eitaa logo
غلط ننویسیم
14.2هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
425 ویدیو
4 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/v257.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ تعارفو بذار کنار. (تعارف رو بذار کنار) ❌ تعارف و بزار کنار. 🖊@ghalatnanevisim
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 حکایت به قلم "ســاده و روان" 📚 باب هشتم : در آداب صحبت 🌺 آداب ۴ 💫 علم برای تقویت دین و ایمان است نه به خاطر جمع آوری مال دنیا 🔸هركه پرهيز و علم و زهد فروخت 🔹خرمنی گرد كرد و پاک بسوخت (۱) ۱_هر کس که خویشتن داری و روحانیت و تقوای خود را اسبابی برای کسب مال کند به مانند این است که تمام هست و نیست خود را یکجا جمع کرده و به آتش کشیده است. ✔نکته: در اینجا (علم) به معنای دانش معنوی و دینی است. اشاره دارد به علم عالمان یا فقیه دینی. 🖊@ghalatnanevisim
شاهنامه خوانی 👇👇👇قسمت دویست و بیست و‌ هشتم👇👇👇 🖊@ghalatnanevisim
-بر ایشان به‌شادی گذر کرد روز...: روزِ آن‌ها (تورانیان) به‌خوشی گذشت. وقتی خورشیدِ جهان‌افروز از پیشِ چشم رفت (و شب شد)، میلِ خواب و استراحت کردند. افراسیاب نیز به بستر رفت. اما تا بخشی از شب گذشت افراسیاب نعره‌ای زد و مانندِ هذیان‌گویی دچارِ تب بر بسترِ خود لرزید. پرستارانِ او به‌سرعت برخاستند و هیاهو و زاری کردند. با خبردار شدنِ کرسیوز از اتفاقِ بدی که در تختِ شاهی افتاده، او به‌شتاب به‌ سراغِ افراسیاب آمد و دید او در راه به خاک افتاده. پس او را در آغوش گرفت و به او گفت: ماجرا را به من بگو. افراسیاب گفت: چیزی نپرس و این زمان با من هیچ حرفی نزن تا عقل‌وهوشم را پیدا کنم. فقط مرا در آغوش بگیر و تنگ نگه دار. کمی که گذشت و افراسیاب هوشیار شد دید اطرافش پر از هیاهو و خروش است. شمع روشن کردند و او بر تخت نشست اما چون درختی لرزان بود. کرسیوز به او گفت: لب باز کن و این قصه‌ی عجیب را تعریف کن. افراسیاب گفت: خوابی که من در این شبِ سیاه دیده‌ام را هیچ کس ندیده و از هیچ پیر و جوانی نیز نشنیده‌ام: در خواب بیابانی پر از مار دیدم. دنیا پر از گردوخاک بود و آسمان پر از عقاب. زمین خشکزارِ ناهمواری بود که گویی هرگز روی آسمان را ندیده. خیمه‌گاهِ من در گوشه‌ای بود و دورتادورِ آن سپاهی از جنگجویانِ دلیر. طوفانی بلند شد و پرچمِ مرا سرنگون کرد و همین‌طور خیمه‌گاهم را، و از هر سو جویی از خون راه افتاد. سرِ بیش از هزار سپاهیِ من از تن جدا شده بود و تنشان بر زمین افتاده. سپاهی از ایران، نیزه‌دار و کمان‌دار، چون باد دمان بودند. میوه‌ی همه‌ی نیزه‌هاشان سرِ سپاهیانِ من بود و بدین‌گونه در کنارِ هر سوارِ ایرانی سری (از سپاهیانِ من بر نیزه) بود. صدهزار سیاه‌پوشِ نیزه‌دار سوی تختِ من تاختند و گردوخاک از جای نشستِ من بلند کردند و مرا دست‌بسته دواندند. هر طرف که خوب نگه کردم کسی از خویشانم پیشم نبود. پهلوانی نامور و پرغرور مرا دوان پیشِ کاوس برد. کاوس چهارزانو بر تختی درخشان چون ماه نشسته بود و چهارده سال بیشتر نداشت. وقتی او مرا دست‌بسته اسیرِ خود دید چون ابری غُرّان فریاد برآورد و مرا با شمشیر به دو نیم کرد. من از دردِ بسیار نالیدم و همین درد و ناله مرا از خواب بیدار کرد. کرسیوز به افراسیاب گفت: این خوابِ شاه چیزی جز آرزوی دوستدارانِ او نیست (یعنی چیزِ نیکی‌ست). تو صاحبِ تاج‌وتختی و همه چیز. بختِ دشمنت هم سرنگون و برگشته است. کسی که بسیار پُردانش است و چندوچوِنِ خوابگزاری را می‌داند باید فراخواند تا این خواب را تعبیر کند -فرزانگانِ بیداردل، اختربینان و دانشمندان. 🖊@ghalatnanevisim
خار و میخك - قسمت ۹.mp3
زمان: حجم: 7.3M
🎙| از الکرامه تا یوم کیپور 🔸پیروزی‌های اولیه امیدوارکننده بودند، اما شرایط کم‌کم تغییر کرد... 🖼 قسمت نهم کتاب خار و میخک، نوشتۀ شهید یحیی سنوار 🖊@ghalatnanevisim
📚عنوان: از زرد تا خاکستری ✍نویسنده: شهرزاد زمانی فروشانی ناشر: انتشارات متخصصان کتاب از زرد تا خاکستری اثر شهرزاد زمانی فروشانی از آن دست کتاب‌هایی‌ست که خوبی و بدی، زشتی و زیبایی و درستی و نادرستی را کنار هم قرار داده و جهان را به‌عنوان ترکیبی مساوی از این‌ها توصیف می‌کند. این کتاب یک مجموعه‌ شعر نیمایی‌ست. 🖊@ghalatnanevisim
🍂سفرنامه ناصر خسرو🍂 🥀قسمت سوم🥀 🖊@ghalatnanevisim 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ 📝سپس از راه انگوری به سمنان رفتم و در روز اول ذی الحجه سال 437 (9 ژوئن 1046) در آنجا ماندم و با اهل علم آشنا شدم مردی به نام علی النسایی بود که به گویش دیلم فارسی صحبت می‌کرد و در حال صحبت می‌گفت: «علی را خوانده‌ام». استاد ابوعلی سینا رحمه الله و لذا از او شنیدم تا بدانم شاگرد ابن سینا بوده است و چون با او مناظره کردم گفت علم کمی دارم. با تمام دانش، دوست دارم با شما اندکی در مورد حساب بخوانم، پس با تعجب بیرون آمدم و گفتم: «او به دیگران چه می آموزد که هیچ نمی داند؟» از بلخ به ری سیصد و پنجاه فرسخ برگشتم از ری تا سواح سی فرسخ و از ری تا اصفهان پنجاه فرسخ و تا امل سی فرسخ و امید کوه دماوند که گنبدی است گویند. و گویند در قله آن چاهی است که نوشدار از آن استخراج می شود و گوگرد نیز گویند و مردانی که بر آن بالا می روند و پوست می برند. گاوها را پر از نوشدار کردند، سپس آنها را از بالای کوه غلتیدند، زیرا در پنجم محرم سال 438 (13 ژوئیه 1046) منطبق بر دهم، راهی برای حمل آنها یافت نشد. در مرداد سال 415 تاریخ پارسیان به سوی قزوین حرکت کردم و به روستای قوها رسیدم که از خشکسالی رنج می برد،به طوری که مانای نان جو را به دو درهم فروختم نهم محرم (26 تیر) و به قزوین رسید که در آن باغ هایی سکنی گزیده بود که به دیوارها محدود نمی شد. یا خارها، پس مانعی برای ورود به آن وجود ندارد، شهر بزرگی با بالکن و بازارهای زیبا، اما آب آن کم است و حاکم آن مردی بود علویان و بیشتر صنعتگران آن در دوازدهم محرم سال 438 (20 ژوئیه 1046) از قزوین خارج شدم و به روستایی به نام خرزویل رفتم. با ما بودیم، برادرم، و یک پسر هندی که با کمی اضافه ما را همراهی می کرد، برادرم به روستا رفت تا از بقالی چیزی بخرد من بقالی هستم، گفتم: «هرچه داری برای ما غریبه و رهگذر است.» بقال خرزویل برای هر فرد در هر کشوری، جایی که از این جور صحبت می کند، پس از خروج از این روستا، از سراشیبی صعب العبور گذشتیم و پس از طی سه لیگ به روستایی به نام الخیر رسیدیم. طارم در هوا گرم بود و درختان زیادی داشت. انار و انجیر که بیشتر آنها وحشی است و از آنجا از رودخانه ای به نام شاه رود گذشتیم که بر آن روستایی بود به نام خندان که در آن شهریار شاهزادگان که از پادشاهان دیلم است مالیات می گیرند رودخانه از آن بیرون می آید، به رودخانه دیگری به نام سپیدرود برخورد می کند، سپس دو رودخانه در شرق کوه های گیلان می گذرد و سپس به دریای آبسکون می ریزد صد نهر به این دریا می ریزد که محیط آن را هزار و دویست فرسخ گویند و در وسط آن جزایری است. پرجمعیت است و این را از خیلی ها شنیده ام و اینک به سفر و آنچه در آن گذشت و از خندان تا شمیران سه فرسنگ بیابان برمی گردم. 🖊@ghalatnanevisim ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دگر گفتی مسافر کیست در راه کسی کو شد ز اصلِ خویش آگاه مسافر آن بود کو بگذرد زود ز خود صافی شود چون آتش از دود سلوکش سیرِ کشفی دان ز امکان سوی واجب به ترکِ شَیْن و نقصان بعکسِ سیرِ اوّل در منازل رود تا گردد او انسانِ کامل 🖊@ghalatnanevisim