eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
266 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
245 ویدیو
88 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"ابیاتی از یک قصیده" بهار_ آمد و جان پر شد از ولای علی(ع) کجاست عطر دل‌انگیز آشنای علی؟ ... مگر مرام علی سادگی نبود؟ کجاست؟ گلیم کهنه و نعلین وصله_سای علی مرید سنّت شیخین زور و میز شدیم کجاست مذهبِ از زور و زر رهای علی؟ زبیرهای زمان، طلحه‌طلحه جمع شدند جمل‌نشین شده قرآن دلربای علی چه زود بندِ امارت، چه ساده ذوق کنیز گسست مارا، از بند کفش‌های علی چه زود وارث تخت بنی‌امیّه شدیم چه شد طنین مناجات و ربنای علی؟ چه شد تقدّس لبخند بی‌ریای رسول(ص)؟ چه شد تفاخرِ کف‌پوشِ بوریای علی؟ چه شد نهیب پر از درد و داغ ابن حنیف؟ غم رثای نبی خطبه‌ی رسای علی؟ چه شد حکایت شب‌ها و شمع بیت‌المال؟ چه شد شکایت چشمان روشنای علی؟ چه شد طریقت خرما و نان و سنگ و شکم؟ کجاست سفره‌ی افطار باصفای علی؟ * پس از غدیر چه کردید با علی؟ ای‌کاش که از گناه شما بگذرد خدای علی... (ع) https://eitaa.com/mmparvizan
🌷 گزارشی از دیدار رمضانی شعرای فارسی‌زبان با رهبر انقلاب 💗 بالاخره چِنان یا چِه‌سان!؟ 🔹️ بعد از نماز و قبل از رفتن سر سفره‌ی افطار با دکتر محمدرضا سنگری هم درباره جلسه صحبت کردم. او هم به مانند برقعی وجه فنی و ادبی این جلسه برایش اهمیت مضاعف دارد. این جلسه را یک جلسه جدی ادبی و آینه تمام نمای ادبیات و شعر انقلاب توصیف می‌کند. برای همین هم در ذهن و زبان و فکر حضرات شعرا یک محفل جدی تلقی می‌شود. به‌خصوص که میزبان خودش اهل شعر و ادب و فن است و لابلای ابیات شاعران نظر فنی می‌دهد. اتفاقی که توی همین جلسه هم به دفعات افتاد. اوجش ریزبینی و نکته‌بینی میزبان در زمان شعرخوانی حامد عسکری بود. عسکری معروف‌ترین غزلش را می‌خواند: رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد دل‌شوره‌ی ما بود دل‌آرام جهان شد در اول آسایش‌مان سقف فرو ریخت هنگام ثمر دادن‌مان بود خزان شد 🔹️ شاعر می‌رود و می‌رود تا به بیتِ «با ما که نمک‌گیر غزل بود چنین کرد، با خلق ندانیم چه‌ها کرد و چنان شد» رسید. آقا می‌آیند توی بیت که «چنان یا چه‌سان!؟» چند نفری - در این انتهای مجلس که نشسته‌ام - تازه دوزاری‌شان می‌‌افتد که واژه‌ی «چه‌سان» به‌معنای چطور و چگونه اینجا از نظر معنایی درست‌تر است و بهتر توی بیت جاگیر می‌شود. 🔹️ جماعت دوزاری‌افتاده‌ صدای آفرین و احسنت‌شان بلند می‌شود. خود عسکری هم بعد از لختی تامل در می‌‌آید که انتخاب من چنان بوده شما روی چه‌سان نظر دارید. لحنش معلوم نمی‌کند نظر میزبان را تأیید کرده یا روی نظر خودش ایستاده. دیگر شعرا «چه‌سان» را بیشتر پسندیده‌اند گویا. عسکری قبل از شعرخوانی‌اش سلام دخترش و دو نفر سرباز که در خیابان کشوردوست منتهی به بیت رهبری او را دیده‌اند را هم به آقا می‌رساند. آقا می‌‌گویند به هر سه نفرشان سلام مرا برسانید. این هم سهم سربازان خیابان کشوردوست از دیدار شعرا با رهبر انقلاب!
 دهم فروردین خواننده محبوب کشورمان استاد 🌸علیرضا افتخاری🌸 علیرضا افتخاری متولد ۱۰ فروردین ۱۳۳۷ در اصفهان خواننده و آهنگساز است او فارغ التحصیل رشته مهندسی راه و ساختمان می باشد که در آواز سنتی ایران سال ها درخشید ایشان با بیش از هفتاد آلبوم منتشر شده سال ها بعنوان پرفروش ترین و پرمخاطب ترین خواننده ایران شناخته شد سال ۱۳۴۹ وقتی ۱۲ ساله بود به کلاس های ویولن استاد طباطبایی که روشندل بود رفت سپس از ۱۴ سالگی نزد استاد تاج اصفهانی ردیف های آوازی را آموخت چند سالی نزد اساتید دیگری چون جلیل شهناز نوازنده سرشناس تار و حسن کسایی موسیقیدان و نوازنده نی و سه تار دوره های مختلف موسیقی را گذراند نفر اول مسابقه باربد سال ۱۳۵۷ وقتی ۲۰ ساله بود در مسابقه موسیقی باربد با داوری اساتیدی چون علی اکبر خان شهنازی و علی تجویدی و داریوش صفوت شرکت کرد او توانست به مقام نخست برسد و رسما بعنوان خواننده به جامعه هنری ایران معرفی شد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠دستخط امیرکبیر در شب قدر👆👆 🔹خداوندا امیر تویی کبیر تویی تقی همان شاگرد آشپز است 🔹معبودا رو بسوی تو دارم هدایتی فرما تا گره از کار مردم بگشایم تا مقبول الهی گردد ادرکنی العفو العبد تقی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای انعکاس آینۀ هل اتی، علی زیباترین مسیر جهان تا خدا، علی انگشترت چه کرد که حتی بهشت هم زانو زده‌ست نزد تو چون بینوا، علی انگار نبض من صد و ده بار می‌برد در هر دقیقه نام تو را «مرتضی علی» با کیسه‌های نور که بر دوش داشتی سر می‌زدی به خانۀ آیینه‌ها علی آن شب شهادت آمد و با اشتیاق گفت من نیز رستگار شدم با تو یا علی فرقی میان اکبر و اصغر نبوده است هر دفعه ریخت خون تو در کربلا، علی
امشب است 🕯 با شاعران سلمان ساوجی (قرن هشتم هجری) 🔽 عاشقان را از جمالش، روز بازار امشب است لیلة‌القدری که می‌گویند، پندار امشب است حلقه‌ها، بین بسته، جان‌ها، گرد رخسارش چو زلف قدسیان را نیز گویی روز بازار، امشب است عاشقان! با بخت خود شب زنده دارید امشبی ز آنکه در عمر خود آن شوریده، بیدار امشب است پای دار، ای شمع و منشین، تا به سر خدمت کنیم پیش او امشب، که ما را خود سر و کار، امشب است عود در مجلس دمی خوش می‌زند بی‌هم‌نفس آری! آری! وقت انفاس شکربار، امشب است جنس فردا پیش نقد جان من، امشب، به می می‌فروشم، کان بضاعت را خریدار، امشب است زاهدان! یک دم مجالی چون کنم تدبیر چیست؟ چون پس از عمری، مجال صحبت یار، امشب است گفته‌ای سلمان، که سر ایثار پایش می‌کنم گر سر ایثار داری وقت ایثار، امشب است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگرچه زخم به فرقش سه روز منزل داشت علی جراحت سر را همیشه در دل داشت نه پنج سال خلافت، که پیش از آن هم نیز دلی به سینه چنان مرغ نیم‌بسمل داشت دمی که آینهٔ آب چاه را می‌دید هزار حنجره فریاد در مقابل داشت همیشه دست کریمش ز دیده پنهان بود چو بوته‌ای که در آغوش خاک حاصل داشت به نخل عاطفه‌اش دستِ هیچ‌کس نرسید به ذره چون دل خورشید، مِهر کامل داشت اگر شبانه به اطعام سائلان می‌رفت -به جان فاطمه- شرم از نگاه سائل داشت پس از شهادت زهرا، علی ز عمق وجود، همیشه در دل خود انتظار قاتل داشت مرحوم
علی انسانی ۱۵ خرداد ۱۳۲۶ در کاشان چشم به جهان گشود. در ۶ سالگی به همراه خانواده به تهران آمد و بعد از مدتی به کار آزاد در بازار تهران مشغول شد. او از ۱۶ سالگی سرودن را آغاز کرد. از مشوّقین و اساتید او می‌توان به امیری فیروزکوهی، خوشدل تهرانی، مهرداد اوستا و مشفق کاشانی اشاره کرد. قریحۀ‌ ذاتی انسانی و شاگردی در محضر اساتید فن،‌ از او شاعری ساخت که امروزه از او به‌عنوان یکی از بزرگان شعر آیینی یاد می‌شود. نام علی انسانی و اشعار او همواره در ذهن ستایشگران نقش بسته است و خود یکی از مداحان و پیرغلامان با سابقۀ اهل‌بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) به شمار می‌آید. نشان درجه یک هنر که معادل با مدرک دکترا می‌باشد به وی اعطا شده است. «دل سنگ آب شد»، «گلاب و گل»، «رخصت» و «یک دم» دربردارنده اشعار و نوحه‌های او است.
"سحر" ریشه می‌شوم که حس کنم، شب صدای پای آب را برگ می‌دهم که بشنوم، گریه‌های آفتاب را گوش‌ها که باز سمت در... چشم‌ها که مردمک به‌راه خاطرات دوره کرده‌اند، عکس‌های کنج قاب را پیچ می‌خورم به دور تو، تاب می‌خوری به گرد من از غم تو ارث برده‌ام، ماجرای پیچ و تاب را این شرابِ چندسالگی است؟ یاکه سکر هم‌پیالگی است؟ مستم آنچنان که بعدازین، مست می‌کنم شراب را * ای نگاهِ لطفتان به غیر! اَلسّلام... صبحتان به خیر! لااقل سری تکان دهید، این سلام بی‌جواب را روزها همیشه داغ و زرد، روزه‌ها هنوز گرم و خشک از لبان سرخ من بپرس: طعم آیه‌ی عذاب را بی‌تو یک‌بغل جنازه‌ایم... سال‌هاست در گدازه‌ایم یک‌نفس بیا و جان ببخش... این جنازه‌ی مذاب را بی‌تو شعرها خرابی‌اند... حرف‌های ناحسابی‌اند یک‌غزل بگو تمام کن حرف‌های ناحساب را این قلم شکسته بهتر است... آن کتاب... بسته خوب نیست سوره‌ای بخوان و باز کن، قفل ذالک الکتاب را * سال‌هاست یک‌حضور سبز، هر سحر به یاد نخل‌هاست او که با خودش می‌آورد، شب "صدای پای آب" را ریشه می‌شوم... عبور کرد: او که کوله‌بار نان به دوش برگ می‌دهم... نسیم شد: کودکان نیمه‌خواب را * آی! چاه‌های منتظر! نخل‌های تا همیشه‌سبز! گوش وا کنید بشنوید: ناله‌ی ابوتراب را https://eitaa.com/mmparvizan
محمد غفاری ۲۳ مرداد ۱۳۶۸ در قم متولد شد. وی از سال ۱۳۸۷ با حضور در انجمن ادبی استان قم و انجمن محیط شعر را به‌طور جدی آغاز کرد. او در حال حاضر، دانشجوی کارشناسی‌ارشد است و مسئولیت واحد آفرینش‌های ادبی حوزۀ هنری قم را بر عهده دارد. غفاری در حوزۀ پژوهش، نشر کتاب و رسانه نیز فعالیت دارد. مجموعه شعر «آستانه» تنها اثر او است.
مولای عدل و صبر ای عشق! ای پدیدۀ صنع خدا! علی! ای دست پرصلابت خیبرگشا! علی! ای آسمان آبی پروازهای سبز! ای بیکران کرانۀ لطف خدا! علی! دست تو، چشمه‌سار سخای محمدی‌ست چشمت تبلور غزل انبیا، علی! مثل تو هیچ‌کس ز عدالت سخن نگفت مولای عدل و صبر و سکوت و سخا! علی! می‌پیچد از صدای یتیمان منتظر نام تو در همیشۀ شب‌های ما، علی! گل چیست در تجلّی زیبای روی تو؟ جز تو که داشت این همه لطف و صفا؟ علی! آیینۀ طلوع تو شد، شانۀ بهار ای آفتاب عرصۀ ایثار! یاعلی! باور نمی‌کنی که زمین و زمان هنوز بی تو گرفته‌اند عزا، مرتضی علی! ✍🏻 🏷 🇮🇷
سیزده به در، جشن فرخنده باران خواهی: سیزده به در، جشن فرخنده باران خواهی است و به هیچ روی، روز نافرخنده(نحسی) نیست! در فرهنگ ایرانی، سیزدهمین روز از فروردین ماه (همانند سیزدهمین روز از همه ماه‌های سال) به نام ستاره «تیر» یا «تِشتَر» یا همان ستاره « شِعرای یَمانی» که در باورهای کهن ایزد اهورایی باران و ترسالی بود، نامزد شده است. بر این پایه، مردم پس از برگزاری جشن‌های نوروزی، در سیزدهم فروردین‌ماه به پاس همه داده‌های اهورایی، به نیایش پروردگار یکتا پرداخته و در حالی که در کوه و در و دشت گرد می‌آمدند، در کنار چشم اندازهای زیبای طبیعی به شادی و پایکوبی می‌پرداختند و با یاد ایزد باران یا همان تیر (تشتر) از خداوند، باران یا برکت و خرمی می‌خواستند. در «تیر یشت» می توان،نمونه‌های آغازین از این نیایش‌ها را بازیافت: «...تشتر، ستاره رایومندِ فره‌مند را می‌ستاییم ... از آن پس دگر باره تشتر رایومند فره مند از دریای فراخ کرت فراز آید ... پس آن گاه مِه پدید آورنده ابر به جنبش در آید. باد نیمروزی وزیدن آغازد و مِه را به پیش ... براند. پس باد چالاک مزدا آفریده ، باران و ابر و تگرگ را به کشتزارها و خانمان های هفت کشور برساند .... تشتر ستاره رایومند فره مند را می ستاییم که به هنگام به سر رسیدن سالِ مردم ، فرمانروایان خردمند، جانوران آزادِ کوهساران و درندگان بیابان نورد، همه برخاستنش را چشم به راهند. آن که با سرزدن خویش، کشور را سالی خوش یا سالی بد آورد. آیا سرزمین های ایرانی از سالی خوش برخوردار خواهند شد؟ ...» در حقیقت، «سیزده به در» یکی از جشن های باران خواهی است که همه ساله در آستانه‌ی تابستان بزرگ و در  بهار طبیعت برگزار می شود. سیروس حامی
میثم مطیعی: ما را چه به این سیزده فروردین ما دربه‌در چهارده‌معصومیم
"تقویم: بداهه‌ای به بهانه‌ی امروز" "یک" به در شد، "دو" به در شد، روز "سوم" هم به در شد "چارم" آمد، زندگی چون باد، چون باران به‌سر شد ماه فروردین شبیه  برق طی شد روز در روز روز "پنجم" صرف غم، روز "ششم" صرف هدر شد روز "هفتم" آمد و یک‌هفته از سال نوَم رفت هرچه گفتم بی‌اثر، هر قدر کِشتم بی‌ثمرشد روز "هشتم سهم حسرت شد، نهم "سهم" نداری روزها و هفته‌ها در درد و حسرت مختصر شد یک‌نفر از من بپرسد قصه‌ی روز "دهم" را چشمه‌های شعر من خشکید در چشمی که تر شد یازده روز است اینک رفته از سالی که نو نیست این طرف نوتر شد ایام و از آن‌سو کهنه‌تر شد "روز بعدی" بسکه سنگین بود زد از وزن بیرون آرزوهایم یکایک بغض شد، خون جگر شد از کفم رفته است این شب‌ها و ساعات گرامی تا که جنبیدم به خود، این "سیزده" روزم به در شد * روز و ماه و سال عمرم رفت در حیرت دریغا آن جوان سال‌های قبل پیری  محتضر شد https://eitaa.com/mmparvizan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شکوفه‌ها که پر از عطر عید می‌رویند به خیر مقدم سال جدید می‌رویند بهار می‌رسد و سبزه‌های چشم‌به‌راه به شوق سفرهٔ تحویل عید می‌رویند قنوت شاخه پر از ربنای غیرت کیست؟ که برگ‌ها مست از "یامجید" می‌رویند به رستخیز بیاندیش، این تجلی اوست که یک‌به‌یک گلدان‌ها: سعید می‌رویند به لاله‌های پر از خون نگاه کن! انگار به جلوه‌خوانی "حبل‌الورید" می‌رویند شکوفه‌ها شهدای همیشه در کفن‌اند که این‌چنین سرخ‌اند و سپید می‌رویند از آب و آتش... این باغ را مترسانید درخت‌ها همه اینجا شهید می‌رویند
تا دور باشد از تن بکرت گزندها آمیخته است نوش تو با نیشخندها ای «مه‌لقا»ی عصر مدرنیته! مانده‌اند؛ در حل پیچ زلف تو اندیشمندها تا چشم بد به تو نرسد، دود کرده است جنگل برای برکهٔ چشمت سپندها آرش نشسته بین دو ابروت با کمان بهرام زیر روسری‌ات با کمندها شیرین‌لب! از طواف تنت دل نمی‌کند مثل مگس که از حرم حبّه‌قندها وقتی که از تمشک لبت باز می‌شود، افسرده می‌شوند تمام لوندها غزّاله! گاه پشت سرت را نگاه کن در حسرت تواند تمام سمندها از 📗 چلّهٔ تاک
ای صبحِ شب‌نشینان جانم به طاقت آمد ازبس‌که دیر ماندی چون شامِ روزه‌داران :::صبح بخیر🌱
🚩 غیورِ دلاور دوباره پر زد از اینجا کبوتری دیگر گشود در رمضان تا خدا پری دیگر بهار بوی خزان می‌دهد در این ایام که باغ مانده و داغ صنوبری دیگر دوباره نوبت تشییع یک مجاهد شد دوباره شانه‌ی ایران و پیکری دیگر دوباره غم به دل رهبرم نشست که رفت از این میانه غیورِ دلاوری دیگر گشوده می‌شود از انتهای این غزلم به سمت روضه‌ی کرب‌وبلا دری دیگر خدا کند که نیفتد مقابل زینب دوباره از تن این نیزه‌‌‌ها سری دیگر