⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️
📝تمام آن صخره ای و شمران کصبای ایالت طارم است و در حاشیه شهر قلعه ای مرتفع است که بر روی صخره ای محکم ساخته شده است که در وسط آن کانالی حفر شده است که به ساحل می رسد نهر و از آن آب بیرون می کشند و به قلعه می برند و هزار مرد برگزیده از پسران بزرگان ایالت در آنجا ساکن می شوند که هیچ کس به بیراهه نرود و گویند که این شاهزاده قلعه های زیادی در ایالت دیلم دارد و عدالت و امنیت در آنجا برقرار است و هیچ کس نمی تواند چیزی را از دیگران غصب کند مسجد جمعه و کفشهایشان را بیرون می گذارند تا کسی نگیرد و این شاهزاده نامش را اینگونه می نویسد: مرزبان دیلم، گیل گیلان ابوصالح.
بنده ام امیرالمؤمنین(ع) است و نامش جاستین ابراهیم است، مردی نیکوکار از دربند را دیدم که نامش ابوالفضل بن علی فیلسوف بود. با هم مناظره کردیم و او از من پرسید که چرا تصمیم گرفتم، گفت: «می خواهم در بازگشت از کنار ما رد شوی». ششم در بیست و یکم محرم (3 مرداد 1046) از شمیران خارج شدم و در روز چهاردهم صفر (31 مرداد) به شهر سراب رسیدم. روز شانزدهم (23 مرداد) آن را ترک کردم، سپس از سعیدآباد گذشتم و در بیستم صفر 438 (27 مرداد 1046) به تبریز رسیدم و آن هم در پنجم ماه یور، ماه باستانی تبریز قصبه ایالت آذربایجان که شهری پرجمعیت است اندازه گرفتم و هر کدام یک هزار و چهارصد پا بود. دوله و شرف الایمان ابومنصور و حسودان بن محمد مولی امیرالمؤمنین علیه السلام به من گفتند که شب پنجشنبه هفدهم
ربیع الاول 434 (5 دسامبر 1042) در روزهای روشن پس از شام زمین لرزید و قسمتی از شهر ویران شد، اما گفته شده است که در آن جا چهل هزار نفر کشته شدند زمان و در تبریز شاعری به نام قطران را دیدم که شعر می گفت.
او زیبا بود، اما به زبان فارسی مسلط نبود، او با مجموعه های منجیک و الدقیقی از من دیدن کرد و از من در مورد معانی که در آن گیج شده بودم، پرسید و در حالی که او می نوشت آنچه را که گفتم، در روز چهاردهم ربیع الاول (19 شهریور) با گروهی از لشکر شاهزاده و حسودان به راه افتادیم خوی و از آنجا با همراهی قاصدی به سوی بر کری حرکت کردیم و از خوی تا برکازی سی فرسنگ که به آن رسیدیم. دوازدهم جمادی الاول (16 آبان) و از آنجا به وان رفتیم و سپس گوشت خوک را در بازار آن فروختیم و زنان و مردانش جلوی مغازه ها می نشستند و بی شرمانه می نوشیدند در آنجا در هجدهم جمادی الاول (22 نوامبر) در مرز بین کشورهای مسلمان و ارمنی به شهر احلات رسیدیم
و بین برکاری نوزده فرسخ است و بر آن شاهزاده ای است به نام نصرالدوله بیش از صد نفر و پسران بسیار دارد که به هر یک از آنان ولایتی داده شد و به سه زبان عربی و فارسی و فارسی تکلم می کنند. به نظر من به این دلیل به آن احلات می گفتند و معامله در آنجا به سکه های مسی بود و لیره آنها در بیستم جمادی الاول (24 آبان) بود و پیاده شدیم در رباط کاروانسرای برف می بارید و در قسمتی از جاده خیلی سرد بود. عمداً تا مسافران در روزهای برف و مه راه آن را طی کنند، به شهر بتلیس رسیدیم که در دره ای قرار دارد، بنابر آنچه به ما می گویند کسانی هستند که در یک سال سیصد و چهارصد کوزه عسل درست می کنند و ما آن را ترک کردیم و قلعه ای را دیدیم.
آن را ایست و نگاه کن و آن را گذاشتیم به جایی که مسجدی است که می گویند اویس القرنی ساخته، خدا روحش را تقدیس کند، دیدم مردم در مرزهایش کوه را طواف می کنند و بریده می شوند درختانی که شبیه سرو بودند، پرسیدم با آنها چه میکنی، گفتند: «یک سر درخت را در آتش میگذاریم و این قیر از سر دیگرش بیرون میآید در ظروف بگذار و به طرفین و این حالات که بعد از اهلت ذکر شد، حمل کن و ما در اینجا خلاصه کردیم.
#غلط_ننویسیم
#سفر_نامه
🖊@ghalatnanevisim
⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️
ای لفظ ترا لؤلؤی لالالالا
وی کار قد سرو خرامت بالا
گفتی که نکو کنم چو عارض حالت
حالم چو شکنج زلف کردی حالا
#شعر #خواجوی_کرمانی
#غلط_ننویسیم
🖊@ghalatnanevisim
#فاصلهگذاری
✅ فاصلهگذاریِ «بی»:
پیشوندِ نفیِ «بی» + اسم، صفت میسازد و نیمفاصله میشود:بیقرار، بیمصرف، بیکران، بیحیا، بیشعور، بیسروپا، بیاصلونسب، بیپدرمادر، بیهمهچیز، بیشیلهپیله.
✅ پیشوندِ بِلا (از عربی: بِ + لا) و بهمعنای «بدونِ»، «فاقدِ» و «بی» است.
بِلا + اسم، صفت/ قید میسازد و بیفاصله نوشته میشود: بلااثر، بلااجر، بلااستثنا، بلااستفاده، بلااشتباه، بلاتردید، بلاتشبیه، بلاتکلیف، بلاثمر، بلاجهت، بلاشبهه، بلاشرط، بلاشک، بلاعوض، بلافاصله، بلافایده، بلافصل، بلامانع، بلامحل، بلامنازع، بلانسبت، بلاواسطه.
✅ فاصلهگذاریِ «به»: بای زینت ← چسبیده: بروم، دست بکشم، بگفتم.
#غلط_ننویسیم
🖊@ghalatnanevisim
چند جایگزین فارسی
غلبه 👈چیرگی
غلیان 👈جوشش
غنی 👈بینیاز، دارنده
غیظ 👈خشم
غبن 👈زیان
غائله 👈آشوب
غوغا 👈هیاهو، هنگامه
#غلط_ننویسیم
#جایگزینی
🖊@ghalatnanevisim
👈 ناویراسته
در این دیدار دو طرف بر استفاده از ظرفیت بالای همکاریهای دوجانبه برای بهبود روابط سیاسی و فرهنگی و اقتصادی تاکید کردند.
👈 ویراسته
در این دیدار، دو طرف بر استفاده از ظرفیت زیاد همکاریهای دوجانبه برای بهبود روابط سیاسی، فرهنگی و اقتصادی تأکید کردند.
👈 نکته
تعابیر کلیشهای فراوانی داریم که بهویژه در زبان رسانه، بسامد زیادی دارد. این تعابیر و واژهها در جای خود و به معنای واقعی خود به کار نمیرود. یکی از آنها واژۀ «بالا» است.
#غلط_ننویسیم
#نکته_ویرایشی
🖊@ghalatnanevisim
#اشتباه_نوشتاری_در_فضای_مجازی
✅ ... و موانع فراروی ...
❌ بررسی چالش ها و موانع ها فراروی کاربست کلاسی ارزشیابی کیفی— توصیفی"
* "موانع"، خودش جمع است و بنابراین، جمع بستن آن درست نیست.
#غلط_ننویسیم
#درست_بنویسیم
🖊@ghalatnanevisim
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
حکایت به قلم "ســاده و روان"
📚 باب هشتم : در آداب صحبت
🌺 آداب ۶
💫 پیشرفت یک کشور در سایه دانش خردمندان موجب می شود و زیبایی یک دین با رفتار دینداران واقعی. سیاستمداران به مشورت خردمندان بیشتر نیاز دارند تا خردمندان به حکومت.
🔸پندی اگر بشنوی ای پادشاه
🔹در همه عالم به از این پند نیست
🔸جز به خردمند، مفرما عمل
🔹گر چه عمل، کار خردمند نیست (۱)
۱_ ای پادشاه ! پندی به تو می گویم که در عالم بهتر از این نخواهی یافت. اگر چه مسئولیت های حکومتی وظیفه دانشمندان و خردمندان نیست، اما برای پیشرفت مملکت، تنها از خردمندان استفاده کن.
#غلط_ننویسیم
#حکایات_سعدی
🖊@ghalatnanevisim
#توضیحات
-پرستنده: ستایشکنان
-با کلاه: افرادِ ممتاز و مسئولانِ سطحِ بالای حکومت کلاه بر سر داشتهاند و در اینجا "با کلاه آمدند" یا اشاره به آمدنِ این افراد است یا کنایه از با احترام و خدمتگزاری آمدن.
-انجمن: جمع، و در چند بیت پایینتر، سپاه
-کارآزموده: باتجربه
-رَد: بزرگ، دلیر
-بَر: میوه، حاصل
-بسی شارستان گشت بیمارستان: (افراسیاب در بیانِ افتخاراتِ خود میگوید:) چه بسیار شهرها که دراثرِ جنگاوریهای من تبدیل به بیمارستانی از زخمیان شد.
-ز بیدادیِ شهریارِ جهان / همه نیکویها شود در نهان: دراثرِ بیداد و بیعدالتیِ شاهان کارهای نیک و برکت از جهان میرود. اعتقادی که در شاهنامه بسیار دیده میشود.
-به هنگام: سرِ وقت
-ببُرد: بریده شود.
-نخچیر: شکارِ کوهی (و نیز مطلقاً شکار، و همینطور شکار کردن)
-ندارد به نافهاندرون بوی٘ مُشک: مشک هم در نافهی آهو بوی خوش ندارد.
-کاستی: نقصان، مشکل
-بازآوردن: زنده کردن
-ناز: آسایش
-نباید که مرگ آید از ناگهان: مبادا که (این خوبیها را انجام نداده) ناگهان مرگ از راه برسد.
-بهر: بهره؛ یکسوم از چیزی
-از ایران و توران سرای من است: ایران و توران هر دو خانهی من هستند.
-باژ: باجوخراج
-همداستان: موافق
-داستان: نامه، شرحِ ماجرا، پیشنهاد
-چیز: هدیه، گنج
-یکبهیک: یکییکی، همگی
-رهی: بنده
#غلط_ننویسیم
#شاهنامه_خوانی
🖊@ghalatnanevisim