شرحِ درد...
عده ای وقت فتنه کور شدند
از رهِ انقلاب دور شدند
فکر کردند آخرِ کار است
با ستم خالصانه جور شدند
در میان ترقهبازیها
نشئه از بادهیِ غرور شدند
شبِ فتنه به دامشان انداخت
دشمنِ انقلابِ نور شدند
حامی و یاورِ براندازان
چون رضایِ رشیدپور شدند
خوششان آمد از براندازی
کیف کردند و مور مور شدند
بر علیه بسیجیان وطن
دست بر تیر و سنگ و زور شدند
چون زمانِ لگد پرانی بود
در ستمپیشگی شرور شدند
آخر اما به لطف یاری حق
تکتکِ این قبیله بور شدند
عدهای از حسینیان اما
از بصیرت پر از شعور شدند
در رهِ یاریِ ولایتِ عشق
بادهنوشانِ اهلِ شور شدند
چه جوانان، که با فداکاری
اُسوهی عزت و شعور شدند
گر چه در گوشهیِ خیابانها
زیر سنگِ ستم بلور شدند
مست چون آرمان و روح الله
چون جوانان فاو و هور شدند
پدر و مادرانشان در غم
بهرِ دین خدا صبور شدند
عدهای در رسانههای وطن
خادمِ سنگرِ حضور شدند
چون محمدرضایِ شهبازی
آگه از ضربهیِ قصور شدند
مرد و مردانه پای حق ماندند
مثل یاران حق ، غیور شدند
فحش خوردند و پای دین ماندند
غم کشیدند و در سرور شدند
فتنه بد بود ،خوب شد اما
دشمن و دوستها مرور شدند
دشمنان رو شدند و حقجویان
تشنهی نفخهی ظهور شدند
تنبهتن در ره شهیدانیم
پای خون شهید میمانیم
#احمد_رفیعی_وردنجانی
سلام صبحتون زیبا
لحظهها میگذرند
گرم باشیم و پر از فکر و امید
عشق باشیم و سراسرخورشید
زندگی همهمهی مبهمی از
رد شدن خاطرههاست
هر کجا خندیدیم،
هر کجا خنداندیم،
زندگانی آنجاست
🌴🕯🌴
امان از چینی ها
کار آدم به دست چینی هاست
همه از دم به دست چینی هاست
می شود گفت بعد حضرت حق
کل عالم به دست چینی هاست
هرچه محصول می شود تولید
بیش یا کم به دست چینی هاست
برف شادی، گلایول سر قبر
شادی وغم به دست چینی هاست
کت وشلوار شیک دامادی
رخت ماتم به دست چینی هاست
کار تولید سنج وطبل عزا
درمحّرم به دست چینی هاست
بسته بندیِ شیک ومجلسیِ
رطب بم به دست چینی هاست
ناو، ماشین، موبایل، هرچه که هست
چه بگویم به دست چینی هاست
عمده ی صنعت کپی کاری
که مسّلم به دست چینی هاست
فنر مبل خانه ات که برآن
داده ای لم به دست چینی هاست
هرچه کالای بیخود وبنجل
خوب ومحکم به دست چینی هاست
کردنِ توی شیشه وپخشِ
آب زمزم به دست چینی هاست
خلق اسباب بازی شکلِ
زال ورستم به دست چینی هاست
روی انگشترت ببین حتی
نقش خاتم به دست چینی هاست
طرح وتولید کوره ی آتش
درجهنم به دست چینی هاست
ابتکار نخست تولیدِ
آب شلغم به دست چینی هاست
اره و میخ وسوزن وسنجاق
همه در هم به دست چینی هاست
کفش چینی زده ست پایت را
باز مرهم به دست چینی هاست
از مسیحی بپرس تولید
عکس «مریم» به دست چینی هاست
توی تولید هر طرف بروی
باز پرچم به دست چینی هاست
جلمه ای که ردیف آوردم
توی شعرم به دست چینی هاست
هرچه در زندگی برای بشر
شد فراهم به دست چینی هاست
قاتل جان ما شده کرونا
مرگ مان هم به دست چینی هاست
#احمد_رفیعی_وردنجانی
شعر طنز
«کودتای مرداد و شعر فارسی» یکی از رویدادهای سیاسی- اجتماعی معاصر فارسی که تاثیری شگرفت و همه جانبه بر ادبیات و فرهنگ و شعر فارسی، گذاشته کودتای 28 مرداد 1332 بوده است. اهمیت این رویداد در تاریخ ادبیات معاصر به اندازه ای بوده که منتقدان شعر معاصر در کنار دو انقلاب مشروطه و اسلامی، این رویداد را در جایگاه یکی از تعیین کننده ترین بزنگاه ها، برای جریان شناسی تاریخ ادب معاصر قرار داده اند. این اهمیت را در اغلب کتابهای تاریخ شعر معاصر و ادوار آن میتوان دید تا جایی که سرفصل تحول میانه ی عصر پهلوی، در نظر منتقدان منطبق با این رخداد مهم سیاسی است. جایگاه این حادثه را در کتاب های ادوار شعر فارسی شفیعی کدکنی، چشم انداز شعر نو ایران زرقانی، جریان شناسی شعر فارسی حسین پور چافی، تار یخ تحلیلی شعر معاصر شمس لنگرودی و دیگر کتاب های مرجع در شعر معاصر میتوان دید. چرخش سیاسی حاصل از این اتفاق، تغییری جدی را در بدنه ی شعر فارسی و جریانهای وابسته به آن پدید آورده؛ از جمله کمرنگ شدن نقش آشکار ادبیات روسگرای برآمده از نشست نویسندگان و شاعران ایران و شوروی و حرکت این شاخه، به سمت شعر نمادین چپ گرا در آثار کسانی چون کسرایی نمود یافته، جریانی که به شعر چریکی دهه ی بعد منتج شده است. علاوه بر آن شاخهای شعر نمادگرای نیمایی، با فضایی مبهم و مه آلود و زمستانی و تاریک، در شعر این دوره قوت می یابد، جریانی که آغاز آن با نیما و اوج آن با اخوان و شاملو و دیگر پیروان نیماست. شاخه ای دیگر از شاعران پس از کودتا، سرگردان و نامید به تخدیر و سیاهی و پوچی و مرگ و عصیان و عشق های برهنه متوسل، می شود، جریانی که بر آمده از ناامیدی های رایج در فضای جامعه است، این شاخه در بعد عصیانی خود در آثار کارو و نادرپور و توللی پس از کودتا و دفترهای نخستین فروغ و آثار بسیاری دیگر از شاعران فارسی جلوه یافته است؛ هرچند برخی شاعران رمانتیک این دوره کوشیدهاند، بین مفاهیم تغزلی و اجتماعی- مبارزاتی، آشتی ایجاد کنند؛ اتفاقی که به برخی سروده های ابتهاج و بعاد نصرت رحمانی منعکس شده است.
"نگاهی به فلسطینسرودهای از سیمین بهبهانی/ به بهانهی سالروز درگذشت شاعر"
سارا چه شادمان بودی، با بقچههای رنگینت
شال و حریر ابریشم، کالای چین و ماچینت
سارا چه راستگو بودی آندم که چشم معصومت
آیینهی سحر میشد وقت قسم به آیینت...
با قوم خود بگو سارا هرگز نبوده تا امروز
یکلحظه خشم و بیزاری با مردم فلسطینت
سارا گریستی آتش بر قتل عام خونباری
صهیون نشان دوزخ شد از شعلههای نفرینت
سارا بگوی با موسی: سودای دین دیگر کن
کز ننگ خود جهانخواری داغب نهاده بر دینت
سارا بپرس از موسی کاین افعیان نمیبینی
یا اژدهای افعیکش تن میزند ز تمکینت
سارا جنازهها اکنون افتاده بر زمین عریان
برکش کفن اگر داری از بقچههای رنگینت
شعر"سارا چه شادمان بودی" از دفتر "دشت ارژن" انتخاب شده که بسیاری از اشعار سیمین بهبهانی را با موضوعهایی نزدیک به ادب پایداری در بر میگیرد.
این شعر پس از کشتار عام صبرا و شتیلا، در شهریورماه ۶۱ سروده شده؛ با این حال، نوع نگاه بهبهانی به جنگ و بهموازات آن، مسالهی فلسطین، کاملا متفاوت با دیگر شاعران فارسی در این دوران است و گاه، سرودههایی از شاعران فلسطینی از قبیل: فدوی طوقان، سمیحالقاسم و محمود درویش را به خاطر میآورد.
ساختار شعر، از تقابل گذشته و حال، دوران خوشی و ناخوشی ساخته شده و این تقابلِ شبه ایدئولوژیک را در تقابل نمادهای فلسطینی و یهودی استفاده شده در شعر، بهخوبی میتوان دید؛ با این حال بهبهانی، بر خلاف [اغلب] شاعران فارسیزبان که منشا این تقابل را عناصر دینی میدانند، بهشیوهی شاعران فلسطینی، بیشتر به جنبهی انسانی و عاطفی بروز این تقابل توجه داشته است. هرچند جنبههای ملی موجود در فلسطینیات عربی را در شعر او نمیتوان پیدا کرد. نوع تصاویر و واژههای شعر نیز کاملا متفاوت با شعر انقلاب است و در مجموع، سبک و محتوای شعر بهبهانی را با تمام مشترکاتی که با برخی اشعار انقلابی دارد، نمیتوان در بوطیقای ادبیات انقلاب اسلامی قرار داد.
بهبهانی با توجه به نوآوریهایش در وزن شعر، در این غزل نیز از تکرار ارکان "مستفعلن مفاعیلن"، بهره برده که از منظر موسیقایی با رخوت، سوال و اندوه حاکم بر شعر تناسب دارد؛ اما از منظر آوایی و زیباشناسی، چه این وزن و چه بسیاری از وزنهای غزلهای او با ساختار ادبی اشعارش سازگاری ندارد و دست کم، حسی زیباشناسانه را به مخاطب عام و حتی در بسیاری موارد خاص، القا نمیکند.(نقل از کتاب در کوچهباغهای پرتقال و زخم، محمد مرادی، صص ۲۲۸ و ۲۲۹)
#سیمین_بهبهانی
#شعر_فلسطین
#نقد_شعر
@mmparvizan
شعر طنز (قاطی هم شد..)
ماه ومهتاب قاطی هم شد
دوغ و دوشاب قاطی هم شد
من خودم تُوی آسمان دیدم
کِرم شب تاب قاطی هم شد
موقع خواب بود وخمیازه
خُرخُر و خواب قاطی هم شد
تُوی بازار کشمش وآجیل
کشک وجوراب قاطی هم شد
خواستم آب صورتم بزنم
بنزین وآب قاطی هم شد
بس که دور وبر تو چرخیدم
چرخ وچرخاب قاطی هم شد
قاب عکست زدست من افتاد
شیشه وقاب قاطی هم شد
خواستم چینی ام تَرَک نخورد
شعر سهراب قاطی هم شد
گفتم از کوچه ی تو رد بشوم
بی تو مهتاب قاطی هم شد
داشتم کله پاچه می خوردم
مغز واعصاب قاطی هم شد
از گلستان که آمدم بیرون
هشتمین باب قاطی هم شد
باز هم قافیه کم آوردم
دوغ و دوشاب قاطی هم شد
ساعت پنج ودَه دقیقه ی صبح
دیده و خواب قاطی هم شد
/#حسین کیوانی
⛔️خستگی ممنوع⛔️
ماییم از جان بر کفان و سربداران
از نسل عاشق پیشهی دریا تباران
در جان ما فریاد عاشورا ،مدام است
عشق است فریادِ بلندِ حقمداران
تا هست از، داغی که بر جان گل افتاد
در باغ مینالند روز و شب هَزاران
دلداده و دیوانهی عشق حسینیم
مِی میدهد یادش به جمع میگساران
با روضههای مقتلش خون بر دل ماست
بر حنجرِ ما زخمهای نیزهداران
تا شوق وصل این جذبهی نایاب دارد
کی خسته میگردند جمعِ رهسپاران
در راه او هستیم تا جان در بدن هست
سرخ است از عشقش تمامِ لالهزاران
در راه وصل اوست شیرین هرچه سختی
آینده خواهد بود آنِ بُردباران
آن روز که صاحبزمان میآید از راه
میشوید از دل غصهها را مثلِ باران
میآید او و ما به امید ظهوریم
با عشق او هستیم از امیدواران
دستور داده رهبر فرزانهی ما...
نزدیک قله ،خستگی ممنوع، یاران
#خستگی_ممنوع
#جانم_فدای_رهبر
#احمد_رفیعی_وردنجانی
مسجد ،کانون مهر
مسجد ای کانون پر مهر خدا
ای زلال جاری آیینه ها
ای سرای عشق ومهر و دوستی
محفل آغاز شعرو دوستی
سنگر پرواز تا معراج یار
مسجد ای گلخانه ی پروردگار
گلشن گلهای یاس واطلسی
خانه ی احساس وبی دلواپسی
مسجد ای محراب جنگ با گناه
پر گشودن تا حریم کبریا
چشمه ی زاینده رودٕ عاشقی
مسجد ای بود و نبود عاشقی
جبهه ی فرهنگی امروز ما
پایگاه عشق مردان خدا
ای مقاوم سنگر دشمن شکن
روبرو با نقشه های اهرمن
مسجد ای کانون پاک زندگی
خانه ی آزادی و آزادگی
خیمه ی ایمان و عشق و همدلی
در تو جاری می شود نام علی
بانگ حق جاریست از گلدسته آت
می شود هر عاشقی دلبسته ات
ای بهشت بچه های با صفا
مسجد ای زیباترین شعر خدا
پرورشگاه خدا جویان خاک
مهد دلهای همیشه تابناک
نسل تو نسل حسینی پرور است
نسل مسجد ،نسل نور وباور است
مسجد ای شیرازه ی حُجب وحیا
اولین دروازه ی حُجب وحیا
خانه ی آرامش و صلح و صفا
خلوت خاموش پاک کبریا
پایگاه بچه های انقلاب
«آفتاب آمد دلیل آفتاب »
#سروده :حسین کیوانی
از شیراز
#به بهانه ۳۰مرداد روز جهانی مسجد
هدایت شده از کانال انجمن ادبی سرو
اسیر عشق ؛ روایتی هنرمندانه از شخصیت حجت الاسلام ابوترابی، سید آزادگان
👆👆👆
شعر طنز (حقوق بشر آمریکایی)
خر ،حقوق بشر نمی فهمد
او بجز شور و شَر نمی فهمد
می زند شعله بر همه عالم
چه کند خشک و تر نمی فهمد
آمریکا بی پدر تر از اینهاست
بی پدر که پدر نمی فهمد
این قُرمساق بی پدر مادر
کودک وکور وکر نمی فهمد
ریخته اقتصاد را بر هم
خر که سود وضرر نمی فهمد
مثل گرگی دِرد ضعیفان را
گرگ که خیرو شر نمی فهمد
نیمش از آدم است و نیمی خر
او خر است وبشر نمی فهمد
از چَک وچیل او بریزد شر
غیر ظلم وشرر نمی فهمد
فکر کرده ست جنگل است اینجا
کره خر که خطر نمی فهمد
آمریکا بی شعور بالذات است
چه کند بیشتر نمی فهمد
می کُشد کودکان دنیا را
او حقوق بشر نمی فهمد
ماده گاو است اصل آمریکا
گاو ماده که نر نمی فهمد
پای او روی سینه ی دنیاست
درد پا وکمر نمی فهمد
خر این عالم است آمریکا
خر ،حقوق بشر نمی فهمد
#حسین کیوانی
طنزوهجو
# روز افشای حقوق بشر آمریکایی
"گونهشناسی شعر نیما"
نظام شاعرانگی نیما در طول حیات او و به طور موازی در تحول زبان (شیوهی بیان) و ذهن او شکل گرفته است. با توجه به همین سیر میتوان اشعار نیما را به چند دستهی اصلی تقسیم کرد؛ شاخههایی که از نظر شگردهای زبانی، صور خیال، شیوهی بیان، موسیقی ، ارتباط بین ذهنیت و عینیت، گاه با هم بسیار متفاوتند. بر اساس همین سیر تکامل است که پژوهندگان ادب معاصر، شعرهای نیما یوشیج را از زوایای گوناگون طبقهبندی کردهاند.
پیش از پرداختن به شاخههایی از شعر نیما که میتوانند زمینهآفرین جریانهای شعر فارسی پس از او باشند، به برخی از این تقسیمبندیها اشاره میکنیم:
-برخی اشعار نیما را با توجه به ادوار شاعری او و اشعار تاثیرگذاری که در این ادوار سروده، طبقهبندی کردهاند. از این منظر، اندک اشعار سنتی او چون «قصهی رنگ پریده» و «منت دونان» که پیش از سرایش افسانه سروده شدهاند، مربوط به دورهی آغازین شاعری او هستند. از زمان سرایش«افسانه» در سال 1301شمسی تا سرایش اشعاری چون «ققنوس» و «غراب» در سالهای 1316و1317نیز دوران دوم شاعری او محسوب میشود. از این زمان تا پایان حیات او نیز (بیش از دو دهه)، آخرین مرحله از شاعری نیما را در بر میگیرد. (بنگرید به آرینپور، از نیما تا روزگار ما)
- گروهی دیگر باتوجه به همین سیر تاریخی؛ اما با تاکید بر جلوههای سنت و نوآوری در ساختار و نظریات شعر نیما، شعر او را جریانشناسی کردهاند. طبق این روش، اشعار نیما را میتوان به سه دستهی سنتی چون: قصیدهی طوفان، مرثیه الرثا و...، نیمهسنتی چون: افسانه، شهید گمنام، شیر، خانوادهی سرباز، عقاب نیل و... و شعر آزاد چون خروس میخواند، پادشاه فتح، ققنوس، غراب ، مرغ آمین و... تقسیم کرد. (بنگرید به پورنامداریان، خانهام ابری است و زرقانی، چشمانداز شعر معاصر ایران)
- تقسیم بندی اشعار نیما بر اساس شیوهی بیان مستقیم(سنتی) و شیوهی القای غیرمستقیم، میزان و چگونگی تاثیرپذیری از مکتبهای غربی، شگرد شاعر در پیوند بین عینیت و ذهنیت، نوآوری در ساختمان قالبی و لفظی شعر و...، دیگر زاویه دیدهایی است که شعر نیما را بر اساس آن گونهشناسی کردهاند. (برای نمونه بنگرید به کریمی حکاک، طلیعهی تجدد، جورکش بوطیقای شعر نو و...)
#نیما_شناسی
#جریان_شناسی
#نیما_و_پیروانش
#محمد_مرادی
@mmparvizan
⭕️ #یادآوری ⭕️
محفل شعر قند پارسی
با حضور دکتر مرادی عزیز
رییس محترم دانشکده ادبیات شیراز
سهشنبه - ۳۱ مرداد ۱۴۰۲
ساعت ۵ عصر - کتابخانه رییسی اردکانی
(سر اطلسی)
May 11
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
قابل توجه دوستان گروه
با سلام و وقت بخیر
پخش چکیده ای از شب شعر عاشورایی نی ریز
امشب ساعت 9/30 از شبکه ی فارس
برنامه دلگشا
🌹🌹🌹🌸🌸🌸🌸
🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎
انجمن شعر زنان شیراز تا اطلاع ثانوی از پذیرفتن عضو غیر شاعر
معذور است.
🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎
گیرم که گوشواره ی من را پَسَم دهند
در گوش پاره عمه کندگوشواره را؟؟؟؟
اصلا بگو که داغ ندیده به کربلا
عمه چگونه تاب بیارد نظاره را؟
سر،چوب،خنده هاوشراب ویزید مست
دختر چگونه شکوه کند رنج خاره را؟
بابا غمین نشو ولی اکنون بگو به ضجر
فرق میان رفتن من با سواره را....
#مولاتی_رقیه
#زهرا_حاجی_پور
به نام خدا
از کودکی و دانش آموزی ،اکثریت هم دوره ای های ما ،شغل آینده خود را بر اساس توانمندی و هوش و ذکاوت خویش انتخاب نمی کردند!.
به عنوان مثال ،خنگ ترین و کودن ترین دانش آموز مدرسه که خودم بودم ،آن هم در دوران سیاه جنگ تحمیلی ،علاقه عجیبی به سیاست بازی و مقام مسئول ارشد اجرایی داشتم و شاید بتوانم بگویم که واقع بینانه ترین محصل آن زمان،شخص شخیص خودم بود، ولاغیر!. ولی با این وجود باز هم به هدفم نرسیدم.
الباقی دوستان هم ،از دو شغل خارج نمی شدند ،یا پزشک بودند و یا خلبان !
این مشاغل شریف در بازی های کودکانه یمان نیز حلول کرده بود..
زنگ تفریح ، حیاط مدرسه ،پُر بود از گروهی پزشک که پشت سر خلبان نیروی هوایی !،به قصد خدمت رسانی به مناطق محروم و حتی جنگی ،در حال دویدن و زوزه کشیدن بودند و گاهی هم پیش می آمد پدافند دشمن نامرد،- که معمولا بچه های کِرمدارِ مدرسه بودند-هواپیما را سرنگون می کردند و پزشکان دیگری هم به یاری مصدومین می شتافتند!
بلاخره ، آن دوره به سر آمد و با واقعیت ها و نیز حقایق غالبا تلخ روزگار آشنا شدیم
الان بعد از گذشت بیش از سی سال ،از آن جمعیت چند صد نفری پزشک ، خلبان و منِ تنها رئیس !،فقط یک نفر دکتر شد و بقیه عموما مریضِ دوره های فضانوری شدیم! ِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِ
فاجعهٔ ماجرا این است که ،این آقای دکتر ،که تا کلاس پنجم ابتدایی را هم، توان درس خواندن پیدا نکرد ! و در ضمن ، الان، هدفی به غیر از خدمت رسانی به هم کلاسی های سابق نیز در ذهن ندارد ،هر از چندی توسط نیروهای خدوم مبارزه با مواد مخدر مورد هجوم ،تفتیش بدنی و مکانی و در نهایت بازداشت قرار می گیرد! که با این فرآیند، دردِ خماری مضاعفی کلِّ محله را فرا می گیرد. و اینجاست که پایِ بسیاری متخصص دیگر به ماجرا باز می شود.متخصصانی که مدرکِ دانشگاهی و حتی ابتدایی ندارند ،اما انواع و اقسام داروهای شیمیایی و فیزیکی و گیاهی را تجویز می کنند تا درد از وجود بیمار مفلوک بر دارند..
مجموع این امور ،برخی جامعه شناسان را بر این نظریه مُصر کرده که ،همه ایرانی ها ،ذاتا پزشک، هنرمند،مدیران لایق سیاسی و فرهنگی هستند .فقط مدرک ندارند!!
#پدرام اکبری
#طنز_اجتماعی
😊شعرطنز به مناسبت روز پزشک😊
ازپزشکان نمی گویم...
گفتم ،بگویم از پزشکان نیز چیزی
البته قدری با مزاح و طنزِ ریزی
وجدان من اما به من فرمود ناگاه
شوخی نکن با او که در وقت مریضی
درمان کند با دانش خود دردها را
با مبلغی ناچیز در حدِ پشیزی
او کهنمی گوید تمام ثروتت را
باید در آن هنگام بر پایش بریزی
او که ندارد هیچ رسمِ گربه بازی
وقتی که جایی باز باشد درب دیزی
اویی که کاری می کند در ناتوانی
گیری توان و روی پایت بر بخیزی
او که به تن پوشیده روپوش سفیدی
هست از لباس و کار از اهل تمیزی
افسردگی ها را کند درمان، به خوبی
از جمله اش،مردم ستیزی،خودستیزی
پایی شکسته گاه اگر در چاله چوله
یا در زمستان در زمان لیز لیزی
ایشان بچسباند به لطف خویش آن را
او نرم سازد هر کت و کولی به فیزی
چون یو ترابی جانشد در بیت قبلی
مشکل شده با اینچنین ترفند ایزی
او که برایت قرص و شربت می نویسد
وقتی به سر داری صدای ویز ویزی
وقتی که معتادی به گوشی و مرتب
این سو و آن سو در پیِ شارژ و پریزی
وقتی ز قوز و چشم درد و زخمِ بستر
یا دیگر آفات مجازی مستفیضی
درمان کنند این دردها را با محبت
دکتر خدا وردی نشد،دکتر حفیظی
کم کردم از تیزیِ بعضی حرفهایم
وقتی که دیدم توی دست اوست تیزی
در اوج نامردی ست هی گویی گلایه
از اینچنین لطفِ خدادادِ عزیزی
او که نمی گوید:تویی دکتر؟ ویامن
تا آنکه در درمان خود گویی تو چیزی
اما فقط یک جمله می گوییم طبیا!!!
لطفا نگیر از دردمندان ،زیر میزی
چون بعد حال و هولِ این دنیای فانی
حتما به پاگردد بساطِ رستخیزی
...
با طنز گفتم شعری از آنان ولیکن
از ذکر خوبی شان کجا باشد گریزی؟
ممنونم از آنان که رد کردند ما را
بالطفشان از دوره ی ویروس خیزی
#احمد_رفیعی_وردنجانی
روز پزشک بر فرشتگان سلامت مبارکباد
هدایت شده از 🇮🇷 لطیفه حلال 🇮🇷
Erfan-hafez.pdf
2.73M
دانلود کتاب👆👆
کانال 🇮🇷 لطیفه حلال 🇮🇷 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3540451341C466d1824a0
"شعر در قلمرو داستان: به بهانهی درگذشت ابراهیم گلستان"
بخش اول
دربارهی پیوند شعر و داستان و مرزها و تمایزها و شباهتهای آنها بسیار سخن گفتهاند. برخی تفاوت این دو گونه را در خاستگاه و شاکلهی فرمی آنها میدانند. فرم شعر بر موسیقی زبان و آواها تناسبات لفظی_ زبانی سازگار است و فرم داستان بر روایت و نوع خلق آن در زبان. شاید به همین دلیل است که برخی داستان را قابل ترجمه و شعر را ترجمهناپذیر دانستهاند.
اینکه در فهرست صد اثر برتر کلاسیک جهان که روزنامهی گاردین منتشر کرده، مجموعهی گلستان و بوستان سعدی در کنار مثنوی معنوی، در جایگاه آثار داستانی قرار گرفتهاند؛ نشاندهندهی نوع مواجههی متفاوت مخاطبان با آثار منظوم ترجمه شده است؛ گویا مخاطب غیر فارسی چندان دریافتی از فرم شاعرانهی این آثار ندارد.
در ادبیات کهن فارسی، شعر و ادب داستانی(حکایت و قصه و...) همواره در کنار هم بودهاست. خلق داستانهای حماسی منظوم چون شاهنامه و عاشقانههای روایی شاعرانه چون خمسه و آثار مقلدان نظامی و حکایتهای منظوم عرفانی، نشاندهندهی آمیختگی شعر و داستان بوده است. از جهتی دیگر حکایتهای منثور سعدی در گلستان، با استفاده از سجع و موسیقی خواسته و ناخواسته، در اغلب سطرها همسایهی شعر شده است.
در ادبیات معاصر، منتقدان و نویسندگان و شاعران، کوشیدهاند به مرزی میان شعر و داستان دست یابند. اینکه براهنی در برخی انتقادهایش از شعر اخوان، روایت داستانی آثار او را مغایر شاعری میداند، بر آمده از همین نگاه است. شعرستیزی نویسندگان رئالیست اروپایی قرن ۱۹ و حتی برخی نویسندگان واقعگرای فارسی تا دههی چهل هم، موید تلاشها برای مرزبندی شعر و داستان در تاریخ نقد ادبی بوده است.
اما از دوران فراگیری آثار سمبولیستها و سوررئالیستها و برخی نویسندگان واقعگرای آمریکایی قرن بیستم، جریانی از ادبیات داستانی را میتوان رصد کرد که به یکیشدن یا همسایگی شعر و داستان توجه داشته است.
در داستان فارسی، بهویژه از دههی ۴۰ بسیاری از نویسندگان چون: ابراهیم گلستان، هوشنگ گلشیری و نادر ابراهیمی و دولتآبادی، متاثر از آثار نوبسندگان آمریکایی و اروپایی یا تاثیرپذیرفته از سنتهای کهن ادب فارسی، برخی از ویژگیهای زبان شاعرانه را وارد داستان کردهاند؛ همچنانکه در این دههها، بسیاری از ویژگیهای ادبیات داستانی وارد شعر پسانیما شده است.
در دهههای پس از انقلاب نیز این داد و ستد ادبی، میان شاعران و نویسندگان دیده میشود؛ تا آنجا که بسیاری از شاگردان و پیروان گلشیری و دیگر نویسندگان زبان گرا، بسیاری از عناصر شاعرانه آوایی یا لفظگرایی نثر مصنوع(شاعرانه/منشیانه) را وارد داستان کردهاند که از آن میان، عباس معروفی و ابوتراب خسروی و شهریار مندنیپور، هریک شیوهای خاص خود داشتهاند.
#شعر_و_داستان
#نقد_ادبی
#محمد_مرادی
@mmparvizan