eitaa logo
غلط ننویسیم
16هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
214 ویدیو
3 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/v257.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
*چگونه توانایی خود را در داستان نویسی افزایش دهیم؟* شطرنج‌بازهایی که می‌خواهند توانایی‌ها و امتیازهای خود را در این کار افزایش دهند هر روز مدتی یکسری کارها را تمرین می‌کنند. این تمرین‌ها طوری طراحی شده که مهارت و آگاهی آنها را در به کارگیری شگردهای بازی شطرنج زیادتر می‌کند. رقصندگان هم به طور مرتب ساعت‌ها تمرین می‌کنند. نیروهای رزمنده حرفه‌ای نیز تمرین های بی‌امان و طاقت فرسا می‌کنند تا همه چیز ملکه ذهنشان شود و به طور خودکار انجامش دهند. این خط را همین طور ادامه دهید. پس چرا باید نویسندگی تافته جدابافته از کارهای دیگر باشد؟ برای نویسندگی هم تمرین های زیادی هست که شما می‌توانید انجام دهید تا توانایی شما در طراحی داستان بسیار بیشتر شود. اما این تمرین هم مثل همه تمرین‌ها به کارسخت نیاز دارد. اما اگر ده دوازده هفته این تمرین‌ها را انجام بدهید از سرمایه گذاری خودتان در زمینه نویسندگی بهره می‌برید: گام اول: پنج شش رمان از نوع رمان یا داستان‌هایی که خودتان می‌خواهید بنویسید، انتخاب کنید. این رمان‌ها می‌توانند رمان‌هایی باشند که قبلا خوانده‌اید. گام دوم: برای ده دوازده هفتهٔ خود یک برنامه زمان بندی‌شده بنویسید ؛ برنامه ای که بتوانید اجرا کنید. چون قرار است شما در این مدت شش رمان را بخوانید و بعد تقریبا ده دوازده ساعت برای تجزیه و تحلیل آن‌ها و یادداشت برداشتن از آنها به شیوه‌ای که به شما خواهم گفت، وقت بگذارید. و شش ساعت روی آنها فکر کنید. گام سوم:رمان را برای تفریح و ‌مثل همه خواننده‌ها بخوانید. وقتی خواندید، یک روزی درباره آن فکر کنید، ببنید از آن خوشتان می‌آید؟ آیا روی شما تأثیر گذاشته ؟ شخصیت رمان به یادماندنی بود؟ آیا طرحش انسجام داشت؟ ضمن خواندن قسمتی از آن این احساس را داشتید که خسته کننده است؟ و جواب‌هایی را که می‌دهید یادداشت کنید. گام چهارم: حالا رمان دوم و سوم و ... برای هر کدام یک روز وقت بگذارید و دوباره سوال‌هایی را که در گام سوم گفته شد از خودتان بپرسید و یادداشت کنید. گام پنجم: حالا دوباره به سراغ رمان اول بروید و آن را صحنه به صحنه مرور کنید. محل وقوع، زاویه دید، خلاصه صحنه در دوسطر، نوع صحنه ( عمل، عکس‌العمل، مقدمه چینی، عمق بخشی) آیا آخر هر صحنه شما را ترغیب می‌کند که به خواندن داستان ادامه دهید؟ چرا آری و چرا نه؟ ⭕️اگر برای همه داستان‌ها یا رمان‌های انتخاب شده‌تان این تمرین را انجام دهید با پرشی بلند از ۹۹ درصد از نویسندگان دنبال پیشرفت، جلو خواهید زد. نویسنده‌هایی که بیشترشان سعی دارند با آزمون و خطا طرح ‌رمانشان را پیدا کنند. شما در دوازده هفته تمرین با این شیوه به جایی می‌رسید که آن‌ها با وضعیتی مشابه شما سالها طول می‌کشد تا برسند. جیمز اسکات بل 📕طرح و ساختار رمان 🖊@ghalatnanevisim
شاهنامه خوانی 👇👇👇قسمت صد و هشتاد و ششم👇👇👇 🖊@ghalatnanevisim
پس از اسیر شدنِ هجیر به‌دستِ سهراب و گریختنِ گردآفرید از دستِ او، گژدهم نامه‌ای به کاوس نوشت و قصه‌ی حمله‌ی سهراب را گفت. اهالیِ دژ سپید هم شبانه از راهِ مخفی از دژ گریختند. کاوس نامه‌ای به رستم نوشت و به دستِ گیو داد و سفارش کرد که به‌سرعت نامه را به رستم برساند و به‌سرعت هم با او بازگردد اما رستم با خواندنِ نامه به راه نیفتاد و پیش از آن چند روزی به بزم و شرابخواری گذراند. در این میان یادِ پسرش هم افتاد که مادرش گفته بود به‌زودی پهلوانی بزرگ می‌گردد ولی اصلاً گمان نکرد که این پهلوانِ تازه ممکن است همان پسر باشد. با رسیدن به کاخ، کاوس از این دیر آمدن عصبانی شد و به گیو گفت که رستم را بر دار کند. اما گیو فرمان نبُرد. پس کاوس به طوس دستورِ دار زدنِ هر دو را داد. رستم به کاوس گفت: تو اگر می‌توانی چاره‌ی سهراب کن؛ تو که تندخو و عجولی. طوس را به زمین زد و از روی او گذشت و گفت که به زاولستان برمی‌گردد. گودرز پیشِ کاوس رفت و او را پند داد که این چه رفتاری بود با رستم؛ اگر او برود، چه کسی یارای نبرد با سهراب را دارد؟ کاوس پذیرفت و گودرز را پیِ رستم فرستاد. رستم خواهش گودرز و همراهانش را به برگشت نپذیرفت. پس آن‌ها از این در وارد شدند که اگر برنگردی همه خواهند گفت که رستم ترسیده. و از آن‌جا که پهلوان همیشه ترسِ ننگین شدنِ نام و آبرو دارد، راضی به برگشت شد. پس پیشِ کاوس آمد و هر دو پوزش خواستند و به بزم نشستند تا بعد آماده‌ی جنگ شوند. این بخش از شاهنامه نمونه‌ی خوبی‌ست برای بیانِ تفاوت شاهنامه با دیگرمتون فارسی در ساختِ درام؛ شخصیت‌پردازی به‌زیبایی انجام می‌شود و شخصیت‌ها از هم تفکیک‌پذیرند: کاوس شاهی خیره‌سر، تیزخشم و عجول است. رستم پهلوان دلیری‌ست که به‌سببِ قدرت بی‌همتایش بسیار مغرور است، و درضمن حیثیت‌طلب و آزاده. از فرمانِ کاوس سر می‌پیچد و به میگساری می‌نشیند؛ گیو عاقبت‌اندیش است و او را هشدار می‌دهند که زودتر به راه بیفتند. اما درضمن وقتی کاوس از سرِ خشم فرمان بر دار کردن رستم را به او می‌دهد، این بی‌احترامی را تحمل نمی‌کند و از فرمان سر برمی‌تابد؛ این میان کاوس به طوس دستورِ کشتنِ رستم و گیو را می‌دهد. طوس شاهزاده‌ای‌ست که به شاهی نرسیده و همیشه عقده‌ای از این بر دل دارد، پس انتخابِ خوبی‌ست برای این کار. اما در تصویری جذاب رستم دستِ او را چنان به‌تندی پس می‌زند که طوس به زمین می‌افتد و رستم از روی او می‌گذرد؛ گودرز ضمنِ پرخاش به کاوس، او را پند می‌دهد و او را از عاقبتِ کارش می‌ترساند و با راضی کردن او، پیِ رستم می‌رود. رستم پهلوانِ مغرور راضی به برگشت نیست. پس گودرز و اطرافیان از نقطه‌ضعفِ پهلوانان استفاده می‌کنند -ترسِ پهلوان از شکست خوردن و برباد رفتنِ آبرویش! پهلوان حاضر است بمیرد و چنین چیزی پیش نیاید، پس رستم ناگهان تغییر عقیده می‌دهد و برمی‌گردد و این گره گشوده می‌شود. در کوتاه‌سخن به‌ایجاز درامی ساخته می‌شود با گره‌ها و پایین‌بالاها و با شخصیت‌هایی که هر یک واقعاً شخصیتی داستانی/نمایشی مختصِ خود دارد و مانندِ بیشترِ داستان‌ها و منظومه‌های فارسی درحدِ تیپ باقی نمانده‌. 🖊@ghalatnanevisim
-شبگیر: سحر -کوس: سازِ کوبه‌ایِ بزرگ برای آماده کردن و تهییجِ سپاه، که جا به جا در شاهنامه تکرار می‌شود. -درِ گنج بگشاد و روزی بداد: مزد و جامه‌ی سپاهیان را داد. کنایه از آماده کردن و انگیزه دادن به سپاه، چه درموردِ سپاهِ وظیفه، چه درموردِ سپاهِ مزدور که موقت بوده‌اند. و گویی در دوره‌هایی از تاریخِ ایران، خصوصاً اشکانیان، سپاهِ وظیفه و همیشگی وجود نداشته و در مواقعِ لازم افراد برای جنگ فراخوانده و بسیج می‌شده‌اند. -بنه: آذوقه و بار -شمرده: دقیق -پَهلَو: شهر، پایتخت -میل: واحدِ مسافت؛ هزار گام یا یک‌سومِ فرسنگ -بپوشید گیتی ز نعل و ز پیل: جهان از نعلِ اسبان و پای فیل‌ها پوشیده و از دیده پنهان شد. -نیلگون: مانندِ گَردِ نیل؛ کبود، تیره -آبنوس: درختی با چوبی سیاه‌رنگ -بجوشید دریا از آوای کوس: دریا از غرشِ طبل‌ها به جوش و غلیان درآمد. -درخشیدنِ خشت و زوپین ز گرد / چن آتش پسِ پرده‌ی لاژورد: برق زدنِ نیزه‌ها میانِ گردوغبار مانندِ آتشی شعله‌ور پسِ لاجورد/آسمان بود. -زرینه‌کفش: کفشِ طلا. برخلافِ تصورِ امروزه، در جنگ‌ها هم تجمل جای خود را حفظ می‌کرده و بزرگان جنگ‌جامه، زیورآلات و جنگ‌افزارِ پرشکوه و قیمتی به‌تن یا همراه می‌داشتند. -سندروس: سروِ کوهی که رنگ زردِ آن مایه‌ی تشبیه است برای زردی. -تو گفتی که ابری به رنگ آبنوس / برآمد؛ ببارید از او سندروس: گویی ابری سیاه پیدا شده و از او سندروس (زردی و درخششِ شمشیرها و نیزه‌ها) می‌بارد! تصویری بدیع! -جهان را شب از روز پیدا نبود: (به‌دلیلِ تاریکی) شب و روزِ دنیا معلوم نبود. -ثریا: خوشه‌ی پروین. و بسیاری جاها مَجاز از خودِ آسمان است. -شده خاک و سنگ از زمین ناپدید: از انبوهِ سپاه سنگ و خاک دیده نمی‌شد. -خروشی بلند آمد از دیده‌گاه / به سهراب بنمود کآمد سپاه: از دیده‌بانیِ دژ فریاد بلند شد و به سهراب گفتند که سپاهی در حالِ آمدن است. -دیده: دیده‌گاه؛ برجِ نگهبانی -بارو: باره؛ دیوارِ قلعه -بیم: ترس -دَم درکشیدن: سخن نگفتن و خاموش شدن (از ترس یا نگرانی) -اندیشه از دل بباید ستُرد: نگرانی را باید از دل راند. نباید مشوش بود. -هور: خور، خورشید -نامی: نامدار -دل به تنگی ندادن: نگران و مشوش نشدن -شاداب‌دل: آسوده‌خاطر 🖊@ghalatnanevisim
حضرت موسی - قسمت ۵.mp3
3.95M
🎙| داستان حضرت موسی(ع) قسمت ۵: غیبت حضرت موسی و گوساله‌پرستی بنی‌اسرائیل 🖊@ghalatnanevisim
📚عنوان: دیباچه‌ای بر روش تحقیق در منطق کلمات ✍نویسنده: مهرداد اوستا ناشر: انتشارات سوره مهر ‌در بخشی از کتاب می‌خوانیم: «در این دیار دورافتاده و کهن، که اینک من سال‌هاست گوشه گرفته‌ام، چه می‌گذرد، که از دیرباز تا کنون خدا هم آن را به دست فراموشی سپرده است و نمی‌دانم از کجا می‌گویند که فراموشی کار خدا نیست؛ زیرا از دیرباز است که می‌شنویم آنجا که خداست فراموشی را بدانجا راهی نیست. آیا کجای این بیداد را عدالت می‌توان گفت که من یک عمر، روز هر روز، بایستی ناظر مکافاتی باشم که خود ‌آن را می‌باید پس داد. 🖊@ghalatnanevisim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باده ده آن یار قدح باره را یار ترش روی شکرپاره را منگر آن سوی بدین سو گشا غمزه غمازه خون خواره را دست تو می‌مالد بیچاره وار نه به کفش چاره بیچاره را خیره و سرگشته و بی‌کار کن این خرد پیر همه کاره را ای کرمت شاه هزاران کرم چشمه فرستی جگر خاره را طفل دوروزه چو ز تو بو برد می‌کشد او سوی تو گهواره را ترک کند دایه و صد شیر را ای بدل روغن کنجاره را خوب کلیدی در بربسته را خوب کمندی دل آواره را کار تو این باشد ای آفتاب نور فرستی مه و استاره را منتظرش باش و چو مه نور گیر ترک کن این گنگل و نظاره را رحمت تو مهره دهد مار را خانه دهد عقرب جراره را یاد دهد کار فراموش را باد دهد خاطر سیاره را هر بت سنگین ز دمش زنده شد تا چه دمست آن بت سحاره را خامش کن گفت از این عالم است ترک کن این عالم غداره را 🖊@ghalatnanevisim
🔶چون در فارسی همزهٔ میانی وجود ندارد، نوشتن کلمات «پایین، پاییز، آیین» به صورت «پائین، پائیز، آئین» نادرست است. ✅ راهنمای ویراستاری و درست‌نویسی، دکتر حسن ذوالفقاری، تهران، نشر علم، چاپ سوم، ۱۳۹۲، ص ۶۵. 🖊@ghalatnanevisim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا