خوشا آنانکه پا از سر ندونند
مثال شعله ، خشک و تر ندونند
کُنشت و کعبه و بتخانه و دیر
سرایی خالی از دلبر ندونند
#بابا_طاهر #شعر
#غلط_ننویسیم
🖊@ghalatnanevisim
#املا
#واژههای چند املایی
#فهرست واژههای عام دو یا چنداملایی
🟢 صورتهای املایی موجود
آخُر/ آخور
آروغ/ آروق
آزوقه/ آذوقه
آقا/ آغا
🔴 نکته: «کلمه «آقا» امروزه با حرف «ق» نوشته میشود، ولی این کلمه در قدیم گاهی لقب زنان بوده و با حرف «غ» بهصورت «آغا» نوشته میشده است، مانند شادملکآغا، گلینآغا و گاهی نیز با همین کتابت در مورد مردان به کار میرفته است مانند آغامحمّدخان، آغاپاشا. در این موارد خاص، در خطّ فارسی امروز نیز همان ضبط قدیم رعایت میشود.»
🟢 صورتهای املایی مرجّح فرهنگستان
آخور
آروغ
آذوقه
آقا
✅ دستور خطّ فارسی، گروه دستور زبان فارسی و رسمالخط، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ویراست جدید، ۱۴۰۱، ص ۷۳.
✅ فریده آرامیده
#غلط_ننویسیم
🖊@ghalatnanevisim
هر روز یک نکته ویرایشی
پرسش👇
هنوز گاهی برای جای استفاده از «برایند» و «فرایند» شک میکنم. اگر ممکنه توضیحی بدهید.
پاسخ👇
این دو واژه دو معنا و مفهوم جداگانه دارند.
👈 «برآیند» به معنای «نتیجه» است و زمانی بهکار میرود که میخواهیم از نتیجه یک کار حرف بزنیم:
👈موفقیت امروز شما برآیند تلاش و برنامهریزی شماست.
👈 اما «فرایند» مجموعهای از تلاش و فعالیتی است که به نتیجه و دستاوردی منجر میشود.:
👈 فرایند تهیه این محصول، میتواند الگویی برای دیگر تولیدات باشد.
نکته👇
به تفاوت نگارش «برآیند» با «فرایند» دقت کنیم.
#غلط_ننویسیم
🖊@ghalatnanevisim
نشان دهید که شخصیتهای داستان با محیط اطرافشان تعامل دارند. نشان دهید که تفاوتهای شخصیتی شخصیتها باعث تأثیر گذاری بر روابط و رفتار آنها در محیط میشود. این تعاملات میتوانند به خواننده کمک کنند تا شخصیتها رابهتر بشناسد و با دنیای داستانشان همراه شود.
#غلط_ننویسیم
#نویسندگی
🖊@ghalatnanevisim
❌ من چتو تا حالا براونی درست نکرده بودم؟!
✅ من چه طور تا حالا براونی درست نکرده ام؟!
#غلط_ننویسیم
#درست_بنویسیم
🖊@ghalatnanevisim
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
حکایت به قلم "ســاده و روان"
📚 باب ششم : در ضعف و پیری
🌺 حکایت ۲
💫 پيرمردى تعريف مى كرد دختر جوانی را می خواستم و با او ازدواج کردم اما چون من پیر بودم و او جوان هیچ علاقه ای به من نداشت. اتاق زیبایی برايش فراهم نمودم و در خلوت با او نشستم و شبهاى دراز نخفتم و شوخيها با او نمودم و لطيفه ها برايش گفتم تا اينكه با من مانوس گردد و دلتنگ نشود.
از جمله به او مى گفتم: از بخت خوبت بوده که همنشين و همدم پيرى شده اى كه پخته، تربيت يافته، جهان ديده، آرام خوى، گرم و سرد دنيا چشيده و نیک و بد را آزموده است كه از منطق همنشینی با افراد مختلف آگاه است و شرط دوستى را بجا مى آورد، دلسوز و مهربان، خوش طبع و شيرين زبان است.
🔸تا توانم دلت به دست آرم
🔹ور بيازاريم نيازارم
🔸ور چو طوطى شكر بود خورِشَت
🔹جان شيرين فداى پرورشت
آرى از خوشبختی توست که گرفتار جوانی نشدی خودخواه، نظر تنگ، تندخو كه هر لحظه به دنبال هوسى باشد و هر شب جایی بخوابد و هر روز به دنبال يارى تازه باشد.
🔸جوانان خرم اند و خوب رخسار
🔹ولیکن در وفا با کس نپایند
🔸وفادارى مدار از بلبلان چشم
🔹كه هر دم بر گلى ديگر سرايند
بر خلاف پيران كه با حکم عقل و كمال زندگى می كنند نه بر اساس جهل و جوانى.
🔸ز خود بهترى جوى و فرصت شمار
🔹كه با چون خودى گم كنى روزگار (۱)
پيرمرد افزود: آنقدر از اين حرف ها به همسر جوانم گفتم كه گمان بردم دلش با دلم پيوند خورده و مطيع من شده است، ناگاه آهى از رنج و اندوه كشيد و گفت: حرف هایت به اندازه جمله ای که از قابله خود شنيدم نیست كه مى گفت: زن جوان را اگر تيرى در پهلویش نشيند، بهتر از آن است كه پيرى در پهلویش قرار گیرد.
🔸لمّا رَأَت بَینَ یَدَی بَعلِها
🔹شَیئاً کَأرخیٰ شَفَةِ الصّائِمِ
🔸تَقولُ هذا مَعهُ مَیّتٌ
🔹وَ اِنَّما الرُّقْیَةُ للنّائِمِ (۲)
🔸زن كز بر مرد بى رضا برخيزد
🔹بس فتنه و جنگ از آن سرا برخيزد
🔸پیری که ز جای خویش نتواند خاست
🔹الاّ به عصا کِیش عصا بر خیزد
خلاصه آنکه می گفت امكان سازگارى نبود و سرانجام بين من و او جدايى رخ داد. او پس از مدت طلاق با جوانى ازدواج كرد كه تندخو، ترشرو، تهيدست و بداخلاق بود و دختر همواره از همسر جوانش ستم مى كشيد. در رنج و زحمت بود و در عين حال شكر نعمت حق مى كرد و مى گفت: الحمد لله كه از آن عذاب اليم( دردناک) برهيدم و به اين نعيم مقيم (ناز و نعمت جاويد) برسيدم. و زبان حالش اين بود:
🔸با اين همه جور و تندخويى
🔹بارت بكشم كه خوبرويى
🔸با تو مرا سوختن اندر عذاب
🔹به كه شدن با دگرى در بهشت
🔸بوى پياز از دهن خوبروى
🔹نغز برآيد كه گل از دست زشت (۳)
۱_ از خود فاضلترى بياب و همنشينى با او را غنيمت شمار، زيرا همنشينى با فردى مثل خودت (جوانى بى تجربه) موجب تباهى زندگيت خواهد شد.
۲_ چون آن زن در پیش شوهر خود چیزی سست و فرو افتاده تر از لب روزهدار دید گفت: این که با اوست مرده ای است و فقط برای خفته افسون می تواند مفید باشد نه برای مرده.
چون آن زن در پیش شوهر خود چیزی سست و فرو افتاده تر از لب روزهدار دید گفت: این که با اوست مردهای است و فقط برای خفته تعویذ و افسون سودمند تواند بود نه برای مرده.
۳_ نغز: نيک، خوشتر.
#غلط_ننویسیم
#حکایات_سعدی
🖊@ghalatnanevisim
#توضیحات
-هشیوار: هشیار، حواسجمع
-گبر: جامهی جنگ
-خود: کلاهخود
-ببستند بر سنگ٘ اسپِ نبرد: مصرعی کوتاه که غیرمستقیم وضعیتِ جغرافیاییِ میدانِ جنگ را هم تصویر میکند، که در دشت و بیابانی بیدارودرخت و خشک و سنگلاخی بوده که اسب را وقتِ پیاده شدن باید به سنگ میبستهاند و نه درخت.
-پَست نهادن: بر زمین زدن
-بهکردار: مانند
-آبگون: مانندِ آب درخشان؛ کنایه از تیزی، یا زینتدار بودنِ خنجر، یا آبداده بودنِ آن
-دگرگونهتر: متفاوت
-آرایشِ دین: رسموآیین. خودِ دین هم در شاهنامه بیشتر بهمعنیِ آیین است تا مذهب.
-سرِ کسی را زیرِ گَرد آوردن: به زمین زدنِ کسی
-بدافگندش نامِ شیر آورد: با به زمین زدنِ (دوبارهی) او، خود شهره به دلاوری شود.
-چاره: نیرنگ
-کُشتن: کُشته شدن
-ببود آن سخن جایگیر: آن کار (نیرنگِ رستم) مؤثر واقع شد.
-همی کرد نخچیر و، یادش نبود / از آنکس که با او نبرد آزمود: (سهراب پس از رها کردنِ رستم) به شکار پرداخت و رستم را فراموش کرد. پرداختِ زیبای شخصیتِ سهراب، که او به جنگ بیعلاقهست یا که بهخاطرِ غرورِ جوانی حریفش را دستِکم گرفته.
-چو گَرد: بهسرعت
-رکیبِ دراز: رکابِ بلندِ اسب، که نشانهی بلندیِ پای سهراب است.
-یلیپای: پای نیرومند و پهلوانانه
-هزبر: شیر؛ کنایه از رستم
-کار خام شدن: از دست رفتنِ موقعیت
-نگه کن کزین بیهدهکارکرد / چه آرَد به پیشت به دیگرنبرد: (هومان به سهراب میگوید:) حالا منتظر باش و ببین که این عملِ نابخردانهت (رها کردنِ رستم) باعث خواهد شد رستم در نبردِ بعدی چه بلایی بر سرت بیاورد.
-دل از جانِ کسی برگرفتن: از او قطعِ امید کردن
-از این روی: در این مورد
-آموزگار: کنایه از اندرزگو، که با پندونصیحت به انسان چیز میآموزد.
-چو رستم ز چنگِ وی آزاد گشت، / بسانِ یکی تیغِ پولاد گشت: نمردنِ رستم در شکستی که از سهراب خورد، باعث شد او باتجربه گردد و چون شمشیرِ فولادین، آسیبناپذیر. این چند بیت مقدمهی نقطهعطفِ قصه است؛ شاعر با این بیتها بارِ دیگر پیشاپیش از مرگِ قریبالوقوعِ سهراب خبر میدهد و خطِ رواییِ قصه را میپردازد و خواننده را برای این مرگ آماده میکند، (و نیز مرگِ سهرابِ بسیار نیرومند به دستِ رستم را شدنی و باورپذیر مینماید). درعینحال بهدلیلِ خبردار شدنِ ضمنیِ خواننده از نتیجهی کار، او درانتظارِ "نتیجه"ی کار نمیماند و درگیرِ "کیفیتِ" قصه میشود.
-شده: مُرده
-دستگاه: قدرت، توانایی
-بخش: بخت، تقدیر
-بخشِ خورشید و ماه: تقدیرِ روزگار
-که چون رفت خواهد سپهر از برش / بخواهد ربودن کلاه از سرش: (سهراب) نمیدانست که روزگار چه تقدیری برای او دیده و قرار است کلاهِ بخت و بزرگی را از سرِ او بردارد.
-گرازان: شتابان، دمان
-سمندش جهان و، جهان را کَنان: اسبِ سهراب میجهید و جهان (خاک) را زیر پا میکَند. استفادهی زیبا از جناس در دو "جهان"، درعینِ هموزن بودنِ "جهان" با "کنان"، و نیز تکرارِ حرف و واجِ بلند و کشیدهی "ا/آ" متناسب با بلند جهیدنِ اسب.
-اندازه گرفتن: درس گرفتن
-غمی گشت و زو ماند اندر شگفت / ز پیکارش اندازهها برگرفت: رستم از دیدنِ نیروی سهراب در شکارِ گور اندوهگین و شگفتزده شد و از آن شکار برای نبردِ بعدیِ خودش با سهراب درس گرفت و نقشه ریخت.
-بادِ جوانی: غرور
-بردمیدن: افروختن، تیز شدن
-چنین گفت کای رسته از چنگِ شیر/ چرا ماندهیی بر چمِ شیر، دیر: (سهراب بهطعنه به رستم میگوید:) ای که از چنگِ من گریختی، عجیب است که هنوز دربرابرِ شیری چون من زندهای! به سخنِ امروزه: خوب دررفتی و هنوز زندهایا! این بیت بیانگرِ این است که سهراب نیرنگِ رستم را فهمیده است. بهترین معنی برای چم در اینجا شاید سینه باشد.
#غلط_ننویسیم
#شاهنامه_خوانی
🖊@ghalatnanevisim
4_5989962588744581774.mp3
1.22M
#کیان #کیکاوس (بخش ۷۸)
#داستان_رستم_و_سهراب (بخش ۲۸)
گفتار اندر افکندن سهراب رستم را
#غلط_ننویسیم
#شاهنامه_خوانی
🖊@ghalatnanevisim
چکیده تاریخ ایران - آلبویه.mp3
18.21M
#روایت_شب
🎙 خلاصهای از آغاز رسمی تاریخ کشورمان پس از ورود آریاییها به فلات مرکزی ایران
قسمت هفتم: آلبویه، غزنویان و سلاطین غور
🔷آلبویه یا دیلمیان در سالهای حکومتشان در ایران و عراق بهچنان قدرتی دست پیدا کردند که حتی خلفای عباسی را عزل و نصب میکردند. در این قسمت تاریخ حاکمان دیلمی را بررسی میکنیم.
#غلط_ننویسیم
🖊@ghalatnanevisim