ارسطوییِ وی ناخالص و نادرست است، و یکی از جناحِ راست، از سویِ متکلمانی نظیرِ شهرستانی، فریدِ غیلانی و فخرالدین رازی و حتی شاعرانی که متأثر از جوِّ اشعریِ معمول بودند؛ فی‌المثل سنایی و خاقانی ... 📚 تاریخ ایران کمبریج 👤جمعی از نویسندگان ╰๛---๛---๛------------------ @falsafeh_nazari