eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
265 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
245 ویدیو
88 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
کوتاه کن کلام … *بماند بقیه اش*😭 مرده ست احترام … *بماند بقیه اش*😭 از تیرهای حرمله یک تیر مانده بود آن هم نشد حرام … *بماند بقیه اش*😭 هر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت آمد به انتقام … *بماند بقیه اش*😭 شمشیرها تمام شد و نیزه ها تمام شد سنگ ها تمام… *بماند بقیه اش*😭 گویا هنوز باور زینب نمی شود بر سینه ی امام؟ … *بماند بقیه اش*😭 پیراهنی که فاطمه با گریه دوخته در بین ازدحام… *بماند بقیه اش*😭 راحت شد از حسین همین که خیالشان شد نوبت خیام….*بماند بقیه اش*😭 رو کرد در مدینه که یا ایهاالرسول یافاطمه! سلام … *بماند بقیه اش*😭 از قتلگاه آمده شمر و ز دامنش خون علی الدوام … *بماند بقیه اش*😭 سر رفت آه، بعد هم انگشت رفت، کاش از پیکر امام … *بماند بقیه اش*😭 بر خاک خفته ای و مرا میبرد عدو من میروم به شام …*بماند بقیه اش*😭 دلواپسم برای سرت روی نیزه ها از سنگِ پشت بام …*بماند بقیه اش*😭 دلواپسی برای من و بهر دخترت در مجلس حرام …*بماند بقیه اش*😭 حالا قرار هست کجاها رود سرش از کوفه تا به شام … *بماند بقیه اش*😭 تنها اشاره ای کنم و رد شوم از آن از روی پشت بام … *بماند بقیه اش*😭 قصه به “سر” رسید و تازه شروع شد شعرم نشد تمام … *بماند بقیه اش*😭 شاعر: محمد رسولی
گروه ایتا بیست و پنجمین کنگره سراسری شعر دفاع مقدس و مقاومت فارس حماسه سپیداران ( جشنواره سراسری شعر دفاع مقدس استان فارس) https://eitaa.com/joinchat/1582760423Cd0dd1734c7 برای اطلاع از اخبار و نتایج کنگره به کانال زیر بپیوندید👇👇👇👇👇 @hamasesepidaran_fars
در ظلمت عصری که زمین تیره‌‌ترین است نام تو گرفته ا‌ست جهان را، خبر این است خونی که بنا بود همان لحظه بخشکد امروز خروشنده و وجوشنده‌ترین است سر می‌رود و درد تو از سر نمی‌افتد بد دردسری نیست اگر دردسر این است با مردم این شهر، به کرّات بگویید او خوب‌ترین، خوب‌ترین، خوب‌ترین است
انجمن شعر زنان شیراز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن نخوان فراز سکوت مناره‌ها دیگر امید نیست به این استخاره‌ها بر نیزه ها اذان خداحافظی نگو در گوش های زخمی بی گوشواره‌ها آه ای یقینِ بی سر و بی دست در سماع آبروی آفریده برای اشاره‌ها طاقت نمانده دیدن لبخند نیزه را با کاروان خسته «لبخند پاره» ها بادی که بوی خون تو را در میان نهاد یک باره با مشام غمین سواره‌ها لالایی وداع شبانگاه خوانده در آغوش ساکت و تهی گاهواره‌ها پشت مسیر رفته جا مانده روی خاک یغمای پیرهن به تن خوش قواره‌ها این نعش های سوخته، ققنوس های مست آیا دوباره می رویند از شراره‌ها؟ در آسمانِ ظلمتِ گم کرده آفتاب خورشید را چگونه ببینم دوباره؟ ها؟ اما سرک کشید ز گودال قتلگاه خورشید رو به سوسوی تلخ ستاره‌ها ◾️
‌ ⭕️ ⭕️ امروز ساعت ۵ عصر شیراز - میدان اطلسی کتابخانه رییسی اردکانی ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ • تو دوستی کن و از دیده مفکنم زنهار • که دشمنم ز برای تو در زبان انداخت (شیخ اجل سعدی) ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾ |⇦• اعلام برنامه - جلسه شعرخوانی انجمن ۵ بعدازظهر جمعه ۱۴۰۲/۰۵/۱۳ فرهنگسرای طاووسیه (بلوار بوستان، حدفاصل آرامگاه سعدی و باغ دلگشا) ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾ انجمن شعر سعدی [ @sheresaadi ]
"شعر عاشورایی/۹" بر اساس ابیات موجود، سنایی غزنوی، دومین شاعر عاشورایی شاخص پس از کسایی است که ابیات متعددی را درباره‌ی این واقعه سروده است. جایگاه او در ادب عاشورایی، بیشتر مربوط به منظومه‌ی حدیقه الحقیقه و ابیاتی است که در خلال آن، برخی وقایع کربلا به تصویر کشیده شده و در مجالی دیگر به آن خواهیم پرداخت؛ اما در  ابیات دیوان حکیم نیز به صورت پراکنده، از شهادت امام حسین(ع) ذکر رفته است. در قطعه‌ی شماره‌ی 82 دیوان سنایی، لعنت فرستادن بر خاندان ابوسفیان به آشکاری نمود دارد: داستان پسر هند مگر نشنیدی؟ که از او بر سر اولاد پیمبر چه رسید؟ پدر او لب و دندان پیمبر بشکست مادر او جگر عمّ پیمبر بمکید خود به ناحق، حق داماد پیمبر بگرفت پسر او سر فرزند پیمبر ببرید بر چنین قوم چرا لعنت و نفرین نکنم؟ لعنه الله یزیداً و علی حبِّ یزید دیوان سنایی     سنایی دینِ درون انسان ها را، حسین(ع) وجودی آن‌ها می‌داند. از نظر او جدالی همیشگی بین حسین درون و یزید نفس وجود دارد: دین حسین توست، آز و آرزو خوک و سگ است تشنه این را می‌کشی وین هر دو را می‌پروری بر یزید و شمر ملعون چون همی لعنت کنی؟ چون حسین خویش را شمر و یزید دیگری همان سنایی در شعری دیگر که به شیخ احمد جام نیز نسبت یافته، بهترینِ شهدای عالم را امام حسین(ع) معرفی کرده است: سراسر جمله عالم پر شهید است شهیدی چون حسین کربلا کو؟ همان او در خلال ستایش رسول(ص)، دو درِ بارگاه پیمبر را یکی مرقد امام علی(ع) در کوفه و دیگر مدفن امام حسین(ع) در کربلا می‌داند: بارگاه او دو در دارد که مردان در روند یک در اندر کوفه یابی و دگر در کربلا از این دست ابیات و اشارات را در دیگر قصاید و غزل‌های دیوان سنایی نیز می توان دید.(نگاه کنید به صفحه‌های 470، 465 و 38) @mmparvizan
(به اخمت خستگی در می رود لبخند لازم نیست کنار سینی چای تو اصلا قند لازم نیست) چنان لبهای تو خوشرنگ و پر آب است و شیرین که.. بدان نارنگی خوشمزه ای پیوند لازم نیست فقط یک لحظه بنشینم ببینم ماه رویت را برای دیدن مهتابِ شب در بند لازم نیست بیابان و کویر و دشت ها مشتاق آن رویند تو را با این همه جادوگری ترفند لازم نیست من این را خوب دانستم از آن چشمان پر شورَ ت برای بارش باران ،دی و اسفند لازم نیست تعدی کرده ای وقتی مرا دیدی و خندیدی خودت هم خوب می دانی که چون و چند لازم نیست من از روز ازل اعدامی ات بودم ،ندانستی! نگو تا چوبه ی داری بیارایند،لازم نیست هزاران سال با حُکمت شدم زندانی چشمت به نام عشق می میرم بدان سوگند لازم نیست پدرام.اکبری......
این همه آتش خدایا شعله اش از گور کیست؟ شهوت این بی نمازان، نشئه ی انگور کیست؟ پرده دانان طریقت در صبوری سوختند این صدای ناموافق زخمه ی تنبور کیست؟ شیخ بازیگوش ما از بس مرید خویش بود عطسه ای فرمود و گفت این جمله ی مشهور کیست! پنج استاد حقیقت حرف شان با ما یکی ست راستی در پشت این دستورها دستور کیست؟ آب نوشان ادّعای خضر بودن می کنند رنگ پیراهان اینان وصله ی ناجور کیست؟ دست این پاسور بازان هر که دل را داد باخت دوستان چشم شما در انتظار سور کیست؟ دین و دل دادند یارانم در این شرب الیهود شیخ ما در باده گم شد ، مست ما مستور کیست؟ این که خضرش خوانده اید، اسکندر مقدونی است این که دریایش لقب دادید چشم شور کیست؟ این که بر آن گوش خود بستید، صور محشر است این که شیطان می دمد دائم در آن شیپور کیست؟ آن که می زد روز و شب پیوسته لاف اختیار این زمان ترس از که دارد؟ این زمان مجبور کیست؟ بعد طوفان جز کفی در کیسه ی امواج نیست شاه ماهی های این دریا ببین در تور کیست!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
« رباب ، بانوی مرثیه های بی پایان » آری ،حقیقت است شما آشنای درد خود را رسانده ای به مجالی عجیب تر در ابتدای قصهٔ اشکی و مرثیه.. شعری غریب داری و حالی عجیب تر بخشیده ای به قافیه هایت ردیف خون هر صبحدم به سازِ جگر سوز آفتاب در قامت ِطلیعهٔ تبدار ِ کربلا همراه لای لای غریبانه ، ای رباب ! آن سو ستاره‌های غریبی که خفته‌اند بر کوله بار زخمی یک دشت چاک چاک این خود تبلور احساس شاعری ست شعری که عاقبت افتاده روی خاک یعنی سروده های تو آغاز صبح شد بیش از هزار کوچه گذر گاه آفتاب این قسمت شما شده بانوی مرثیه شاعرترین تبلور احساسی ای رباب! روشن‌ترین ستارهٔ شب‌های نینوا ای تا همیشه مانده بر احساس، ناخدا از نو بساز قافیه‌های شکسته را تا قامتِ قیامتِ طوفان کربلا! پدرام اکبری
"یادداشتی درباره‌ی چند شعر از دفتر غزل هزاره‌ی دیگر/ محمدسعید میرزایی" یکی از مباحثی که از دیرباز در علم عروض مطرح بوده، مبحث است. منتقدان و دانشمندان علم عروض فارسی، از دیرباز با دسته‌بندی رفتارهای موسیقایی شاعران و بر اساس مباحث نظری و در کنار آن تکرارپذیری، تناسب‌های آوایی و ذوق زیبایی‌شناسی ایرانیان قواعدی را برای این علم و همچنین ساخت‌شکنی‌های رایج و مقبول در این حوزه تبیین کرده‌اند. در شعر سنتی معاصر، بسیاری از شاعران کوشیده‌اند، به بهانه‌ی ساخت‌شکنی از برخی از این قواعد خارج شوند؛ حال آنکه توجه به این نکته ناگزیر است که حتی در تاریخ نقد ادبی غرب، جز در برخی گونه‌ها یا مکتب‌های هنری چون: داداییسم و برخی مکاتب و امواج شبیه یانزدیک به آن، مبحث ساخت‌شکنی به تنهایی نمی تواند هدف خلق ادبی باشد.   صحیح این است که خروج از قواعد وضع‌شده، وسیله‌ای برای رسیدن به نتیجه‌ای شاعرانه یا هنرمندانه است و در رفتارهای خاص عروضی نیز، شاعران توانمند عمدتا از این ساخت‌شکنی در مسیری خاص استفاده می‌کنند؛ با این حال در شعر هنجارشکن دهه‌های اخیر، گاه این دست رفتارهای ساخت‌شکنانه هیچ ساحتی به شعر نمی‌افزاید؛ بلکه از زیبایی آن می‌کاهد. برای مثال محمدسعید میرزایی، در دفتر غزل هزاره‌ی دیگر (گزیده اشعار/ شهرستان ادب)، در بیت پایانی غزلی که به سبک بیدل سروده، می‌گوید: اگرچه خون شد دلم در اینجا، به مکتب بیدلم در اینجا که رسته‌ام من قلم در اینجا، همین بس است حاصلم در اینجا که از نظر موسیقایی، در بخش " بس است حاصلم" و درست درمیانه‌ی رکن عروضی، یک هجای کوتاه اضافه وجود دارد که یا آوای شعر را دچار اختلال می‌کند یا باید "ح" را به شیوه ی زبان محاوره حذف کرد که در زبان تقلیدگر از بیدل دودستگی ایجاد می کند؛ حال آنکه این خروج از قواعد، هیچ کمکی به زیبایی شعر نکرده است. حتی تمهید ارائه شده در مصرع پایانی هم نتوانسته کاستی این خطای عروضی را پوشش دهد. همچنین در اختیارات عروضی، شاعر اجازه دارد دو هجای کوتاه را به یک هجای بلند تبدیل کند(و بالعکس)، برای مثال می توان " مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن" را به " مفعول فاعلاتن، مفعول فاعلن" تبدیل کرد. مثلا در شعر همین شاعر از همین دفتر: میزی بچین برای من از غصه و شراب یک صندلی بیاور، جای مرا بده اما باید در نظر داشت، شاعر مجاز نیست به دلیل اینکه در این تبدیل، یک وزن پیوسته به وزنی تقریبا دولختی تبدیل و در میانه‌ی آن مکث ایجاد می‌شود؛ بی‌تمهید یا دلیل هنری، واژه‌ای واحد را در دو طرف مکث موسیقایی حاصل از اختیار قرار دهد؛ چون در مثال‌های زیر: خواب مرا بده رو_یای مرا بده # دیروزتر شوم فر_دای مرا بده # انگشت‌های من ام_ضای مرا بده # پس میز چیده شد آن_جا با دوصندلی تسامحی که در اشعار محمدسعید میرزایی و بسیاری از پیروانش، به‌فراوانی دیده می‌شود؛ بی آنکه این گسست موسیقاییِ برآمده از اختیار، از نظر معنایی و زیبایی‌شناسی در خدمت شاعرانگی باشد و واضح است که عمدتا محدودیت وزنی شاعر را به سمت این ساخت‌شکنی سوق داده است. @mmparvizan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ خار خندید و به گل گفت سلام و جوابے نشنید خار رنجید ولے هیچ نگفت ساعتے چند گذشت گل چه زیبا شده بود دست بے رحمے نزدیک آمد، گل سراسیمه ز وحشت افسرد لیک آن خار در آن دست خلید و گل از مرگ رهید صبح فردا ڪه رسید خار با شبنمے از خواب پرید گل صميمانه به او گفت سلام... گل اگر خار نداشت دل اگر بے غم بود اگر از بهر كبوتر قفسے تنگ نبود، زندگی، عشق، اسارت، همه بے معنا بود . . . . • فریدون مشیرے 🌴🏴🌴 ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لشکر زهرا مدعی‌های عشق بسیارند پای عشق علی، مرام یکی‌ست فاطمه ایستاد این یعنی مرد و زن سهمش از قیام یکی‌ست پای حق، پای دین وسط باشد مرد و زن فرق دارد آیا؟ نه با خودت یک حساب ساده بکن مرد این جنگ می‌شوی یا نه؟ پای عشق علی چه زن‌ها که مرد و مردانه قد علم کردند چادر خویش بر کمر بستند دست نامرد را قلم کردند خواهرم! چادری که پوشیدی قبل از این بوده بر سر زهرا با همین چادر سیاه بمان در سیاهیِ لشکر زهرا چادرت سنگر است دقت کن که شبیخون به سنگرت نزنند دشمن از باور تو می‌ترسد تیر شبهه به باورت نزنند مرد میدان اگر به خاک افتاد عرصۀ جنگ همچنان برپاست کوچه بازار، جبهۀ جنگ و چادر اکنون لباس رزم شماست نهضتی که به ما رسید امروز از مدینه شروع شد، از در پشت در مادرم زمین افتاد تا بماند قیام پیغمبر پرچم شیعه چادر زهراست چادری که به روی خاک افتاد هم در آن کوچه، هم زمانی که پیش آن جسم چاک‌چاک افتاد چادر خاکی همین مادر پرچم انتقام خواهد شد با نوای خوش انا‌المهدی درد شیعه تمام خواهد شد ✍🏻 🏷 | |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح که می شود🌞 دنبالِ اتفاقاتِ خوب بگرد دنبال آدم های خوبی که حال خوبت را با نگاهشون و لبخندشون به روزگارت سنجاق کنی یک روز خوب اتفاق نمی افتد! ساخته می شود...🪴 ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ @Shere_naab ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تلنگر... چندیست دچار اُفت ایمان شده ایم در حرف و عمل اسیر بحران شده ایم حالا که زمان گفتن و تبیین است ما پُشت سرِ سکوت پنهان شده ایم کیوانی __جهاد تبیین
Hadis-dost.pdf
2.35M
دانلود کتاب👆👆 کانال 🇮🇷 لطیفه حلال 🇮🇷 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3540451341C466d1824a0
گفتارهای معنوی آقای فرحزاد