eitaa logo
قلمزن
478 دنبال‌کننده
713 عکس
122 ویدیو
2 فایل
هوالمحیی قلم زدن امر پیچیده ای نیست فاعلی میخواهد و ابزاری، و اتفاقی که باید در تو رقم بخورد... و خدایی که دستگیری کند و خشنود باشد همین! http://payamenashenas.ir/Ghalamzann پیام ناشناس ادمین @fs_hajivosugh بله و تلگرام : @ghalamzann
مشاهده در ایتا
دانلود
کمک‌های شما خیرین محترم به لطف خداوند به 16 میلیون تومان رسید، این حرکت عزیز و ارزشمند لحظه به لحظه به خط پایان نزدیک‌تر خواهد شد خط آزادی امیرحسین و شادی دل مادرش... @ghalamzann
جشن عبادت برای دختربچه‌ها یکی از آرزوهایی‌ست که همیشه انتظارش را می‌کشند، اگرچه برای برخی جشن عبادت شده است یک تشریفات عجیب با لباس و تالار و تم و کیک و فیلمبردار و هزار ادای دیگر اما برای عده‌ای همچنان آرزو می‌ماند و به سرانجام نمی‌رسد، "گروه جهادی شهیدمحرابی" را که یادتان هست؟ همان دختران نوجوانی که حالا در آستانه جوانی هستند و شده‌اند یک جمع خوب و توانمند و موثر در حاشیه شهر، این بار قصد دارند در ایام ولادت مادر مهربان دوعالم، برای دخترکان یک روستای محروم در حاشیه شهر مشهد بگیرند و برایشان بسته عبادت شامل چادرنماز، سجاده، جانماز و قرآن همراه با پذیرایی تهیه کنند و خدا می‌داند این اتفاق چقدر دلهای کوچکشان را شاد می‌کند. هر بسته با پذیرایی 250 تومان برآورد شده است، لطفا در این روزهای خوب، سهم خودتان را در این شادی دوست‌داشتنی به این حساب واریز نمایید: (5892101219722721 سارا تنها) برکت و رحمت الهی نصیب‌تان🌸 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
از که الحق "نادر" است: من هرگز ضرورت اندوه را انکار نمیکنم چرا که می‌دانم هیچ چیز مثل اندوه روح را تصفیه نمیکند و الماس عاطفه را صیقل نمی‌دهد اما میدان دادن به آن را هرگز نمی‌پذیرم چرا که غم حریص است و بیشترخواه و مرزناپذیر طاغی و سرکش و بدلگام... @ghalamzann
باران کمک‌های شما برای آزادی به 28 میلیون تومان رسید چیزی نمانده تا یک خبر خوب و ناب دل مادری را در این روزهای خوب روشن کند... الحمدلله 🌸 @ghalamzann
🌸السلام علیک یا فاطمه الزهرا 🌸 همراهان ارجمند، بندگان خوب خدا بشارت باد برشما عنایت خداوند که با همدلی و مهربانی آنچه در بضاعت داشتید در طبق اخلاص گذاشتید و قطره قطره جمع شد و دیه 40 میلیون تومانی امیرحسین عزیز مهیا گردید، در ایام ولادت مادر مهربان هستی، یک بار سنگین از شانه کم‌توان یک مادر سرپرست خانوار برداشته شد پسر نوجوانش زندان نخواهد رفت و چشم امیرعلی درمان خواهد شد. و خداوند بر این قدم‌های خالصانه اجر و پاداش قرار خواهد داد. این اتفاق خوب بر همه شما مبارک🌸 🔔(خیرین ارجمند، لطفا برای امیرحسین دیگر مبلغی واریز نفرمایید، آنچه ازین پس به حساب خیریه واریز شود، صرف امور نیازمندان و یا دیه زندانیان دیگر خواهد شد) 🔔 @ghalamzann
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روز عید به ظهر رسیده است و هنوز به عزیزانم تبریک نگفته‌ام هنوز پیام‌های تبریک را باز نکرده‌ام و هنوز هیچ کار قابلی انجام نداده‌ام، چطور و چگونه گذشته درست نمیدانم و قرار نیست مرور کنم تا توجیهی برای تقصیرهایم پیدا شود همین قدر که نشده و نتوانسته‌ام شاید کفایت باشد همین که در تمام دیروز و پریروز و نصف امروز گوشه ذهنم این تکالیف بوده و برایم مهم و ارزشمند بوده شاید کفایت باشد تا درست همین لحظه که بتوانم چندسطری بنویسم. حالا دیگر به مادرها تبریک گفته‌ام و باید در اولین فرصت به مادربزرگ هم زنگ بزنم و اگرچه درست نمی‌شنود اما تلاش کنم تا هزارکیلومتر آنطرف تر دلش شاد شود، خبر میدهند بیایید مراسم روز زن است، آن را هم نمیروم تا کارهای مانده تمام شوند، باید تمام شوند تا نوبت بعدی‌ها برسد و دنیا همین است و همینطور میگذرد تا تمام شود و باید دعا کنی که دنیایت خوب تمام شود تا شروع بعدی خوبتر باشد... و زن بودن یعنی همین، یعنی نمی‌دانی درست کی فراغت پیدا میکنی درست کی میتوانی وارد مرحله بعدی شوی کی میتوانی تیک این مرحله را بزنی کی ذهنت خالی میشود تا بتوانی گزینه‌های بعدی را اضافه کنی و اینها نقد زن بودن نیست و حتی شکایت و گلایه نیست که تعریف زن است تعریف ظرفیت و اندازه‌ای که خداوند به او بخشیده است اندازه‌ای که هر قدر به کار بگیری‌اش وسعتش بیشتر می‌شود و کم نمی‌شود! قرار نبود این نوشتن کارش به اینجا برسد اما رسید تا زن در قالب کلمات ردیف شود و باور کند که اگر حال دلش را به شفای "محبت و معنا" خوب کند سنگینی هیچ باری نخواهد توانست شانه‌اش را خسته کند. روزتان مبارک زنان خستگی‌ناپذیر دنیا🌸 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
در بین غزل نام تورا داد زدم داد آن گونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت: این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت؟! @ghalamzann
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹(لطفا ویدئو را تا پایان بشنوید)🔹 تریبون محل خیلی حرفهاست محل خیلی از مطالبه‌گری‌ها محل خیلی از فریادزدن‌ها اما خوب‌تر این است که فریادها اولویت‌بندی شوند یعنی سر مسئول سر مسئول سر مسئول و فریادها زده شوند و احساس و انزجار نسبت به بی‌عدالتی در مردم ایجاد شود و مردم ترغیب شوند که ظلم را نپذیرند آن وقت فریادهای بعدی خرج شود برای جمع‌کردن سیاه وسفید وخاکستریِ این‌مردم زیر لوای جامعه عدل و قسط و برابری، برای نشان دادن چراغ و راه و مسیر و تبیین فرهنگ و و معاشرت، تا برادری را برای سهل کردن زندگی مردم ثابت نکنیم دین و آیین و سبک زندگی را نمی‌پذیرند متولی محترم والله تریبون نماز جمعه محل ایجاد نسبت به افراد جامعه نیست که آبشخور معرفتی این از سرچشمه‌ایست که سیاه و سفید و خاکستری را خودش می‌داند و برای "از خود" کردن‌شان هر کاری می‌کند، شمارا به جان مقدسات‌تان این ریسمان به نخ رسیده را پاره نکنید. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
در نوبت درمانگاه نشسته‌ام که وارد می‌شود بلوز قرمز و شلوار بگی و جوراب‌هایی که روی شلوار کشیده، موهای بلند هایلایت شده و کلاه کبی که روی سرش گذاشته است! در متروی تهران شبیه این وضعیت را دیده بودم اما اینجا... فکرش را نمیکردم خیلی عادی راه می‌رود و همه نگاهش می‌کنند حتی تزریقات‌چی بخش آقایان که هرازگاهی بیرون می‌آید و به تماشا می‌ایستد! زن جوان حال خوبی ندارد مستاصل است روی صندلی که می‌نشیند سرش ولو می‌شود و موهای کراتینه‌اش روی صندلی‌های کثیف درمانگاه پخش می‌شوند، اتاق سرم‌تراپی پر است و بقیه باید در نوبت باشند، زن جوان اما کلافه است و من هم... ناچارم مثل او خودم را به صندلی بچسبانم محتوای سخنرانی چندروز قبل در ذهنم رژه می‌رود، "ابراز نفرت"، دارم دودوتا چهارتا میکنم که نفرت در چنین شرایطی چه می‌کند و محبت چه... نوبت زن جوان می‌شود می‌رود روی تخت، سرم را وصل می‌کنند هرازگاهی اشکش جاری می‌شود و این وجه مشترک همه زن‌های دنیاست باحجاب و بی‌حجاب هم ندارد دلشان که بشکند اشکشان دم مشک‌شان می‌آید ناخودآگاه کنار تختش میروم اشکش همچنان جاریست و ریمل‌هایش روی پلک پایین ماسیده‌اند، آرام می‌گویم همراهی نداری؟ می‌گوید نه... شاید فکر کرده میخواهم تذکر بدهم یا ابراز نفرت کنم! می‌گویم کاری داری به من بگو لطفا، چیزی لازم داری برایت بخرم با همان بغضش می‌گوید نه عزیزم نه... می‌گویم صبر میکنم کارت تمام شد میرسانمت می‌گوید نه عزیزم زنگ میزنم بیایند... هردو ماسک داریم و او هم شاید مثل من اومیکرون، و ماسک همیشه مانع رفت وآمد محبت است اما همین چندجمله که مهربانانه بینمان می‌رود و می‌آید،انگار حال هردوتایمان را بهتر می‌کند... ف. حاجی وثوق @ghalamzann
باران صدای پای اجابت است... @ghalamzann
مادرانگی یک خصلت است و می‌تواند در تو باشد حتی اگر مادر نباشی، دختربچه‌ها را دیده‌اید؟ مادرانگی را بلد هستند، به عروسک‌هایشان محبت می‌کنند، غذا می‌دهند، آنها را روی پایشان میخوابانند و برایشان لالایی می‌گویند و حتی برای پدرهایشان مادر می‌شوند، دخترها مادری را در وجودشان دارند حواس‌شان به همه چیز هست به ظرافت‌ها به دقائق به احوالات آدمها، دخترها مادران بالقوه‌ای هستند که وقتی مادر نیست، همان قدر مراقب همه چیز هستند و همانقدر توجه می‌کنند و مهر می‌پراکنند خداوند دخترها را طور دیگری آفریده و ظرف مادرشدن را در وجودشان گذاشته و پرستاری و تیمارکردن را به آنها آموخته، دخترها به واقع فرشته‌های روی زمینند که اگر نبودند حتما دنیا خیلی جاها حرفی برای گفتن نداشت! دخترها را قدر بدانیم و نگذاریم آب در دلشان تکان بخورد🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
پاییز که برگها زرد می‌شوند و می‌ریزند گل‌های "شمعدانی" با طراوت باز می‌شوند زمستان که درختان عریان می‌شوند و برگی نمی‌ماند برگهای شمعدانی سبزتر می‌شوند و گل‌های تازه‌اش بازتر، حکایت شمعدانی، حکایت عجیبی‌ست آنهایی که با شمعدانی همزیستی کرده‌اند رمز و رازهایش را حکما می‌دانند اینکه در دلش چه میگذرد و سلوکش به کدام مکتب تعلق دارد نمی‌دانم اما حال و احوال عجیبی دارد نگاهش نکنی زرد می‌شود نگاهش که کنی یعنی آب و نور و توجه را داشته باشد از سرما و گرما و برگریزان ککش نمی‌گزد سبزی می‌کند و گل می‌دهد و شاخ و برگش را وسعت می‌بخشد شمعدانی عاشق است و عاشق اسیر فصل‌ها نیست که اسیر وصل‌ها و عنایت‌هاست. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
💥 برای نخواندن‌هایتان برنامه‌ریزی کنید! 💠 استاد سیّد محمّدمهدی میرباقری: ◀️ ما گاهی فکر می‌کنیم که چه باید بخوانیم، ولی فکر نمی‌کنیم که چه نباید بخوانیم! روی این هم فکر کنید که چه نباید بخوانیم. گاهی به ذهن خودم می‌آمد که روی بعضی قفسه‌هایی که اشتغالات غیرضروری ایجاد می‌کند و از مطالعات اصلی باز می‌دارد، یک پرده بکشم؛ چون هوس بی‌خودی در آدم ایجاد می‌کند. ◀️ برای نخواندن‌هایتان هم باید برنامه‌ریزی کنید. آن‌قدر کتاب چاپ می‌شود که شما پشت جلدش را هم نمی‌توانید ببینید! اگر بخواهید ببینید روزتان تباه می‌شود! آن‌قدر مجله چاپ می‌شود که شما پشت جلدهایش را هم اگر بخواهید ببینید روزتان شب می‌شود. آن‌قدر روزنامه هست که شما سرتیترهایش را اگر بخواهید بخوانید صبحتان شب می‌شود. [آن‌قدر خبر و پیام تولید می‌شود که اگر همه را رصد و دنبال کنید، از زندگی‌تان و از کارهای اصلی‌تان باز می‌مانید.] پس باید برای نخواندن‌هایتان هم فکری کنید. ◀️ با یک تدبیر و برنامه‌ریزی‌ فکر کنید که چه لازم دارید که بخوانید. هر مطالعه‌ای برای ما هوس ایجاد نکند. برای مثال، اگر انسان به یک فروشگاه زنجیره‌ای یا یک فروشگاه بزرگ می‌رود، این‎طور نباشد که این فروشگاه هوس‌انگیزی بکند و مصرف شما را بالا ببرد. اصلاً این فروشگاه‌‌ها را که درست می‌کنند خودش عامل توسعه مصرف است. آدم داخلش که می‌رود تحریک به مصرف بالا می‌شود؛ یکی از بسترهایی که مبدأ بالا رفتن مصرف خانوار هست، همین فروشگاه‌های زنجیره‌ای است؛ انسان یک جنس می‌خواهد بخرد، می‌بیند یک سبد بزرگ جنس برداشته و به خانه آورده. یک جنس نیاز داشته، به آنجا رفته و اجناس متنوع را دیده و تحریک شده. علم هم همین‌طوری است. مواظب باشید که بی‌خودی تحریک نشوید. ◀️ موضوع را بررسی کنید و بعد مطالعه کنید. مشاوره بگیرید که باید چه بخوانیم و چه چیز را نباید بخوانیم. آنچه طبق بررسی و مشاوره، نباید بخوانید، نخوانید آنچه باید بخوانید بخوانید. این‎طور نباشد که امروز وقتی یک سؤال روان‌شناسی از ما کردند، برویم چهار تا کتاب روان‌شناسی بخوانیم! معنی ندارد! چون فردا هم یک کسی، از جامعه‌شناسی از ما می‌پرسد! پس‌فردا از فیزیک می‌پرسد! مواظب باشید که در این موضوع که چه باید بخوانیم و چه نباید بخوانیم، فکر کنید. هم فکر کنید و هم مشاوره بگیرید.» ☑️ @mirbaqeri_ir
ما آن شقایقیم که با داغ زاده‌ایم... وقتی در عرض چند دقیقه خبر از دست دادن دوعزیز را می‌دهند و هردو خبر به شدت مستهلک کننده و ناگهانی است دنیا اول روی سرت می‌چرخد بعد احساس میکنی کاملا خالی شدی درست مثل یک باطری که دیگر کارآیی ندارد بعد توانایی فکر کردن و حتی بغض کردن را از دست می‌دهی و ناتوانی‌ات ساعتها به طول می‌انجامد و این قدر و اندازه آدمیزاد در بلایا است! دیروز دوست عزیز و صبور و همیشه امیدوارم همسر جوانش را از دست داد و عرفان کوچکش طعم نداشتن پدر را در همین کودکی چشید... و دقایقی بعد آقاسید، کارگر زحمتکشی که چندماه قبل از روی داربست افتاد و قطع نخاع شد و در تمام این چندماه، دوستان جهادی تنهایش نگذاشتند و هرشب آنقدر برایش وقت گذاشتند که مدتی قبل دستهایش قادر به حرکت شدند، اما دیروز ناگهان زندگی دنیایی پر از رنج و بیماری‌اش را ترک کرد و همه کسانی که این چندماه به امید بهبودی‌اش عاشقانه خدمتگزارش شده بودند به بهت و حسرت و سوگ نشاند! این روزها که دارد تجربه داغ دیدن‌هایمان زیاد می‌شود نیاز داریم به وسعت روح و گشایش قلب و صبر و آرامش و رضایت و شکر... برای همه‌ی داغدیدگان دعا کنیم @ghalamzann
اگر به ما آدمهای فرصت‌طلب دنیای مدرن که همه چیزرا باحساب دودوتا چهارتا می‌سنجیم و انتخاب می‌کنیم، بگویند فرصت‌های نابی در عالم وجود دارد که روح و جان تشنه شمارا سیراب می‌کند و گمشده شما را می‌رساند و به سرگردانی‌های مداوم‌تان پایان می‌دهد، حریصانه می‌گردیم تا این فرصت‌ها را به چنگ بیاوریم و اینها بد نیست چون "کمال‌گرایی" خصلت آدمیزاد است و خدا خواسته که او این‌چنین باشد. بدانیم یا ندانیم امشب وارد یکی از ناب‌ترین دوره‌های زمانی یعنی ماه شدیم که اتفاقات عجیب و غریبی را رقم می‌زند، اگر تپش قلب نگرفته‌ایم و تب و تاب نداریم برای این است که آگاهی نداریم، اما این بی‌خبری، حجت را تمام نمی‌کند ما وظیفه داریم این فرصت را معرفی کنیم وظیفه داریم در خانواده تکریمش کنیم وظیفه داریم آن را در بوق و کرنا کنیم و مصرانه و با سماجت، به هم یادآوری کنیم که هرچه کم بگذاریم دود خسرانش به چشم خودمان خواهد رفت، مبادا مبادا مبادا غافل شویم و بچه‌ها هم به گوششان نخورد و بقول استاد مطهری، حتی نام ماه‌های قمری را ندانند، حواسمان به اهمیت مساله که باشد حتما همگی برای یکدیگر دعا هم خواهیم کرد و حتما خداوند هم درک و دریافتی خواهد بخشید. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
چندسال قبل‌تر بود وقتی تب و تاب شب آرزوها آنقدر همه را گرفته بود که تلویزیون به طور مداوم برنامه و میان‌برنامه و کپشن و گزارش پخش می‌کرد که شب آرزوهاست و آهای مردم برایش چه آرزویی دارید! یادم هست که تلویزیون این عنوان و این فضای رومانتیک را به فضای مجازی هم داد حتی به صفحات زرد و سرخی که اصلا نمی‌دانستند ماه رجب کی و کجاست و اولین شب جمعه آن دقیقا کی اتفاق می‌افتد، یک تعبیر فانتزی و امروزی از یکی از معنادارترین اوقات عالم اتفاق افتاد و آنقدر جای خودش را باز کرد که به دنیای اینفلوئنسرها هم کشیده شد. و یادم هست که برای اصلاحش لااقل در شبکه خودمان گزارش مفصلی نوشتیم و به هرجایی فرستادیم که آقا اصلا ماجرا این نیست و چیز دیگریست و مدیر وقت شبکه گزارش را جاهای دیگر هم فرستادند تا تجدیدنظری روی این اشتباه رفتن اتفاق بیفتد، علی‌ای‌حال آنقدر عنوان جالب توجه و مورد نیازی بود که باز هم آدمها دلشان خواست چنین شبی داشته باشند و برایش فکر کنند که چه آرزویی داشته باشند. اما اگر اهل به هم ریختن کلیشه‌ها هستید و توانایی و جسارتش را دارید، و ترجیح می‌دهید بجای یک تصور رومانیتک، حقیقت را تبیین کنید، دست به کار شوید و امشب بجای آرزوکردن، به تغییرهای تازه و به رغبت‌های جدید فکر کنید امشب شب پاداش زیاد بخشیدن به آن چیزهایی‌ست که به درگاه خدا می‌برید هرچه دلتنگی و معرفت و دعا و دل شکسته در بساط دارید ببرید و به او بسپارید و برای ما دست‌خالی‌ها دعا کنید. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
"ضد" اولین فیلمی‌ست که در جشنواره فجر امسال می‌بینم، یک فیلم سیاسی با یک درام قوی و تاثیرگذار که حال بد و تلخ بعد از فیلم را فارغ از ایدئولوژی و سلیقه سیاسی برای مخاطب ایجاد می‌کند. داستان عاشقانه‌ای که تم اصلی فیلم را تشکیل می‌دهد و می‌توان گفت این اتفاقات سیاسی است که در بستر یک رویداد عاشقانه پیش می‌رود و در جنگی نابرابر بین عشق و ایدئولوژی، یکی غالب می‌شود و پایان قصه پیرو آنچه غالب است، اتفاق می‌افتد. بازی‌ها و گریم‌های متفاوت بازیگران_ به طور ویژه نادرسلیمانی_ و شخصیت‌پردازی‌هایی که عموما خاکستری نیستند و غالبا در دوسوی ماجرا ایستاده‌اند و روایتگری روشن و بی‌رحمانه از سلوک مجاهد خلق بودن، از مولفه‌های شاخص "ضد" هستند، "ضد" با همه‌ی تلخ بودنش یک فیلم خوب است و حتما ارزش دیدن دارد، اگرچه فیلمساز نخواسته حتی لحظه‌ای برای مخاطب تعلیق و تردید و حدس و گمان نسبت به قصه و شخصیت‌ها ایجاد کند که شاید اگر می‌کرد، جذابیت افزونی به قصه می‌داد، اما این صراحت و بی‌پردگی و شتاب عامدانه او در لو دادن همه چیز خیلی هم بد نیست و تو بجای اینکه درگیر پیش‌بینی شوی خیلی زود در متن حادثه قرار میگیری و ریتم فیلم راضی‌ات می‌کند، فیلم "ضد" را ببینید، به دالان‌های ترسناک و پیچ‌درپیچ سازمان مجاهدین ورود کنید و این میان حتی برای لحظاتی، حلاوت عجیب شخصیتی به نام "بهشتی" را تنفس کنید. 🔹این فیلم برای کودکان مناسب نیست🔹 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
بدون اغراق دو نام مرا برای دیدن این فیلم به سینما کشاند، و دو نام که همیشه حرفی برای گفتن داشته‌اند و از سطح زندگی عادی و روزمرگی فراتر رفته‌اند. فیلم از نگاه من یک فیلم زنانه است نه بخاطر شخصیت اصلی آن که بخاطر شکل و شمایل مسیری که طی می‌شود و احساساتی که درگیر می‌کند و میل به خودشناسی و هویت‌یابی که در طول آن اتفاق می‌افتد، بخاطر پی‌رنگ عاشقانه‌ای که خط و مثلث و مربع ندارد و بین دوجنس نیست که خود عشق با تمام قدرت نفوذش، ذره ذره بین یک زن و زندگی جوانه می‌زند و قامت می‌کشد و مصداقش را پیدا می‌کند، "بدون قرار قبلی" سیر بی‌کلیشه انسان در جستجوی هویت و اصالت و ریشه را به تصویر می‌کشاند و آنقدر خوب از زن و کودک و ساز و کویر و حیاط و باغچه و قاب عکس و سفال بهره می‌گیرد که با همان ریتم کند و آرامی که دارد مخاطب را به خلسه‌ای دوست داشتنی می‌کشاند، استفاده شعیبی از لوکیشن یکی از زیباترین جلوه‌های بصری را لااقل برای من که شیفته این فضای مسحورکننده هستم، نمایان می‌کند، "بدون قرار قبلی" دمیدن روح مشرقی با همه‌ی معناها و عمق‌ها و وسعت‌هایش به جان یک نیمه‌جان غرب‌نشین سرگردان است. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
دخترک پر از انرژی و شور و انگیزه است از آن جوانه‌ها که اگر خوب آبیاری شوند ریشه‌های محکم می‌گیرند و تناور می‌شوند، آن اوایل گفته بودم خوب است مسئول روابط عمومی شوی و او با آن سن 10 ساله‌اش خیلی نمی‌دانست چه می‌گویم اما امروز که 12 ساله شده همچنان همان هست و همان مانده است، پیگیری و سماجت عجیبی در همه چیز دارد و وقتی "نه" بگویی لحظه‌ای راحتت نمی‌گذارد، از روزی که ترکشان کردم بیشتر از همه بچه‌ها پیگیر است و خودش هم می‌گوید که بیخیال نخواهد شد و به لطائف‌الحیلی تلاشش را می‌کند، برای ایام فجر برایشان برنامه گذاشته بودند مصرانه پیگیر بود که شما چیزی بنویسید تا بتوانم بچه‌ها را برای برنامه به خط کنم، طبیعی بود که نپذیرم و گفتم خودت اینکار را بکن، رنجید اما خودش نوشت و برایم فرستاد و انصافا چقدر هم خوب و ترغیب‌کننده بود، میگفت دارم یکی یکی به دوستانم زنگ میزنم تا بیایند مثل اسپند روی آتش شده بود که البته همیشه همین است! اما طفلکم دوروز مانده به برنامه‌هایشان، مریض شد و اجازه حضور پیدا نکرد، خدا می‌داند چقدر به هم ریخت و چقدر اذیت شد و چقدر برایم نوشت و چقدر گریه کرد. حالا پیام داده که خانم یادتان هست به من همیشه میگفتید شش‌ماهه به دنیا آمده‌ام؟! گفتم آره یادم هست، گفت ولی حالا بخاطر مریضی از همه برنامه‌هایی که برایشان نقشه کشیده بودم، دست کشیدم و تحمل کردم... قربان صدقه‌اش میروم و او با احساس پیروزی می‌نویسد از 21 نفری که شرکت کردند من به 19 نفرشان یکی یکی زنگ زده بودم و راضیشان کرده بودم که شرکت کنند، به توانایی و انگیزه‌اش غبطه میخورم به تلاش‌های مستمرش که از همان دوسال قبل نشان داده بود، از روزی که گفت میخواهم نویسنده شوم و با هم حرف زدیم و داستان بلندش را شروع کرد و هرروز چند صفحه میفرستاد، از همان روز که کتاب را با همین بچگی خواند و نوشت امشب شبیه "راضیه" نماز شب خواندم... دخترک و همه دختر‌کان دیگری که اطراف ما هستند، توجه می‌خواهند و محبت و درک و همراهی که اگر حاصل شود سرعت رشدشان باورنکردنی خواهد بود. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
می‌آییم و این آمدن ربطی به فساد اقتصادی عده‌ای ندارد ربطی به ناکارآمدی عده‌ای دیگر هم ندارد هیچ ربطی به سیاست‌بازی و جناح‌بندی هم ندارد، می‌آییم چون باور داریم که حیات این خاک و این عقیده همواره به همین بودن‌ها وابسته بوده است، می‌آییم چون وامدار مکتبی هستیم که سالهاست احیایمان کرده است، می‌آییم چون ساختن، بودن لازم دارد و تغییر و تحول نیازمند حضور است، می‌آییم برای چهل و سومین بار چون انقلاب ادامه دارد و نهضت متوقف نخواهد شد... ف. حاجی وثوق @ghalamzann
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر خودروی شما جا دارد دیگران را هم برای راهپیمایی سوار کنید🌷
فکر میکردم "مادر" حال و حوصله راهپیمایی خودرویی را نداشته باشد اما ازآنجا که مهمان ما بود پیشنهاد کردیم که اگر دوست دارند همراه شوند و شدند، کاروان خودرویی در جشن‌ها هیجان و شور خودش را دارد و بخصوص بچه‌ها کیف‌شان کوک می‌شود، اول گمان میکردم باید رعایت حال مادر را داشته باشم و بقول برادر دست از شوماخر بودن بردارم، اما امروز مادر شده بود یکی از پایه‌های اصلی شیطنت و شلوغی، حتی بیشتر از دخترها که عقب نشسته بودند، تمایل ایشان کلا این بود که اولین ماشین پشت ماشین صوت باشیم و در کشاکش عقب و جلو رفتن ماشین‌ها در بزرگراه، اجازه ندهیم کسی جلو برود! مادر شده بود مشوق یک کل‌کل‌ حسابی و آنقدر آدرنالینش به اوج رسیده بود که پرچم می‌چرخاند و امر می‌کرد که همان جلو جایگاه ماشین را حفظ کنم و حتی یک ماشین عقب نمانم! و چقدر هم در پایان راضی بود و خوش گذشته بود برایش و ما راضی از رضایتش! به لطف خدا مادر امروز آنقدر حالش خوب بود که گویی برگشته بود به نوجوانی و جوانی و دخترک پرشور و اسب‌سوار و بانشاط درونش دوباره جان گرفته بود و خستگی نمی‌دانست، جانش سلامت و حالش تا همیشه خوب🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann