🚩 همآواز
(شعری برای وحدت)
راز شکوهمندی دریا جماعت است
مجموع باش، دست خدا با جماعت است
آنانکه تخم تفرقه را میپراکنند
یا دشمنند یا که سرانگشت دشمنند
ای دوست! جنگ و دشمنی و فتنه فاجعه است
بین من و تو اینهمه دیوار، شایعه است
جانا بیا عبور کنیم از شکافها
دامن زدن به آتش این اختلافها
خود را به اضطرار و فلاکت نیفکنیم
خود را به دست خود به هلاکت نیفکنیم!
بگذار با تو درد دلی تازهتر کنم
بگذار این حدیث، به خون جگر کنم
این مملکت که هر قدمش یک شهید داشت
کِی اعتنا به کاخ سیاه و سفید داشت
دیدی که چادر از سر ناموس میکشند؟
دیدی که شعله بر اقیانوس میکشند؟
این فتنهی اخیر به پایان نمیرسد!
جز با تو این مسیر به پایان نمیرسد
برخیز این معادلهها را به هم زنیم
بر خاکریز خط مقدّم قدم زنیم
کفگیرهایشان به تهِ دیگ خورده است
روباه پیر، دیرزمانیست مرده است
افکندمان به جنگ برادر_برادری
با نام قِرمطیگری و ناصبیگری
نزدیک صبح، زوزهی شیطان بلندتر
فریاد و قارقار کلاغان بلندتر
وقتی من و تو هردو همآواز و همدلیم
یعنی که اهل یک اقیانوس و ساحلیم
با هر زبان و لهجه و مذهب کنار هم
نزدیک قلهایم، پیِ اقتدار هم
نزدیک قله، تن به نشستن نمیدهیم
جان میدهیم و باج به دشمن نمیدهیم
دارد بهار، گِرد زمین میکند حلول
پیروز کیست؟ مَن یُطِعِ اللهَ وَالرّسول
بیهوده نیست اینهمه زیباست مصطفی
الحق که مستحقّ تماشاست مصطفی
"حسنش به اتفاق ملاحت جهان گرفت
آری به اتفاق، جهان میتوان گرفت"
راز شکوهمندی دریا جماعت است
مجموع باش، دست خدا با جماعت است...
#مهدی_جهاندار
#وحدت_اسلامی
#مثنوی
گاهی به عقابِ خستهای میماند
گاهی به یلِ نشستهای میماند
بد نیست مراعات کنی با این قوم
شاعر به سلاحِ هستهای میماند
#رباعی
#محمد_درّودی
😂نقیضهای بر شعر استاد شهریار 😂
از علیرضا تیموری
پیرم و گاهی دلم، یاد جوانی میکند
آنقدر که او مرا گیج و روانی میکند
داستان و قصهها را دوست دارد این دلم
عکسی از افسانه را، او بایگانی میکند
گاه میخواند بنان و گاه تاج و گه حبیب
گاه آوازش مثال اصفهانی میکند
خویش را چون ناصرالدین شاه میپندارد او
تاج بر سر کرده و صاحبقرانی میکند
نور بالا میزند در پشت فرمان گاه گاه
چون که پلکش میپرد، چشمکپرانی میکند
گاه مثل کودکی با بادبادکها عجین
میپرد بالا و پایین، شادمانی میکند
تا ببیند خوب کیس تازه در بازار روز
یک نظر، از زیر آن تَهاستکانی میکند
این که پیدا کرده خندان هست، زین رو حرف از
پستههای کله قوچی، دامغانی میکند
تا یخ صحبت شود باز و رود در اصل حرف
صحبت از یک گربهای در شیروانی میکند
کرده تشبیهش به سیمین، زین سبب با اشتیاق
صحبتی از شعرهای بهبهانی میکند
میکند صحبت که بودم من جوانی خوبرو
صحبت از یک زندگیِ آرمانی میکند
آخرش او را به محضر برده با یک شاخه گل
یاد ایام جوانی، او جوانی میکند
#نقیضهبرشعرشهریار
#علیرضاتیموری
🏴 ویژهبرنامه شبهای پر ستاره
✅ نکوداشت دومین کنگره ملی ۱۵ هزار شهید استان فارس
و چهلوچهارمین سالگرد هفته دفاع مقدس
💬 مقام معظم رهبری: گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست.
🎤 با روایتگری حاج حسین یکتا
📆 4 لغایت 6 مهرماه 1403
از ساعت 19
📍 آستان مقدس احمدبنموسی (ع) شاهچراغ
#شهدا
#کنگره_بزرگداشت_شهدای_فارس
#اداره_کل_فرهنگ_و_ارشاد_اسلامی_فارس
🔸ارتباط با ما:
🔻🔻🔻
Eitaa.com/farhangi_fars
معرفی کتاب
کتاب مشاعره
این کتاب تضمین حدود دوازدههزار بیت شعر گزیده است که انتخاب و تدوین شعرها را دکتر امیراسماعیل آذر بر عهده داشته است.
در این اثر، دکتر آذر تلاش نموده بیتهای حکمتآمیز و معرفتانگیز و نیز زیبا و خواندنی را برگزیند و از به کاربردن بیتهای آیینی، از جمله عاشورایی و رضوی تا بیتهای عاشقانه و رباعیات دلپذیر و شعرهای نیمایی و سفید هم غافل نگشته، تا اصحاب ذوق را قانع کند و مانع از کدورت آنها شود.
چاپ اول این کتاب، توسط انتشارات سخن، در تهران، در سال ۱۳۹۰ و در ۹۳۴ صفحه منتشر شده؛ در همان سال به چاپ سوم نیز رسیده است.
آنچه کتاب را از دیگر کتابهای مشاعره که دیدهام، متمایز کرده است، افزودن فهرست نام شاعران و مهمتر از آن، فهرست موضوعها و مضمونهاست.
#معرفیکتاب
#امیراسماعیلآذر
#گلزارادبیات
#معنا_شناسی_اصطلاح
#قوز_بالا_قوز
✳️ يك مرد قوزي بود كه خيلي غصه ميخورد چرا قوز دارد؟
يك شب مهتابي از خواب بيدار شد، خيال كرد سحر شده، بلند شد رفت حمام.
از بیرون حمام كه رد شد، صداي ساز و آواز به گوشش خورد. اعتنا نكرد و رفت تو.
وارد گرمخانه كه شد، ديد جماعتي بزن و بكوب دارند و مثل اينكه عروسي داشته باشند، ميزنند و ميرقصند. او هم بنا كرد به آواز خواندن و رقصيدن و خوشحالي كردن.
در ضمن اينكه ميرقصيد، ديد پاهاي آنها سم دارد!! آن وقت بود فهميد كه آنها "از ما بهتران" هستند!!
اگرچه خيلي ترسيد، اما خودش را به خدا سپرد و به روي آنها هم نياورد.
از ما بهتران هم كه داشتند ميزدند و ميرقصيدند، فهميدند كه او از خودشان نيست ولي از رفتارش خوششان آمد و قوزش را برداشتند.
فردا، رفيقش كه او هم قوزي بود، از او پرسيد: «تو چكار كردي كه قوزت صاف شد؟»
او هم ماوقع آن شب را تعريف كرد.
چند شب بعد، رفيقش رفت حمام. ديد باز حضرات آنجا جمع شدهاند. خيال كرد كه همين كه برقصد، از ما بهتران خوششان ميآيد.
وقتي كه او شروع كرد به رقصيدن و آواز خواندن و خوشحالي كردن، از ما بهتران كه آن شب عزادار بودند، اوقاتشان تلخ شد!!
برای تنبیه او که در عزای آنها می رقصد، قوز آن بابا را آوردند، گذاشتند بالاي قوزش!! آن وقت بود كه آن مرد فهميد که كار بيموردی كرده و گفت: «اي واي ديدي كه چه به روزم شد ـ قوزي بالاي قوزم شد!»
هنگامي كه يك نفر گرفتار مصيبتي شده و روي ندانم كاري مصيبت تازهاي هم براي خودش فراهم ميكند، اين مثل یا اصطلاح را ميگويند.
شبي گوژپشتي به حمام شد
عروسي جن ديد و گلفام شد
برقصيد و خنديد و خنداندشان
به شادي به نام نكو خواندشان
ورا جنيان دوست پنداشتند
ز پشت وي آن گوژ برداشتند
دگر گوژپشتي چو اين را شنيد
شبي سوي حمام جني دويد
در آن شب عزيزي زجن مرده بود
كه هر يك ز اهلش دل افسرده بود
در آن بزم ماتم كه بد جاي غم
نهاد آن نگونبخت شادان قدم
ندانسته رقصيد داراي قوز
نهادند قوزيش بالاي قوز
خردمند هر كار بر جا كند
خر است آنكه هر كار هر جا كند!!
توی خواب😂😂😂
از فیضالله حیدری نهاوندی
عاقبت روزی شوم پولدار، اما توی خواب
بار خود را مینمایم بار، اما توی خواب
میدهم بر هر فقیر بینوا و مستمند
اسکناس و دِرهَم و دینار، اما توی خواب
چون خریداری کنم خروارها قند و شکر
مینمایم جمله را انبار، اما توی خواب
میخرم باغی به شمران و زمینی در ونک
تا که گردم عُمدةُ التُّجّار، اما توی خواب
بهر طرح نقشه و پیریزی آپارتمان
میبرم همراه خود معمار، اما توی خواب
در اتاقم جای زیلو، فرش کاشان مینهم
تا برم لذت من از این کار، اما توی خواب
با چنین فکر و خيالات خوشی هر نیمه شب
کیف و لذت میبرم بسیار، اما توی خواب
طنزسرایان ایران از مشروطه تا انقلاب، ص ۲۴۰ و ۲۴۱.
#شعرطنز
#خوابوپولداری
#حیدرینهاوندی
✨ #شعر فنی عجیب است، تناسب با ذوق و طبع بشر و از طرفی وزن و ماه و هیات شعر...
خلاصه از نظر علمی بحث مفصلی دارد
🔆 اما آنچه مهم است این است که وقتی خدا به شخصی نعمتی داد باید طوری از این نعمت بهره ببرد که روز قیامت حسرت نخورد که آن روز جای جبران نیست....
❇️ این کسی که طبع و ذوق شعری دارد، اگر طبع خود را در بافتنیها ببافد، طبع او در این امور صرف شده و فردای قیامت حسرت میخورد که چرا من به جای این اموری که طبع را در آنها صرف نمودم، ذوق شعری خود را در وصف #اهل_بیت علیهمالسلام صرف نکردم... .
🎙برگرفته از بیانات آیت الله العظمی وحید خراسانی
▫️#کلام_فقیه #شعر
پاییز می رسد که مرا مبتلا کند
با رنگ های تازه مرا آشنا کند
پاییز می رسد که همانند سال پیش
خود را دوباره در دل قالیچه، جا کند
او می رسد که از پس نه ماه انتظار
راز درخت باغچه را بر ملا کند
او قول داده است که امسال از سفر
اندوه های تازه بیارد ـ خدا کند ـ
او می رسد که باز هم عاشق کند مرا
او قول داده است به قولش وفا کند
پاییز عاشق است و راهی نمانده است
جز این که روز و شب بنشیند دعا کند ـ
شاید اثر کند و خداوند فصل ها
یک فصل را به خاطر او جا به جا کند
تقویم خواست از تو بگیرد بهار را
تقدیر خواست راه شما را جدا کند
خش خش... صدای پای خزان است، یک نفر
در را به روی حضرت پاییز وا کند
#علیرضا_بدیع