۲۴ آبان روز کتاب و کتابخوانی
در سال ۱۳۷۲، روز ۲۴ آبان بهعنوان روز کتاب و کتابخوانی تعیین شد. این روز، یکی از روزهای هفته کتاب نیز هست.
ارزیابی شرایط و امکانات موجود فرهنگی، بیانگر این است که کتاب خوب و عقلانی بهعنوان وسیلهای مطمئن و کارآمد در بسترسازی موجود فرهنگ میتواند مورد استفاده قرار گیرد.
ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی در جامعه، هم به توجه بیشتر مسئولان فرهنگی و آموزشی کشور نیاز دارد و هم محتاج تلاشی همهجانبه فراگیر و ملی است.
از این رو به همت وزارت ارشاد و همکاری نهادهای فرهنگی دیگر، نخستین هفته کتاب ایران در روزهای ۴ تا ۱۰ دی ماه سال ۱۳۷۲ برگزار شد.
از آنجا که تغییرات اساسی و بنیادین در هر جامعه، وابستگی کاملی به همه نهادهای فکری و فرهنگی آن جامعه دارد و نیز بهدلیل اهمیت کارآیی و تأثیرگذاری آن در مسائل فرهنگی، میتوان به این درک و دریافت رسید که رهبران خردمند و خواهان پیشرفت و اعتلا، همواره باید نگران اوضاع فرهنگی خود باشند؛ چون هر تحول و جهش مطلوبی، در پرتو رشد فرهنگی حاصل میشود و به بار مینشیند.
۲۴ آبان سالروز درگذشت رهیمعیری
(زاده ۱۰ اردیبهشت ۱۲۸۸ تهران -- درگذشته ۲۴ آبان ۱۳۴۷ تهران) شاعر و ترانهسرا
او پس از پايان تحصيلات وارد خدمات دولتی شد و مشاغل متعددی يافت و از اعضای مؤثر و فعال انجمن ادبی حكيم نظامی، انجمن ادبی فرهنگستان و انجمن موسيقی ايران بود.
وی در ساخت تصنيفهایش از هنر شعر و موسيقی بهره برده و آثار پر ارزشی را در اين زمينه پديد آورده است. او در شعر طبعی توانا و ذوقی لطيف و پرورده داشت و از اين راه، ترانهسرايی را در ايران اعتلای بسيار بخشيد. وی يكی از مشهورترين غزلسرايان معاصر است كه از شيوه سنتی شعر پيروی میكرد و از جهات مختلف، تحت تاثير شاعرانی چون سعدی، حافظ، مولوی و صائب تبريزی بود. او در قطعات و مثنویهايش، ابتكار و بدعتگذاری را در آفرينش مضمون، آشكار میساخت و شايد از اين حيث، ارزش آنها از غزلهايش بيشتر باشد که تشبيهاتنو و تعبيرات تازه در اشعار او فراوان است.
گرايش طبع رهی، بيشتر بهشعر عاشقانه است. در عين حال، وصف مظاهر جهان، شعر او را تسخير كرده است. اُنس رهی با گل و انعكاس آن در اشعارش نشان از طبع زيباپسند او دارد. همچنين تنوع و رنگارنگی شعرش حاكی از ذوق لطيف و آفريننده اوست. مجموعه غزلهای او بهنام سايه عمر و تصنيفهایش با نام آزاده، منتشر شده است.
او عضو تحريريه مجله راديو ايران بود و در سالهاى ٣٨ تا ٤٥ كه اين ماهنامه انتشار يافت، مقالههای او با عنوان گلهاى رنگارنگ بهچاپ رسيد كه هريك اختصاص به تجزيه و تحليل شعر يكى از شاعران ادب فارسى داشت.
آرامگاه وی در گورستان ظهيرالدوله تهران است.
ه======================ه
* این غزل زیبا و دلانگیز از اوست. *
آتش خاموش
نه دل مفتوندلبندی
نه جان مدهوش دلخواهی
نه بر مژگان من اشکی
نه بر لبهای من آهی
نه جان بینصیبم را
پیامی از دلارامی
نه شام بیفروغم را
نشانی از سحرگاهی
نیابد محفلم گرمی
نه از شمعی نه از جمعی
ندارد خاطرم الفت
نه با مهری نه با ماهی
به دیدار اجل باشد
اگر شادی کنم روزی
به بخت واژگون باشد
اگر خندان شوم گاهی
کیام من؟ آرزو گم کردهای
تنها و سرگردان
نه آرامی نه امیدی
نه همدردی نه همراهی
گهی افتان وخیزان
چون غباری دربیابانی
گهی خاموش وحیران
چوننگاهی بر نظرگاهی
رهی تا چند سوزم
در دل شبها چو کوکبها
به اقبال شرر نازم
که دارد عمر کوتاهی
(زندهیاد رهی معیری)
"تفاوت نقد ادبی و خلق ادبی"
همواره در تاریخ ادبیات جهان، بین منتقدان و ادیبان در اینسو و خالقان ادبی(نویسندگان و شاعران) در آنسو، اختلاف نظر و جدال بوده است. چخوف منتقدان را به خرمگس تشبیه میکند و رنه ولک در کتاب تاریخ نقد جدید، صدها نظر گوناگون و گاه متضاد در این حوزه مطرح کرده است.
باید منصفانه گفت که متناسب با مکاتب ادبی مختلف و بوطیقاهای گوناگون، وضعیت و جایگاه نقد و آفرینش با هم متفاوت است. برای مثال در مکتب کلاسیسیم یا ادبیات بازگشت یا بر اساس تعریف کسانی چون: نظامی عروضی و شمس قیس رازی و دیگران، خلق ادبی با آموزش و آگاهی صورت میگیرد، بر این اساس منتقد ادیب میتواند پس از آموزش آیین و مقدمات نویسندگی و شاعری، خالقی توانمند باشد. نشانههای این نگره را در اشارات ابن سینا و اساس الاقتباس خواجه نصیر توسی و حدائق السحر رشید وطواط و کتابهای آیین دبیری و حتی بوطیقای ارسطو نیز میتوان دید.
اگر از نظر رمانتیکها و سمبولیستها و مکاتب ادبیِ انتزاعگرا بنگریم، فاصلهی نقد و خلق ادبی بسیار زیاد و بهاندازهی درههایی عمیق و تودرتوست.
فارغ از تایید یا تکذیب اين نگاههای مختلف در این یادداشت، باید گفت که قطعا جهان نقد و خلق تفاوتهایی جدی با هم دارد. هرچه به خلق ادبی اصیل نزدیک میشویم زمینههای ناخودآگاه و استعداد و جوشش افزونی مییابد و هرچه به ساحت نقد و ارزیابی و آموزش هنر وارد میشویم، دانش و کوشش و خودآگاه جدی میشود.
پس در غالب موارد میتوان گفت که منتقد دقیق و موفق حتما نباید خالق ادبی باشد و خالق نیز نباید نقد بداند. البته آفرینشگری منتقد برخی زوایای پنهان نقد را بر او گشوده میکند، همچنانکه دانش نویسنده یا شاعر میتواند برخی کاستیها و آسیبهای شعر یا داستان او را برطرف کند.
از این منظر باید گفت که اغلب خالقان ادبی منتقد نیستند و اغلب منتقدان خالق. مگر اینکه بتوانند ساحت و مرزهای جداگانهی هریک را بشناسند؛ چنانکه در مواردی استثنا از ادبیات معاصر چون: رضا براهنی و شفیعی کدکنی و تاحدودی میرصادقی و قیصر امینپور و دیگرانی هر دو سویه را با تفاوت اهمیت و موفقیت میتوان دید.
جز این باید گفت که عمق سویههای خودآگاه و ناخودآگاه در ادبیات داستانی و شعر متفاوت است. اگر هنر را آمیختهای از فن و خلاقیت بدانیم، بُعد "فنی" اثر را منتقد میتواند بیاموزد و بیاموزاند اما بُعد خلقی اثر درونی و غیر آموختنی است. به قول سنایی:
"عشق آمدنی بود نه آموختنی"
تفاوت شعر و داستان نیز در همین است که شعر بُعد جوششی و درونی بیشتری دارد، پس کمتر آموزشی است و داستان بعد فنون و صناعتی غالبی دارد، پس آموزشپذیرتر است. بر این اساس هرچه آموزشپذیری در هنری برجستهتر شود، جایگاه نقد و اعتماد به منتقد در آن افزونی مییابد.
گزارهی پایانی آنکه در نقد ادبی تخصص و تکثر دیدگاه دو سویهی جدی است. همچنین معنامندی و تعهد چیزی متفاوت با دانش ادبی و نقد و قوت اثر و فرم صحیح آن است. پس هر نویسنده یا شاعری نمیتواند در ساحت نقد و آموزش هنر صاحب صلاحیت باشد.
#محمد_مرادی
#شعر
#داستان
#نقد
https://eitaa.com/mmparvizan
به نام حضرت باران به نام عاطفه ها
به نام نامی مادر قیام کن حالا
که جلوه کرده خدا، بارها کنارش بود..
همیشه هست و اجابت نموده استدعا!
نه کافرم که بپوشانم و نه در شرکم
هزار مرتبه خواندم تو را خداوندا..
ولی چگونه به اعجاز باورش نکنم
که حکم اوست به والله واجب الاجرا
خدا کند که نرنجد دلش که آن موقع..
زمان به ولوله افتد، زمین به واویلا
ستاره ها به سماعند و ماه در حیرت
نگفته هاست از آن لحظه های نا پیدا
حلول کرده غزلها، لِربّک و النحَر
به عشقِ واژهٔ کوثر به یُمنِ اعطینا
به نام حضرت باران قسم به آینه ها
که آب با تو به معنا رسید و شد دریا
رسید تا که به« خیر العمل» موذن گفت:
به نام نامی مادر قیام کن حالا
پدرام اکبری
#شعر طنز توًرمی ۲...
رود پایین وهی بالا تورم
وافتاده به جان ما تورم
گرفته حال بانک مرکزی را
همین دیروز تا حالا تورم
به گوش آسمان هرشب بلند است
فغان و آه و وا ویلا تورم
آخه این بی پدر مادر کجا بود
درآورده پدر از ما تورم
مثه سگهای هار آمریکایی
گرفته پاچه ی ما را تورم
ورم کرده بسی اجناس بنجُل
دوباره روی دست ما تورم
همه از دست او در اعتراض اند
هم از سارا وهم دارا تورم
نمی دانم که این نکبت کجا بود
که افتادست در دنیا تورم
همه گویند این مشکل جهانی ست
بود تقصیر دولت ها تورم
فشارش آنچنان بالا وپست است
که برده هوش از سرها تورم
مهارش رفته از دست بشر در
گریزان است چون سگها تورم
تورم دست بانک مرکزی نیست
بود تقصیر آمریکا تورم
چقدر بالا وپایین می پرد او
نمی ماند فقط یکجا تورم
مثه اقوام تاتار ومغول ها
جهان را میکند یغما تورم
دمار از روزگار ما درآورد
به هر روز به هر شبها تورم
عجب ویروس منحوس کثیفی ست
نخواهد رفت از اینجا تورم
#حسین کیوانی
#شهر راز
#سه تاد طنزیمات تورًمی
نگاهی به رهی معیری شاعروترانه سرا
ساقی بده پیمانه ای زان می که بی خویشم کند
برحسن شورانگیز توعاشق ترازپیشم کند
##
همراه خود نسیم صبا می برد مرا
یارب چوبوی گل به کجا می برد مرا
##
خیال انگیز وجان پرور چوبوی گل سرا پایی
نداری غیراز این عیبی که می دانی که زیبایی
##
عده ای این غزلهای زیبا را همیشه بخاطر دارند.
رهی معیری با شعروترانه هایش طرفداران خودش را دارد.
جمعی با ترانه های خزان عشق- دیدی که رسوا شددلم -نوای نی- به کنارم بنشین - کاروان - من از روز ازل دیوانه
بودم-- همه شب نالم چون نی که غمی دارم
عشق وشیدایی را تجربه کرده اندوبا حس وحال این غزلها زندگی کرده اند.
.
.رهی دراین ترانه ها عشق و شیفتگی نسلی را بیان کرده است.که آن نسل اکنون روی به پیری نهاده اند
ولی این ترانه هاشیدایی را در آنها زنده می کند.
رهی عشق وشیفتگی را تجربه کرده است .
ودردناکامی را با تمام وجو د چشیده است.
وخواننده هایی چون بنان به این ترانه هاهستی و نوا بخشیده اند.
هنوز هم استحکام و زیبایی و شور این ترانه ها هیجان ایجادمی کند.
اگربتوانیم چندشاعررا نام ببریم که از تلفیق سبک عراقی وهندی غزلی نووبدیعی آفریده اند..
یکی ازبرجسته ترین آنها رهی معیری است.
درد و شیدایی عشق او دراین غزلها وترانه هاجاری است.
رهی گاهی پابه پای سعدی قدم برمی دارد
گاهی ازشیوه ی خیال پردازی صایب تبریزی گلهای زیبایی می چیند.
زمانی ازتوصیف وترکیب سازی عاشقانه های نظامی نوشد.
گاهی لباس عرفان مولانا را برشعرش می پوشد.
رهی ترانه سرایی رابه مرحله ی بالاتری رساند.
بسیاری از تکرارهای نابجا که دراشعارعارف هست درترانه های رهی نیست.
.
درچهره رهی هم شاعری رمانتیک دیده می شودهم طنز پردازی قابل توجه
.
رهی اشعارطنزش را با نامهای مستعاری
چون زاعچه ،شاه پریون، گوشه گیر
منتشرمی کرد.
در غزل زیر عشق وشیدایی وهجران را ببینید.
یادایامی که در گلشن فغانی داشتم
درمیان لاله و گل آشیانی داشتم
گردآن شمع طرب می سوختم پروانه وار
پای آن سروروان اشک روانی داشتم
آتشم برجان ولی ازشکوه لب خاموش بود
عشق را ازاشک حسرت ترجمانی داشتم
چون سرشک از شوق بودم خاک بوس درگهی
چون غباراز شکر سر بر آستانی داشتم
درخزان با سرو و نسرینم بهاری تازه بود
درزمین با ماه وپروین آسمانی داشتم
درد بی عشقی زجانم برده طاقت ورنه من
داشتم آرام تا آرام جانی داشتم
بلبل طبعم رهی !باشد زتنهایی خموش
نعمه ها بودی مرا تا هم زبانی داشتم
(سایه عمر .رهی )
منابع
سایه ی عمر ،رهی معیری
ادبیات معاصرایران،برگزیده ی مقالات دانشنامه زبان وادب فارسی
به سرپرستی اسماعیل سعادت
#لهراسپ،بهرامیان
بهشت زهرا
دلم از دست این آتش بلاله
نداره چاره ای باید بناله
بهشت خانه ی زهرا و آتش؟
تصور کردنش حتی محاله!
ریحانه
به زن های دوعالم سروری تو
برای اصل هستی مادری تو
جهان از عطر نامت مشک بیز است
گل ریحانه ی پیغمبری تو
یاس
اگرچه دست احساس است دستت
ولی در کار دستاس است دستت
حسن، زینب، حسین و ام کلثوم
پر از عطر گل یاس است دستت
زلیخا بنی ایمان
السلام علیک یا فاطمه الزهرا🖤
السلام ای قبله گاه یاسها؛جانمازت چشمه ی الماسها
ای که گندم زارِ رویت زردِ زرد؛خوشه خوشه زخمدارِ داس ها
ای کتابِ سینه ات افروخته؛طور و نور و نازعاتِ سوخته
بحرِ مسجورم! بخوان در شعله ها؛قُل اَعوذت را بربِّ الناسها
چرخ دارد می زند دورِ سرت؛ نُه فلک غرقِ هوای بسترت
کهکشانها را بچرخان روی دست ؛تا بسابی نور در دستاس ها
ای غدیرِ خون جگر!حرفی بزن؛بال و پر درخونِ غربت ها مزن
بال وا کن رو به آغوشِ خدا؛ از شرارِ جمله ی خنّاس ها
آسمان را غرقِ یاهو کرده اند؛پیکرت را پُر هیاهو کرده اند
تا کبوتر را پرستو کرده اند؛خون شده قلبِ همه احساسها
شهادت حضرت مهربانی تسلیت باد
#اکرم_نورانی
"سنایی و ثنای فاطمه (س) "
در شعر فارسی سدههای چهارم و پنجم، اغلب از حضرت زهرا(س) در خلال مدایح علوی و ستایش حسنین(بر آنان درود باد) یاد شده است.
مقام همسری علی(ع) و جایگاه مادری سبطین(ع) و افتخار دختری پیمبر(ص)، مهمترین اوصافی است که دربارهی آن حضرت در اشعار نمود یافته است.
در دیوان سنایی، حکیم چندبار به آن حضرت با القاب زهرا و خیرالنساء اشاره کرده است:
سراسر جمله عالم پر زنانند
زنی چون فاطمه خیرالنسا کو؟
(دیوان، ص ۵۷۱)
حکیم، پس از ناصرخسرو، دومین شاعری است که در شعری زهدی، به داستان فدک تلمیح کرده است. (همان، ص ۴۰۵)
در فخرینامه (حدیقه) هم بارها به آن حضرت اشاره شده؛ ابیاتی که بیش از همه توصیفگر پیوند زهرا(س) و علی(ع) است(ر.ک. حدیقه، صفحههای ۲۴۵و ۲۵۵و ۲۵۶و ۲۵۸ و ۲۶۱):
در خیبر بکند شوی بتول
در دین را بدو سپرد رسول
(همان، ص ۲۵۱)
سنایی در بخشهایی از این منظومه، فاطمه را سوگوار حسنین(ع) معرفی میکند. (همان، صفحههای ۲۶۱ و ۲۶۲ و ۲۶۴ و ۲۷۰). همچنین او را مونس علی(ع) وصف کرده است:
صاحب صدر سدرهی ازلی است
مونس فاطمه، جمال علی است
(همان، ص ۳۴۸)
پ.ن: تصویر نسخهی حدیقه، کتابخانهی بغدادلی، مورخ ۵۵۲ هجری: ابیات پایانی بخش ستایش علی(ع) و آغاز مدح حسنین(ع).
#شعر_شیعی
#سنایی
https://eitaa.com/mmparvizan
کوثر
می خواست خدا که بی نهایت باشی
تا کوثر جوشان رسالت باشی
در خلق حماسه های گمنام علی
اول تو فدایی ولایت باشی
#حسین کیوانی
شهادت حضرت مادر تسلیت باد
زخم کبود کبوتر
(نذر حضرت انسیة الحَوراء)
هلا به ریگِ روان تابِ راه باید کرد
هلا بَریدِ سفر بوی آه باید کرد
هلا بَرید ِسفر بوی آه خواهم کرد
هلا چراغِ شِکَن، چشمِ ماه خواهم کرد
هلا که محمل خود بیجهاز باید بست
دوالِ عزم به قصد حجاز باید بست
ز شورِ آه گدازِ نَفَس برانگیزید
بَریدِ قافله را بیجرس برانگیزید
هلا که سختِ سفر را به هور یا ماهور
هلا که همسفرانی ز هند یا لاهور
هلا ز پردگیان، گیسِ خود پریشیدن
به آب یخزده، گلبرگ را خریشیدن
به زنجموره تپش در زُحَل در افکندن
به گریه ساقِ شتر در وَحَل در افکندن
هلا هلاکِ امیرم، بَرید را گویید
که عنقریب بمیرم، بَرید را گویید
برید را که ز مغرب ستاره برگشته است
که از مصیبتِ یَثرب شراره برگشته است
هلا هلاکِ امیرم، بگو خبر چون است؟
بگو دروغ، بگو پیکِ راه مجنون است!
بگو که مرکز لیل و نهار آسودهست
بگو که غنچهی هجده بهار آسوده است
بگو که لیلهی اسرا، نه این زمان بوده ست
بگو که لالهی لولاک در امان بودهست
بگو امیر دلش غصه و غبار نداشت،
بگو که هودَجِ شبرفته، گل به بار نداشت!
بگو کسی به شب و ماه در تظلُّم نیست
امیر بر زَبَرِ چاه در تکلُّم نیست!
هلا هلاک امیرم، بگو خبر چون است؟
بگو دروغ، بگو پیکِ راه مجنون است
بگو! که پشت فلک را شکست پیغامت
نِطاقِ طاقت ما را گُسست پیغامت
بگو که بُقعهی باغِ بقیع، معمور است
بگو که لال زبانم.... بگو بلا دوراست
بگو که صورتِ قبرِ بقیع باطل بود
بگو که ماه بَریّا به بدر کامل بود
بگو که ماتم مرگ جوان نبود آنجا
بقیع را نفسی سوگخوان نبود آنجا
نه! از تمام تو جز چشمِ تَر نمیبینم
تو را چنان که تویی، خوشخبر نمیبینم
تو را چنان که تویی، خوش خبر؟ محال است این
لبِ گزیده، بشارت؟ عجب خیال است این!
کمر گُسسته، پریشان، عِصابه آشفتهست
دلت شکسته، زبان هم، خطابه آشفتهست
نگاه فرجهی زخمی که سخت خوشنمک است،
نَفَسشماره، گریبان، قبالهی فَدَک است!
دو چشم کاسه پر خون، سبویِ اشکت، خشک
حِمایلت یَلهِ بر زین، گلویِ مشکت خشک!
نه! از تمام تو جز چشم تَر نمیبینم
تو را چنان که تویی، خوشخبر نمیبینم
تو را چنان که تویی، خوش خبر؟ محال است این
لبِ گزیده، بشارت؟ عجب خیال است این!
کبوتری که پیامی ز خون تَر آوردی
پیامِ زخمِ کبودِ کبوتر آوردی
مرا گواه دل است این که مُرغوا داری
مگو مرا که خبر از که، از کجا داری؟
دَرای ِ قافله در بادها رِثا خواندهست
زمین به گوش من از داغِ مرتضی خواندهست
شِکَن شِکَن، تنِ تبدار خاک موییده است
ز خاک نام خوشی چون گیاه روییده است!
غلامرضا کافی
سورۀ کوثر
گل شمّهای از آیۀ تطهیر تو باشد
گر آینه در آینه تکثیر تو باشد
خود کیستی ای سورۀ کوثر که حسینت
تا کرببلا رفت که تفسیر تو باشد
بر سفرۀ نان و نمکت دست علی هم
برداشت نمک را که نمکگیر تو باشد...
در آب به تصویر کسی زل زده عباس
عشقش فقط این است که تصویر تو باشد
ای دست پر از پینه ز چرخاندن دستاس
عالم همه در گردش تقدیر تو باشد
در خوابِ شهیدان جهان یکّهسواریست
کی میرسد از راه که تعبیر تو باشد
✍🏻 #مهدی_جهاندار
🏷 #فاطمیه | #شعر_فاطمی
درد دل گونه ی حضرت زهرا با پیامبر رحمت...
تو می روی، پس از این، احترام می شکند
تو می روی و دل من مدام می شکند
علی، غریبترین عابر است وقتی که
میان کوچه جواب سلام می شکند
بگو امام جماعت اگر معاویه شد
نماز از اول رکن قیام می شکند
امام اگر که " مُذل" خوانده شد در این کوچه
بگو که معنی قرآن، تمام می شکند
مدینه شهر فروش غدیر اگر بشود
بگو "عقیله" به بازار شام می شکند
هر آن که چشم بدوزد به سکه های طلا
میان برق دو چشمش، امام می شکند
به منفعت طلبی گر خواص رو کردند
حریم شرع، میان عوام می شکند
سر حسین مرا سنگ های کوفی نه
که لقمه؛ لقمه ی شوم حرام می شکند
چه فرق می کند این کوچه یا ته گودال؟
چه فرق می کند این سال یا کدامین سال؟
بگو امام کشی رسم می شود وقتی
که جابه جا بشود سنت حرام و حلال
بگو که شبهه چنان میکند که"ابن زیاد"
"حسین" جلوه کند زیر سبزی یک شال
بگو حرام اگر خورده شد نمی فهمید
امام عصر به خطبه نشسته یا دجال
مشخص است که یک روز خیمه می سوزد
که روشن است مداوم، چراغ بیت المال
دگر به تاک خراسان هم اعتمادی نیست
اگر که پیش رود وضع، بر همین منوال...
گران گرفت فدک را... گرانتر از هر چیز
نخوانده بود به عمرش" مکاسب" این دلّال
دلم گرفته، دلم داغدار رفتن توست
مگر که کارگشایی کند اذان بلال
#فاطمیه
#ایام_فاطمیه
#شهادت_حضرت_زهرا
......................
کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی
@SayyedeAzamHoseini1
به مناسبت هفته ی کتاب و کتابخوانی
مناظره... 🌸🌺👌👌😍💐🌶
شنیدم که در محضر آفتاب
کبابی چنین طعنه زد بر کتاب؛
زن و مرد،آرامشش از من است
نه چون تو که افزون کنی اضطراب
کتاب این سخن را چو بشنید گفت
سوالی است من را بفرما جواب؛
تورا می خورند از چه خرد و کلان
چسان با تو هستند بیدار و خواب؟
کباب از جوابش چو درماند گفت؛
من و نان و سبزی و دوغ و شراب
به کلّ ِ زن و مرد جان می دهیم
که بی ما ذلیلند و خام و خراب
کتاب از چنین پاسخی اَخم کرد
نگاهی به او کرد با التهاب
به او گفت از تو چه مانَد به جای
بجز کود و مزبل ، بجز فاضلاب؟!!
منم بر بشر یار و همراه ِ عمر
پس از مرگ حتی،پس از اجتناب
روال زمین و زمان از من است
منم نوشداروی زخم و عتاب
منم آنکه با من نشستند خوش
هزاران سخندان ِ عالی جناب
منم آنکه با من هر آنکس نشست
بِدانست فرق سراب و سحاب
تو در جان مردم شرر می زنی
به قند و به چربی کنی ارتکاب
تو بر کودکان می دهی شرّ و شور
خطر می سپاری به اهل شباب
به پیران دهی سوز ِ آه و ولَع
غم پرخوری را بدون حساب
ولی من به ایشان دهم بارها
صفات خوش و گفت و گفتار ناب
مرا بیشتر هرکه خوانَد شود
علیم و کبیر و درایت مآب
تورا هرکه از حد خورد بیشتر
شود شاملش رنج و آه و عذاب
منم آنکه هستم قوی ، ماندگار
چو خورشید چون جوهر ِماهتاب
تویی آنکه هستی ضعیف و ذلیل
نه درس و کلاسی نه وعظ و خطاب
کباب از کتاب آنچنان شد خجل
که در دم پلاسید و شد چون طناب
شبیه طنابی ضعیف و ذلیل
که حتی نیامد به کار ِ رکاب
چو اینگونه شد با بیانی بلیغ
ندا داد او را چنین آفتاب؛
مقام کتاب ارچه نشناختی
ولیکن دراو هست اندرز ِ ناب
صفای جهان در کتاب است و نیست
چو او را صفا آور و باز تاب
کتاب است رمز و ره ِ خوشدلی
کز او می کند عالمی اکتساب
کتاب است اُسّ و اساس رفاه
کز او می رسد بر خلایق ثواب
#جعفر_زارع_خوشدل ۹۲۴
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/3838312753Cd75444eef6
تلگرام
https://t.me/khoshdeltanzjed
#هفته_ی_کتاب_و_کتابخوانی_مبارک #کباب #آفتاب #مناظره #طنز_تعهد_تامل_خنده_شوخی #شعر_ادبیات_شاعر
زِبَرکیش ِ محبّت
( نذر حضرت مادر"س" )
خوشا آشفتگی هایی که در سامان نمی گُنجد
خوشا درماندگی هایی که در درمان نمی گُنجد
بیان شوق می دانم که آتش می زند بر دل
شرار عشق می دانم که خود در جان نمی گنجد
عجب عطر خوشی می آید از باغاتِ لاهوتی
که از آن لَخلَخه، لَختی در این کیهان نمی گنجد
شمیم نامِ بانویی بهشتی در غزل دارم
که وصفش جز که با ایجاز، در قرآن نمی گنجد
چه جا خوش کرده روی گونه خالش! از چه می گویند-
سِپند شوخ چندان هم در آتشدان نمی گنجد؟
ز روی ناگزیری خواندمش بانویِ بی مانند
شکوهش گرچه می دانم در این عنوان نمی گنجد!
چنان ما عاشقیم از جان وجود نازنینش را
که این سودایِ سِحرانگیز در بُرهان نمی گنجد
زِبَرکیش ِ محبّت، گوهر ِ نادرفروغی هست،
که در اَنبان-چُروکِ حکمتِ یونان نمی گنجد
به ما و من شبیهَ ش می کند خود بینیِ مُنکِر
ولی ناموسِ ذات حق، در این بُهتان نمی گنجد
کسانی مِنبرِ آلِ کسا را سهم خود خواندند
ولیکن در عبای وحی، این و آن نمی گنجد
بَلی، اِمکان ندارد جست و جوی ساحَتش در خاک
وجودِ آسمان طبعی که در اِمکان نمی گنجد
اگر میل اَنارش بود، یعنی که جگر خون است
که شرح غُصه اش در حجم «اَلمیزان» نمی گنجد
زبانزد حکمتِ « اَلجار،ثُمَّ الدّار » روشن کرد
که زُهمِ نَفس در گُلخانه ی ايمان نمی گنجد
دلم را وقف زهرا کردم و جمع عزیزانش
که بیش از چارده گُلدان، در این ایوان نمی گنجد
غلامرضا کافی