eitaa logo
غلط ننویسیم
16.6هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
172 ویدیو
3 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/v257.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹 شما... آرامش خود را حفظ کنید. 🔹شما... این کار را انجام می‌دادید. 🔹 در نقطه‌چین کلمۀ «باید» مناسب است یا «بایست»؟ 🔹نکته برای زمان حال و آینده بهتر است از «باید» استفاده کنیم و برای زمان گذشته از «بایست». 🔹 شما باید آرامش خود را حفظ کنید. 🔹شما بایست این کار را انجام می‌دادید. 🖊@ghalatnanevisim
رَستن/رُستن: در تلفظ و معنای این دو فعل نباید اشتباه کرد. رَستن گونه‌ی رهیدن و به‌معنای «رهایی یافتن» است: آن خط پر بلا که در آغاز رستن است با او چه فتنه ها که در انبار رستن است(امیر خسرو دهلوی) اما رُستن گونه‌ی روییدن و به‌معنای «از زمین برآمدن، سبز شدن» است: نازنین‌تر ز غمت در چمن ناز نَرُست خوش‌تر از نقش تو در عالم تصویر نبود (حافظ) 🖊@ghalatnanevisim
✅ ... به هم بچسبن ... ✅ ... و به هم چسبیده می شن ... ✅ ... بعد بذارید در داخل فر. ❌ نيازي نيست رول ها بهم بچسبن چون خودشون پف مي كنن وبهم چسبيده ميشن بعد بزاريد داخل فر * و خداوند انسان را آفرید و انسان با قدرت اندیشه و خلاقیتی که خداوند به او داده بود حرف "ه" را پدید آورد. پس چرا بیشتر آدم ها از حرف "ه" در آخر واژه هایی که آخرشون "ه" داره، استفاده نمی کنن؟ ❌ چ . ک . ب ✅ چه . که . به 🖊@ghalatnanevisim
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 حکایت به قلم "ســاده و روان" 📚 باب هفتم : در تاثیر تربیت 🌺 حکایت ۴ 💫 در سرزمين مغرب در مكتبخانه اى(۱)، معلمى دیدم بسیار اخمو، بد اخلاق، بد دهن، مردم آزار، خسیس، ناپرهیزگار که حال مردم(مسلمانان) با دیدن او و قرائت قرآنش بد می شد. گروهى از پسر و دختر، شاگرد او بودند، نه جرأت خنده داشتند و نه مى توانستند نظری بدهند. گاهى به یکی از آن صورت های زیبا سيلى مى زد و گاهی آنها را فلک می کرد. خلاصه اينكه عده ای ناشايستگى آن معلم را آشكار نمودند و او را با كتک از مكتبخانه بيرون كردند و معلم شايسته اى را به جاى او نصب نمودند. معلم جديد مردى خوش اخلاق ، نيک سيرت ، بردبار و خوش برخورد بود، جز هنگام ضرورت سخن نمى گفت ، با زبانش به كسى نيش نمى زد و چوبى بر سر شاگرد بلند نمى كرد. این تغییرات باعث شد که شاگردان ديگر از معلم ترسی نداشته باشند و به اعتماد اينكه معلم جديد، آنها را بازخواست نمى كند و كتک نمى زند، درس نمى خواندند و به بازى گوشى پرداخته و تخته مشق خود را بر سر و كله هم مى زدند و مى شكستند، و مكتبخانه را به هرج و مرج مى كشاندند. 🔸استاد و معلم چو بود بى آزار 🔹خرسک بازند كودكان در بازار (۲) دو هفته بعد، مسیرم به آن مسجد (مكتبخانه) افتاد، ديدم معلم دوم را بر كنار كرده اند و همان معلم اول را بار ديگر آورده اند، براستى ناراحت شدم و تعجب كردم "ولا حول ولا قوة الا بالله" (۳) را بر زبان جارى ساختم ، كه چرا بار ديگر ابليس را معلم فرشتگان كرده اند؟ پيرمردى ظريف و جهان ديده اى به من گفت : 🔸پادشاهى پسر به مكتب داد 🔹لوح سيمينش در كنار نهاد 🔸بر سر لوح او نبشته به زر 🔹جور استاد به ز مهر پدر (۴) ۱_مکتبخانه: در نظام آموزشی قدیم مکتبخانه مکانی برای تحصیل و تربیت شاگردان و آموختن شرعیات دینی و مذهبی بود. که معمولا جایی مانند مسجد یا اتاقی بزرگ بود. ۲_خرسک : يک نوع بازى كودكانه (نوعی بازی که خطی دایره‌وار بر زمین می‌کشند و یکی در میان آن دایره می‌ایستد و بازی‌کنان دیگر پیش می‌روند و او را می‌زنند و او با پای خود به آن‌ها می‌زند و پایش به هر‌کس بخورد او را به‌جای خود در میان خط می‌کشد /استاد معلم چو بُوَد بی‌آزار / خرسک بازند کودکان در بازار ۳_معنی لاحوال: هیچ حرکت و قدرتی در جهان آفرینش جز به مشیت خداوند متعال و بزرگ وجود ندارد. ۴_جور استاد : خشم و جذبه معلم 🖊@ghalatnanevisim
شاهنامه خوانی 👇👇👇قسمت دویست و نهم👇👇👇 🖊@ghalatnanevisim
-پر اندیشه گشت و دلش بردَمید: (سودابه با دیدنِ سیاوش) سرش پر از فکروخیالِ او شد و دلش از عشقِ او برافروخت. -چنان شد که گفتی طرازِ نخ است / و گر پیشِ آتش نهاده یخ است: در عشقِ سیاوش چنان نزار و لاغر شد که گویی یک رشته‌ نخ است یا یخی زیرِ آفتاب! -رد: بزرگ، دلیر -که اندر شبستانِ شاهِ جهان / نباشد شگفت ار شوی ناگهان: چیزِ عجیبی نیست که بی دعوت و بی‌خبر به اندرونیِ کاخ بیایی (برای دیدنِ مادر و خواهرانت). -بدو گفت: "مردِ شبستان نیَم / مجویم، که با بند و دستان نیم": (سیاوش توسطِ فرستاده‌ی سودابه) به او گفت: من اهلِ رفتن به اندرونی نیستم. مرا طلب مکن که فریب نمی‌خورم یا: خیانت از من ساخته نیست. -دگرروز: روزِ بعد -شبگیر: سحرگاه -پیوند: پیوستگی، خویشی -فَغستان: جای بُتان، کنایه از شبستان و اندرونی که پر از زیبارویانِ دلرباست. -روی‌پوشیده: کنایه از زنانِ خانواده‌ی شاهی که در اندرونی بوده‌اند. -درختِ پرستش به بار آوریم: درختِ پرستیدنِ سیاوش توسطِ ما را به میوه می‌رسانیم، (یعنی او را بسیار می‌ستائیم) یا: که با این ستایش ما هم به مرادِ خود می‌رسیم. -پی: رگ، عصب -خون‌وپی‌ومِهر: خویشاوندی -خون و پی و مهر نتوان نهفت: خویشاوندی را که نمی‌توانی فراموش کنی. -پرده: پرده‌ی اندرونی -تو را پاک‌یزدان چنان آفرید / که مِهر آورَد بر تو هر کَت بدید // به‌ویژه که پیوسته‌ی خون بود / چون از دور بیند تو را، چون بود؟: تو چنان مخلوقی هستی که هر کس تو را ببیند مهرت را به دل می‌گیرد، مخصوصاً کسی که با تو نسبتِ خونی دارد و خویشِ توست. آیا سزاست که او تو را فقط از دور ببیند؟ یا: بر او چه می‌گذرد وقتی فقط از دور تو را می‌بیند (و به دیدارش نمی‌روی)؟ -اندیشه کردن: مشورت کردن -گَرد: کنایه از شک و دودلی -گمانی: گمان -پژوهبدن: آزمایش کردن -چیره‌زوان: سخن‌ور، خوش‌سخن -هشیوار: هشیار -بینادل: تیزبین -بدگمان: ظنین -ز سوداوه یابم بسی گفت‌وگوی: به‌خاطرِ سودابه حرف‌وحدیثِ بسیار پشتِ سرِ من خواهد بود و بدنام خواهم شد. -سیاوش چنین داد پاسخ که "شاه / مرا داد فرمان و تخت و کلاه // از آن جایگه کآفتابِ بلند // برآید کُنَد خاک را ارجمند": سیاوش به پدر می‌گوید که پدر منشورِ حکومت بخشی از خراسان را به او داده؛ جایی که آفتاب از آن‌جا برمی‌آید و بر زمین می‌تابد و آن را گرانمایه می‌کند. این پاسخ زیرکانه‌ست چون سیاوش با این پاسخ اولاً مقامِ رسمی و بلندِ خود را به پدر یادآوری می‌کند و می‌گوید در لباسِ این عنوانِ رسمی دیگر به شبستان رفتن شایسته نیست. ثانیاً با این بهانه که برای فرمان راندن نیاز به دانشِ بسیار و آموختنِ آیینِ جنگ و به تخت نشستن و بار دادن و باده‌نوشی و این‌هاست؛ پس بهتر است به‌جای رفتن به شبستان، با آموزگارانِ این هنرها نشست‌وبرخاست کند تا برای این حکومت شایسته‌تر باشد. -ساختن: مهیا کردن -گر: یا -که چون پیچم اندر صفِ بدگمان: که (یادم بدهند) چطور در میدانِ نبرد با دشمن بجنگم. -میگسار: (آیینِ) میگساری -به دانش زنان کِی نمایند راه!؟: زنان صاحبِ دانش نیستند یا: آموزگارانِ خوبی برای انسان نیستند! عقایدِ منفی درباره‌ی زنان، چون این، در متونِ کهن دیده می‌شود و کمتر از همه، در شاهنامه. این عقاید خواه خودِ شاعر آن‌ها را بگوید، خواه از زبانِ شخصیت‌های داستانش روایت کند، خواه خود به آن‌ها معتقد بوده و خواه معتقد نبوده، از نگاهِ امروزه زیبا و پذیرفتنی و قابل‌ِتوجیه نیست. همان‌طور که گفتیم در شاهنامه این موارد کم است و نیک گفتن از زنان و شخصیت‌های زنِ مثبت بسیار بیش از بد گفتن از زنان و شخصیت‌های زنِ منفی‌ست. -ایدون: اکنون، به‌این‌گونه -بر آیینِ او رفتن، آیین بود: طبقِ رسم‌وراهِ شاه عمل کردن نیکوست. -خِرد را بنیاد بودن: بنیادِ خرد بودن، چنان پرخرد بودن که گویی خرد از او زاده می‌شود. -فزایدهمی مغز کاین بشنوی: با شنیدنِ سخنانِ (تو) خردِ انسان بیش‌تر می‌شود. -گسلیدن: جدا شدن -از بامداد بیایم کُنم هر چه او کرد یاد: (سیاوش می‌گوید:) بامداد می‌آیم و هر چه سوداوه گفته، انجام می‌دهم (رفتن به اندرونی به دیدارِ مادر و خواهران). 🖊@ghalatnanevisim
4_5794078892834685889.mp3
1.2M
(بخش ۸۹) (بخش ۵) گفتار اندر داستانِ عشق آوردنِ سوداوه بر سیاوخش 🖊@ghalatnanevisim
قصه حضرت زکریا - قصه‌های قرآن.mp3
3.21M
🎙قصه‌ حضرت زکریا به نقل از تفسیر منهج‌ الصادقین با صدای بهروز رضوی 🖊@ghalatnanevisim
در رمان‌ها در مورد جنگ جهانی دوم، سربازان نقش بسیار مهمی را ایفا می‌کنند و داستان‌های زیادی با تمرکز بر روی زندگی و تجربیات سربازان در جنگ جهانی دوم نوشته شده است. در این رمان‌ها، سربازان به عنوان شخصیت‌های اصلی یا فرعی حضور دارند و نقش‌های مختلفی را ایفا می‌کنند. برخی از نقش‌هایی که سربازان در رمان‌های جنگ جهانی دوم دارند عبارتند از: *۱- شخصیت‌های اصلی: * برخی از رمان‌ها در مورد سربازان خاص و شخصیت‌های اصلی است که داستان اصلی را به دنبال می‌کنند. این شخصیت‌ها معمولاً تجربیات و ماجراهای خود را در جبهه و در مواجهه با دشمنان و خطرات جنگ به تصویر می‌کشند. *۲- شخصیت‌های فرعی: * در بعضی از رمان‌ها، سربازان به عنوان شخصیت‌های فرعی حضور دارند که نقش‌های مختلفی را ایفا می‌کنند. این شخصیت‌ها ممکن است دوستان، همرزمان یا حتی دشمنان سربازان اصلی باشند و به توسعه داستان کمک کنند. *۳- نمایش زندگی در جبهه: * بسیاری از رمان‌ها در مورد زندگی سربازان در جبهه، مشکلات و چالش‌های آن‌ها، دوستی و همبستگی بین آن‌ها و همچنین تأثیرات روحی و روانی جنگ بر آن‌ها نوشته شده است. *۴- نقش‌آفرینی تاریخی: * برخی از رمان‌ها سعی دارند تاریخ و رویدادهای واقعی جنگ جهانی دوم را از زاویه سربازان و خطوط جبهه به تصویر بکشند و نقش آن‌ها در تغییرات تاریخی و پایان جنگ را نشان دهند. بنابراین، سربازان در رمان‌های مربوط به جنگ جهانی دوم نقش متنوع و متمایزی دارند که به توسعه داستان و ارائه چشم‌انداز گسترده‌تر در مورد این دوران تاریخی کمک می‌کنند. 🖊@ghalatnanevisim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خوشا آنانکه تن از جان ندانند تن و جانی به جز جانان ندانند به دردش خو گرند سالان و ماهان به درد خویشتن درمان ندانند 🖊@ghalatnanevisim
دستوری ✍ الگوهای وام‌گیری 1⃣ وام‌گیری مستقیم واژه‌هایی که به‌طور مستقیم به زبان فارسی وارد شده‌اند: ۱. عربی: صراحت، رقم، مسیحیت، دعا ۲. انگلیسی: فوتبال، جت، موبایل، کامپیوتر ۳. فرانسه: فلاسک، فیلم، فُکُل، اُملت، فرمالیته، لوستر ۴. یونانی: نرگس، مروارید ۵. لاتین: اصطبل ۶. روسی: استکان، سماور، آفتومات، اتو ۷. ترکی: آچار، قورمه، خانم، قیچی 2⃣ وام‌گیری غیرمستقیم واژه‌هایی که غیرمستقیم وام‌گیری شده‌اند: ۱. یونانی از طریق عربی: فنجان، فیلسوف، اسطوره ۲. یونانی از طریق انگلیسی: ترانزیت ۳. یونانی از طریق فرانسه: لگاریتم ۴. لاتین از طریق انگلیسی: لوکیشن، کریستال، رادیال ۵. لاتین از طریق فرانسه: مکانیک، ژیمناستیک 3⃣ ترجمهٔ قرضی واژه‌های بومی معادل که به‌جای واژهٔ غیربومی استفاده شده است: ۱. راه‌آهن، آسمان‌خراش، آزادراه و آب‌رنگ 4⃣ تعبیر قرضی واژه‌های «جاروبرقی، چراغ‌قوه، خودنویس و آچار قفلی» همه به کارکرد آن شیء ارجاع می‌کنند و دقیقاً ترجمهٔ اسم آن شیء در زبان وام‌دهنده نیستند. 5⃣ تغییر قرضی هر گاه در زبان وام‌گیرنده واژه‌ای وجود داشته باشد که بتوان معنای آن را گسترش داد تا به این شیء یا پدیده تازه‌وارد هم ارجاع کند، در زبان تغییر قرضی رخ داده است، مانند «یخچال، رکاب، دفتر و سوزن ( = آمپول)». 6⃣ ترجمه و تعبیر قرضی ترجمه و تعبیر واژهٔ قرضی، یکی از شیوه‌های وام‌گیری است. در واژه‌های «آجرنسوز، گلخانه، فضانورد و هواپیما» بخشی از واژهٔ دخیل عیناً ترجمه شده و بخشی دیگر تعبیر شده است. 7⃣ آمیزش قرضی بخشی از وام‌واژه، عیناً از زبان وام‌دهنده وارد زبان وام‌گیرنده می‌شود و بخشی با یکی از عناصر زبانی بومی، جایگزین می‌گردد، مانند واژه‌های «فیزیکدان، بانکدار، فروشنده و اتمی». همهٔ پسوندهای به کار رفته در این واژه‌ها، بومی هستند و به ریشهٔ دخیل متصل‌ شده‌اند. 8⃣ تبادل قرضی گاه وام‌واژه به شیوهٔ تبادل ساخته می‌شود، یعنی از زبانی که سابقهٔ آشنایی بیشتری با زبان وام‌گیرنده دارد، واژه‌ای به‌جای واژه زبان بیگانه‌تر، به زبان وام‌گیرنده وارد می‌شود، مانند «ضبط صوت، آچار، عکس و مجلس». ✅ ویدا شقاقی، مبانی صرف، چ ۱۰، تهران: سمت، ۱۳۹۷، ص ۱۲۸ تا ۱۳۰. 🖊@ghalatnanevisim
چند غلط‌ املایی‌ در فضای مجازی غلط 👇                           درست👇 پرهیزگار                           پرهیزکار مطمعن                             مطمئن پلمپ                                پلمب      راجب                               راجع به تُ                                    تو باش                                 باشه بزار                                  بذار 🖊@ghalatnanevisim
ناجی/منجی: ناجی اسم فاعل از نجا/ینجو به‌معنای «نجات یابنده» است و استعمال آن به‌معنای «نجات دهنده» صحیح نیست. به‌جای آن باید گفت مُنجی، یعنی «نجات دهنده». 🖊@ghalatnanevisim
✅ بعد بذارید در جایی گرم تا حجمش دو برابر بشه. ❌ بعد بزاريد جاي گرمي تا حجمش دو برابر بشه 🖊@ghalatnanevisim
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 حکایت به قلم "ســاده و روان" 📚 باب هفتم : در تاثیر تربیت 🌺 حکایت ۵ 💫 پارسازاده اى بر اثر مرگ عموهایش به ارث فراوانی رسید. پس به خوش گذرانی و عیش و نوش مشغول شد و آن ثروت را در راههاى اشتباهی مصرف كرد. به هر گناه و کار نکرده ای دست مى زد و هر شرابى را مى نوشید. از روى نصيحت و خير خواهى به او گفتم: اى فرزند! در آمد، همچون رود جاری است و زندگى همانند آسيابى است كه توسط این آب در گردش است. به عبارت ديگر، زیاد خرج كردن برای کسی مناسب است كه موجب كاهش و نابودى در آمد نگردد. (آب كه كم شد يا از بين رفت، سنگ از گردش مى افتد.) 🔸چو دخلت نيست خرج آهسته تر كن 🔹كه مى گويند ملاحان سرودى (۱) 🔸اگر باران به كوهستان نبارد 🔹به سالى دجله گردد خشک رودى عقل و ادب را رعايت كن و از انجام کارهای بيهوده پرهیز کن، چون زمانی كه ثروتت تمام شود، به رنج و دشوارى مى افتى و پشيمان خواهى شد. آن پسر كه غرق در عيش و نوش بود و غافل از سرانجام كار، نصيحت مرا نپذيرفت و گفت: آسايش زندگى حاضر را نبايد به خاطر رنج آينده به هم زد، اگر كسى چنين كند برخلاف شيوه خردمندان رفتار كرده است. (اين نقد بگير و دست از آن نسيه بدار.) 🔸خداوندان كام و نيكبختى (۲) 🔹چرا سختى خورند از بيم سختی 🔸برو شادى كن اى يار دل افروز 🔹غم فردا نشايد خورد امروز براى چه غم فردا را بخورم بلكه براى من آن شايسته است در صدر مجلس مردانگى باشم و پيمان جوانمردى ببندم مردم ياد نيک نعمت بخشى مرا زبان به زبان بگويند. 🔸هر كه علم شد به سخا و كرم 🔹بند نشايد كه نهد بر درم 🔸نام نكويى چو برون شد بكوى 🔹در نتوانى که ببندى بروى ديدم نصيحت مرا نمى پذيرد و دم گرم در آهن سرد او بى اثر است، همنشينى با او را ترک كردم و ديگر نصيحتش نكردم و به گفتار حكيمان فرزانه دل بستم كه گفته اند: بلِّغ ما عَلیکَ فاِن لَم یَقبلوا ما عَلیکَ (۳) 🔸گر چه دانى كه نشنوند بگوى 🔹هرچه دانى ز نیک خواهی و پند 🔸زود باشد كه خيره سر بينى 🔹به دو پاى اوفتاده اندر بند 🔸دست بر دست مى زند كه دريغ 🔹نشنيدم حديث دانشمند مدتى از اين ماجرا گذشت، همان گونه كه پيش بينى کرده بودم آنچه را داشت نابود كرده بود. كارش به جايى رسيد كه ديدم لباس پاره پاره پوشيده و لقمه لقمه به دنبال غذاست. با ديدن آن وضع نكبت بارش، خاطرم دگرگون شد ولى ديدم از مردانگى دور است كه اكنون نزدش بروم و با سرزنش كردن، نمک بر زخمش بپاشم پيش خود گفتم: 🔸حريف سفله در پایان مستى (۴) 🔹نينديشد ز روز تنگدستى 🔸درخت اندر بهاران برفشاند 🔹زمستان لاجرم بى برگ ماند ۱_ ملاحان: کشتیبانان ۲_ آنها که مرفه و خوش اقبال اند. ۳_ یعنی: آنچه بر عهده تو است برسان، آنگاه اگر نپذیرفتند بر تو گناهی نیست. ۴_ حریف سفله: انسان بدسرشت 🖊@ghalatnanevisim
شاهنامه خوانی 👇👇👇قسمت دویست و دهم👇👇👇 🖊@ghalatnanevisim
-هرزبد: رئیسِ خواجگان و مسئولِ اندرونیِ کاخ -زدوده‌دل: پاکدل -که بتخانه را هیچ نگذاشتی / کلیدِ درِ پرده او داشتی: (هرزبد) مسئولِ اندرونی بود و هرگز از این مسئولیت فارغ نبود. -چون برکشد هور تیغ از نهفت: وقتی خورشید شمشیرِ (پرتوهای) طلایی‌اش را می‌کِشد؛ کنایه از طلوعِ خورشید. -ز پیش سیاوش همی‌رو بهوش / نگر تا چه فرماید؛ آن را بکوش: (کاوس به هرزبد می‌گوید: فردا صبح) هوشمندانه پیشِ سیاوش برو و ببین که او چه دستوری می‌دهد؛ آن را اجرا کن. در شاهنامه و بعضی متونِ کهن، گاهی "از" به‌معنیِ "به" به‌کار می‌رود. -نثار: پیشکش -زبرجد: سنگی قیمتی بیشتر به‌رنگِ سبز -پرستنده: خدمتکار، کنیز -نماز بردن: تعظیم و احترام کردن -به‌راز: پنهانی -چو پردخته شد، هرزبد را بخواند / سخن‌های بایسته چندی براند: (وقتی کاوس) از دیگرکارهای مملکتی فارغ شد، یا دربار از اغیار خالی شد، هرزبد را فراخواند و حرف‌های لازم را به او گفت. -بیارای د‌ل‌ها به دیدارِ نو: (کاوس به سیاوش گفت که به شبستان برو و) دل‌های زنانِ اندرونی را به دیدنِ رخسارِ جوان و شادابت شادمان کن. -به‌یکجا: همزمان -سیاوش همی‌بود لرزان ز بد: سیاوش بر درِ اندرونی از اتفاق بدی که قرار بود بیفتد لرزان بود. -خوشاب: درخشان -رود: ساز، ترانه -خواسته: گوهر -نگار: نقش -شاهوار: شاهانه -رنگ‌ و بوی: آرایش و عطر -سهیلِ یمن: درخشان‌ترین ستاره پس از شِعرای یمانی. همیشه دیده نمی‌شود و معروف بوده که بیشتر در یمن دیده می‌شود. -جعد: گیسو -شکن: پیچ‌وتاب -فروهشته تا پای٘ مشکین‌کمند: کمندِ مشکینِ گیسوانش تا پای او آویخته بود. -نعلین: شاید کفشِ درونِ خانه، یا کفشی پیشکش به سیاوش -سر افگندن پست: سر را کاملاً خم کردن به‌نشانِ احترام -تفت: هم فعلِ سوم‌شخصِ مفرد است از تفتن، یعنی به‌سرعت رفت و هم قید، به‌سرعت. این‌جا قید است. -دیر: زمانی دراز -ره: بار -پاس: یک بخش از چهار بخشِ شب (یا یک بخش از هشت بخشِ روز) -همان: همچنین -پیوند: خویش، وابسته -سیاوش بدانست کان مهر چیست / چنان دوستی نز رهِ ایزدی‌ست // به نزدیکِ خواهر خرامید زود / که آن جایگه کار٘ ناساز بود: سیاوش فهمید که سودابه از آن‌ در آغوش کشیدن و مهرورزی به او چه منظوری دارد و این کارِ سودابه موردِپسند خدا نیست. به‌سوی خواهرانش رفت چون پیشِ سودابه بودن خوشایندِ سیاوش و کارِ درستی نبود. -آفرین خواندن: ستایش کردن -کرسی: صندلی -شبستان همه شد پر از گفت‌وگوی / که "اینت سر و تاجِ فرهنگ‌جوی": همه‌ی کسانی که در اندرونی بودند شروع به پچ‌پچ و نجوا کردند درباره‌ی سیاوش که: بَه بَه از این شخصیتِ شخیص و فرزانه. به‌قولِ امروزه: آها اینه! -روانش خرد برفشاند همی: پیش‌تر هم به‌شکلِ "روانش خرد پرورد" درباره‌ی سیاوش داشته‌ایم. به‌این معنی که خرد از جانِ او زاده می‌شود یا فشانده می‌شود. 🖊@ghalatnanevisim
FarsCast Yousof1.mp3
21.92M
🎙 قصه‌ حضرت یوسف به نقل از تفسیرهای مسورآبادی، روح‌‌الجنان و منهج‌‌الصادقین با صدای بهروز رضوی - بخش اول 🖊@ghalatnanevisim
  👈داستان ترکیب نادرست «ورود کردن»! ـ نه نه... خواهش می‌کنم شما در این قضیه ورود نکنید! ـ بعد از چند دقیقه من هم به بحث ورود کردم! ـ اگر لازم باشد من هم ورود خواهم کرد! ـ ورود کردن من به این موضوع تبعاتی دارد! ـ من اصلاً به این موضوع ورود نمی‌کنم! به جملات بالا دقت کنید. به نظر شما نمیشه به‌جای جملۀ اولی اینجوری گفت: ـ لطفاً شما دخالت نکنید. یا به‌جای دومی گفت: ـ بعد از چند دقیقه من هم وارد بحث شدم. غلط را ما مصطلح می‌کنیم. اون هم وقتی می‌خواهیم ژست فرهیختگی بگیریم. کلمات وارد و خارج  هردو از نظر ریشه، عربی‌اند.   کلمۀ ورود در زبان فارسی از دیرباز و در بسیاری از متون، نقش مصدری داشته و یا به محل وارد شدن اطلاق می‌شده و کلمۀ خروج غالباً به معنی جای خارج شدن بوده است. (گاهی نیز به معنی طغیان و قیام به کار می‌رفته است) به نظر شما چه ضرورتی دارد که بعضی‌ها  به‌جای به‌کار‌گیری مشتقات  «وارد شدن» که مصطلح‌تر است (به مقتضای جمله) از ترکیب من‌درآوردی «ورود کردن» استفاده نمایند؟!.. 🖊@ghalatnanevisim
📚عنوان: کوته سرایی ✍نویسنده: سیروس نوذری ناشر: انتشارات ققنوس کتاب کوته سرایی حاصل پژوهشی در قالب‌های شعری کوتاه در ادبیات منظوم فارسی است که توسط سیروس نوذری به چاپ رسیده. سیروس نوذری که خود صاحب چند دفتر شعر و یکی از نمایندگان سبک شعری کوتاه در ادبیات فارسی است، با تاکید بر اینکه خلأ حضور اثری پژوهشی و تحلیل در زمینه‌ی شعر کوتاه فارسی به خوبی احساس می‌شود، در این اثر تلاش کرده با معرفی نمایندگان این سبک و نمونه‌های متعدد کار آن‌ها، تاریخ و قالب این سبک نگارش را مستند کند. 🖊@ghalatnanevisim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا