eitaa logo
قرار اندیشه
254 دنبال‌کننده
477 عکس
203 ویدیو
3 فایل
✦؛﷽✦ 🍀چیزهای زیادی برای دیدن هست، ولی چه وقت می‌توان دید؟ قرار اندیشه، محفلی است برای دیدن‌های ساده و گفتن‌های بی‌پیرایه تا لابلای قلم‌زدن‌ها خود را بیابیم و تحقق خود را رقم زنیم... راه ارتباط: @ta_ghaf @Rrajaee
مشاهده در ایتا
دانلود
✦؛﷽✦ انتظار، واژه‌ایست که همیشه در معرض معانی و برداشت‌های مختلف بوده‌است. منتظر بودن یا به نوعی چشم‌داشتن بر چیزی، تداعی‌کننده‌ی حالتی‌ست که آدمی، مضطرب و نگران و مایوس از وضع موجود، چشم بر رسیدن ناجی دارد تا به دست او مسائل حل شود و انسان در راحتی و آسودگی زندگی‌اش را سپری کند. در این نحوه نگاه، انسان، کار و مسئولیت خود را دعا و تضرع به درگاه الهی می‌بیند تا امر فرج حاصل شود و گشودگی‌های لازم صورت گیرد. در این مواجهه، نوعی بی توجهی به امور و مسائل جهان حاصل می‌آید و انسان صرفا در کناره‌ی میدان ایستاده؛ در انزوا و با فهمی راکد از زمان خود درخواست آمدن منجی را از پروردگار دارد. گویا او منجی را در خدمت ادامه‌ی زندگی بی‌دردسر همراه با رفاه و نوعی توسعه‌طلبی، بدون خطر کردن و عزمِ گشودن راه‌ آینده‌، می‌خواهد. اما گویا انتظار نیز همچون بی‌شمار مفاهیم دیگر باید در عالمِ خود معنا شود تا به درک و دریافت اصلی آن‌ بتوان رسید. شاید در یک تبیین اجمالی بتوان گفت انتظار کشیدن به نوعی مراقب بودن و یا درنگ کردن است. مراقبت از نوعی از بودن است که اصالت خود را طلب می‌کند و همواره می‌خواهد در سرخط وجود سکنی گزیند و فطرت‌بینی ذاتی خود را حفظ کند، تا در یک نوع فهم اسیر نشود و به بطن مسائل و مشکلات بنگرد تا بتواند نقطه‌ی عزیمت خویش را بیابد. در این حالت گویا انسان درخواست تشرف منجی را در میدان عمل و در نسبتی ثمرساز که از پوچی به دور است، در شئون مختلف زندگی خود، لحاظ می‌کند و این‌گونه مهیای رخداد عظیم ظهور می‌شود. به عبارت دیگر در این نگاه انسان در طی مسیر انتظار، خود را به اقیانوس مواج بحران‌ها می‌سپارد و در فراز و نشیب بنای عالمی قرار می‌گیرد، که سختی‌ها و چالش‌های آن آمادگی پذیرش انسان کامل را ایجاد می‌کند و در نهایت ظهور امامِ خود را در پس فهم خلا ایشان، به طور حقیقی تمنا می‌کند. 💠شاید بتوان گفت عالمی که در آن انتظار معنا دارد، انقلاب اسلامی به عنوان جهانی بین دو جهان است، که به دور از انزوا و انفعال، رجوع به خردِ جهان امروز را مهم می‌پندارد و در نسبتی صحیح، راه آینده‌ی خود که همان حکومت حضرت بقیه الله"علیه السلام" است را می‌گشاید. @gharare_andishe
18.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹حتی بلندگوی مسجد حس داشت بر لب بیا بیا گل نرگس داشت 🔹آن‌روزها نفس به نفس شهر آهنگ انتظار داشت حمیدرضا برقعی @gharare_andishe
💠دلنوشته ای به حضور حضرت دوست سلام به آقایی که از اول حضور در حوزه ما را سربازت نامیدند اما نمی دانم تا چه اندازه سربازی‌ات را کردم . شرمنده‌ام آقا وظایفی که سپرده بودی را گاهی از یاد بردم و گاه فراموش کردم که... ، گاهی خطا کردم، برای آمدنت نه دعا کردم نه کاری که ظهورت را نزدیک کند، انجام دادم. روزها را گذراندم وعصرهای جمعه برای رهایی از دلتنگی خودم را مشغول دنیا کردم . این روزها بیشتر دلمان گرفته از عصر جمعه هم بیشتر امانه برای اینکه نیستی شاید برای ظهورت دعا میکنم تا از غم و غصه رها شوم تمام شود همه ی گرفتاری های زمین وشما که امام زمان هستید برای پایان بدی های زمین می آیید فقط همین است؟ امشب میخواهم تورا فقط برای خودت بخواهم برای ظهورت وحضورت دعا کنم اما چه کنم به بچه های مظلوم فلسطین،به گریه های مادرهای یمنی به گرسنگی هزاران کودک فکر می کنم وحضور شما را برای پایان همه ی بدی‌ها می خواهم شرمنده ام که عاشقی نمی دانم ومعشوق را برای کاهش آلام خود طلب می کنم ... ✍ @gharare_andishe
باید چون دختر قیصر از مشهورات زمانه بگریزی و نرگس شوی تا در وجودت مهدی بارور شود و عالم را از بوی گل نرگس سرشار کنی ... باید به عهدت باز گردی تا موعود را بیابی، باید به سرآغاز رجعت کنی و صفا و صداقت کودکی را تجدید کنی تا عالمی دیگر برایت محقق شود و عقل انتظار در وجودت شکوفا گردد؛ عقلی که عزم تو در خلاف عادت را جزم می کند. آری این گونه است که مهیای بقیه الله می شوی و زمان و صاحبش را می یابی. 🦋خود را به عهد کودکی ام بردن آرزوست... @kooodaki @gharare_andishe
هر لحظه جان آدمی تحقق و تبلور راه و صراط است به شرط آنکه از قفس تنگ خیالات به در آییم و دست یدالهی انسان کامل را گرفته در فضای حیات بخش جان او نفس بکشیم... چقدر سخت است «نبودن» در بستر «بودن» او که کامل است و دستگیر، اما نگاه ما چرا او را گم کرده و انتظار را که تفسیر حقیقت انسان است، جای دیگری و در افق بی فروغ دنیا معطل کرده ایم انتظار چه چیزی را میکشیم وقتی منتظَر را رها کرده ایم! نمی‌توانیم انتظار نکشیم چون هویت و حقیقت ما در پسِ چیزی بودن و اتصال و انتظار رخ نمایاندن و دیدن و رفتن، حل شدن و او شدن است پس به «او» نگاه کنیم....در جان ماست، جانمان را پیدا کنیم... ما سرگشته خودمانیم خود واقعی مان... ✍ @gharare_andishe
❗️شاید اشتباه ما همین جا است! شاید بدبختی ها را نباید بدبختی تلقی کرد؛ شاید مشکل، مفهوم های اشتباهی است که ما به برخی چیزها داده ایم؛ شاید باید پایه و اساس مفاهیم را برچید و آنها را را از نو ساخت؛ باید بدبختی ها و مشکلات را ناامیدی تلقی نکرد باید آن ها را مسیر تلقی کرد، پل ترقی کرد. برای رسیدن به امید و شاید میتوان همین امید را هم خدا تلقی کرد... شاید مشکل من هم همین مفاهیم است که در مغزم نمیپیچند و مدام در پی حقیقت ها به دنبال مفاهیم میگردم! شاید هر نیامدنی نیامدن نیست، هر آمدنی آمدن نیست و اما مفهوم حقیقی کجاست؟ آیا میتوان مفاهیمی که سالها به آنها جان داده ایم و با آنها نازندگی کرده ایم را به سمت و سوی مرگ بکشانیم تا زندگیمان جریان تازه ای پیدا کند؟ مطمنا برای پیداشدن ماه از پس خورشید راه طولانی در پیش است و پیمودنش کار آسانی نیست گرچه در میان چشمان آسان جلوه گر میشود اما چه کسی خستگی ماه را جز خودش میتواند درک کند! و شاید هم در پس مفاهیم من ماه خسته است نه در مفاهیم حقیقی، به هر حال درک مفاهیم سَخت سخت است. البته اگر این حرفم مفهومی درست باشد...! ✍ @gharare_andishe
💠جهاد تبیین شاید ظاهرش مجاهدت در جنگ‌ نرم است  اما گوئی باطن آن خبر از  نیستی حقیقت است در ما؛ اما حقیقت کجا ظهور میکند؟ آری در عهد است در عهد با حق و روایت، قصه ها، حیات این  عهد است و روایتگر باغبان این عهد است اوست که ریشه های خشک ایمان ما را دوباره آب میدهد جان تازه ای به عهدمان میدهد ما را تاب عزم میدهد. عهد ما  از ایمان جان میگیرد  و ایمان ما از  تذکر. روایتگر متذکر نحوه بودنمان است و اگر  عزم همت ها سست است، ریشه اش در ایمان ماست اشک در روضه نیز گویی تجدید عهد است تا ریشه ایمانمان خشک و ضعیف نشود و پاهای خسته ما از راه نماند. آری روضه آوینی  تجدید عهد است با عهدی که مستضعفان با امام بستند حضور در این روضه تجدید عهد است با راه  امام و امت آن؛ آری حکم جهاد تبیین روضه از نبودن عهد ماست و وای بر ما کوردلان که عهد خویش را به غفلت سپردیم آری، جهاد تبیین روضه نبودن ماست و سست عهدی مان پس سید مرتضی روضه بخوان که ایمان هایمان تشنه عهد دوباره ایست با تو و روایت ات. شاید حضور در راهیان نور و روضه آوینی، حضور در حرمیست  که تجدید عهد با مهدی باکری هایی بود که حرمت حرم انقلاب برایشان سنگین تر از شکسته شدن شیشه عمرشان بود. @gharare_andishe
🌐دنیا راه می‌رود! آسمان و زمین راه می‌روند، سالها و ماه ها می آیند و می روند و آدمی نیز در این بستر در راه است... گاهی می‌شود یک روز به اندازه چندین ماه برایمان می‌رود و گاه حواسمان نیست و در چشم بهم زدنی دنیا چندین سال راه می‌رود و این عمر ماست که زیاد شده ولی انگار تو را زمان برده و خود راه نرفته ای! و گاه نیز هرچه میدوی، زمان جلوتر از توست! با سرعت نور است که میتوان فاصله را چون سال نوری پشت سر گذاشت و کم کرد... راه رفتنی به سرعت نور، عمر را زیاد می‌کند اما نه سال و ماه آن را، بلکه عمر را بابرکت می‌کند. اینجا زیاد همان برکت است. آنجا دیگر در زمان روزمره غرق نمی‌شویم، آنجا زمان بستر جاری عشق است تا ما را در خود به حضور برساند، به قرب، به آنجا که راه نمی‌رود و همه حضور است... سال نوری، همان سال منور به نور شماست که عمرها، روزها و ساعتها را پر برکت می‌کند، راه رفتنی با صاحبِ زمان که گویی هماهنگ با زمین و آسمان است و هر لحظه اش احسن الحال است... ▫️زمان بستر جاری عشق است.. @gharare_andishe
✦؛﷽✦ باز شدن چشم به آینده، از سنخ اطلاعات و کسب تخصص نیست. بلکه وقتی می‌توان از آینده سخن گفت که توان و ظرفیت‌های یک ملت که به ضرورت تاریخ نهان و پوشیده است، را در اوقات خاص وطلائی یک جامعه به آگاهی رساند و به زبان آورد. به عبارت دیگر؛ فکرِ آینده، نظر به دانسته‌ها و اطلاعات آینده‌پژوهانه و تدبیر کارها مبتنی بر آن‌ها نیست تا بتوان آن را آموخت و آموزش داد. بلکه آینده راهی‌ست که باید مردم جامعه در دل زندگی روزمره‌ی خود بیابند و بپیمایند و پیمودن این راه با زنده شدن اراده ممکن می‌شود و گویا این زنده‌شدن با دیدنِ قابلیت‌های خود و شرایط تمهید کننده‌ی آن آینده میسر می‌شود. راهِ آینده از دل زندگی و وضع مردم کوچه و بازار می‌گذرد. وضع آینده‌ی ما، از حالِ ما و آگاهی ما به این حال معلوم می‌شود. و هر چه فهم و پذیرش نسبت به ضعف‌ها و جهل‌ها بیشتر باشد، آینده‌ای متناسب با شئون مختلف ساخته‌خواهد و این وحدت و دوری از آشفتگی تاریخ ما را رقم خواهد زد. چه بسا وقتی از سالی نو که تکرار روزهای گذشته نباشد، می‌توان سخن گفت و به آینده‌ای که به سمت ما فراخوانده‌شده‌است، نظر داشت که در پیچ و خم مسائل واقعی و توان‌های حقیقی‌مان ایستاده‌باشیم و مسئولیت آنها را در این روشنی‌گاه بر عهده‌ی خود احساس کنیم. @gharare_andishe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امید شاید همان حکایت بقای انسانیت است؛ گویی انسان همین است، بودنی امیدوارانه و منتظرانه؛ او برای یافت خودِ زنده اش باید در بستر جاری زمان، گذشته اش را به یاد آورد و راه رسیدن به آینده اش را بیابد. امیدوار بودن توانی در پی دارد که در علت و اثر و شکل و فرم نیست؛ توانش در بستر چشم اندازی است دیریاب تر و فراخ تر که علت و اثر و فرم و شکل، زیرِ سایه آن است. با امید گویی خود را در برابر همه تاریخ ایستاده میبینی! گویا توانی است در پس بیم و وحشت و ضعف قلب؛ توانی برای تاب آوردن التهاب دنیا، برای معنای دوباره زنده گی؛ توانی برای التیام دوری و غیبت انسان از جان خود که همان جان جهان است و فرید است و وحید، امید داریم که این امید ما را به جانمان برساند... ▫️وحید: کسی که متناسب با شأن و مقام خودش یار نداشته باشد، کسی به او مراجعه نکند و اعوان و انصار نداشته باشد... @gharare_andishe
روزها می‌گذرد و هر کدام از ما در کاری یا حرفه‌ای یا تخصصی مشغولیم و تمام هدف و غایتمان، تاثیرگذاری بر خودمان و محیط پیرامونمان و در سطح کلان بر کشور و جامعه‌یمان است. در مسیر کارهایمان مدام خود را ارزیابی می‌کنیم که در کدام قسمت ضعف داریم و در کدام قسمت توانمندیم. به هر حال شاید همه‌ی ما تصدیق کنیم که هر چه تلاش می‌کنیم و جوانب کار را می‌سنجیم مشکلات تمامی ندارد و هر چقدر تلاش کنیم باز هم یک جای کار می‌لنگد و در آخر هر کار و فعالیتی از خود می‌پرسیم کجای کار ایراد دارد؟ چرا مسائل در یک روال معقول قرار نمی‌گیرد؟ و نقطه‌ی بنیادین و مولد ایرادات از کجا نشات می‌گیرد؟ و از این قسم سوالات.... اگر مقدمه‌ی گفته شده برای شما آشناست یا به عبارتی حرف دلتان است. کتاب "گسست تاریخی و شرق شناسی" به قلم دکتر رضا داوری اردکانی می‌تواند روایت زخم‌های التیام نیافته‌ی این روزهای ما باشد. کتابی که سعی دارد از حواشی و تکرار گفته‌های تکراری بپرهیزد و نوع مواجهه‌ی ما را تذکر دهد و به چشم آورد. کتاب در مقدمه‌ای سه صفحه‌ای در باب نگاه تاریخی سخن می‌گوید و سعی دارد نگاه تاریخی و کلی را از نگاه جزئی و سیر در اتفاقات و حوادث جزئی بازشناساند. همچنین نگاه مرسوم به تاریخ را که نگاه خطی به زندگی انسان است را مورد سوال قرار می‌دهد و نگاه دوری را تفصیل می‌دهد و در نهایت به این سخن می‌رسد که دوره‌های تاریخی هر کدام اصول و مبادی خاص خود را دارند و آنچه ما می‌بینیم ظواهر آن عالَم است. که این ظواهر در عالمی غیر از آن معنا ندارد و نمی‌توان مسائل و راه حل‌های آنها را به هر جایی تسری داد. در فصل اول بعد از مقدمه به گسست تاریخی اشاره می‌کند و به دنبال آن شواهدی دال بر اینکه درجوامعی به لحاظ تاریخی گسست و فاصله ایجاد شده؛ می‌پردازد و جوامعی مانند جوامع ما را به لحاظ تاریخی در وضعیت ویژه و خاصی می‌بیند، وضعیت که از گذشته‌ی خود خارج شده و در تاریخ کنونی نیز قرار ندارد. به عبارت دیگر در بی ‌تاریخی و بی عالمی قرار دارد. و حال با توجه به این موضوع باید کارها و تصمیمات اعم از فرهنگی اقتصادی سیاسی را باید با لحاظ این نکته‌ی مهم انجام داد. و در فصل سوم نگاه شرق شناسانه را مورد بررسی قرار می‌دهد و به این نکته تذکر می‌دهد که به دلیل غلبه‌ی نگاه تجدد ما ناخواسته مسائل را آن‌گونه که شرق‌شناسان روایت کرده‌اند می‌بینیم و می‌فهمیم. و چه بسا که مسائل را باید از سیطره‌ی این نگاه ازاد کرد تا تاریخ را آنگونه که هست ببینیم و بفهمیم. در نکته‌ی آخر دکتر داوری اشاره می‌کند که نگاه شرق‌شناسانه، نتیجه‌ی یک سیاست برنامه ریزی شده نیست که دستهایی پشت پرده آن را طراحی کرده باشند بلکه اقتضای بسط تجدد بر این بوده تا چنین رویکردی به وجود آید و خود شرق را به خودش ، چنان که یک غربی می‌بیند بشناساند. اگر شما از کسانی هستید که در مسیر علمی و تحصیلی خود و یا در کارهای فرهنگی و هنری خود به مسائل عمیق‌تر می‌اندیشید و قبل از عمل به دنبال فهم بهتر موقعیت و وضعیت هستید، اگر به دنبال جایگاه کارها در وسعتی کلان هستید و اگر طالب درنگ و تاملید این کتاب می‌تواند مفید واقع شود. @gharare_andishe
کربلای لحظه‌ها... کربلا همان‌ درنگی‌ست، که در لحظه‌ای خاص رخ می‌دهد. لحظه‌ی انتخاب، لحظه‌ی اولویت‌بندی کارها، لحظه‌ی دل کندن از چیزها.... در همین اوقات است که انسان با خودش روبرو می‌شود و به جای اصلاح مناسبات بیرونی و مشغول شدن به آن‌ها، بر سر مساله‌ی خودش می‌ایستد. آنجایی که راهی، پیش‌روی خود نمی‌بیند و باید دست به انتخاب بزند .آن لحظه‌ای که باید ترسِ از دست دادن داشته‌ها و دانسته‌های خود را پوچ ببیند؛ همان لحظه‌ای که تردیدها و دودلی‌ها تو را آماج حمله‌ی خود قرار می‌دهند و تو باید فقط پوک و پوچ بودن آن‌را درک کنی؛ همان لحظه کربلای آدمی‌ست. همان لحظه که ابراهیم‌وار بتِ این ترسِ مهیبِ توخالی که در گوش آدمی وسوسه می‌خواند را می‌شکند؛ همان‌کاری‌ست که اصحاب کربلا انجام دادند. همان‌لحظه‌ای که ریسمان از همه‌چیز و همه کس می‌بری و رها و آزاد از هر ضرورتی خود را متصل به جان جهان می‌بینی. آنجاست که خودِ اصیلِ خود را می‌یابی... ✍ @gharare_andishe