eitaa logo
قرار اندیشه
258 دنبال‌کننده
465 عکس
189 ویدیو
3 فایل
✦؛﷽✦ 🍀چیزهای زیادی برای دیدن هست، ولی چه وقت می‌توان دید؟ قرار اندیشه، محفلی است برای دیدن‌های ساده و گفتن‌های بی‌پیرایه تا لابلای قلم‌زدن‌ها خود را بیابیم و تحقق خود را رقم زنیم... راه ارتباط: @ta_ghaf @Rrajaee
مشاهده در ایتا
دانلود
. ...دیدار آوینی... 🔹 در سی‌امین سالگرد شهادت سید شهیدان اهل قلم ۱۹، ۲۰، ۲۱ فروردین ماه ۱۴۰۲ کتابخانه مرکزی شهر اصفهان از ساعت ۴ بعد از ظهر تا مغرب 🔹 نگاهی به آثار سینمایی و مکتوب شهید آوینی؛ ▫️سینمای آوینی و آینه جادو ▫️اقتصاد، توسعه و فرهنگ/ توسعه و مبانی تمدن غرب ▫️فردایی دیگر/ شعر و فلسفه ▫️آغازی بر یک پایان/ انقلاب اسلامی؛ مواجهه با دنیای امروز ▫️رستاخیر جان/ ادبیات، فرهنگ و رسانه ▫️هنر گرافیک و تبلیغات/ انفطار صورت @soha_sima
. دیدار آوینی... در جهانی که دیدار بی معناست و انسان‌ها اگر کاری با هم نداشته باشند خبری از یکدیگر نمی‌گیرند، دیدار آوینی چه معنایی خواهد داشت؟ دیدار آوینی یک بزرگداشت نیست و یا حتی یک همایش برای بررسی اندیشه‌های او... این دیدار در شرایط امروز پناهی است برای آنانکه می‌خواهند حضوری موثر در جنگ ترکیبی داشته باشند. او سید شهیدان اهل قلم است و افق شهادت در جهاد تبیین را به روی ما می‌گشاید. چرا که تا این افق برای اهل قلم گشوده نشود، عبور از تنگناهای ثروت و قدرت ممکن نیست و لاجرم زمین‌گیر خواهند شد. به فرموده حضرت روح الله: هنر در مدرسه عشق نشان دهنده نقاط کور و مبهم معضلات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی است. در تبیین این کلام امام(ره) شهیدآوینی چنین می گوید: "راه خروج از بن بستی که شیاطین در دنیای امروز ساخته‌اند عشق است... خداوند مقرب ترین بندگان خویش را از میان عشاق بر می‌گزیند و هم آنان‌اند که گره کور دنیا را به معجزه عشق می‌گشایند و شر (نفاثات فی العقد) را به تعویذ عشق دفع می‌کنند و راه جهان را به سوی عدل هموار می‌دارند؛ اگر نه عقل نیز در این دایره سرگردان است و راه به جایی نمی‌برد... وقتی شیاطین کار را بدان جا می‌کشانند که دیگر همه راه‌ها مسدود می‌نماید جز قنوط و قبول بندگی شیطان، حل مشکل تنها در ید بیضای عشق است." سید شهیدان اهل قلم امام زاده عشق اهل هنر است و با دیدار او عشق می‌جوییم. چه می‌جویی، عشق اینجاست... دیدار آوینی یک نوع حضور یافتن در تخاطب با آوینی است. آثار او مجال این حضور است و ما نیز در سالگرد شهادت او به این تجربه دست خواهیم زد. @soha_sima
شب است و سکوت است و من در جوشش قلم؛ قلم در قَسَمِ شیرین خود با توست و گویا نونِ نورانیت توست که قلم را به رقص در می آورد. به آن دم می اندیشم که تو قلم در خونِ سید شهدایِ تاریخ زدی؛ همو که جلوه گر کامل عشقت است و بهانه ی خلقت، همان دم که جلوه اي کرد رخت ديد ملک عشق نداشت عين آتش شد از اين غيرت و بر آدم زد آری، آن دم عجب دمی بود که همه تاریخ با آن حیات گرفت و گویا قرآن جان تازه کرد، و زندگی از عادات و ظواهر آزاد شد و سردی عبادات عادت شده به قلم تو حیات گرفت. قلم! همان قلم که در خون "ثارالله" جان گرفت؛ آری قلم در میدان جان می‌گیرد، در میدانِ عاشقی تو، اگر میدان تو نباشد، قلم به فرسایش می‌افتد و گاه قلم می‌نویسد اما بافته های چون منی را حمل می‌کند که در ساحل آرامش خویش نشسته ام و یا به تقلید طوطی وار راضی شده. قلم ناقل نامه ی توست به بندگانت، گویا مراقبتی خاص می‌خواهد. امشب می‌خواهم غریبانه از دردی در سینه بگویم که شاید درد سید مرتضی را نیز بشود چنین یافت. او هم سالها قلم در دوات می زد و می‌نوشت و می‌نوشت و چه قلمی بود!؟ خدا می‌داند و خودش که چه نوشت و چه بود و چه جوايزي گرفت و چه کرد با آن نوشته ها. چه شد عده ای در حظ قلمش از او تقدیر می‌کردند؛ اما او فهمید که درد و فغان از قلمی که در میدان عشق بازی با تو نباشد؛ امان از قلم که فارق از درد می‌نویسد یا در تلاش به نمایش آوردن خویش است، امان از قلم که در کوچه و پس کوچه های غفلت از حقیقت، انسان را به پوچستان کشاند، امان از قلم که اگر به خون ریخته شده در میدان حق و باطل حیات نگیرد، جز سیاه کننده ی قلب خویش و دیگران نیست، و این شد که شب هم طولانی شد، آنها هم صحیفه نوشتند، یادت هست، روز غدیر را می‌گویم یادت هست!؟ سیاهه نویسی های جاهلان و غافلان و حتی آنها که از سر بی دردی نوشتند و باعث فراموشی هجران شدند، ای دوست، قلم جز به دست حضرت دوست مسپار. آری تا کار بشر به قلم فرسایی رسید، چنان شرر عشق بر جان سید مرتضي انداختی که سوزاند آنچه را نوشته بود‌؛ و آن لحظه که با دم مسیحایی حضرت روح الله قلبش را زنده و شعله ور به عشق کردی، او هم حیرانِ تو، چون میر راهش دل به میدان زد، سید مرتضی در میدان نیست شد و هست دیگر یافت، او قلم‌ را در خون دلش زد، او شهید بود قبل از اینکه شهید شود، به یاد بیاور آنجا که شاهد شد شأن جدید خدای را در قامت خمینی کبیر و دید که دیو پوچستانِ این تاریخ به دست روح خدا کشته شد، او درد کشیده دوران بود، خون دلهایش لعل وجودش را در قلمش و در صدای آسمانی اش احیا کرد. سید مرتضی در میدان و محراب بزرگ حق و باطل روزگار، سید مرتضی شد، قلم و دوربین و صدا در میدان نبرد و در اوج دردمندی برایش حیات یافت. بیا باهم رو راست باشیم و قلم را به عشق حضرت عشق که متجلی در تک تک بندگانش است بر کاغذ گذاریم، بیا درد روزگار را در میدان عظیم انقلاب بچشیم، بیا و بیا ببین... میدان مبارزه امروز قریب غریب است، قریب است که در خانه و سبک و سلوک زندگی فردی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی ما، دم به دم با ماست و غریب است چون بسیار لغزان است و شنیدنِ ندای بی صدای تو در میدان سخت است و گویا نباید راضی شویم به اقل، و چون چمران ها، حججی ها، حاج قاسم ها و آوینی ها باید آرزومند رقصی آنچنان میانه ی میدان شد تا قلم جان گیرد. آری بدان! لحظه ی تولد عشقِ دوباره تاریخ همین جاست، اما نه در خانه امن دور از درد؛ گویا کارد پوچی و نیست انگاری که به استخوان رسید، درد و رنج و نوای مردان نینوایی تاریخ را شنید و قلم زنده به قسمش شد و صدای سید، نوایِ تاریخ شد. ای جانهایِ زنده! بیایید به ندای آن یار حاضر گوش بسپاریم و به میدان افکار عمومی پا گذاریم، بیایید میدان های واقعی را فتح کنیم و بیایید جرأت کنیم و پا به عرصه ی نبردِ تاریخیِ مان بگذاریم تا سید مرتضیِ جان ما هم زنده شود و آنچه در فراغت و در حدیث نفس و.... نوشتیم بسوزانیم و قلم در خون سیدشهدایِ جان مان بزنیم و روایتی جان نوشته از آخرالزمان تقدیم آن یار غائب از نظر کنیم. @gharare_andishe
چند صباحی است که بین وادی "می‌دانم" و "نمیدانم" به نظاره نشسته ام وادی "می‌دانم" جایی که می‌دانی و به خاطر دانستن پا در راه نمی نهی و اینجاست که می‌دانم و ترس در هم تنیده بودنش به ظهور می رسد. وادی "نمی‌دانم" که با رؤیت حرکتت آغاز می‌شود و همین جاست که با بذرافشانی در خط مقدم، هم آغوشی نمی‌دانم و حیرت تو را به ادامه ی مسیر فرا می‌خواند. شدن زمانی رخ می‌دهد که بخواهی و خواستن و طلب تو، اراده ی الهی را به ظهور می‌رساند.  امان از وادی غفلت و دلخوش شدن به مهارتها.  انگار بزنگاه سید اهل قلم، در تلاقی وادی می‌دانم و نمی‌دانم به فوران رسید، زمانی که دست نوشته ها و اشعارش را در کوران آتش سوزاند و ندای هست و بودنش را با گوش جان شنید و در وادی حیرت قلمش به رقص آمد، قلمی که زبان انقلاب شد و جان تشنه ی رهروان را سیراب کرد به گونه ای که دریا شد و هر خسته دلی را با شراب طهورش به شعف می‌رساند. به راستی این چه خانه و بنای با عظمتی است که با صدای نجیب و قلم روان سید نهاده شد.  آدمهای غریب اما قریب، در یگانگی این خانه سکنی گزیدند؛ چنان همدیگر را یافتند که فاصله ها محو شد.  عشق متولد شد و همراهی در یگانگی ها، تعارض‌ها را کنار زد‌؛ راهی که با غلتیدن در خون امتداد یافت و به کمتر از شاهد بودن و شهادت راضی نمی‌شوند. خون دلی که لعل شد @gharare_andishe
فقط میخواهی روز بزرگداشتش باشی، هرچند مختصر و کوتاه؛ با کوله‌باری از امید و یأس، اشک و لبخند، یقین و تردید، سؤال و جواب. بین آدم‌ها و لابلای حضورشان، چشم می‌چرخانی به این امید که او را حس کنی. گوش هایت را آماده می‌کنی شاید صدای آشنایش را، بشنوی که می‌گوید، ای دل می‌مانی یا می‌روی؟ یا شاید نهیبی از سویش بیایید که اى دل! نپندار که تنها عاشورائیان را با بلا آزموده‏اند، صحراى بلا به وسعت همه‌ی تاریخ است و کار با یک «یالیتنى کنت معکم» ختم نمى‏شود! یا همدلانه در گوشت نجوا کند، یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی.. هر چه هست می‌آیی به امید دیدارش تا شاید دست یاری به سویت بگشاید و با دم مسیحایی‌اش، تو را از قبرستان عادات‌ و روزمرگی‌ها رهایی بخشد و اگر همچنان تردید و دودلی در وجودت ببیند بگوید اگر مقصد پرواز است، قفس ویران بهتر، پرستویی كه مقصد را در كوچ می‌بیند، از ویرانی لانه‌اش نمی‌هراسد. @gharare_andishe
شهادت جوهر آدمی را آشکار می‌کند.mp3
9.62M
. 🎙 شهادت جوهر آدمی را آشکار می‌کند... 📄 یادداشت دکتر در شهادت سید شهیدان اهل قلم 🆔 https://eitaa.com/didar_aviny
▫️سید شهیدان اهل قلم به راستی چه کسی این گونه می‌تواند واقعیات تاریخ و آینده پیش روی بشر کنون را این چنین در قالب کلمات بی جان و قاب تصاویر بی‌روح بر جان مرده بشر نقش زند و آن را سرمست از حیات و زندگی نماید؟!! چنین کاری تنها از انسان‌هایی صادر می‌شود که حقیقت را یافتند و در نسبت با آن خو گرفتند و در آن زیست کردند تا آنچه را که مستور بود، بر روح بی جان عالم نگاشتند. نگار زدنی که جان مرده بشر را وسعت بخشید و جهان بیکرانی را به روی او گشود. آری شهید اهل قلم با اشارات آسمانیش جهانی را به پرده نمایش کشید که پویندگان حقیقت خود را با تمام وجود در آن بیابند. یافتنی که بودن و هست شدن در عین بی رنگی را در ظلمت تاریخ رقم می‌زند و گذر از جهان تنگ و تاریک و صعود و رسیدن به قله کمال را سهل می‌کند. و چه زیبا ملاقاتی چنین یابندگانی دارند!! @gharare_andishe
دیدار آوینی نشست اول بحمدلله برگزار شد و تلاش کردیم آوینی را به یکدیگر نشان دهیم آنجا که او را در مستند می‌دیدیم که آنچنان ناپیدا روایت را می‌خواند که گویی این حرفها بدیهی است و هرکس می‌تواند چنین روایت کند و با خود می‌گفتی در این صحنه‌ها مگر جز این کلمات را می‌توان بکار برد. مثل این است که بگویی در مقابل مادر جز ادای احترام کاری می‌توان کرد. آری کلمات او چیزی جز شهادت بر یک راه نیست و تاریخ سازان نیز جز آنکه خود را مهیای شهادت کنند کاری نمی‌کنند. آنجا که در شبهای عملیات از یک طرف در مقام توبه هستند و از یک جهت شوق دیدار وجود آنان را در برگرفته است. اما همچنان یک سوال باقی است. که چرا آوینی بجای اسلحه قلم و دوربین در دست گرفته است؟ کسی که چنین درکی از تاریخ سازی دارد و جبهه را تحقق آن وعده‌های الهی می‌داند به کجا می‌نگرد که وادی هنر و تفکر را بر می‌گزیند؟ آری اگر خوب به جبهه مقابلت بنگری، می‌بینی که چطور مستکبران خود را پنهان کرده‌اند و با مکر لیل و نهار مستضعفان را به ورطه هلاکت کشانده‌اند و تا این مکر لیل و نهار هست این فریب خوردگان و سست همتان در مقابل جبهه حق صف آرایی می‌کنند. و حقیقتا خود را در مقابل یک فرهنگ واحد جهانی می‌یابی که با تسلط رفاه و اقتصاد بر همه وجوه بشری آنها را به وادی هلاکت کشانده است. قلم و کاغذ برای آوینی لوح و قلم تاریخ است و در تمنای آن است تا جهانی دیگر بیافریند. آری همچنان که سعدی و فردوسی با سخن خود در زیر تاخت و تاز مغول، ایرانی دیگر آفریدند و ایران را از زیر دست و پای جباران دوباره متولد کردند. گویا آوینی نیز در انتظار چنین سخنی است تا در زمانی که از هرسو ایران آماج حملات و تاخت و تاز شده است خود را در پناه این سخن بسازد. آوینی برای خود خانه‌ای در دهانه آتشفشان ساخته است و از آنجا ما را به سوی خود فرا می‌خواند و دیدار او دیدار در غربت است... غربت از مخلوق و قربت به خالق و آنجاست که همچون او مظهر آفرینندگی خواهی شد. ...روز دوم... @didar_aviny
▫️شاید بتوان گفت آنچه درد اصلی ما نیست، نداشتن توان و علم و تخصص نیست، چه، بسیار از این نظر به کفایت و حتی بیش از ضرورت نیروی درس‌خوانده و متخصص در علوم مختلف داریم. ▫️آنچه ما را در نقطه‌ای متوقف کرده یا توهم حرکت و پیشرفت داده‌است، نبودن مجالی برای رویش هر چه بیشتر تخصص‌ها در زمین مسائل و مشکلات است، چه بسا آنجاست که دانسته‌های انسان به ثمر می‌نشیند و احساس اثرگذاری حقیقی به او دست می‌دهد. ▫️آوینی نمونه‌ی بارز کسی بود که توانست از زمین بایر و بی‌محصول هنر انتزاعی یا بی‌نسبت با مردم و به تعبیر دقیق‌تر هنر روشن‌فکرانه نجات یابد و همگام با رخدادهای پیرامونش سخن بگوید و آینه‌ی تمام‌نمای آنها شود. او با کمک عشق و عقل، قدرت یافت تا سایه‌ی سنگین نظم مقبول مردم را کنار زند و یافت خود را در هر موقعیتی با صدایی رسا بگوید ...جایی از مبانی توسعه‌ی غرب بگوید و جایی دیگر از سینما و هنر، جایی عارفانه از شهادت بگوید و وقتی از جهادسازندگی حرف بزند... ▫️... و اگر در آوینی این تنبه تاریخی رخ نداده بود ما از دفاع مقدس چه داشتیم؟ روایت متفاوت او از حقیقت دفاع مقدس پناه امروز ما نبود، هیچ یک جرأت یافتن کربلاهایمان را نداشتیم و به راه آینده‌ای که انقلاب اسلامی به‌نحو ملموس پیش پای ما نهاده فکر نمی‌کردیم و در طلب آن برنمی‌آمدیم، انسان‌هایی کوچک بودیم که در پناه روزمرگی و عادات و مشهورات می‌خزیدیم و روزگار سپری می‌کردیم... ▪️آوینی، هنر را در میدان عمل دید و نشان داد و در نسبت با شرایط جامعه اندیشید، شاید به همین خاطر است که شهادتش در فکه رخ داد ، جایی که روح بی‌قرار و سرشار او قرار ابدی گرفت...به این امید که صدایش به واسطه‌ی خون بر زمین ریخته شده‌اش، رساتر و گویاتر به گوش ما برسد... مِی نابی ولی از خلوت خُم چو در ساغر نمی آیی چه حاصل... @gharare_andishe
بهار، رستاخیز جانِ طبیعت است و روز شهادت تو نیز بهاری می کند جانهایی را که در انتظار رستاخیز اند، که بعثی رخ دهد در درونشان و بیدار شوند. در این روز، هنرمندِ منتظر را آرزویی ست که ماندگار کند اثرش را، قلمش را و هر آنچه که او را پیوند می‌زند با تو. هنوز طنین صدایت که از قلب تپنده ات گرمای عشق می‌گرفت، در رگِ نوشتارهایت پیداست ولی افسوس که "قلمِ هیچ کس تشنه شهادت نیست." دوربین ها همه سودای تفکر دارند که بیدار بمانند و خلق کنند بهترین لحظات عاشقی را. اما بیداری قلم و دوربین هر دو یک چیز را می طلبد:"عشق می گوید بیدار باش" آری عشق هنوز گمشده ترین است در میان نوشتن هایمان و غریب ترین است در میان آن چه او را هنر می‌خوانند. مبعوث شو بر کویرِ جاهلیت قلبِ ما ای شهید، که این هنرِ توست... @gharare_andishe