شانهات را دیر آوردی سرم را باد برد
خشتخشت و آجر آجر ، پیکرم را باد برد
من بلوطی پیر بودم پای یک کوه بلند
نیمم آتش سوخت ، نیم دیگرم را باد برد
از غزلهایم فقط خاکستری مانده به جا
بیتهای روشن و شعلهورم را باد برد
با همین نیمه، همین معمولی ساده بساز
دیر کردی نیمهی عاشقترم را باد برد
بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت
وا نشد بدتر از آن بال و پرم را باد برد
#حامد_عسکری🌱
شعرِ ناب چگونه است؟
به این بیت حافظ بنگرید:
چو آفتابِ می از مشرقِ پیاله برآید
ز باغِ عارضِ ساقی هزار لاله برآید
ما با هنرسازههایی از نوع تشبیه «آفتابِ می» و «مشرقِ پیاله» و «باغِ عارض» از قبل آشنایی داریم، یعنی در ادبیات فارسی و عربیِ قبل از روزگارِ حافظ اینگونه تشبیهات به تکرار دیده میشود. آنچه باعثِ انگیزش این تشبیهات، در این شعر، شده است آن عملِ ذهنیِ شاعر است که با این «نظامِ نو» فُرمی به وجود آورده است که در آن فُرم، آن «هنرسازهها» از نو فعّال شدهاند.
هرچه هست و نیست مسألهٔ انگیزشِ «هنر سازه»ها است. وزن و قافیه و ردیف و تشبیه و استعاره و جناس و تمام ابزارهای موجود در آثار ادبی، بر اثرِ «تکرار» ناتوان و غیر فعّال میشوند، کارِ نویسنده و شاعر این است که هنر سازهها را فعّال کند.
در درون همین نظریهٔ «ادبیّت» و فعّال کردن هنر سازهها است که تکاملِ آثارِ ادبی، در بستر بیکرانهٔ تاریخ ادبیات ملل مختلف، شکل میگیرد و تمام «موتیف»های ناتوان و همهٔ هنرسازههای بیرمق و از کارافتاده، فعّال میشوند و با چهرهای دیگر خود را آشکار میکنند.
ز باب تمثیل میتوان گفت هر «واژه» سکهای است که دو روی دارد. ما همیشه در گفتگوی روزمرّه فقط با آن روی سکّه سروکار داریم که معنایی و یا پیامی را به ما منتقل میکند امّا روی دیگر سکّه که وجه جمالشناسیک اوست، غالباً، از ما نهفته است. تنها شاعر است که میتواند با خلاقیتِ خویش کاری کند که آن روی دیگر سکّه را نیز ببینیم و مسحور آن روی دیگر سکّه شویم و غالبا این عمل، در شعر، چنان اتفاق میافتد که ما از فرطِ اعجاب نسبت به وجهِ جمالشناسیکِ کلمه، « پیام» آن را یا روی دیگر آن را که وظیفهٔ پیامرسانی دارد فراموش میکنیم. حتی، گاهی، در اوج شاهکارهای شعری، به تعبیرِ الیوت، قبل از اینکه شعر «فهمیده» شود، با ما «رابطه برقرار» میکند.
شعرِ ناب چنین است. قبل از آنکه به معنیِ آن برسیم مسحورِ زیبایی و وجهِ جمالشناسیک که آن میشویم.
گاهی هست که ما ساعتها مسحورِ یک بیت سعدی یا حافظ یا مولوی و فردوسی میشویم و آن را با خود زمزمه میکنیم و هرگز به معنی آن کاری نداریم. همان حالت رستاخیز کلمهها است که ما را مجذوب خود میکند و چنان است که آن روی دیگر سکّه را هرگز به یاد نمیآوریم، روی پیامرسانی و جانب معنایی جمله را.
محمدرضا شفیعی کدکنی
رستاخیز کلمات، صص ۶۲-۵۹
#حافظ
4_5888803297036340966.opus
503.6K
نوآوری سعدی در قافیه و ردیف غزل
🔻صوتی
#دکتر_نادر_ابراهیمیان
C᭄❁࿇༅══════┅─
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─
۱۶ امرداد سالروز درگذشت رباب تمدنجهرمی
(زاده ۱۷ آبان ۱۳۰۷ جهرم -- درگذشته ۱۶ امرداد ۱۳۸۶ تهران) شاعر
او که از مدتها پیش به طنز سیاسی - اجتماعی مشغول بود، پس از انتشار روزنامه «چلنگر» همکاریاش را با آن آغاز کرد و با نامهای مستعار «دوشیزه رباب. ت» و «دوشیزه ر. امیدوار» بهچاپ اشعارش میپرداخت. وی به سبب اندیشههای ضد سلطنتی بعد از ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ مدتی در جهرم و لار، پنهانی زندگی میکرد و از سال ۱۳۴۸ فعالیتهای سیاسیاش را دوباره آغاز کرد.
در سال ۱۳۳۴ در جهرم نامهای از خلیل سامانی «موج» که سرپرستی قسمت ادبی بعضی از مجلات را عهدهدار بود، به دستش رسید و مکاتبات آنها آغاز شد. از سال ۱۳۲۸ با آثار یکدیگر در مجلات و روزنامهها آشنا شده بودند، اما برای نخستینبار در تهران یکدیگر را ملاقات و در پنجم مردادماه سال ۱۳۳۶ با هم ازدواج کردند. از همان زمان بنای «انجمن ادبی صائب» که بههمت «موج» همه هفته در روزهای جمعه تشکیل میشد، طراحی و پیریزی شد و نشریه ماهنامه این انجمن با نام «باغ صائب» تا پایان زندگی خلیل سامانی، یعنی تا امردادماه ۱۳۶۰ انتشار یافت. شعر معروف «پیام مادر ایرانی به مادر فلسطینی» از سرودههای اوست.
خلیل سامانی (۱۳۰۸ -- ۱۳۶۰) در سال ۱۳۶۰ درگذشت و سپیده سامانی که ۱۶ سال، در منزل از مادرش نگهداری کرده بود، به علت بروز مشکلاتی در سلامتیاش و با اصرار مادرش، در زمستان سال ۱۳۶۴ او را در سرای سالمندان نیکان تهران بستری کرد و تا پایان عمر رباب، هر روز به ملاقاتش میرفت و روزی چند ساعت از او پرستاری میکرد.
تمدن، تابلویی را با این مضمون بالای تخت خود داشت.
رباب افتادهام در دست گوهرناشناسانی
که نشناسند قدر گوهر یکدانه ما را.
او در آن سالها که در سرای سالمندان بود، با رادیو پیگیر اخبار سیاسی میشد. در بهار ۱۳۷۰ مجموعه شعرش با عنوان شبیخون، بهکوشش دخترش سپیده سامانی منتشر شد. این مجموعه، شامل سه مقدمه از سپیده سامانی، غلامرضا جولایی "مزدا" و پناهی سمنانی است.
آرامگاه وی در قطعه هنرمندان است.
این روزها به هرچه گذشتم کبود بود
هر سایهای که دست تکان داد، دود بود
این روزها ادامهی نان و پنیر و چای
اخبار منفجر شدهی صبح زود بود
جز مرگ پشت مرگ خبرهای تازه نیست
محبوب من چقدر جهان بیوجود بود!
ما همچنان به سایهای از عشق دلخوشیم
عشقی که زخم و زندگیاش تار و پود بود
پلکی زدیم و وقت خداحافظی رسید
ساعت برای با تو نشستن حسود بود
دنیا نخواست؟ یا من و تو کم گذاشتیم؟
با من بگو قرار من اینها نبود! بود؟!
#عبدالجبار_کاکایی
عشق، ساده و پیچیده
از فاضل نظری
این قدر میندیش به دریا شدن ای رود
هر جا بروی، باز گرفتار زمینی
مهتاب، به خورشید نظر کرد و درخشید
هر وقت شدی آینه، کافی است ببینی
ای عقل، بپرهیز و مگو عشق، چنان است
ای عشق، کجایی که ببینند چنینی
هم هیزم سنگینسریِ دوزخیانی
هم باغ سبکمایهی فردوسِ برینی
ای عشق، چه در شرح تو جز عشق بگوییم؟
در سادهترین شکلی و پیچیدهترینی!
آنها، نظری، ص ۵۷.
#عقلوعشق
#فاضلنظری
به مناسبت روز خبرنگار
قاطی سوژه ها شکار شدن
وسط کوچه خر سوار شدن
داخل یک توالت بد بو
تا خود صبح ماندگار شدن
جنس قاچاق بردن و خوردن
کنج انبار احتکار شدن
پای منقل ز جنس نا خالص
هی کشیدن وَ هی خمار شدن
با رفیقان فاب کفتر باز
تو کوچه خلافکار شدن
زیر بار حیات، زاییدن
مثل یک مرد! بچه دار شدن
ابتلا بر جنون گاوی یا
به جذام و وبا دچار شدن
مثل قلب رآکتور خنداب
با بتن خوب استتار شدن
مثل دانشجویان دولت قبل
چند سالی ستاره دار شدن
دو عدد سوسک در غذا دیدن
آن غذا مثل زهر مار شدن
مثل فیش حقوق بعضی ها
در تلگرام انتشار! شدن
بی گنه چون مدیر بانک رفاه
یهو از کار برکنار شدن
بهر یارانه پای عابر بانک
بیست و نه روز بی قرار شدن
بهر احصای شغل، آویزان
به لباس وزیر کار شدن
یا که طبق فتاوی "کیهان"
مستحق طناب دار شدن
به خدا سختی و گرفتاریش
کمتر است از خبرنگار شدن!
عباس احمدی
۱۸ امرداد سالروز درگذشت مهدی سهیلی
(زاده ۷ تیر ۱۳۰۳ تهران -- درگذشته ۱۸ امرداد ۱۳۶۶ تهران) شاعر و نویسنده
او سالها در رادیو ایران برنامه مشاعره اجرا میکرد و در زمینه نمایشنامه نویسی نیز فعالیت داشت.
آثار:
اسرار مگو: این کتاب در دهه ۳۰ بهصورت مخفیانه چاپ شد و مردم آن را بهخاطر جوکها و لطیفههای مخصوص بزرگسالانش دوست داشتند. کتاب اسرار مگو کتابی است سه جلدی که مجموعهای از فکاهیات و لطایف و اشعار طنز که توسط سهیلی گردآوری شده است. کتاب اسرار مگو حاوی تندترین مطالب بهدور از ملاحظات و اخلاق است.
بیا با هم بگرییم
در خاطر منی
بوی بهار میدهد
بزم شاعران
شاهکارهای صائب تبریزی و کلیم کاشانی
اشک مهتاب
طلوع محمد
پرواز در آسمان شعر
مشاعره
شعر و زندگی
یک آسمان ستاره
گنج غزل
چشمان تو و آیینه اشک
هزار خوشه عقیق
کاروانی از شعر
باغهای نور
لحظهها و صحنهها
گنجواره سهیلی
اولین غم و آخرین نگاه
نگاهی در سکوت
ضربالمثلهای معروف ایران
مرا صدا کن
سرود قرن و عقاب
چه کنم دلم از سنگ نیست.
گنجینه سهیلی " ۵جلد"
هزار و صد غزل هماهنگ
همکار 😂😂
از ابوالقاسم حالت
شنیدم کشکسای ماستبندی
بگفتا با رئیس ارجمندی:
منم بیکار و اندر حال حاضر
شما را میتوانم شد مشاور
که ما چون ماستبند و کشکساییم
به طور قطع، همکار شماییم
گر اکنون خدمت آقا رسیدیم
پیِ آن بود کز مردم شنیدیم
که هر کاری کند سرکار عالی
همه کشکی بُوَد یا ماستمالی
کاوشی در طنز ایران، نبوی، ص ۱۲۵ و ۱۲۶.
#شعرطنز
#ابوالقاسمحالت
27.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مرتضی امیری اسفندقه:
*مرگ شاعر سبقت گرفتن نام شاعر از اثر او است*
در هزاره اول قالبهایی مانند شعر نیمایی وجود نداشته و باید به این توجه کنیم که اگر در آن دوره وجود داشت، شاعرانی مانند حافظ، رودکی و ناصرخسرو در قالب نیمایی چه شعرهایی منتشر میشد؟ در هزاره اول شعر فارسی با فضاهای به ظاهر بسته شاعران بزرگ بسیاری داریم که باید حتما موسیقی کناری را رعایت میکردند و هزار سال است که آن شعرها را میشنویم اما آیا با سیستم جدید و آزادی بسیار در موسیقی کناری، بیرونی و معنوی میتوانیم مطمئن باشیم که شعر ما در هزار سال بعد شنیده میشود؟
شهرستان ادب
شبیه خوانِ راستین
(( دلنوشته ای تقدیم به سردار شهید حاج عبدالله اسکندری))
امسال گلزار شهدای شیراز چه خبر است؟
تعزیه گردانی؟
شبیه خوانی، البته
رسم دیرین عاشوراست!
اما این بار
موافق خوان سوزی دیگر گون در صدا دارد!
چه خوب نقش گرفته است!
چه پیشواز ممتازی!
چه استقبال با شکوهی!
حالت بازیِ تک خوان نمایش،
از زیر ِ پوستی هم گذشته است،
کار به استخوان رسیده است
و کارد به استخوان گلویِ بازیگر!
چه هولناک و باور ناپذیر است،
این کدام ترفند سینمایی است؟
که سر، جدای ِ از تن به صحنه بیاید
و تن
لَختی پا سنگین، پدیدار گردد؟
وا عجبا!
حاج عبدالله را
پیش از این دیده بودم،
در هیات مردان سبز و سروهای سرخ!
بر مَسنَد دلدادگیِ خدمت به شهدا،
اما
شهادت هنر مردان خداست!
این بار نقش آفرین نمایش در تعزیه ای راستین می درخشد!
این شبیه خوانی نیست، شبیه سازی نیست!
سر
با چشم های مشتاق، تمام بهشت را پرسه زده است!
و تن
صحنه ی پایانی نمایش را، در چندین پرده، رقم می زند!
ای شبیه خوانِ راستین،
این نقش، گوارایت باد!
زلیخا بنی ایمان
آسمان تعطیل است
بادها بیکارند
ابرها خشک و خسیس
...
آبروی ده ما را بردند!
#شعر #قیصر_امین_پور
بسم الله نور
با توجه به شروع مراحل چاپ دو کتاب معرفتی خانم نجاتی، شاعر نام آشنای شعر آیینی و دفاع مقدس،با نام و نشان زیر:
«من خدا هستم»
منظومه های چهل و دو گانه معنوی از زبان خدا
و کتاب :
«زیره به کرمان»
مقایسه شخصیت و شرایط سیر و سلوک عارفی از ایران و عارفی از آمریکا
از علاقمندان به این قلم خواهشمند است ضمن تماس
با شماره
۰۹۱۷۳۲۰۸۴۱۸
از شرایط پیش فروش و دریافت کتابها آگاهی یابند.
انجمن شعر و التیام بخشی اجتماعی
🙏
"ایستگاه"
به زیر سایهی کدام، آشنا بایستم؟
تو نیستی رفیقِ من! بگو کجا بایستم؟
یگانه تکیهگاه من، عصای شانههای توست
بگو چگونه بیتوکلّ ِ عصا، بایستم؟
چقدر پابهپا کنم به شوق خندههای تو؟
چقدر در مسیر تو، به روی پا بایستم؟
صدا بزن مرا دوباره، ای حضور ِ پشتِ سر!
که لحظهای به جستجوی آن صدا، بایستم
*
منم درخت گردویی که عاشق هوای توست
چطور بیتو در هوایِ بیهوا بایستم؟
قرارمان درست در همان زمانِ عاشقی
بیا که پای آن قرارِ آشنا، بایستم
تو میرسی از آنطرف، من اینطرف نشستهام
به پاسخ سلام من بایست تا بایستم
#قرار
#عاشقانه
#غزل
#محمد_مرادی
حوالی دانشگاه 😂😂
از رضا رفیع
اهل دانشگاه را با اهل ثروت، کار نیست
علم و ثروت، هر دو یک جا، قابل انبار نیست
جمع ضدّین، از محالات است طبق شایعات
اختلافی، منطقیّون را در این گفتار نیست
علم بهتر هست یا ثروت؟ جوابش روشن است
این معما را، دگر حاجت به استفسار نیست
هر که سر در جَیب* فکرت بُرد و گشت اندیشمند
دست در جیبش کنی، جز یک دو سه صَنّار نیست...
هر که دانشجو شود، هشتش گرو در نُه بُوَد
هفت گردون را بگردد، پنج شش دینار نیست
وضع کاری هم که توضیحی است بهر واضحات
هیچ عقرب، مثل بیکاری چنین جَرّار نیست
دربهدر، جویای کاری بعدِ دانشجوییات
زین جهت باید بگویم: هیچ کس بیکار نیست...
*جَیب: گریبان.
تشویق اذهان عمومی، مجموعه شعر طنز و تحفهی نطنز، رضا رفیع، ص ۷۲ و ۷۳.
#شعرطنز
#دانشگاه
#رضارفیع
* #نقیضه_جات آزاد*
*قسمت اول*
*دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس*
بس که هر مرتبه در ظرف غذا مو دیدم
✍️محمد قریشی و حافظ
🔸اا🔹
*تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان*
پا را ز کفشها به درآورد ناگهان
✍️آمنه آل اسحاق و حافظ
🔸اا🔹
*عجب از کسی در این شهر که پارسا بماند*
نکند فرشته است او و موبایل هم ندارد؟!
✍️آمنه آل اسحاق و سعدی
🔸اا🔹
*ای که در کوی خرابات مقامی داری*
بنده را کوی خرابات بکن استخدام
✍️فرزانه صنیعی و حافظ
🔸اا🔹
*چو عاشق میشدم گفتم که بُردم گوهرِ مقصود*
ندانستم که این گوهر، چه مقصودی به سر دارد!
✍️ حیدر جهانکهن و حافظ
🔸اا🔹
*ای جانِ جانِ جانِ جان، ما نامدیم از بهر نان*
نان هر کجا پیدا شود، کوبیدهای بر سیخ زن!
✍️ حیدر جهانکهن و مولوی
🔸اا🔹
*امشب صدای تیشه از بیستون نیامد*
گویی که رفته فرهاد یک بلدوزر بیارد
✍️علی رشیدیان و حزین لاهیجی
🔸اا🔹
*گه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل*
کهریزک اگر رفتی بینی گل و بلبل را
✍️نجمه هاشمی و سعدی
💫💫💫
🔻وطنز | بهترین شعرهای طنز 🔻
☘ ☘ برگی از تقویم تاریخ ☘ ☘
۱۹ امرداد سالروز درگذشت امیرهوشنگ ابتهاج
(زاده ۶ اسفند ۱۳۰۶ رشت -- درگذشته ۱۹ امرداد ۱۴۰۱ آلمان) متخلص به «ه.ا.سایه» شاعر و ترانهسرا
او هم در آغاز همچون شهریار، چندی کوشید تا به راه نیما برود، اما نگرش مدرن و اجتماعی شعر نیما، بهویژه پس از سرایش ققنوس، با طبع او که اساساً شاعری غزلسرا بود، همخوانی نداشت. پس راه خود را که همان سرودن غزل بود، دنبال کرد.
درسال ۱۳۲۵ مجموعه «نخستین نغمهها» را که شامل اشعاری بهشیوه کهن است، انتشار داد. آن زمان که هنوز با نیمایوشیج آشنا نشده بود، «سراب» نخستین مجموعهاش را که به اسلوب جدید بود، در قالب چهارپاره با مضمونی از نوع تغزل و بیان احساسات و عواطف فردی؛ عواطفی واقعی و طبیعی بود، منتشر کرد. مجموعه «سیاه مشق» او نیز
شعرهای سال ۲۵ تا ۲۹ شاعر را دربر میگیرد. وی در این مجموعه، تعدادی از غزلهایش را بهچاپ رسانید و توانایی خویش را در سرودن غزل نشان داد تا آنجا که میتوان گفت تعدادی از غزلهای او، از بهترین غزلهای این دوران بهشمار میرود.
او در مجموعههای بعدی، اشعار عاشقانه را رها کرد و با کتاب شبگیر که حاصل سالهای پر تب و تاب پیش از سال ۱۳۳۲ است، به شعر اجتماعی روی آورد و مجموعه «چند برگ از یلدا» راه روشن و تازهای در شعر معاصر را گشود.
وی در سال ۱۳۹۱ خاطراتش را در گفتگو با میلاد عظیمی در کتاب "پیر پرنیاناندیش" عنوان کرد و در این کتاب بهبیان عقاید و نظراتش درباره بسیاری از چهرههای بهنام موسیقی، شعر و سیاست در زمان خود پرداخت.
آرامگاه وی در باغ محتشم رشت است.
#برگی_از_تقویم_تاریخ
#هوشنگ_ابتهاج
راه صدق
ز سنگ خاره، جواهر درست نتوان کرد
علاج پَستی دونان به پُست نتوان کرد
اساس ملک به عدل است و گر جز این باشد
به هیچ قاعده آن را درست نتوان کرد
اگر زمام سپردی به رهزنانِ طریق
سفر به آنچه که مقصود توست نتوان کرد..
طمع به چیدن ریحان ز مزرعی که در آن
به جای گل، علف هرزه رُست نتوان کرد
قسم به دامن پاکیزه، اتّکا به کسی
که از طهارت خود دست شست نتوان کرد
به راه صدق چو خواهی به انتها برسی
وفا به اهل ریا از نخست نتوان کرد
به راست یا که به چپ، هر طرف که بنشینی
بدان که تکیه به دیوار سست نتوان کرد
✍🏻 #افشین_علا
🏷 #آداب_کشورداری