#توضیحات
-بسی برنیامد بر این روزگار، / که رنگ اندرآمد به خرّمبهار: چندی نگذشت که رنگِ آن بهارِ خرم (زیبارو) زرد شد؛ کنایه از آبستنی
-بر خوردی از ماهِ فرخندهپی: این ماهِ خوشقدم میوهای برای تو بهبار آورد.
-تخت بر ابر کشیدن: کنایه از خوشیِ بسیار
-جدا گشتن: به دنیا آمدن
-بتِ آزری: بتی ساختهی آزر، پدرِ ابراهیم، که به بتتراشی شهرت داشت.
-جهان گشت از آن خُرد پر گفتوگوی / کزان گونه نشنید کس روی و موی: همه جا حرفِ سیاوش بود که در زیباییِ رو و مو نظیر نداشت.
-جهاندار نامش سیاوخش کرد / بر او چرخِ گردنده را بخش کرد...: کاوس نامِ پسر را سیاوش نهاد و طالعِ او را دید، چون خودش به حسابِ ستارگان (اختربینی) آگاه بود. و چون بختِ سیاوش را بد دید ناراحت شد. دید که دنیا با او ناسازگار خواهد بود و او در این دنیا بههرترتیب آزرده خواهد شد. از این تقدیرِ بد به خدا پناه برد.
-بدو گفت کین کودکِ شیرفش / مرا پرورانید باید به کش: (رستم به کاوس گفت:) منم که باید این کودکِ مانندِ شیر را در کنار بپرورانم. پروراندنِ این کودک در کنار، کارِ من است.
-چو دارندگانِ تو را مایه نیست / مر او را به گیتی چو من دایه نیست: چون پرستارانِ دربارِ تو صلاحیت ندارند، دایهای بهتر از من برای این کودک در دنیا نیست.
-مهتر: بزرگ؛ کنایه از کاوس
-گران: سنگین
-به رستم سپردش دل و دیده را: کاوس دلو و دیدهی خود (سیاوش) را به رستم سپرد.
-چه و چون و چند: راهورسمِ زندگی، یا دانشهای نظری
-بسی رنج برداشت، و آمد به بر: (رستم در راهِ پرورشِ سیاوش، یا سیاوش در راهِ آموختن) رنجِ بسیار متحمل شد و این رنج نتیجه داد.
-مهان: بزرگان
-بلند: بلندقامت، یا بزرگوار
-آمد به دیدارِ شاهم نیاز: (سیاوش به رستم میگوید که) دلتنگِ دیدنِ شاه (کاوس) شدهام.
-تن سوختن: رنج بردن
-کارِ او را بساخت: مقدماتِ کارِ برگشتنِ او (سیاوش) را فراهم کرد.
-پرستنده: خدمتکار
-گستردنی: فرش
-آوردنی: هر چیزِ قابلِ آوردن (بهعنوانِ هدیه و توشهی راه)
-از این هر چه در گنجِ رستم نبود، / ز گیتی فرستاد و آورد زود: جز این هدایا، اگر چیزِ دیگری هم برای هدیه به سیاوش بود که در خزانهی رستم وجود نداشت، کسانی را فرستاد و آن را تهیه کردند.
-گسی کردن: فرستادن
-بدان: بهآنخاطر
-دژم: اندوهگین
-جهانی بدآیین بیاراستند: همهی جهان را بهآیین، طبقِ رسمورسومات، آراستند. یا: همهی مردم٘ خود و کویوبرزن را طبقِ رسمورسوم آراستند.
-همی زرّ و عنبر برآمیختند / ز گنبد به سربر همیریختند: طلا (و چیزهای قیمتی را برای خوشبو شدن) با عنبر و دیگر خوشبوکنندهها آمیختند و از طاقِنصرتهایی که زده بودند بر سرِ مردم میریختند.
-خواسته: مال
-پی: پا
-درم: درهم، سکهی نقره
-براندوده: آغشته
#غلط_ننویسیم
#شاهنامه_خوانی
🖊@ghalatnanevisim
Hossein4_5794078892834685845.mp3
زمان:
حجم:
1.19M
#کیان #کیکاوس (بخش ۸۷)
#داستان_سیاوخش (بخش ۳)
گفتار اندر زادنِ سیاوخش
#غلط_ننویسیم
#شاهنامه_خوانی
🖊@ghalatnanevisim
قصه اصحاب کهف - قصههای قران.mp3
زمان:
حجم:
18.22M
#روایت_شب
🎙قصه دقیانوس و اصحاب کهف به نقل از تفسیرهای سورآبادی و منهجالصادقین با صدای بهروز رضوی
#غلط_ننویسیم
🖊@ghalatnanevisim
#معرفی_کتاب
📚عنوان: حماسه داد
✍نویسنده: فرج الله میزانی
ناشر: انتشارات فردوس
کتاب حماسه داد اثری است از فرج الله میزانی با نام مستعار ف. م. جوانشیر که از اعضای کمیتهی مرکزی حزب توده بود. این کتاب که در اوایل انقلاب 57 منتشر شد، دربارهی تحریف شاهنامهی فردوسی توسط سلطنت پهلوی است. از نظر جوانشیر شاهنامه بیش از آنکه اثری ملی باشد، راجعبه تقابل داد و بیداد است و فردوسی در آن بیشتر به نفع توده سخن میگوید تا شاهان.
#غلط_ننویسیم
🖊@ghalatnanevisim
چشم آلوده کجا، دیدن دلدار کجا
دل سرگشته کجا وصف رخ یار کجا
+++
قصه عشق من و زلف تو دیدن دارد
نرگس مست کجا همدمی خار کجا
+++
سر عاشق شدنم لطف طبیبانه توست
ور نه عشق تو کجا این دل بیمار کجا
+++
منتی بود نهادی که خریدی ما را
رو سیه برده کجا میل خریدار کجا
+++
هر کسی را که پسندی بشود خادم تو
خدمت شاه کجا نوکر سربار کجا
+++
کاش در نافلهات نام مرا هم ببری
که دعای تو کجا عبد گنهکار کجا
+++
مهر من گر که فتد در دل تو میفهمم
شهد دیدار کجا دوریِ از یار کجا
+++
به خدا چون دل زهرا نگران است دلم
یک شه تشنه لب و لشگر بسیار کجا
+++
کاش زینب نرسد کوفه بدون تو حسین
زینب خسته کجا کوچه و بازار کجا
+++
یاد گیسوی رقیه جگرم میسوزد
دست عباس کجا پنجه اغیار کجا
#غلط_ننویسیم
#شعر
#امام_زمان
🖊@ghalatnanevisim
#نکتههای_دستوری
✍ قیدهای ذاتی
قید ذاتی واژهای است که ذاتاً همیشه قید است، یعنی همان طور که برخی واژهها همواره فعل یا اسم یا صفت هستند، برخی نیز همیشه قید هستند.
◻️ساختمان قید ذاتی
قیدهای ذاتی را ازنظر ساختمان به انواع زیر تقسیم کردهاند:
1⃣ قید ساده: این قید از یک واژهٔ بسیط تشکیل میشود، مانند: تند، آهسته، همیشه، هرگز، دیر، زود، هنوز.
2⃣ قید مرکب: قید مرکب از دو واژه یا بیشتر ساخته میشود: یکشبه، دوروزه، همهساله، دستهدسته، هزارهزار، سرسری، لحظهبهلحظه، گاهبهگاه، دمبهدم، دواندوان، لنگانلنگان، اشکریزان، نالهکنان، یا علیگویان، ذرهذره، آهستهآهسته، چکهچکه.
3⃣ قید مشتق
این قید از طریق افزودن یک پسوند به صفت یا اسم ساخته میشود. یکی از این پسوندها «– انه» است: متأسفانه، بدبختانه، ماهرانه، صادقانه. علاوهبر این، با افزودن تنوین به شماری از وامواژههای عربی قید ساخته شده است: غالباً، قطعاً، سابقاً، لطفاً، مسلماً.
4⃣ قید اصطلاحی
منظور از قید اصطلاحی عبارتی است که از چند کلمه تشکیل شده است و معنایش از ترکیب معانی اجزای سازندهاش حاصل نمیشود، مانند «سربههوا» که صفت است و «شقالقمر کردن» که فعل مرکب است. قید هم ممکن است اصطلاحی باشد، مانند: دستبرقضا، خداینخواسته، موبهمو، دستبهعصا.
✅ علاءالدین طباطبایی، فرهنگ توصیفی دستور زبان فارسی، چ ۱، تهران: فرهنگ معاصر، ۱۳۹۵، ص ۴۱۹ تا ۴۲۰.
#غلط_ننویسیم
🖊@ghalatnanevisim
پرسش👇
سلام بر شما
خیلی وقتها خوشبختم رو خوشوقتم میگن. خوشوقتم درسته یا خوشبختم؟
پاسخ👇
«خوشبخت»ی نتیجۀ کسب امتیازات و امکانات مادی و معنوی است؛ ولی «خوشوقت»ی حال خوشی است که پس از روی دادن کاری یا اتفاق خوبی رخ میدهد. بنابراین، از دیدن دوست خوشوقت میشویم، نه خوشبخت.
#غلط_ننویسیم
#نکته_ویرایشی
🖊@ghalatnanevisim
سَهلِ ممتنع:
یعنی «خصوصیت شعر یا نثری که به نظر ساده آید ولی گفتن نظیر آن بسیار دشوار باشد». این ترکیب به همین صورت صحیح است. غالباً آن را با «واو عطف» و بهصورت سهل و ممتنع بهکار میبرند و غلط است: «شعر وی را [=حسن دهلوی را] حالتی حاصل آمده است که اگرچه به حسب بادیِ نظر آسان مینماید اما در گفتن دشوار است، و لهذا اشعار وی را سهل ممتنع گفتهاند» (بهارستان، ۱۰۶)
#غلط_ننویسیم
🖊@ghalatnanevisim
#اشتباه_نوشتاری_در_فضای_مجازی
✅ می ذارید
✅ من فکر می کردم توی پیجتون فیلم می ذارید
✅که لذت ببریم
✅ آن فالو می کنم شما رو.
❌ شما فقط عكس ميزاريد من فكر ميكردم توي پيجتون فيلم بزاريد ك لذت ببريم،انفالو ميكنمتون
* اون قسمت تهدید آخر جمله، کشت مرا.
#غلط_ننویسیم
#درست_بنویسیم
🖊@ghalatnanevisim
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
حکایت به قلم "ســاده و روان"
📚 باب هفتم : در تاثیر تربیت
🌺 حکایت ۳
💫 یکی از آموزگاران بزرگ، تربیتِ شاهزاده اى را بر عهده داشت، اما در تربیت او بسیار جدی بود به حدی که او را کتک میزد و رنج مى داد. شاهزاده تاب نياورد و نزد پدر شكایت كرد. پادشاه آموزگار را طلبيد و به او گفت: پسران مردم عادی را آنقدر تنبیه و توبیخ نمی کنی كه پسرم را، علتش چيست؟
آموزگار گفت: به اين علت كه همه مردم به طور عموم، بايد سنجيده و پخته سخن گويند و كار شايسته كنند، اما در خصوص پادشاهان متفاوت است. رفتار شاهان دهان به دهان گفته مى شود و همه از آن آگاه مى گردند و براى سخن شاهان اعتبار مى دهند و از آن پيروى مى كنند اما در مورد مردم عادی اینگونه نیست و به كار و سخن ساير مردم، اعتبار نمى دهند.
🔸اگر صد ناپسند آید ز درويش
🔹رفيقانش يكى از صد ندانند
🔸وگر يک بذله گويد پادشاهى
🔹از اقليمى به اقليمى رسانند (۱)
بنابراين بر آموزگار واجب است كه در پاكسازى و رشد اخلاقى شاهزادگان بيش از ساير مردم بكوشد.
🔸هر كه در خُرديش ادب نكنند
🔹در بزرگى فلاح از او برخاست (۲)
🔸چوب تر را چنانكه خواهى پيچ
🔹نشود خشک جز به آتش راست (۳)
پادشاه، پاسخ و تدبير سازنده آموزگار را پسنديد و از او تقدیر نمود. به علاوه او را سرپرست يكى از مقامات كرد.
۱_ اگر پادشاهى تنها يک شوخى بكند، از سرزمینی به سرزمینی ديگر نقل قول می کنند.
۲_ هر که را در کودکی تربیت نکنند در بزرگی نیکو نمی گردد و این صفت از او دور می شود.
۳_ يعنى شاخه تازه را به دلخواه خودت هرگونه مى توانى جهت بده، اما هنگاهی که خشک شد تنها با آتش است که می توان استقامتش را از بین برد.
#غلط_ننویسیم
#حکایات_سعدی
🖊@ghalatnanevisim