🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
دعوتش کرده بودیم به موکب، برای تکریم.
وقتی سر حرف را باز کردم گفت:
وقتی اومدم گفتم حسن منو کجاها میکشونی؟ وسط خیابون آخه؟ چشمم به بنر عکسش که افتاد، گفتم باشه همین جا کنار تو میشینم. تو خواستی دیگه.
روی صندلی کنار بنر نشسته بود، دخترهای هیئت دورهاش کرده بودند. دل به حرفهایش میدادند و بعضیها اشک میریختند. باز هم به او سر زدم. گفت:
حسن هر فعالیتی که میخواست انجام بده دنبال خلاقانهترین روشها بود. از وقتی رفته منو جاهایی کشیده که فکرشم نمیکردم. این بچهها رو دیدم فهمیدم اینام مثل حسن من هستن پس عجیب نیست تکریم کنار خیابون و بین رهگذرا.
دستش را فشردم و لبخندی به دلدادگی مادرانهاش زدم.
_مادر، حسن آقاتون انگار قصد کرده با پارتی بازی ببرتتون همنشین بیبی دو عالم کنه که داره شما رو میکشونه وسط معرکه انقلاب.
#شهید_مختارزاده
#هیئت_شهید_گمنام
#زینتا
https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
با دختر پنج سالهاش به موکب آمده بود برای مراسم تکریم.
آروم و متین بود اما درد از دست دادن پسر بزرگش که تازه قد کشیده و مرد شده بود در چهرهاش پیدا بود.
سر حرف که باز شد، گفت:
_پسر دومم هم مثل مهدی و این بچههای موکب دهه هشتادیه. کلاس هشتمه. از وقتی مهدی رفته، پا گذاشته جای پای اون. هر جا داداشش میرفته الان اون میره و جاشو پر میکنه.
با خودم گفتم چه روح بزرگی دارند این مادران شهدا.
دشمن چه خیال خامی دارد که فکر میکند اگر جنگ را به شهرهایمان بکشاند، قافیه را میبازیم.
شهر ما پر است از پسرانی شیردل و مادرانی امالبنین مسلک.
#شهید_زاهدلویی
#هیئت_شهید_گمنام
#زینتا
https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴کنشگری فرهنگی متفاوت دخترانه به سبک دهه هشتادیها
به گزارش صدای حوزه، دختران #دهه_هشتادی #سرای_راهبردی_نورهان که به عنوان یک مجموعه خودجوش فرهنگی فعالیت میکنند به مناسبت وفات حضرت ام البنین(س) موکبی در خیابان صفاییه قم بر پا کردند که مورد استقبال بالای مردم و بانوان پیاده شهر قرار گرفت.
این حرکت فرهنگی کاملا دخترانه و متفاوت، با تعاملات چهره به چهره خانم ها، تقدیم هدیه و گل به بانوان رهگذر و بازدیدکننده و همچنین پذیرایی مختصری برای عموم مردم همراه بود.
این کنشگری فرهنگی که با ابتکار دختران دهه هشتادی #هیات_شهید_گمنام صورت گرفت، با تکریم مادران دو شهید امنیت اخیر، شهیدان #زاهدلویی و #مختارزاده که در غرفه ها حضور یافتند همراه شد و طعم متفاوت و لحظات ماندگاری را برای مخاطبین و کنشگران جوان عرصه فرهنگ ثبت و خلق نمود.
از دیگر فعالیت های جدی این حرکت خودجوش فرهنگی، فراهم کردن غرفه پاسخگویی و مشاوره توسط اساتید برجسته حوزه و دانشگاه بود که برای مواجهه اقناعی با گره های ذهنی نوجوان و جوانان پرسشگر امروز ترتیب داده شده بود.
این گروه در ادامه فعالیت های فرهنگی خود آمادگی کامل جهت ارتباط بدون نویز و پارازیت و به اصطلاح چهره به چهره جهت پاسخگویی به تقاطع های سخت فکری و اعتقادی و همچنین پاسخ به شبهات روز در پاتوق ها گعده ها و تریبون های دخترانه را اعلام می کند جهت ارتباط بیشتر با آدرس های زیر تبادل نموده و ساعت این قرار متفاوت را نهایی کنید:
@DrME90
@zeinta_rah5960
سرای راهبردی نورهان:
https://yun.ir/norhan
لینک خبر خبرگزاری صدای حوزه:
https://v-o-h.ir/?p=43777
📌حجت الاسلام دکتر محمدلو در نشست "اخلاق در دنیای متاورس" مطرح کرد:
🔴رسانه منفعل سبب غافلگیری «فقه و فلسفه» از فناوریهای جدید میشود
♻️در این نشست که به همت خبرگزاری ایکنا و با حضور دکتر آل داوود برگزار شد، حجت الاسلام دکتر علیرضا محمدلو در بخشی از گفتگو بیان داشتند؛
🔸#متاورس یک تکنولوژی جهانی و پلی میان جهان فیزیکی و #زندگی_دیجیتال است. در واقع متاورس به عنوان یک بستر مجازی چند کاربره در زمان واقعی است که افراد میتوانند در سراسر جهان از طریق یک شبکه اینترنت به یکدیگر متصل شوند.
🔹شکلگیری این دنیای جدید میتواند مجموعهای از مسائل و موضوعات اخلاقی را نیز به دنبال داشته باشد. اما در کشورمان تجربه نشان داده که متأسفانه حوزویان و دانشگاهیان درباره #اخلاق_فناوری، ورودی تأخیر داشتهاند و البته فناوریهای جدید منتظر اقدام اخلاقپژوهانه ما نمیمانند؛
🔸بنابراین مهم است که بدانیم در برخورد با این فناوری جدید، چگونه رفتار و درباره آن #آینده_پژوهی کنیم...
🌐ادامه گفت و گو در لینک: https://iqna.ir/fa/news/4107937
✅عصر تبیین
🆔@Asre_Tabyin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹صحبتهای دلنشین شهیدِ خوش تیپِ دهه هفتادی، مدافع حرم، آقا #بابکنوری
♦️این فیلم توسط شهید #عارفکایدخورده ضبط شده است.هردو عزیز درنبرد آزادسازی بوکمال به خیل شهدای مدافع حرم شتافتند
🇮🇷کانالهای نشریه عبرتهای عاشورا🇮🇷
🌍 eitaa.com/ebratha_ir ایتا
🌍 splus.ir/ebratha.org سروش
🔷برگزاری کارگاه «داستان نویسی مقدماتی»
🔶به همت اداره هنرهای ادبی معاونت فضای مجازی، هنر و رسانه کارگاه «داستانی نویسی مقدماتی» برگزار میشود.
🔻سرفصل های این دوره:
آشنایی با عناصر داستان
آشنایی و تمرین هفت گام داستانی
تمرین طرح و پیرنگ نویسی
🔸علاقهمندان میتوانند جهت کسب اطلاعات بیشتر و یا شرکت در این کارگاه رزمه خود را حداکثر تا تاریخ 23 دیماه به آیدی @ravagh19 در پیامرسان ایتا ارسال کنند.
💡 روابط عمومی معاونت فضای مجازی، هنر و رسانه دفتر تبلیغات اسلامی
🌐 https://eshragh.ir
🆔 @eshragh_news
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بخشش همیشه جواب نیست
هم جنایتکارها عزیز یه خانواده هستن هم جنایتدیده ها
#روح_الله_عجمیان
✍حسیندارابی 👈 عضوشوید
@hosein_darabi
🔸 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔸
💣 #شگفتانه 📢
شروع رمان:
⛔️رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️
(جلد دوم رمان امنیتی #رفیق 📓)
💯این بار با موضوع جریانات تکفیری 🏴
#بریده_کتاب 📖
"دوباره شروع میکند به تیراندازی؛ انگار قسم خورده تمام خشابش را روی این ماشین بدبخت خالی کند. سرم را میگیرم. شیشه جلو و شیشههای عقب هم با برخورد گلوله میشکنند و صدای گوشخراششان همراه صدای پاشیدن تکههای شیشه، در ماشین پخش میشود. صدای ناله مرد به ضجه تبدیل شده است و دارد مانند بچهها گریه میکند:
- I'm dying! Help me! my God! I'm dying! "
رد کردن بعضی از خطوط قرمز، میتواند هزینه سنگینی داشته باشد؛ گاه به اندازه جان و گاه به سنگینی آبرو.
امنیت این سرزمین، خط قرمزی ست که باید با خون پررنگ شود.
https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸
🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋
🦋🕸🛑🦋🕸🛑
🛑🦋🕸
🕸
#رمان_خط_قرمز
#پارت_1
یکم: کوه باشی سیل یا باران ، چه فرقی میکند؟
یکشنبه، چهارم تیرماه ۱۳۹۶، سوریه، شهر بوکمال
خدا را شکر دعاهایم مستجاب شد و تنهاست. مردک پست انقدر نوشیده که دارد تلوتلو میخورد و چرت و پرت میگوید؛ طوری که اگر در میزدم و وارد اتاقش میشدم هم نمیفهمید. در یک دستش یک بطری شراب است و دارد دور اتاق میچرخد، هربار از بطری جرعهای مینوشد و سرودهای مسخرهشان را با صدای انکرالاصواتش میخواند. ریشهای حال بهم زنش هم خیسِ خیس شده.
وقت زیادی ندارم. قفل در اتاق را چک میکنم و از محکم بودن سوپرسور(صدا خفه کن) روی سر سلاحم مطمئن میشوم. سمیر تمام بدن سنگینش را میاندازد روی تخت فنری و تخت بیچاره بالا و پایین میشود و صدای فنرهایش در میآید. سمیر انقدر مست است که کمکم بیحال میشود و میخواهد دراز بکشد. انقدر در خلسه است که صدای قدمهای مرا نمیشنود. دارد برای خودش با آن لهجه عربی و صدای نخراشیده، رجز میخواند: حلال لنا دمائکم... حلال لنا اموالکم... حلال لنا نسائکم...
مهلت نمیدهم جملهاش را تمام کند. با اسلحه محکم میزنم توی سرش و دست دیگرم را میگذارم روی دهان نجسش. کاش الان روبهرویش بودم و چشمان وقزده و ترسانش را میدیدم. حالم از بوی گند بدنش و شرابی که دور دهانش ریخته به هم میخورد. طوری که صدایم از اتاق بیرون نرود میگویم: داشتی برای کی رجز میخوندی؟
و سرم را میبرم نزدیک گوشش. نیمرخ عرق کردهاش را میبینم. دو زانو نشستهام روی همین تخت فنری و باز هم، صدای فنرهای تخت از تقلاهای سمیر در آمده است.
#ادامه_دارد
#کپی_در_شان_شما_نیست
#زینتا
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
🕸
🛑🦋🕸
🦋🕸🛑🦋🕸🛑
🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋
🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸
فرصت زندگی
🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸 🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋 🦋🕸🛑🦋🕸🛑 🛑🦋🕸 🕸 #رمان_خط_قرمز #پارت_1 یکم: کوه باشی سیل یا باران ، چه فرقی می
🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸
🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋
🦋🕸🛑🦋🕸🛑
🛑🦋🕸
🕸
#رمان_خط_قرمز
#پارت_2
صدایش مثل ناله شده است. میدانم فارسی را از من هم بهتر بلد است؛ پس به خودم زحمت عربی حرف زدن نمیدهم: منو شناختی؟ من عزرائیلتم... اومدم چندتا سوال ازت بپرسم و بفرستمت جهنم. نترس، به سختیِ سوالای شب اول قبر نیست.
کمی مکث میکنم و بعد ادامه میدهم: حواسم نبود نمیتونی حرف بزنی! خب... من الان دستمو برمیدارم؛ ولی اگه صدات رو بلند کنی، مغزِ پر از لجنت رو میریزم کف این اتاق، فهمیدی؟
دور چشمانش سیاه شده و مردمکهایش میلرزند. به سختی سر تکان میدهد. دستم را برمیدارم و چنگ میاندازم میان موهای ژولیدهاش. سرش را کمی بالا میآورم و میپرسم: ناعمه کجاست؟
چشمانش لرزانتر میشود؛ حالا دیگر مستی کاملا از سرش پریده است: ن... نمیدونم...
تکانی به سرش میدهم و موهایش را بیشتر میکشم: غلط کردی! خودت میدونی وقتی وسط اردوگاهتون اومدم سراغت و اینطوری خفتت کردم، یعنی میتونم ناعمه رو هم دیر یا زود گیر بیارم. بهتره یه حرف به درد بخور بزنی تا من کمتر وقتم گرفته بشه و ناعمه هم زودتر بیاد پیشت توی جهنم.
درحالی که دارم با صدای آرام و خشن، اینها را در گوشش زمزمه میکنم، هربار نگاهی به در هم میاندازم تا مطمئن شوم مشکلی نیست. تندتند نفس میکشد و صورتش از درد ریشه موهایش جمع شده. بریدهبریده و با تهلهجه عربی میگوید: دستت به ناعمه نمیرسه!
پوزخند میزنم و اسلحه را بیشتر روی سرش فشار میدهم: چطور؟
به زور میخندد و دندانهای زرد و حال بهم زنش پیدا میشوند: چون اون نه عراقه، نه سوریه!
و بعد، طوری که انگار به رویایی شیرین فکر میکند میگوید: حبیبتی عم تنتطرني بإسرائيل!
صدای هشدار در مغزم میپیچد. ابرو در هم میکشم: کجا؟!
- اسرائیل!
- من چنین کشوری سراغ ندارم! حالا بماند... معشوقه معلونه تو، توی فلسطین اشغالی چه غلطی میکنه؟
#ادامه_دارد
#کپی_در_شان_شما_نیست
#زینتا
رفتن به پارت اول:
https://eitaa.com/forsatezendegi/3872
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
🕸
🛑🦋🕸
🦋🕸🛑🦋🕸🛑
🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋
🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸
🔹«مرضیه بدیهی»،
همسر شهید مدافع حرم:
«خواب دیدم شهید سید مجتبی علمدار با جوانی دیگر وارد کوچهی ما شدند. وقتی به من رسیدند دست روی شانهی آن جوان زدند و گفتند: این جوان همان کسی است که شما از ما درخواست کردید و متوسل به امام زمان (عج) شدید.»
💕 روزی که عبدالمهدی به خواستگاریاش میآید، مرضیه همان کسی را میبیند که در آن خواب، شهید علمدار به او نشان داده بود. در همان جلسهی اول صحبت با شهید کاظمی متوجه میشود که عبدالمهدی نیز همین چندروز پیش خانهی شهید علمدار بوده و با بچههای بسیجشان به دیدار مادر شهید رفته است.
🔹 عبدالمهدی میگفت:
«من قبل از ازدواج، زمانی که درس طلبگی میخواندم، خواب عجیبی دیدم. رفتم خدمت آیتالله ناصری و خواب را برای ایشان تعریف کردم. ایشان از من خواستند که در محضر آیتالله بهجت حاضر شوم و خواب را برای وی تعریف کنم.
🔹وقتی به حضور آیتالله بهجت رسید ایشان دست روی زانوی او گذاشت و پرسیدند: جوان شغل شما چيست؟
گفت: طلبه هستم.
آیتالله بهجت فرمود: بايد به سپاه ملحق بشوی و لباس سبز مقدس سپاه را بپوشی. ️
دوباره پرسیدند: اسم شما چیست؟
گفت: فرهاد
آقا گفت: «حتماً اسمت را عوض كن. اسمتان را عبدالصالح يا عبدالمهدی بگذار.
✅ شما در شب امامت امام زمان(عج) به شهادت خواهيد رسيد. شما يكی از سربازان امام زمان(عج) هستيد و هنگام ظهور امام زمان(عج) با ايشان رجوع میکنید.»
🌷 شهید عبدالمهدی کاظمی؛ در شب امامت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در ۲۹ آذر ماه ۱۳۹۴ درسوریه به شهادت رسید.
#پایگاه_نظامی_سجیل
@mensejjil
فرصت زندگی
🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸 🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋 🦋🕸🛑🦋🕸🛑 🛑🦋🕸 🕸 #رمان_خط_قرمز #پارت_2 صدایش مثل ناله شده است. میدانم فارسی را
🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸
🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋
🦋🕸🛑🦋🕸🛑
🛑🦋🕸
🕸
#رمان_خط_قرمز
#پارت_3
انگار دارد برای خودش شعر میگوید: حبیبتی بنت ارض الزيتون! حبیبتی ناعمه... حبیبتی الحلوه...
خاک بر سرش که شهوت، حتی در یک قدمی مرگ هم دست از سرش برنمیدارد؛ همهشان همینقدر بوالهوساند. وقتی میگوید ناعمه فرزند سرزمین زیتون است، شاخکهایم حساستر میشوند. حدسهایی زده بودم مبنی بر این که ناعمه مامور موساد باشد؛ اما مدرکی نداشتم. میگویم: باشه، اشکال نداره! وقتی تو رو گیر آوردم، گیر آوردن ناعمه هم کاری نداره.
موهایش را رها میکنم. دستش را میگذارد روی سرش و فشار میدهد. انقدر کرخت و بیحال است که حتی برای مبارزه هم تلاشی نمیکند. تخت را دور میزنم و روبهرویش میایستم. لوله اسلحه را میان ابروهایش میگذارم و درحالی که یک چشمم به در است میگویم: میتونستم همون وقت که پشت سرت بودم این تیر رو حرومت کنم؛ ولی ما مثل شماها نامرد نیستیم که از پشت بزنیم و دربریم!
دستهایش را میبرد بالا و به فارسی و عربی التماس میکند: تو رو خدا... ارحمنی... غلط کردم...
انگشت اشارهام را روی بینیام میگذارم: هیس! گوش کن، باهات یکم حرف دارم...
بریدهبریده میان خندیدنش گفت: قیافهت... خیلی... بامزه... شده بود!
دلم میخواست یک کفگرگی بزنم وسط صورتش و بگویم مرد حسابی، آمدهای فرودگاه و دم پرواز، داری هرهر به قیافه بامزه من میخندی؟ فکر کنم این حرفها را از ذهنم خواند که خندهاش را جمع و جور کرد و بدون هیچ حرفی، ساک کوچکم را از دستم گرفت و راه افتاد به طرف سالن پروازهای داخلی. دویدم دنبالش: کجا میری؟ بده ببینم الان پروازم میپره!
سر جایش ایستاد؛ من هم ایستادم و ساکم را از دستش گرفتم. گفت: نمیتونی بری!
حالا از کله من دود بلند میشد: چرا؟
با خونسردی، موبایلش را درآورد و شمارهای گرفت. هرچه هم دلیل این رفتارش را میپرسیدم، تندتند میگفت: هیس... هیس...
#ادامه_دارد
#کپی_در_شان_شما_نیست
#زینتا
رفتن به پارت اول:
https://eitaa.com/forsatezendegi/3872
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
🕸
🛑🦋🕸
🦋🕸🛑🦋🕸🛑
🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋
🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸
فرصت زندگی
🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸 🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋 🦋🕸🛑🦋🕸🛑 🛑🦋🕸 🕸 #رمان_خط_قرمز #پارت_3 انگار دارد برای خودش شعر میگوید: حبیبتی
🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸
🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋
🦋🕸🛑🦋🕸🛑
🛑🦋🕸
🕸
#رمان_خط_قرمز
#پارت_4
میدانستم ابوالفضل سر این چیزها شوخی نمیکند و وقتی میگوید نمیتوانم بروم، یعنی واقعاً نمیتوانم بروم. کسی که پشت خط بود، گوشی را برداشت و ابوالفضل شروع کرد به احوالپرسی کردن؛ حتی با این که پشت تلفن بود، کمی هم خم و راست شد. فهمیدم باید آدم مهمی باشد؛ همان لحظه بود که به گیت نگاه کردم و دیدم آخرین نفر هم پاسپورتش را مهر زد و رفت. اتفاقاً وقتی داشت میرفت هم، برگشت و با تاسفی مسخره و ساختگی برایم دست تکان داد؛ درحالی که داشت به زور جلوی خندهاش را میگرفت. نمیدانستم خرخره او را بجوم یا ابوالفضل را. به خودم که آمدم، ابوالفضل گوشی را گرفت به طرفم: حاج رسوله!
گوشی را از دست ابوالفضل گرفتم. با این که خون خونم را میخورد، قبل از سلام کردن یک نفس عمیق کشیدم که درست با حاجی صحبت کنم. فقط توانستم بگویم: سلام.
- بهبه، عباس آقا! چطوری؟ چه خبر؟
لبم را گاز گرفتم که منفجر نشوم و حرمت بزرگتر بودن و مافوق بودنش را نگه دارم. با حرص گفتم: حاجی میشه بفرمایید چه خبره؟ شما که با رفتنم موافقت کرده بودین!
- میفهمم. همه ما خیلی دلمون میخواد بریم مدافع حرم حضرت بشیم؛ ولی برای دل خودمون که نمیریم، مهم عمل به تکلیفه. مهم اینه که جایی باشیم که خود حضرت از دستمون راضی باشن. مگه نه عباس جان؟
این را که گفت، کمی دلم آرام شد. نفسم را بیرون دادم و با حسرت به بچههایی که داشتند قدم به باند فرودگاه میگذاشتند نگاه کردم. حاجی فکر کنم از سکوتم فهمید که راضیام؛ برای همین ادامه داد: همین الان بیا اصفهان. کار واجب باهات دارم. از دست ابراهیمی هم عصبانی نباش.
بالاخره صدایم در آمد و گفتم: چشم.
- روشن. یا علی.
ابوالفضل موبایل را از دستم قاپید و گفت: راضی شدی؟ بریم!
فهمیدم هیچ اعتراضی نمیتوانم بکنم؛ مستاصل نالیدم: خب الان کجا میریم؟
از جیب پیراهنش یک بلیط هواپیما درآورد و به طرفم گرفت: شما الان میری ترمینال پروازهای داخلی، سوار هواپیمای تهران- اصفهان میشی و میری اصفهان. پروازت نیمساعت دیگهس. شامت رو هم توی هواپیما میخوری، خوش به حالت. من عاشق غذاهای هواپیمام!
#ادامه_دارد
#کپی_در_شان_شما_نیست
#زینتا
رفتن به پارت اول:
https://eitaa.com/forsatezendegi/3872
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
🕸
🛑🦋🕸
🦋🕸🛑🦋🕸🛑
🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋
🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸
🌹سالروز_شهادت
👌یه تنه یه گردان بود...
♦️دانشگاهش تموم شده بود و از آلمان چندتا دعوت نامه بورسیه تحصیلی براش اومده بود...
همان ایام بود که آقا تو یکی از سخنرانیهاش گفتند باید به سمت غنی سازی اورانیوم و انرژی صلح آمیز هستهای بریم.
تا این رو شنید، دست رد زد به سینه همه دعوتنامه ها و خارج رفتنها.
موند پای کار کشور امام زمان...
گفت: کشور مرتضی علی و شیعه خانه امام زمان نباید چند سال دیگه دستش دراز باشه پیش بیگانه...
♦️رفت و با خون دل، تاسیسات هستهای نطنز رو راه انداخت...
🗓۲۱ دی
سالروز ترور دانشمند هسته ای
شهید مصطفی احمدی روشن
سلام به علمداران عزیز
مهمون خونههاتون شدیم با پویش 《بوسهبربهشت》
قرارِ تو خیمه فرهنگیمون چه فعالیتی انجام بدیم!
تقدیر از پدر و مادرای عزیزمون با بوسیدن دستان مهربونشون
با ارسالِ
📸عکس
📽 فیلم
🎁جایزه ببر
منتظر آثارتون هستیم😉
https://manamalamdaret.ir/
@manamalamdaret
ارسال آثار به آی دی زیر 👇👇👇
@alamdaret
بانوی بینظیر، تو را خدا برای لطافت دنیا خلق کرده است.
تنفس خلقت، دست به دست طوفان زمخت خودخواهان نده.
ریحانهی عزیزانت باش نه دستاویز دیوصفتان
#زن
#ریحانه
#تنفس
#زینتا
https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
برای زنها این افتخار و بس که روزی به نامش شده که دردانه و سبب خلقت دنیا را مزین کرده است.
زن بودن افتخار است اگر در مکتبی قد بکشی که رئیسش خود را فدایی دخترش میدانست.
روزت مبارک بانو
#زن
#روز_زن
#حضرت_زهرا سلام الله
#زینتا
https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
🌸من یک زنم، پس روز زن بر من مبارک🎊
🌸یک مادرم، پس روز مادر بر من مبارک🎊
🌸امور خانه را مدیریت میکنم،
🌸پس روز مدیر بر من مبارک🎊
🌸بر بالین عزیزان دردمندم بیدار میمانم
🌸و دردهایشان را مرحمم،
🌸پس روز پزشک بر من مبارک
🌸برای راحتی زندگی خانواده ام،
🌸میسازم آنچه که نیست و خلق میکنم
🌸آنچه که مایع آرامششان هست،
🌸پس روز مهندس بر من مبارک🎊
🌸درسهای زندگی را با تمام وجود می آموزم،
🌸با مهربانی، با صبر و تحمل و امید،
🌸پس روز معلم بر من مبارک🎊
🌸حریم زندگیام را ، حرمت خود و خانواده ام
🌸را پاسبانم، پس روز مرزبان بر من مبارک🎊
🌸دسته گلی به خودم تقدیم میکنم
🌸چون یک زنم با یک عالمه عشق نه وظیفه💖
https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جنست که زن شد، یک مادری.
مادر عروسکهایت،
مادر بچههای آیندهات،
مادر بچههای الانت
و مادر بچههای رفتهات
تو زن شدی تا پشتوانه یک دنیا باشی.
پشت و پناه همه فرزندان زندگی روزت مبارک.
#روز_زن
#مادر
#زینتا
https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
جنستان که زن شد، یک مادرید.
مادر عروسکهایتان،
مادر بچههای آیندهتان،
مادر بچههای الانتان
و مادر بچههای رفتهتان
امسال که فرزند عزیزتان را کنارتان ندارید، مادرانههایتان را به جان میخریم و سر بر آستان مادری مینهیم که جگر گوشهاش را تقدیم کرد تا جگر گوشههایمان کنارمان باشند.
تا ابد مدیون ایثار مادرانهتان هستیم.
روز مادر گرامی باد.
#روز_زن
#مادر
#شهید_زاهدلویی
#شهید_مختارزاده
#زینتا
https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
19.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 #میلاد_حضرت_زهرا(س)
💐از لحظهای که چشم وا کردم
💐در چشمهایم زل زد و خندید
🎤 #صابر_خراسانی
👏 #نماهنگ
👌بسیار دلنشین
🔴 #بیداری_ملت 👇
@bidariymelat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«از بانوان ایرانی بابت چنین فیلمی عذرخواهی میکنیم»
جایگاه زن در جامعه غربی تا کجا تنزل پیدا کرده که با حیوان خانگی یکی شدن؟!
#حقیقت_غرب
#زن
🎥 قدرت زن قبل و پس از انقلاب اسلامی ايران
⭕️ همسر شاه، به عنوان جانشین اعلی حضرت، جرات نمیکرد یک جمله ساده را بر خلاف نظر شاهنشاه مطرح کند و اگر حرفی میزد با تحقیر آن جناب! همراه میشد.
🔰 مقایسه شود با دختر دانشجویی که در نظام جمهوری اسلامی، پیش روی شخص اول مملکت، صریح و بی پرده از برخی سیاستها انتقاد می کند
👈این قدرت را چه کسی به این مردم داد؟
✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩
🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057