eitaa logo
غلط ننویسیم
16.3هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
187 ویدیو
3 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/v257.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
برای خلق یک استعاره یا دیالوگ خلاق در داستان، می‌توانی از روش‌های زیر استفاده کنی: *۱. تعمق در احساسات و مفاهیم اصلی داستان:* ابتدا به مفاهیم یا احساسات اصلی که در داستانت وجود دارد فکر کن. استعاره‌ها معمولاً از مقایسه چیزهای ملموس با احساسات و مفاهیم پیچیده‌تر ساخته می‌شوند. مثلاً اگر کاراکترت احساس تنهایی می‌کند، می‌توانی او را با یک شیء یا وضعیت خاص مقایسه کنی که تنهایی را به تصویر می‌کشد. مثال: «او مثل یک قایق بی‌بادبان در دریای آرام زندگی‌اش سرگردان بود.» *۲. از مشاهدات زندگی واقعی الهام بگیر:* محیط اطراف و لحظات روزمره می‌توانند منبعی غنی برای استعاره‌های جدید باشند. اگر در حال نوشتن صحنه‌ای هستی که نیاز به حس لطافت دارد، از طبیعت یا پدیده‌های فیزیکی بهره بگیر. مثال: «صدای خنده‌اش مثل موجی آرام در ساحل افکارش فرود می‌آمد.» * ۳. بازی با کلمات و تصویرسازی‌ها:* وقتی دیالوگی می‌نویسی، سعی کن از تصویرسازی‌های تازه استفاده کنی. به جای استفاده از کلمات و جملات معمولی، به شکلی جدید به وضعیت نگاه کن. مثال: به جای «خسته‌ام»، می‌توانی بگویی: «انگار هر سلول بدنم وزنی برابر با کوه‌ها داشت.» * ۴. ویژگی‌های کاراکتر را در نظر بگیر:* دیالوگ‌ها باید با شخصیت و نحوه‌ی صحبت کاراکترها هماهنگ باشند. اگر کاراکترت فردی خلاق یا خیال‌پرداز است، می‌توانی از تشبیه‌ها و استعاره‌های پیچیده‌تری استفاده کنی. ولی اگر کاراکتر منطقی‌تر است، استعاره‌ها باید ملموس‌تر باشند. مثال برای کاراکتر خیال‌پرداز: «ذهنم مثل یک جنگل بارانی است، پُر از شاخه‌های فکری که در هم تنیده شده‌اند.» مثال برای کاراکتر منطقی‌تر: «ذهنم مثل یک دفتر حسابداری است که همه چیز باید سر جای خودش باشد.» * ۵. بازی با احساسات متضاد:* استفاده از تضادها و تناقض‌ها نیز می‌تواند دیالوگ‌ها را جذاب‌تر کند. این تضادها می‌توانند به شکلی از استعاره یا دیالوگ‌های غیرمنتظره و تأثیرگذار تبدیل شوند. مثال: «سکوتش، بلندتر از هر فریادی بود که تا به حال شنیده بودم.» *۶. تمرین با نوشتن آزاد:* نوشتن آزاد (Freewriting) یکی از بهترین روش‌ها برای باز کردن ذهن و یافتن استعاره‌های خلاقانه است. چند دقیقه‌ای بدون توقف بنویس و بگذار افکارت به شکل طبیعی جریان پیدا کنند. شاید در میان کلمات، به استعاره یا دیالوگ غیرمنتظره‌ای دست پیدا کنی. این روش‌ها به تو کمک می‌کنند تا از زوایای تازه‌تری به داستانت نگاه کنی و استعاره‌ها و دیالوگ‌های جذاب‌تر و خلاقانه‌تری خلق کنی. 🖊@ghalatnanevisim
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 حکایت به قلم "ســاده و روان" 📚 باب پنجم : در عشق و جوانی 🌺 حکایت ۱۶ 💫 به خاطر دارم در دوران جوانى از محله ای مى گذشتم، تيرماه بود و هوا بسيار گرم، به طورى كه داغى هوا، دهان را مى خشكانيد و باد داغ آنروز مغز استخوان را مى جوشانيد. از شدت گرما توانم را از دست داده بودم، زیرا نمی توانستم در برابر تابش آفتاب نيم روز طاقت بياورم. به سايه ديوارى پناه بردم و امید داشتم كسى به من کمک کند و با آب سردى، داغى هواى گرم تابستان را از من بزدايد. ناگاه در ميان تاريكى دالان خانه اى نوری دیدم که از چهره تابان زيبارويى به سمتم آمد. او به قدری زيبا بود كه زبان از وصف زيبايى اش ناتوان است. درست شبیه آنکه در عمق تاریک شب چهره صبح روشن آشكار شود و يا آب زندگانی از میان ظلمت و تاریکی ظهور کند. در دست او ظرف آبی بود به خنکی برفاب كه شكر در آن ريخته و آميخته با گلاب پرعطر بود. نمیدانم با گلاب آميخته شده بود یا چند قطره از گل رویش در آن چكيده بود بی درنک آن شراب شيرين و گوارا را از دست نگارینش گرفتم و نوشيدم و جان دوباره یافتم. 🔸ظَمَأٌ بِقَلبی لا یَکادُ یُسیغُهُ 🔹رَشفُ الزُّلالِ وَ لَو شَرِبتُ بُحوراً (۱) 🔸خرم آن فرخنده طالع را كه چشم 🔹بر چنين روى اوفتد هر بامداد 🔸مست می بيدار گردد نيم شب 🔹مست ساقى روز محشر بامداد (۲) ۱_ آن چنان تشنگی در دل من است که نوشیدن آب گوارا اگرچه، دریاها از آن بنوشم آن را آسوده و سیراب نمی گرداند ۲_يعنى : خوشا به حال آن نيكبختى که هر بامداد، چشمش به چنين زيبارويى بيفتد مست باده، نيمه شب به هوش می آيد ولی کسی که مست ساقی باشد (زیباروی) صبح قيامت از خواب مستى بيدار می گردد. 🖊@ghalatnanevisim
شاهنامه خوانی 👇👇👇قسمت صد و نود و یک👇👇👇 🖊@ghalatnanevisim
-دگرباره پرسید از آن سرفراز / از آن کش به دیدارِ او بُد نیاز: (سهراب از هجیر) دوباره درباره‌ی رستم پرسید -کسی که سهراب نیازمند و مشتاقِ دیدارش بود. -ستهینده: ستیزنده، ستیزه‌کننده -که از تو سخن‌ها چه باید نهفت!؟: چرا باید حقیقت را از تو پنهان کنم!؟ -گر از نامِ چینی بمانم‌همی، / از آن است کو را ندانم‌همی: (هجیر می‌گوید:) اگر از گفتنِ نامِ این پهلوانِ چینی به تو بازمانده‌ام به این‌خاطر است که او را نمی‌شناسم. -شاید بُدن: شاید، ممکن است که -خود: اصلاً -رامش: شادی، بزم -مرا با تو امروز پیمان یکی‌ست / بگوییم و گفتارِ ما اندکی‌ست: من با تو امروز پیمانی می‌بندم و حرفم را هم خلاصه می‌زنم. -نمودن: نشان دادن -ور ایدون که این، راز داری ز من، / گشاده بپوشی به من‌بر سخن، // سرت را نخواهد‌همی تن به جای / میانجی کن اکنون بدین هر دو، رای: اما اگر این ماجرا را از من پنهان کنی و این سخنِ گشاده و آشکار را از من بپوشانی، تنِ تو سرت را به جای خود نخواهد دید؛ حالا دیگر تصمیم‌گیری با خودت است. به‌قول معروف: دیگه خود دانی! -موبد: در شاهنامه علاوه بر روحانیِ زرتشتی، به‌معنیِ مشاور و وزیر، مورخ، سخندان، و حکیم و فرزانه نیز هست. این‌جا معانیِ آخر را می‌دهد. -خسرو: شاه -"سخن" گفت "ناگفته چون گوهرست / کجا ناگشاده به سنگ‌اندرست // چن از بند و پیوند یابد رها،/ درخشنده‌مُهری بود بی‌بها": (سهراب به هجیر می‌گوید:) سخنِ نگفته چون گوهری استخراج‌نشده‌ در معدن است؛ اگر از سنگ جدا شود، گوهرِ قیمتیِ درخشانی خواهد شد. در ادبِ فارسی بیشتر تشویق به سکوت داریم و کوتاه و سنجیده سخن گفتن اما این‌جا چون سهراب می‌خواهد زبانِ هجیر را به سخن باز کند، چنین تمثیلی می‌آورد. -چنین داد پاسخ هجیرش که "شاه / چو سیر آمد از تخت و مهر و کلاه، // نبرد کسی جوید اندر جهان / که از ابر باد آرَد ایدر دمان": هجیر پاسخ می‌دهد که سهراب از تاج‌وتخت سیر شده و پی همنبردی می‌گردد که او طوفانِ شتابان را از هوا به زمین می‌آورد (و در بند می‌کند). -سر به گَرد آمدن: به خاک افتادن، مُردن -هماورد: همنبرد -چو گَردِ پیِ رخشِ او نیل نیست: گردوخاکِ تاختنِ رخش تیره چون گردِ نیل است، یا در انبوهی و غلظت چون رودِ نیل است. -نخواهم که با او به صحرا بود / هماورد -اگر کوهِ خارا بود: مبادا که همنبردی با او به صحرا درآید، حتی اگر این همنبرد کوهِ خارا باشد. -از آتش تو را بیم٘ چندان بود / که دریا بدآرام و خندان بود // چو دریای سبز اندرآید ز جای، / ندارد دمِ آتش تیز، پای: سهراب خود را دریا دانسته و رستم را آتش. به هجیر می‌گوید تو از آتش تا وقتی می‌هراسی که دریا را آرام و خندان می‌بینی؛ اگر دریا به موج درآید، آتشِ تندوتیز تابِ مقاومت برابرِ او را ندارد. -سرِ تیرگی اندرآید به خواب / چو تیغ از میان برکشد آفتاب: آفتاب که طلوع کند تاریکی پاک به خواب خواهد رفت. سهراب خود را آفتاب دانسته و رستم را تیرگی، که آفتاب با شمشیرِ پرتوهایش سرِ تیرگی را می‌بُرد و به خوابِ جاوید می‌بَرَدش. -ناکاردیده: خام، بی‌اندیشه -به دل گفت ناکاردیده‌هجیر...: هجیر با خود گفت که اگر من نامِ این پهلوانِ شیرافکن (رستم) را به سهرابِ زورمند بدهم، او با این اندام و این رسم‌وآیینِ شاهانه، سپاهی جنگجوی جمع می‌کند و اسب نیرومندش را می‌تازد و رستم را می‌کشد. کسی از ایرانیان هم نخواهد توانست کینِ رستم را بگیرد و تاج‌وتخت کاوس را پس بگیرد. یا: کسی از ایرانیان نخواهد توانست کینِ رستم را بگیرد و سهراب تاج‌وتختِ کاوس را از او خواهد گرفت. موبد (درست) گفته که باافتخار مردن بهتر از زنده ماندن است به‌وقتِ شادکامیِ دشمن. من اگر بمیرم، روزِ روشن تیره نخواهد شد (و مرگِ من تٲثیری بر ایران نخواهد داشت) اما اگر پهلوانانِ بزرگ و شایسته‌ای چون گودرز بمیرند، من چرا زنده بمانم!؟ که حکیم گفته: اگر سرو را از چمن برکنند، قرقاول را به گیاهان هم میلی نخواهد بود. پس به سهراب گفت: چرا این همه‌ غوغا می‌کنی و مدام از رستم سخن می‌گویی؟ خیال می‌کنی رستم را شکست خواهی داد؟ -نه، او را به‌آسانی به دست نخواهی آورد. 🖊@ghalatnanevisim
حکایتی، قولی، غزلی - فصل ۹.mp3
11.02M
🎙| گشت‌وگذاری در متون کهن نظم و نثر فارسی قسمت ۹ 🖊@ghalatnanevisim
📚عنوان: زندگی نامه خودتان را بنویسید ✍نویسنده: استیو زوسمِر مترجم: حسن هاشمی میناباد ناشر: انتشارات سوره مهر کتاب زندگینامه خودتان را بنویسید اثر استیو زوسمر کتاب «زندگینامه‌ی خودتان را بنویسید» از مجموعه کتاب‌های آموزش نویسندگی، نوشته‌ی «استیو زوسمر» و ترجمه‌ی «حسن هاشمی میناباد» است. این کتاب از ۳۱ فصل تشکیل شده که عنوان برخی فصل‌ها از این قرار است: «شهرت و پول را فراموش کنید»، «دعوت به برنامه‌ی پرتماشاگر آپرا»، «زندگینامه‌ی شخصی تو»، «کتابم باید چند صفحه باشد»، «محتوای مطلبم را از کجا بیاورم» و… .  🖊@ghalatnanevisim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ما تو را حرمتی اگر داریم نه زاندیشه ای است یا بیمی یا زمال تو، گر بسی داری چشم داریم بر زر و سیمی لیک از روی مزد می خواهیم که تو را می کنیم تعظیمی همه ریشت به کوه ما گفتیم چون تو در خشم می‌شوی نیمی 🖊@ghalatnanevisim
هر روز یک نکته ویرایشی صبح تا شب حال همدیگر را می‌پرسیم و گاهی مثلا «صبح به خیر» می‌نویسیم و گاهی «صبح بخیر» و گاهی هم «صبح‌ به‌خیر». کدام نگارش درست است؟ پاسخ👇 «به»ی حرف اضافه در این‌جا که گروه قیدی ساخته است، جدا و نیم‌فاصله نوشته می‌شود؛ مانند: به‌سلامت. صبح به‌خیر ✅ شب به‌خیر ✅ 🖊@ghalatnanevisim