کاریکلماتور
از پرویز شاپور
🌹نهال، عصای پیری درخت است.
🌹باغبان پیر، از گلهای قالی مواظبت میکند.
🌹پروانه، طبقهی دوم آشیانهی بلبل را اجاره کرد.
🌹سپیدهدم، پروانه آهسته بال میزد که گلها از خواب بیدار نشوند.
🌹در رگهای گل، گلاب جریان دارد.
🌹تصویر گلی که در حوض افتاده بود، آب را معطر کرد.
🌹وقتی گل پرپر شد، پروانهای که روی آن نشسته بود، با چتر فرود آمد.
🌹🌹🌹🌹🌹
قلبم را با قلبت میزان میکنم، کاریکلماتور، شاپور، ص ۱۲۲ - ۱۲۵.
#کاریکلماتور
#پرویزشاپور
شاپور جورکش منتقد ادبی، شاعر، مترجم و نمایشنامهنویس معاصر ایرانی بود، او در ۱۰ بهمن ماه ۱۳۲۹ در شهرستان فسا از توابع استان فارس به دنیا آمد. تحصیلات خود را تا دریافت مدرک فوق لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی از دانشگاه شیراز ادامه دادهاست. مدتی تا سال ۱۳۵۸ در دانشگاه تدریس میکرد. او در ادامه گروه ترجمه شیراز را هدایت میکرد و در دانشگاههای خصوصی و مراکز آموزشی به تدریس میپرداخت. کار او پیش از انقلاب تئاتر بود اما بعد از آنکه تئاتر در شیراز با موانعی روبهرو شد، او کار فردیتری را برای بیان و بروز انتخاب کرد، و به سمت شعر رفت. پس از آن، ادبیات عرصه فعالیت شاپور جورکش شدهبود. سرپرستی کمیته تئاتر دانشگاه شیراز را از سال ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۶ به عهده داشت. تدریس در کارگاه تئاتر کودک تلویزیون مرکز شیراز از سال ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۸ از دیگر فعالیتهای او بود
وی از ۲۷ تیر ۱۴۰۲ به علت مشکلات ریوی در بیمارستانی در شیراز بستری بود و سرانجام در ۶ مرداد ۱۴۰۲ درگذشت.
#معرفی_شاعر #شاپور_جورکش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | بانوی غزل ایران و نامزد جایزه نوبل ادبیات
#فرزند_ایران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غزل جدیدی از رهبر انقلاب با عنوان «شرح حال» منتشر شد
🔹در جریان دیدار رمضانی امسال شاعران با رهبر انقلاب، حجتالاسلام انصارینژاد از شعرای برجسته کشور که بهتازگی کتابی با عنوان «امین شعر انقلاب» تدوین و منتشر کرده، از حضرت آیتالله خامنهای درخواست کرد تا غزل منتشر نشدهای از سرودههایشان را برای انتشار در چاپ جدید این کتاب در اختیارش قرار دهند.
🔹رهبر انقلاب نیز با تقدیر از آقای انصارینژاد با این پیشنهاد موافقت و غزلی از سرودههای معظمله در اختیار این شاعر قرار گرفت.
«شرح حال»
گامی به راه و گامی در انتظار دارم
سرگشته روزگاری پَرگارـوار دارم
دلبستهی امیدی در سنگلاخ گیتی
رَه بیشکیب پویم، دل بیقرار دارم
یک عمر میزدم لاف از اختیار و اینک
چون شمع، اشک و آهی بیاختیار دارم
گو ابرِ غم ببارد تا همنشین عشقم
از غم چه باک دارم کاین غمگسار دارم
نبود روا که گیرم جا در حضیض پَستی
سیلم که هستی خود از کوهسار دارم
سرشارم از جوانی هر چند پیر دهرم
چون سرو در خزان نیز رنگ بهار دارم
از خاک پاک مشهد نقشی است بر جبینم
شادم «امین» که از دوست، این یادگار دارم
سیدعلی خامنهای
🔹رهبر انقلاب در نوروز امسال و در جریان محفل شعرخوانی شاعران، یک بیت از این غزل را خوانده بودند.
@Farsna
۱۸ شهریور سالروز درگذشت جلال آلاحمد
(زاده ۱۱ آذر ۱۳۰۲ تهران -- درگذشته ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ گیلان) نویسنده، مترجم و منتقد ادبی "همسر سیمین دانشور"
او از خانوادهای مذهبی بود و دوران کودکی و نوجوانی جلال در نوعی رفاه اشرافی روحانیت گذشت. پدرش "احمدطالقانی" پس از پایان دبستان جلال، به او اجازه درس خواندن در دبیرستان را نداد؛ اما او تسلیم خواست پدر نشد و در کلاسهای شبانه دارالفنون، پنهان از چشم پدر نامنوبسی کرد و از آنجا دیپلم گرفت.
او در سالهای پایان دبیرستان با کلام کسروی و شریعت سنگلجی آشنا شد و همین مقدمهای برای پیوستن وی بهحزب توده شد. پس از پایان دبیرستان، پدرش او را بهنجف نزد برادر بزرگش محمدتقی فرستاد تا در آنجا به تحصیل در علوم دینی بپردازد، اما پس از سه ماه بهتهران بازگشت. بهگفته برخی نویسندگان، وی در بازگشت از نجف نسبت به بسیاری از احکام شیعیان دچار دودلی و شک شده بود.
جلال در سال ۱۳۲۲ به دانشسرای عالی تهران رفت و در رشته زبان و ادبیات فارسی فارغالتحصیل شد و تحصیل در دوره دکترای ادبیات فارسی را نیز ادامه داد، اما در اواخر تحصیل از ادامه آن صرف نظر کرد.
وی نخستین مجموعه داستانش بهنام «دید و بازدید» را در همین دوران منتشر کرد. او که تأثیری گسترده بر جریان روشنفکری دوران خود داشت، بهجز نوشتن داستان به نگارش مقالات اجتماعی، پژوهشهای مردم شناسی، سفرنامهها و ترجمههای متعددی نیز پرداخت. شاید مهمترین ویژگی ادبی آلاحمد نثر او بود، نثری فشرده و موجز و در عین حال عصبی و پرخاشگر، که نمونههای خوب آن را در سفرنامههای او مثل «خسی در میقات» یا داستان - زندگینامه «سنگی بر گوری» میتوان دید. او در سال ۱۳۲۶ دومین کتابش به نام «از رنجی که میبریم» را همزمان با کنارهگیری از حزب توده چاپ کرد که بیانگر داستانهای شکست مبارزاتش در این حزب است. پس از این خروج بود که برای مدتی بهقول خودش ناچار بهسکوت شد که البته سکوت وی بهمعنای نپرداختن به سیاست و بیشتر قلمزدن بود.
با قضیه ملی شدن نفت و جبهه ملی و مصدق، جلال دوباره به سیاست روی آورد. وی عضو کمیته و گرداننده تبلیغات «نیروی سوم» شد. در ۹ اسفند ۱۳۳۱ پس از اطلاع از محاصره منزل دکتر مصدق با عده دیگری از «نیروی سومیها» فوراً به آنجا رفت و بهدفاع از او سخنرانی کرد و در اردیبهشت ۱۳۳۲ بهعلت اختلاف با رهبران نیروی سوم، از آنها هم کناره گرفت. دو کار ترجمه وی، «بازگشت از شوروی» ژید و «دستهای آلوده» سارتر، مربوط به همین سالها است و پس از آن «سرگذشت کندوها» را بهچاپ رساند. جلال یک دوره بهسکوت رفت و بهدور از تمام هیاهوهای سیاسی سعی به از نوشناختن خود کرد.
در ابتدای سال ۱۳۲۳ وارد حزب توده شد و تا انشعاب حزب توده تمام مراحل تشکیلاتی بهسمت بالا را پشت سرگذاشت و سپس از حزب توده جدا شد.
به سبب اختلافی که میان وی و بقایی در زمان مصدق بهوجود آمد از حزب زحمتکشان کناره جست. پس از آن با رهبری شخصی به نام خلیل ملکی حزب زحمتکشان یا نیروی سوم را به راه انداخت.
✳️ نمادها و استعارهها و تشبیهاتی که مولانا برای «نفس اماره» به کار برده است.
✳️ بخش : دوم ( پایانی )
◀️ گاو:
مردی طالبِ رزقی فراوان و بدون رنج بود و خداوند گاوی را برای او فرستاد. او گاو را کُشت و بر اثر حوادثی عجیب، به رزقی بسیار فراوان دست یافت. در پایان این داستان، مولانا میگوید که نفس مانند گاو است و کسی که خواهانِ روزیِ فراوان است، باید گاوِ نفس را بکشد (د 3/ 2510).
◀️ سوسمار(مارمولك):
همانگونه که سوسمار در کوه، سوراخهای متعددی دارد و هر لحظه از یکی از آنها بیرون میآید و حمله میکند و همیشه راه فرار دارد، نفس نیز بسیار حیلهگر است و هر لحظه به نوعی انسان را میفریبد و راههای زیادی برای گریختن در اختیار دارد (د 3/ 4054 به بعد).
◀️ جوجه تيغي (قُنفُذ):
جوجهتیغی در زمان مناسب سر خود را بیرون میآورد و حمله میکند و در زمان خطر، سر خود را به درون تنش فرومیبرد و پنهان میشود. نفس نیز چنین است (د 3/ 4059 به بعد).
◀️ دوزخ:
دوزخ هفت در دارد، نفس نیز راههای فراوانی برای فریب و حیله دارد (د 1/ 779 به بعد)، دوزخ هرچه را در آن بریزند، فرومیبرد و سیر نمیشود، نفس نیز سیریناپذیر است و هیچگاه قانع نمیشود (د 1/ 1377 به بعد).
◀️ کوه قاف:
کوه قاف، طبق اساطیر، بلندترین کوه دنیاست و کندن آن بسیار دشوار است. نفس نیز چنین است و مهار کردن آن بسیار دشوار است و زمان بسیار زیادی میبرد (د 1/ 1388).
◀️ زاغ:
زاغي معلم قابيل شد و گور كندن و دفن كردن جنازة هابيل را به او آموخت. نفس نيز مانند زاغي است كه اگر معلم آدمي شود، او را به سوي گورستان ميكشاند و غمگين و دلمردهاش ميسازد (د 4/ 1311 به بعد).
◀️ خرگوش:
خرگوش، با نقشهای ماهرانه، خرگوش را به چاه افکند و خود به جست و خیز و بازی پرداخت. آنها که اهل چون و چرا و استدلالاند، مانند آن شیرِ زندانی هستند و نفسِ خرگوشصفتِ آنها از این فرصت استفاده میکند و به خواستههای خود میرسد (د 1/ 1351 به بعد).
◀️ خزان (پاییز):
باد پاییزی گیاهان را پژمرده میکند؛ نفس نیز چنین است و سبب افسردگی و پژمردگیِ انسان میشود (د 1/ 2051).
◀️ مادر بدكاره:
مردی مادرِ خود را کشت و در جواب معترضان گفت: مادر من باعث میشد که هر روز با کسی جنگ کنم. من مادرم را کشتم و از همۀ جنگها رهایی یافتم. نفس نیز چنین است و ما هر روز، به سبب نفس، با کسی از درِ ستیز درمیآییم. باید نفس را مهار کنیم، تا از همۀ جنگها رهایی یابیم (د 2/ 776 به بعد).
◀️ سوفسطایی:
نفس مانند سوفسطاییان است و با دلیل و برهان نمیتوان آن را خاموش کرد. نفس هر دم با مهارت تمام، بهانه و دلیلی مییابد و جدل و مغالطه میکند (د 3/ 3500).
◀️ جادوگر:
جادوگر در چشمان مردم تصرف میکند و واقعیات جهان را در نظر آنها دگرگون میکند. نفس نیز واقعیتهای هستی را در نظر شخص دگرگون میکند (د 3/ 4070 به بعد).
❇️ پژوهش و تحقیق از : دکتر ایرج شهبازی
✳️ نمادها و استعارهها و تشبیهاتی که مولانا برای «نفس اماره» به کار برده است.
✳️ بخش : اول
❇️ مولوي به مناسبت هاي مختلف و از جهات گوناگون، نفس را به چيزهاي فراوانی تشبيه كرده است، یا چیزهای گوناگونی را به عنوان نماد یا استعاره برای نفس آورده و با استفاده از هریک از آنها به ویژگی/ ویژگیهایی از نفس اشاره کرده است. برخی از اینها عبارتند از:
◀️ مور:
نفس در ابتدا مانند موری کوچک است، ولی اگر مراقبِ آن نباشیم، کمکم به ماری خطرناک تبدیل میشود (د 2/ 3471 به بعد).
◀️ اژدها:
همانگونه که اژدها (مار) با دیدنِ زمرد کور میشود، نفس نیز با «زمردِ وجودِ شیخ» نابینا میشود و نیروی خود را از دست میدهد (د 3/ 2548).
◀️ اژدهای یخزده:
مارگیری اژدهای یخزدهای را برای نمایش آورد و اژدها کمکم گرم شد و نیرو یافت و آن مرد را کشت و آسیبهای زیادی به بار آورد. نفس نیز در حالت عادی خاموش است، اما اگر ابزارها و موقعیتهای لازم را در اختیار داشته باشد، سر به طغیان برمیدارد (د 3/ 975 به بعد).
◀️ فرعون:
نفس مانند فرعون است و اگر شرایط مناسب در اختیارش قرار گیرد، سر به طغیان برمیبردارد و ادعای خدایی میکند و به استثمارِ انسانها میپردازد (د 3/ 1054 به بعد)
◀️ خر:
نفس احمق است و به صورت خر تجسم مييابد (د 5/ 1392 به بعد).
◀️ سگ:
اگر به سگ خیلی توجه کنی، سرکشی میکند، ولی اگر سگ را گرسنه نگه داری و تربیتش کنی، از تو اطاعت میکند. نفس نیز چنین است (د 1/ 2876 به بعد). نفس مانند سگ هم پلید است و هم خوی درندگی دارد. باید سگ نفس را رام کرد، تا خطرها و زیانهای آن از بین برود و سودمند و مفید شود (د 3/ 2547).
◀️ آهن و سنگ:
نفس مانندِ آهن و سنگ است؛ همانگونه که از برخورد سنگ و آهن، آتش پدید میآید، نفس نیز برای خود شرارههایی دارد مانند بُتهای بیرونی؛ یعنی منشأ بتپرستی نفس است (د 1/ 772).
◀️ چشمه سياهآبه:
نفس مانند چشمة سياهآبه (آبِ آمیخته با گل و لای و لجن) است كه كوزة سياهآبة «بُت» از آن مايه گرفته است؛ یعنی منشأ و ريشة همه ظلمها، خطاها و جنايتهاي آدمي نفس اوست (د 1/ 775).
◀️ پشه:
نفس در ابتدا مانند پشهای کوچک است، ولی اگر مراقبِ آن نباشیم، کمکم به صَقری (شاهینی) خطرناک تبدیل میشود (د 3/ 1057).
◀️ كِرْم:
نفس در ابتدا مانند کِرمی کوچک است، ولی اگر مراقب آن نباشیم، کمکم به اژدهایی مردمخوار تبدیل میشود (د 3/ 1057).
◀️ گرگ:
نفس، مانند گرگ، بسیار درندهخوست و همواره در پیِ گزند رساندن به دیگران است (د 2/ 1406 به بعد).
ادامه دارد... .
"جلال و شعر: به بهانهی سالروز درگذشت"
جلال آل احمد از نویسندگان شاخص و صاحبسبک و تاثیرگذار روزگار ماست که میتوان به دلیل اهمیت جایگاه ادبیاش، بین او و شعر معاصر نیز در چند گزاره، پیوند برقرار کرد.
گزارهی اول: آشنایی و همسایگی جلال با نیما، نقشی متمایز برای او و سیمین در شعر معاصر باز کرده است. روایتهایی از او و سیمین دربارهی زندگی و مرگ و مرام نیما نقل شده که اسنادی مهم در نیماشناسی است.
گزارهی دوم: زبان داستان جلال محاورهای، روزنامهنگارانه و واقعگراست؛ پس به ضرورت، بافتی مغایر با زبان شاعرانه دارد؛ حال آنکه حتی زبان دانشور در مقایسه با او ظرفیتی سازگارتر با شعر دارد.
گزارهی سوم: جلال در سخنانش قضاوتها و نقدهایی دربارهی شعر مطرح کرده است. اصرار او بر محتواگرایی در داستان، سببشده نقدهایش بر اشعار نیز کمتر از منظر فرم و زبان شاعرانه اهمیت داشته باشد. بعید نیست که ادعا کنیم او فرم شاعرانه و موسیقی زبان را بهدرستی نمیشناخته؛ نکتهای که در برخی اظهار نظرهای او نیز مشهود است. برای مثال در دستخط جلال روی شعری از سپانلو (در حاشیهی کتاب تبعید در وطن)، پیشنهادهایی ثبت شده که وزن و فرم شعر را دچار خطا کرده؛ گویا او صرفا به بهسازی معنای شعر در نقدش توجه داشته است.
گزارهی چهارم: زندگی و مرگ جلال هم بر شعر معاصر تاثیر نهاده و شاعرانی را بر انگیخته که اشعاری در سوگ او بسرایند. از مشهورترین این اشعار سپیدسرودهای از احمد شاملو با مطلع زیر است:
قناعتوار تکیده بود/ باریک و بلند...
جز او اخوان و سیمین بهبهانی و منزوی و... هم اشعاری برای او سرودهاند.
#شعر
@mmparvizan
تنها و دلگرفته و بیزار و بیامید،
از حالِ من مپرس که بسیار خستهام!
#محمدعلی_بهمنی
#نقد_شعر
دادی نخی از نگاه خود
شعله به من
در سینهی من
هزار فانوس شکفت
#صدیقه_محمدجانی
#نورباعی
رباعی نیمایی و نام تازهترش، نورباعی از قالبهای کوتاه شعر سالهای اخیر است که تا حدودی با استقبال شاعران هم رو به رو شده است.
صادق رحمانی را میتوان پیشگام و مبدع " رباعی نیمایی" درنظرگرفت و شاعر در دفتر " آبی روشن، آبی خاموش" ، رباعیات نیمایی بسیار نابی را سروده است؛ مثلا،
یکسان شده با خاک، ولی میتابد
خورشید بهار
همچنان، روشن و گرم
بر گورستان شیخ حسین
اصطلاح نورباعی را جلیل صفربیگی، رباعی سرای معاصر وضع کرده و برای این نوع قالب کوتاه و مینیمال، مانیفست و بیانهای هم در سلسله بحثهای خود در نظر گرفته است:
"....یکی از ویژگیهای بارز بحر هزج نزدیکی آن به ریتم زبان گفتار فارسی و به قول نیما دکلاماسیون طبیعی کلام است.این ویژگی برجسته به سطربندی و تقطیع پلکانی نو رباعی کمک فراوانی کرده و خارج شدن از تقطیع عروضی را در بحر هزج راحت تر میکند ..... موسیقی ،ریتم و آهنگ ،فرم ،رنگ ،لحن و حتی شکل نوشتاری و املای یک کلمه به تنهایی در نورباعی دیده وتعریف می شود. اتفاقی که درشعرکلاسیک تنها با نقش پذیری در قالب قافیه و ردیف می افتد.
تقطیع در نو رباعی منحصر و محدود به وزن و افاعیل و زحافات عروضی نیست و شاعر می تواند:
بنا به ضرورت فرمی
ضرورت و تاکید معنایی ،
هویت بخشی و برجستهسازی یک کلمه ،ترکیب,تصویر یا سطر
یا تمام شدن یک جمله
نو رباعی اش را تقطیع و سطربندی کند.
بنابراین دست شاعر در تقطیع کاملا باز بوده و محدودیت خاصی دراین زمینه وجود ندارد.بدیهی است که در تقطیع نو رباعی نیز همانند شعر سپید وآزاد باید نکاتی را رعایت کرد که تقطیع را سالم تر و بهتر نماید....( صفربیگی/ کانال رباعی_ نورباعی )
خانم صدیقه محمدجانی، شاعر مازندرانی ساکن شهر بابل، از شاعران موفق در حوزهی رباعیسرایی است. ایشان در رباعی سنتی، دفترهایی از جمله" پروانه دلش به عشق عادت دارد" را به چاپ رسانده است. همچنین، خانم محمدجانی در سه گانیسرایی هم فعالیت حرفهای دارد و دفتر سه گانی " کی آفتابی میشوی باران" را منتشر کرده است؛ سه گانی زیبایی را این دفتر میخوانیم:
"پروانهای برخاست
با حس دلتنگی
از یک گل سنگی
نقد و تحلیل نورباعی:
نورباعی خانم محمدجانی که کاملا عاشقانهاست و رنگ اروتیک هم دارد، در واقع، از نظر شکل و ساختار بیرونی میتوان آن را معادل یک بیت از رباعی سنتی در نظر گرفت:
دادی نخی از نگاه خود شعله به من
در سینهی من هزار خورشید شکفت،
که اگر بیت مقدمهای قبل از این بیت می آمد، سرایش یک رباعی ِسنتی ِخوب اتفاق میافتاد. و چنان که در ابتدای این بحث آمده است، شاعر در نظر دارد بدون اطناب و مقدمه چینی بیت آغازین_ که برای هدف نهایی شاعر در بیت پایانی می آید و چندان در پیام پایانی نقش بازی نمیکند_ را حذف کرده و همان بیت پایانی را با شگردهای فرمی، به صورت عمودی و با طرح پلکانی، خلاقیت خودش را حوزهی رباعیسرایی نشان دهد و در این نورباعی ، شاعر با خلاقیت و ابتکار منحصر به فرد خود شکل خوانش ونوشتاری نورباعی را ترسیم می کند:
دادی نخی از نگاه خود
شعله به من
در سینهی من
هزار خورشید شکفت
این شکل خوانش و نوشتار میتوانست جور دیگری نشان داده شود ( صرفا برای روشن شدن بحث):
دادی نخی از نگاه خود شعله
به من
در سینهی من
هزارخورشید
شکفت
محمدجانی، در این رباعی که دارای فرمی تازه و زیباست، به بازی های زبانی و آشناییزدایی و غریبهسازی کلام پرداخته است. اصطلاح " نخ دادن" که در اینجا هنرمندانه و ایهامی به کار رفته است..البته، میتوان گوشهی چشمی به آرایهی "استخدام" هم داشت.( نخ دادن به نگاه : متمایل به نگاه بودن/ نخ دادن به شعله: متمایل به شعله گرفتن ، شعله ور شدن ).
اصطلاح یا کنایهی نخ دادن در کار دیگر شاعران کم و بیش دیده می.شود، مثلا؛
گیج از فلک و بازی دائم با شک
نخ دادن خانهات به کاغذبادبادک...
#صدیقه_اعزازی
ویا:
....کبریت به دنبالِ
نخ دادن سیگار است
#مهنازمحمودی
معنای مرکزی این نورباعی در همین نخ دادن به ...نهفته است، که به اختصار: " نخ شعله "را هم میتوان فهمید. و تضاد و تقابل اغراقی " یک شعله" و هزار فانوس" هم اوج تاثیر بلاغي این شعر است، چرا که آرایهای اغراق بالاترین تاثیر گذاری در ذهن مخاطب را دارد.
فعل " شکفت" که استعارهی مصرحهی تبعیه است، در این نورباعی خیلی خوش نشست.
دربارهی درونمایه و لایهی معنایی شعر بهرغم تازگیهای زبانی و آشناییزدایی زیبا، همچنان سنتی است و در حوزهی شعر هزار سالهی فارسی فراوان دیده میشود و قالب و فرم مدرن شعر دارای لایه وبافت معنایی سنتی است.
برای خانم محمدجانی، آرزوی درخشش بیشتر در حوزهی کوتاه سرایی کشور را داریم.
#دکترمحمدرضادیری
کتابی فصیحتر از شاهنامه نیست.
◾ناقد بزرگ عرب، ابن اثیر جزری که برادر ابن اثیر مؤلف الکامل است در کتاب المثل السائر فی ادب الکاتب و الشاعر شاهنامه را ستوده و قرآن عجم نامیده و وجود آن را دلیل برتری ایرانیان در شاعری بر تازیان شمره است.
ترجمهٔ این سخنان از محمدرضا شفیعی کدکنی:
شاعر هرگاه بخواهد امور بیشماری را که معانی پراکنده یی دارند در شعر خود بیاورد، نیازمند آن باشد که سخن خویش را درازدامن کند و دویست و یا سیصد بیت یا بیشتر از اینها بسراید، بیگمان در همهٔ آن ابیات، نیکآور و موفق نخواهد بود و حتی در بیشتر اینها نیز. چرا که توفیق او در اندکی از آن ابیات است و بیشتر آن ابیات پست و ناپسند خواهد بود. اما کار نویسنده بدینگونه نیست. چرا که او در یک نامه چندان که به ده ورق از کاغذها برسد حتی بیش تر از اینها مینویسد به حدی که مشتمل بر سیصد سطر یا چهارصد و پانصد باشد و در همهٔ این نوشتهها موفق وخوشسخن خواهد بود.
و این امری است که هیچ خلافی در آن نیست. چرا که ما آن را خود دیدهایم و شنیدهایم و گفتهایم.
از این روی است که من دریافتم که ایرانیان در این نکته بر عرب ترجیح دارند.
چرا که شاعر ایشان (ایرانیان، فردوسی) کتابی را از آغاز تا پایان به شعر تصنیف میکند و این کتاب گزارش داستانها و حالات است و با این همه در زبان ملی ایشان، در نهایت فصاحت و بلاغت است. همچنان که فردوسی در سرودن کتاب معروف شاهنامه این کار را کرده است.
و این کتاب شصتهزار بیت شعر است شامل تاریخ ایرانیان، و این کتاب قرآن این ملت است و همهٔ فصیحان ایران همرأی و همعقیدهاند که در زبان ایشان
کتابی فصیحتر از شاهنامه نیست. و چنین چیزی در زبان عرب یافت نمیشود، با همهٔ گسترشی که این زبان دارد و با همهٔ شاخههایی که در هنرها و هدفهای
آن هست.
راهنمای کتاب، سال ۱۲، صص ۲۸۱-۲۸۰
#شفیعیکدکنی
صبح، وقتی به شما عرضِ ارادت میکرد
رجبهرج فرشِ حرم داشت عبادت میکرد
پیکِ حق گوشۀ صحن آمد و نقاره به دست
آیۀ "یُنفَخُ فی الصُّور..." تلاوت میکرد
با همین چشمِ پر از شرمِ گناهم دیدم
ماه، یک بار نه، صد بار سلامت میکرد
زیر باران کرم قلب گناهآلودم
کنج ایوان طلا قصد طهارت میکرد
کوهِ ابیات فرو ریخت، غزل می لرزید
در سرم قافیه و وزن قیامت میکرد
اشهد انَّ غزل...قافیه ها صف بستند
شعر مأموم شد و عشق امامت میکرد
وای انگار جهان دور حرم میچرخید
به گمانم که خدا داشت زیارت میکرد
#امام_رضا
#مارال_افشون
درخت و آشیان را دوست دارد
پرش تا بیکران را دوست دارد
مگر این را نمی داند قفس که
پرنده آسمان را دوست دارد
#محمد علی ساکی
از پر ملخی قحطی گندم شده یا
سوراخ دعای دور ما گم شده یا
از این همه ثروت خداداد وطن
تحریم فقط نصیب مردم شده یا۔۔۔
#محمدعلی ساکی
غلامعلی مهدی خانی متخلص به"مجرد" در فروردین ماه 1315 در شهرستان اراک متولد گردید. پدر وی بانام جاجی بابا به تجارت فرش اشتغال داشت.
تبار غلامعلی مجرد از خاندان سیدشجاع الدین حسینی است که سرودن شعر بیش از1200سال پیش تاکنون در بین اجداد مادری اش پدیده ای موروثی است.
مجرد، از9 سالگی شروع به سرودن کرد که در ابتدا اشعارش قوام چندانی نداشت و از17 سالگی بطورجدی شروع به سرودن نمود و در جراید چاپ و منتشر گشت و آرام آرام به محافل ادبی بزرگان حضور یافت. مهدیخانی، در تمام قالب های شعری اشعاری را سروده است و با غزل میانه عاشقانه تری را دارد.
از وی 4 مجموعه با نام های باغ گیلاس، سبز زیتونی، صدای مادرم عشق وجاودانه ها به یادگارمانده است.
مجرد در حال حاضر درگیرودار انتشار دیوان اشعار خود می باشد.
وی در ۲۵مرداد۱۴۰۳در سن ۸۸سالگی درگذشت.
#غلامعلی_مهدیخانی #معرفی_شاعر
مدیریت امور مالی😂😂😂
از ابوالفضل زَرویی نصرآباد
پسرم، گر گذاشتند اوباش
تو مدیر امور مالی باش
هر که یک سال بوده در این کار
شده نامش، بلند و بارش، بار
کام آدم، چو قند خواهد شد
بخت آدم، بلند خواهد شد
به حقوق تو میرسد برکت
برکت میدهند، بی حرکت
طرفِ التفات و مرحمتی
چون مدیر عزیز، بی جهتی
میشوی مثل شهر رُم که به حتم
همهی راهها، شود به تو ختم
همه از خشمت اجتناب کنند
داخل آدمت حساب کنند
به حضور تواَند نامهنویس
همه، حتی خود جنابِ رئیس
چون تویی صاحب حساب و کتاب
همگی میبرند از تو حساب
همگان را به لطف توست وثوق
چون که در دست توست فیش حقوق
ترسد آن کس که بر تو بندد راه
که تو بنشانیاش به خاک سیاه
گر چه از بیم و ترس، خالی نیست
منصبی چون مدیر مالی نیست
اصل مطلب، ابوالفضل زرویی نصرآباد، ص ۹۷.
#شعرطنز
#مدیرمالی
#زرویینصرآباد ج
کار دیگری نداریم
من و خورشید
برای دوست داشتنت
بیدار میشویم هر صبح ...!
#احمد_شاملو
برای کشتن من تیغ تیز لازم نیست
به غیر ابروی تو هیچچیز لازم نیست
چنین که میکشی و جان تازه میبخشی
برای صید تو پای گریز لازم نیست
کشید کار دل من به صلح با آن چشم
میان این دو کمانکش ستیز لازم نیست
غزال رامی و من هم پلنگ دستآموز
تو را فرار و مرا پای خیز لازم نیست
غلام حلقه به گوش توام کنارم باش
برای کلبۀ عاشق کنیز لازم نیست
به مصر پیرهن پاره از قفا میگفت
به غیر یوسف از این پس عزیز لازم نیست
به چشمزخم تو باید فدا کنم دل را
چه لازم است مرا؟ خون بریز لازم نیست
تو شرط کشتن قربانیات نمیدانی
مرا تو تشنه بکش آب نیز لازم نیست
اشارۀ تو به مسلخ نرفته میکشدم
برای کشتن من، تیغ تیز لازم نیست
#غلامعلی_مهدیخانی #شعر