eitaa logo
غلط ننویسیم
16.3هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
185 ویدیو
3 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/v257.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
چند جایگزین فارسی علامت ‌                     👈 نشانه علاج                        👈 درمان علی‌البدل                  👈 جانشین علی‌السویه                👈 یکسان علی‌الخصوص           👈 به‌ویژه علی‌حده                   👈 جداگانه عابر                         👈 رهگذر عاجز                        👈 ناتوان عسرت                      👈 سختی عادی                        👈 ساده عاقبت                      👈 سرانجام 🖊@ghalatnanevisim
✍ (هستم، هستی، هست... ) در موارد زیر به‌کار می‌رود: ◻️ به‌عنوان فعل تام و کامل به‌معنی «وجود داشتن»: در این خانه زن هم هست؟ هر کس فکر کند هست. ◻️ به‌عنوان فعل ربط به‌جای —َ م، — ی، است... ، در موارد زیر به‌کار می‌رود: الف) هرگاه قبل از فعل ربطی، برای تأکید بر مسند، واژه‌هایی مانند «که» و «هم» و «نیز» بیاید. ◻️ناصر معلّم است، دانشجو هم هست. ◻️ناصر خوش‌بیان نیز هست. ◻️او پزشک که هست هیچ، نویسنده هم هست. ب) هر گاه بخواهیم صیغه‌ای از فعل «بودن» را با حرف ربط به یکی از صورت‌های (—َ م، — ی، است... ) ربط دهیم: ◻️ایرانیان میهمان‌نواز بوده و هستند. ◻️من به خواندن داستان علاقه‌مند بوده و هستم. ج) هرگاه واژهٔ قبل از فعل ربط به واکه (مصوت) ختم شود، این گرایش وجود دارد که به‌جای صیغه‌های گروه اول از گروه دوم استفاده شود: ◻️ما دانشجوییم/ ما دانشجو هستیم. ◻️من ایرانی‌ام/ من ایرانی هستم. اما اگر قبل از «است» واکه وجود داشته باشد، «اَ» از آغاز آن حذف می‌شود: ◻️مگر او هم دانشجوست. او هم ایرانی‌ست؟ د) گاهی بدون هیچ دلیل خاصی به‌جای گروه اول از گروه دوم استفاده می‌شود: ◻️پدرتان در منزل هستند؟ = ... در منزل‌اند؟ ✅ طباطبایی، علاءالدین، فرهنگ توصیفی دستور زبان فارسی، چاپ اوّل، تهران: فرهنگ معاصر، ۱۳۹۵، ص ۶۵ تا ۶۶. 🖊@ghalatnanevisim
🔹ناویراسته مرکز دیسپاچینگ ( راهبری ) برق شمالغرب کشور با اعتبار هزینه شده ۱۳۰ میلیارد تومان امروز در دومین روز از سفر استانی رئیس جمهور به آذربایجان شرقی به بهره برداری رسید. 🔹ویراسته مرکز راهبری (دیسپاچینگ) برق شمال‌غرب کشور با اعتبار هزینه شده ۱۳۰ میلیارد تومان در دومین روز از سفر استانی رئیس جمهور به آذربایجان شرقی به بهره‌برداری رسید. 🔸نکته در چنین مواردی بهتر است اولویت را به واژۀ جایگزین فارسی بدهیم و واژۀ غیرفارسی را در پرانتز بنویسیم. 🖊@ghalatnanevisim
✅ تعارفو بذار کنار. (تعارف رو بذار کنار) ❌ تعارف و بزار کنار. 🖊@ghalatnanevisim
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 حکایت به قلم "ســاده و روان" 📚 باب هشتم : در آداب صحبت 🌺 آداب ۴ 💫 علم برای تقویت دین و ایمان است نه به خاطر جمع آوری مال دنیا 🔸هركه پرهيز و علم و زهد فروخت 🔹خرمنی گرد كرد و پاک بسوخت (۱) ۱_هر کس که خویشتن داری و روحانیت و تقوای خود را اسبابی برای کسب مال کند به مانند این است که تمام هست و نیست خود را یکجا جمع کرده و به آتش کشیده است. ✔نکته: در اینجا (علم) به معنای دانش معنوی و دینی است. اشاره دارد به علم عالمان یا فقیه دینی. 🖊@ghalatnanevisim
شاهنامه خوانی 👇👇👇قسمت دویست و بیست و‌ هشتم👇👇👇 🖊@ghalatnanevisim
-بر ایشان به‌شادی گذر کرد روز...: روزِ آن‌ها (تورانیان) به‌خوشی گذشت. وقتی خورشیدِ جهان‌افروز از پیشِ چشم رفت (و شب شد)، میلِ خواب و استراحت کردند. افراسیاب نیز به بستر رفت. اما تا بخشی از شب گذشت افراسیاب نعره‌ای زد و مانندِ هذیان‌گویی دچارِ تب بر بسترِ خود لرزید. پرستارانِ او به‌سرعت برخاستند و هیاهو و زاری کردند. با خبردار شدنِ کرسیوز از اتفاقِ بدی که در تختِ شاهی افتاده، او به‌شتاب به‌ سراغِ افراسیاب آمد و دید او در راه به خاک افتاده. پس او را در آغوش گرفت و به او گفت: ماجرا را به من بگو. افراسیاب گفت: چیزی نپرس و این زمان با من هیچ حرفی نزن تا عقل‌وهوشم را پیدا کنم. فقط مرا در آغوش بگیر و تنگ نگه دار. کمی که گذشت و افراسیاب هوشیار شد دید اطرافش پر از هیاهو و خروش است. شمع روشن کردند و او بر تخت نشست اما چون درختی لرزان بود. کرسیوز به او گفت: لب باز کن و این قصه‌ی عجیب را تعریف کن. افراسیاب گفت: خوابی که من در این شبِ سیاه دیده‌ام را هیچ کس ندیده و از هیچ پیر و جوانی نیز نشنیده‌ام: در خواب بیابانی پر از مار دیدم. دنیا پر از گردوخاک بود و آسمان پر از عقاب. زمین خشکزارِ ناهمواری بود که گویی هرگز روی آسمان را ندیده. خیمه‌گاهِ من در گوشه‌ای بود و دورتادورِ آن سپاهی از جنگجویانِ دلیر. طوفانی بلند شد و پرچمِ مرا سرنگون کرد و همین‌طور خیمه‌گاهم را، و از هر سو جویی از خون راه افتاد. سرِ بیش از هزار سپاهیِ من از تن جدا شده بود و تنشان بر زمین افتاده. سپاهی از ایران، نیزه‌دار و کمان‌دار، چون باد دمان بودند. میوه‌ی همه‌ی نیزه‌هاشان سرِ سپاهیانِ من بود و بدین‌گونه در کنارِ هر سوارِ ایرانی سری (از سپاهیانِ من بر نیزه) بود. صدهزار سیاه‌پوشِ نیزه‌دار سوی تختِ من تاختند و گردوخاک از جای نشستِ من بلند کردند و مرا دست‌بسته دواندند. هر طرف که خوب نگه کردم کسی از خویشانم پیشم نبود. پهلوانی نامور و پرغرور مرا دوان پیشِ کاوس برد. کاوس چهارزانو بر تختی درخشان چون ماه نشسته بود و چهارده سال بیشتر نداشت. وقتی او مرا دست‌بسته اسیرِ خود دید چون ابری غُرّان فریاد برآورد و مرا با شمشیر به دو نیم کرد. من از دردِ بسیار نالیدم و همین درد و ناله مرا از خواب بیدار کرد. کرسیوز به افراسیاب گفت: این خوابِ شاه چیزی جز آرزوی دوستدارانِ او نیست (یعنی چیزِ نیکی‌ست). تو صاحبِ تاج‌وتختی و همه چیز. بختِ دشمنت هم سرنگون و برگشته است. کسی که بسیار پُردانش است و چندوچوِنِ خوابگزاری را می‌داند باید فراخواند تا این خواب را تعبیر کند -فرزانگانِ بیداردل، اختربینان و دانشمندان. 🖊@ghalatnanevisim
4_5931394451896271510.mp3
1.23M
(بخش ۱۰۹) (بخش ۲۵) گفتار اندر خواب دیدنِ افراسیاب 🖊@ghalatnanevisim
خار و میخك - قسمت ۹.mp3
7.3M
🎙| از الکرامه تا یوم کیپور 🔸پیروزی‌های اولیه امیدوارکننده بودند، اما شرایط کم‌کم تغییر کرد... 🖼 قسمت نهم کتاب خار و میخک، نوشتۀ شهید یحیی سنوار 🖊@ghalatnanevisim
📚عنوان: از زرد تا خاکستری ✍نویسنده: شهرزاد زمانی فروشانی ناشر: انتشارات متخصصان کتاب از زرد تا خاکستری اثر شهرزاد زمانی فروشانی از آن دست کتاب‌هایی‌ست که خوبی و بدی، زشتی و زیبایی و درستی و نادرستی را کنار هم قرار داده و جهان را به‌عنوان ترکیبی مساوی از این‌ها توصیف می‌کند. این کتاب یک مجموعه‌ شعر نیمایی‌ست. 🖊@ghalatnanevisim
🍂سفرنامه ناصر خسرو🍂 🥀قسمت سوم🥀 🖊@ghalatnanevisim 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ 📝سپس از راه انگوری به سمنان رفتم و در روز اول ذی الحجه سال 437 (9 ژوئن 1046) در آنجا ماندم و با اهل علم آشنا شدم مردی به نام علی النسایی بود که به گویش دیلم فارسی صحبت می‌کرد و در حال صحبت می‌گفت: «علی را خوانده‌ام». استاد ابوعلی سینا رحمه الله و لذا از او شنیدم تا بدانم شاگرد ابن سینا بوده است و چون با او مناظره کردم گفت علم کمی دارم. با تمام دانش، دوست دارم با شما اندکی در مورد حساب بخوانم، پس با تعجب بیرون آمدم و گفتم: «او به دیگران چه می آموزد که هیچ نمی داند؟» از بلخ به ری سیصد و پنجاه فرسخ برگشتم از ری تا سواح سی فرسخ و از ری تا اصفهان پنجاه فرسخ و تا امل سی فرسخ و امید کوه دماوند که گنبدی است گویند. و گویند در قله آن چاهی است که نوشدار از آن استخراج می شود و گوگرد نیز گویند و مردانی که بر آن بالا می روند و پوست می برند. گاوها را پر از نوشدار کردند، سپس آنها را از بالای کوه غلتیدند، زیرا در پنجم محرم سال 438 (13 ژوئیه 1046) منطبق بر دهم، راهی برای حمل آنها یافت نشد. در مرداد سال 415 تاریخ پارسیان به سوی قزوین حرکت کردم و به روستای قوها رسیدم که از خشکسالی رنج می برد،به طوری که مانای نان جو را به دو درهم فروختم نهم محرم (26 تیر) و به قزوین رسید که در آن باغ هایی سکنی گزیده بود که به دیوارها محدود نمی شد. یا خارها، پس مانعی برای ورود به آن وجود ندارد، شهر بزرگی با بالکن و بازارهای زیبا، اما آب آن کم است و حاکم آن مردی بود علویان و بیشتر صنعتگران آن در دوازدهم محرم سال 438 (20 ژوئیه 1046) از قزوین خارج شدم و به روستایی به نام خرزویل رفتم. با ما بودیم، برادرم، و یک پسر هندی که با کمی اضافه ما را همراهی می کرد، برادرم به روستا رفت تا از بقالی چیزی بخرد من بقالی هستم، گفتم: «هرچه داری برای ما غریبه و رهگذر است.» بقال خرزویل برای هر فرد در هر کشوری، جایی که از این جور صحبت می کند، پس از خروج از این روستا، از سراشیبی صعب العبور گذشتیم و پس از طی سه لیگ به روستایی به نام الخیر رسیدیم. طارم در هوا گرم بود و درختان زیادی داشت. انار و انجیر که بیشتر آنها وحشی است و از آنجا از رودخانه ای به نام شاه رود گذشتیم که بر آن روستایی بود به نام خندان که در آن شهریار شاهزادگان که از پادشاهان دیلم است مالیات می گیرند رودخانه از آن بیرون می آید، به رودخانه دیگری به نام سپیدرود برخورد می کند، سپس دو رودخانه در شرق کوه های گیلان می گذرد و سپس به دریای آبسکون می ریزد صد نهر به این دریا می ریزد که محیط آن را هزار و دویست فرسخ گویند و در وسط آن جزایری است. پرجمعیت است و این را از خیلی ها شنیده ام و اینک به سفر و آنچه در آن گذشت و از خندان تا شمیران سه فرسنگ بیابان برمی گردم. 🖊@ghalatnanevisim ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دگر گفتی مسافر کیست در راه کسی کو شد ز اصلِ خویش آگاه مسافر آن بود کو بگذرد زود ز خود صافی شود چون آتش از دود سلوکش سیرِ کشفی دان ز امکان سوی واجب به ترکِ شَیْن و نقصان بعکسِ سیرِ اوّل در منازل رود تا گردد او انسانِ کامل 🖊@ghalatnanevisim
فارسی برای واژگان بیگانه: ✅ آبونه (abonné): مشترک، هم‌بست؛ ✅ آتلیه (atelier ): کارگاه؛ ✅ آتو (atout): برگ برنده، بخت و توفیق، اقبال؛ ✅ آرتیکل (article): مقاله؛ ✅ آرشیو (archive): بایگانی، جای نگهداری اسناد؛ ✅ آژانس (agence): دفتر نمایندگی، دفتر خدمات، دفتر معاملات، خبرگزاری. ویراستاری و درست‌نویسی، ذوالفقاری، چاپ سوم، تهران: نشر علم، ۱۳۹۲، ص ۳۱۲. 🖊@ghalatnanevisim
چند جایگزین فارسی شانس             👈بخت شجاعت          👈دلیری صداقت           👈راستگویی سمبل             👈 نماد سهم               👈بهره شغل               👈پیشه فوروارد          👈بازنشر 🖊@ghalatnanevisim
✅ تفکر (اندیشیدن) ❌ تفکر کردن و اندیشیدن * "تفکر"، خودش، مصدری است عربی از باب "تفعل" به معنی "اندیشیدن". بنابراین افزودن مصدر "کردن" به آن درست نیست. به علاوه، تفکر همان اندیشیدن است و بنابراین آوردن هر دوی آن ها با حرف ربطِ "و" در کنار هم درست نیست. (در واقع اضافه گویی و زیاده روی در کلام است.) *شنیده شده در یک برنامه تلویزیونی 🖊@ghalatnanevisim
درود بر شما. ما تا حالا مطالب شما رو با نام خودتون در گروههای مختلف به اشتراک میذاشتیم. اما الان متاسفانه مطالبتون در حد و اندازه ای نیست که این کار رو بکنیم. کیفیت و بار محتوایی مطالبتون خیلی افت کرده. الان بیشتر پستهای تبلیغاتی میذارید تا آموزشی! دلیلش رو میشه بفرمایید؟! آیا مدیریت کانال عوض شده یا دلایل دیگه ای داره؟ ▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ ✍درود مطالب به همان کیفیت و شیوه پیش می رود و تبلیغات هم از ابتدا بوده و برای حیات کانال ضروری است شما و سایر مخاطبین کانال نیز با تبلیغات عضو کانال شدید، پس ناچار به تبلیغات هستیم ولی اگر تبلیغات مشکلی داشت می توانید به کانال تبلیغاتی قاصدک مراجعه کنید، امیدواریم مطالب کانال همچنان مفید باشد. با تشکر 🖊@ghalatnanevisim
پرسش👇 سازوکار صحیح است یا سازکار؟ پاسخ👇 «ساز» در اینجا به معنای «سامان» و «نظم‌ و ترتیب» و برابر فارسی «مکانیسم» است. «ساز» در فارسی کهن معناهای دیگری هم داشته‌ است که یکی از آن‌ها «ابزار» و «آلت» بوده‌ا ست. از این کلمه واژه‌های مرکبی مانند  «سازوُبرگ» و «سازوکار» ساخته شده‌ است. 🔹برخی همچون ناصر نبکوبخت در کتاب «مبانی درست‌نویسی زبان فارسی معیار» معتقدند که «سازِکار» درست است. 🔹فرهنگستان در کتاب «فرهنگ املایی خط فارسی» سازوکار را آورد‌ه‌ است. 🖊@ghalatnanevisim
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 حکایت به قلم "ســاده و روان" 📚 باب هشتم : در آداب صحبت 🌺 آداب ۵ 💫 عالِمی که پارسا و پاک نباشد همانند نابینایی است که با خود چراغ حمل می کند. 🔸بی فائده هر که عمر درباخت 🔹چیزی نخرید و زر بینداخت (۱) ۱_ آن که عمرش را بیهوده سپری و تمام شد، مانند کسی است که اموالش ماند و چیزی به دست نیاورد (از آن استفاده ای نکرد)   🖊@ghalatnanevisim
شاهنامه خوانی 👇👇👇قسمت دویست و بیست و‌ نهم👇👇👇 🖊@ghalatnanevisim
-هر آن کس کَزین دانش آگاه بود...: همه‌ی کسانی که دانشی درباره‌ی این کار (خوابگزاری) داشتند، چه آن‌ها که در دربار بودند، چه آن‌ها که در جاهای دیگر، در دربار شاه جمع شدند که ببیند برای چه فراخوانده شده‌اند. افراسیاب آن‌ها را درخورِ مقامشان جای داد و از هر دری با آن‌ها حرف زد و با آن فرزانگانِ نامدار گفت که: ای پاک‌دلانِ دانای خجسته اگر این خواب و حرف‌هایم را مستقیم یا غیرمستقیم از زبانِ کسی بشنوم، سر بر تنِ هیچ یک از شما باقی نخواهم گذاشت -اگر حرف‌های من بر زبانِ کسی جاری شود. سپس برای دور کردنِ ترس از آن‌ها بی‌نهایت طلا و نقره به آن‌ها داد و (سرانجام) خوابش را برایشان تعریف کرد. فرزانگان با شنیدنِ خواب (چون تعبیرِ آن بد بود) ترسیدند و از شاه امان خواستند که: تا شاه به ما قول نداده و با ما عهد نبسته، تعبیرِ این خواب را نخواهیم گفت. درباره‌ی این خواب هر چه می‌دانیم خواهیم گفت به‌شرطی که شاه هم به‌داد و انصاف با ما رفتار کند. افراسیاب قول داد که بدیِ تعبیرِ خواب را پای آن‌ها ننویسد. پس سخنگویی بسیاردانا که سخن‌های نغز می‌توانست بزند گفت: رازِ خوابِ شاه را اکنون بر او می‌گشایم. -گران: سنگین، بزرگ -بر آن طالعش‌بر گُسی کرد شاه / که این بوم گردد به مابر تباه: اشاره به طالعِ سیاوش که در سرزمینِ توران کُشته خواهد شد و به‌دنبالِ آن، جنگ‌های طولانی‌ای خواهد بود که منجر به کشته‌شدنِ افراسیاب خواهد شد. -دیبه: ابریشمِ سرخ، در اینجا مایه‌ی تشبیه برای خون -ز ترکان نماند کسی پارسا: درصورتِ جنگ با سیاوش حتی مردانِ دین -که مانندِ زنان و کودکان و کشاورزان هیچ گاه وقتِ جنگ در آن حضور نداشتند- نیز از آسیبِ آن دور نخواهند ماند. -غمی: خسته، فرسوده، و در چند بیت بعد، غمگین -ز بهر: به‌سبب -کاستی: کج‌اندیشی، کج‌رفتاری -جهانداراگر مرغ گردد بِپر / بر این چرخِ گردان نیابد گذر: اگر در جنگ افراسیاب سیاوش را بکشد، حتی اگر مرغی تیزپرواز هم باشد از دستِ کین‌خواهانِ سیاوش از آسمان به جایی نخواهد توانست برود (گرفتارِ تقدیر خواهد شد و بالاخره، اسیر و کشته). -گذر کردنِ سپهر: گذشتِ زمانه، تقدیر -شتاب کردن: عجله کردن -برآسودن از گفت‌وگوی: کوتاه شدنِ حرف‌وحدیث و جنگ‌وجدل، کنایه از صلح -کارزار: جنگ -منوچهر گیتی ببخشید راست...: (افراسیاب که از خواب و تعبیرِ آن هراسان است می‌گوید: اگر من به جنگ نروم نه من توسط سیاوش کشته خواهم شد و نه سیاوش کشته خواهد شد، که پدرش به‌کین‌خواهیِ او بخواهد مرا بکشد، و سپس در توجیه می‌گوید:) منوچهر [درواقع فریدون] زمین را به‌عدالت تقسیم کرد ولی از سهمِ خود هم نگذشت؛ و من هم حالا از آن سهم می‌گذرم (و به آن دست‌درازی نمی‌کنم) بل که این بلاها به‌خوبی بگذرد و این آتشِ جنگ میان دو کشورِ ایران و توران با آب فروبنشیند (یا دو چشمِ پرآتشِ من با گریستن در این حال آرام گیرند). اگر با صرفِ گنج و مال سرنوشتِ روزگار را تغییر دهم، تقدیر مرا در رنج نخواهد خواست. تقدیر همان است که خدا خواسته و آن‌گونه می‌توان دوباره رویید که خدا کِشته است. 🖊@ghalatnanevisim
خار و میخك - قسمته ۱۰.mp3
9.81M
🎙| شکستن بندها 🔸در اعماق تاریک‌ترین زندان‌ها، گروهی از زندانیان با شکنجه‌های وحشیانه روبه‌رو می‌شوند، اما روحیۀ آن‌ها هرگز شکسته نمی‌شود... 🖼 قسمت دهم کتاب خار و میخک، نوشتۀ شهید یحیی سنوار 🖊@ghalatnanevisim
📚عنوان: قلمرو قلم های ما ✍نویسنده: منیره سادات امامی ناشر: نشر مانیان منیره سادات امامی در کتاب قلمرو قلم‌های ما متناسب با طراحی‌های پارمیدا سروندی به سرایش شعر پرداخته و درواقع‌ از آثار او الهام گرفته است. آشنایی شاعر مجموعه‌ی حاضر با آثار خانم سروندی، از علاقه‌ی او به دنبال‌کردن طراحی لباس‌های خاص نشئت می‌گیرد. منیره سادات امامی می‌گوید: آثار این هنرمند تلفیقی از طراحی لباس و مفاهیم رازآلود بود؛ یعنی همان هنر و طراحیِ مفهومی که من همیشه به‌دنبالش بودم. با مشاهده‌ی تصاویر او، واژه‌ها در ذهنم صف می‌کشیدند و از قلمم بر روی کاغذ تراوش می‌کردند. 🖊@ghalatnanevisim
🍂سفرنامه ناصر خسرو🍂 🥀قسمت چهارم🥀 🖊@ghalatnanevisim 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ 📝تمام آن صخره ای و شمران کصبای ایالت طارم است و در حاشیه شهر قلعه ای مرتفع است که بر روی صخره ای محکم ساخته شده است که در وسط آن کانالی حفر شده است که به ساحل می رسد نهر و از آن آب بیرون می کشند و به قلعه می برند و هزار مرد برگزیده از پسران بزرگان ایالت در آنجا ساکن می شوند که هیچ کس به بیراهه نرود و گویند که این شاهزاده قلعه های زیادی در ایالت دیلم دارد و عدالت و امنیت در آنجا برقرار است و هیچ کس نمی تواند چیزی را از دیگران غصب کند مسجد جمعه و کفشهایشان را بیرون می گذارند تا کسی نگیرد و این شاهزاده نامش را اینگونه می نویسد: مرزبان دیلم، گیل گیلان ابوصالح. بنده ام امیرالمؤمنین(ع) است و نامش جاستین ابراهیم است، مردی نیکوکار از دربند را دیدم که نامش ابوالفضل بن علی فیلسوف بود. با هم مناظره کردیم و او از من پرسید که چرا تصمیم گرفتم، گفت: «می خواهم در بازگشت از کنار ما رد شوی». ششم در بیست و یکم محرم (3 مرداد 1046) از شمیران خارج شدم و در روز چهاردهم صفر (31 مرداد) به شهر سراب رسیدم. روز شانزدهم (23 مرداد) آن را ترک کردم، سپس از سعیدآباد گذشتم و در بیستم صفر 438 (27 مرداد 1046) به تبریز رسیدم و آن هم در پنجم ماه یور، ماه باستانی تبریز قصبه ایالت آذربایجان که شهری پرجمعیت است اندازه گرفتم و هر کدام یک هزار و چهارصد پا بود. دوله و شرف الایمان ابومنصور و حسودان بن محمد مولی امیرالمؤمنین علیه السلام به من گفتند که شب پنجشنبه هفدهم ربیع الاول 434 (5 دسامبر 1042) در روزهای روشن پس از شام زمین لرزید و قسمتی از شهر ویران شد، اما گفته شده است که در آن جا چهل هزار نفر کشته شدند زمان و در تبریز شاعری به نام قطران را دیدم که شعر می گفت. او زیبا بود، اما به زبان فارسی مسلط نبود، او با مجموعه های منجیک و الدقیقی از من دیدن کرد و از من در مورد معانی که در آن گیج شده بودم، پرسید و در حالی که او می نوشت آنچه را که گفتم، در روز چهاردهم ربیع الاول (19 شهریور) با گروهی از لشکر شاهزاده و حسودان به راه افتادیم خوی و از آنجا با همراهی قاصدی به سوی بر کری حرکت کردیم و از خوی تا برکازی سی فرسنگ که به آن رسیدیم. دوازدهم جمادی الاول (16 آبان) و از آنجا به وان رفتیم و سپس گوشت خوک را در بازار آن فروختیم و زنان و مردانش جلوی مغازه ها می نشستند و بی شرمانه می نوشیدند در آنجا در هجدهم جمادی الاول (22 نوامبر) در مرز بین کشورهای مسلمان و ارمنی به شهر احلات رسیدیم و بین برکاری نوزده فرسخ است و بر آن شاهزاده ای است به نام نصرالدوله بیش از صد نفر و پسران بسیار دارد که به هر یک از آنان ولایتی داده شد و به سه زبان عربی و فارسی و فارسی تکلم می کنند. به نظر من به این دلیل به آن احلات می گفتند و معامله در آنجا به سکه های مسی بود و لیره آنها در بیستم جمادی الاول (24 آبان) بود و پیاده شدیم در رباط کاروانسرای برف می بارید و در قسمتی از جاده خیلی سرد بود. عمداً تا مسافران در روزهای برف و مه راه آن را طی کنند، به شهر بتلیس رسیدیم که در دره ای قرار دارد، بنابر آنچه به ما می گویند کسانی هستند که در یک سال سیصد و چهارصد کوزه عسل درست می کنند و ما آن را ترک کردیم و قلعه ای را دیدیم. آن را ایست و نگاه کن و آن را گذاشتیم به جایی که مسجدی است که می گویند اویس القرنی ساخته، خدا روحش را تقدیس کند، دیدم مردم در مرزهایش کوه را طواف می کنند و بریده می شوند درختانی که شبیه سرو بودند، پرسیدم با آن‌ها چه می‌کنی، گفتند: «یک سر درخت را در آتش می‌گذاریم و این قیر از سر دیگرش بیرون می‌آید در ظروف بگذار و به طرفین و این حالات که بعد از اهلت ذکر شد، حمل کن و ما در اینجا خلاصه کردیم. 🖊@ghalatnanevisim ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا