فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شوق تمام آمدنم مشهدالرضاست..
#مشهد_الرضا
@gharare_andishe
💎درنگ
انسان همواره، در مقامِ پرسش از خود است. همواره در هر شرایطی، به افعالش نگاه میکند و از خود پرسش میکند تا معنای آن کار را در خود بیابد. بنابراین شاید بتوان گفت انسان همواره، نیازمند "درنگ" است. فاصلهای از خود و شرایطش میگیرد تا از خود و وضعیتش بپرسد و لاجرم تامل و تفکر کند.
اما این درنگ و تفکر انفعالی نیست. چون انسان در متن وضعیتش درنگ میکند و اساسِ نگاهش را مینگرد و نتیجهی این درنگ نیز پایداری و مقاومت در همان وضعیت است. به عبارت دیگر فردی که خلوت میکند و از اساس و بنیاد هرچیز میپرسد و نمیخواهد همراه با جریان آب حرکت کند، به غار تنهایی یا عزلت پناه نمیبرد، انزوایی که منجر به پاک کردن صورت مساله میشود و البته در نهایت به انفعال و سرسپردگی به امور روزمره میانجامد ؛ بلکه در مقابل فعالانه، نگاهی دوباره به مسیرش دارد تا "عهد" و "مسئولیت" خود را دریابد که لزوما او را به "استقامت" فرامیخواند، در فرهنگ فارسی نیز معنای دیگرِ "درنگ" ، ایستادگی، مقاومت و پایداری است. این مقاومت و ایستادگی که نتیجهی درنگ و خلوت در متن وضعیت است، نوعی تن دادن به دشواری است. دشواریِ فهمِ امور و نسبت آنها با یکدیگر.
🖊#مصیر
@gharare_andishe
💎نگاه
واصنع الفلک باعیننا(37/هود)
و لتصنع علی عینی(39/طه)
ما اخفی لهم من قره اعین(17/سجده)
وجه مشترک دوربین عکاسی و دوربین فیلمبرداری ثبت لحظه هاست.
لنزی که در دوربین است نگاهش به تو می افتد و ثبت می کند؛ هر آنچه برایت شیرین است و طلب ماندگاریش را داری...
آیا ثبت لحظه ها و ماندگاری آن، منحصر به آنچه است که برایم لذت بخش است؟
یا فرصتی برای درنگ است؟
کسی می بیند هر آنچه انجام می دهی، با لایه های زیرین از جوارح گرفته تا جوانح، ذهن و قلب را در بر می گیرد.
چه خوب است جوری انجام دهیم که هر آن و لحظه اش بگوییم: ببین، مورد پسندت واقع شد؟
و همان لحظه که می بیند؛ زیبایی لبخندش را به نظاره بنشینی
✍#معمای_هستی
@gharare_andishe
کودکان پابرهنه دور حرم
می دوند و خیالشان تخت است
که یکی هست خواهری بکند...
همانگونه که برادر، توان و جانِ خواهر است، گویی خواهری کردن توان برادری کردن را می دهد...
گویی زینب سلام الله علیها در مسیر کربلا، توان کربلایی بودن حسین علیه السلام است...
@gharare_andishe
▫️زندگی در دنیای تاریک، مفهومی ندارد..
هنگامی که ساز و کار امور برای آدمی نامفهوم باشد، او به انسان گنگی می ماند که سر از کارها در نمی آورد و عقل کار را ندارد.
علوم انسانی همچون سمعکی است که گوش را باز میکند تا بتوان به درک و شناخت وضع موجود رسید و راه آینده را هموار کرد..
بايد به حکمتی که اقتصاد و سیاست و علم و فرهنگ این جهان را راه میبرد، پی برد تا بدانیم در چه جهانی هستیم و با چه روبروییم! تا بتوان راه آینده را پیش رفت...
#دربارهی_علوم_انسانی
@gharare_andishe
🦋✤═══════════
💎آیا در وادی تفکر به تکرار مبتلا میشویم؟
ممکن است گاه در همراهی با متفکر و تامل بر سخنان و تذکرات او، احساس بیثمری کنیم و به عبارت دقیقتر دچار نوعی بی معنایی در این همراهی بشویم و پس ازمدتی حلاوت و پویایی بدو امر را نداشته باشیم. میتوان گفت این نیز خود مسالهای فکری است و بازتاب چیزی نیست جز حقیقت "وضعیت" ما! و فضایی است برای دقت در نسبت ما با تفکر و متفکر.
شاید یکی از وجوه مهم در این رابطه، تلقی ما از تفکر و راهی که روبروی ما قرار میدهد، باشد، که از اساس گرفتار فهم ظاهری و مشهور بوده و شور و وجد اولیه، مبتنی بر حقیقت نبودهاست و پس از گذر زمانی نه چندان طولانی، احوال گذشته بر ما غالب گشته چه بسا با یاسی مضاعف.
اما در این رابطه میتوان از وجه دیگری نیز سخن گفت. مسالهی مهم در نسبت با تفکر، فهم اقتضا و شرایط فکر است. در وادی تفکر همواره اساس، بر یک نکته است که البته این نکته، اساسی و بنیادی است و تذکری است که مدام به انحاء گوناگون خود را به چشم ما میآورد.در این وادی آنچه مهم است نقطهی مولد و تعیین کنندهی مشکلات و مسائل انسانی است که عموما برای انسانها خودآگاه نیست و رسالتِ متفکر، سخن گفتنِ مدام از ریشهی مسائل در اوقات گوناگون است. مانند "ما اساسا پدیدهها را چگونه میبینیم و معنا میکنیم؟ در زمانهای گوناگون چه فهمی بر انسانها غالب است و اساسا آیا فهم انسانها متحول میشود؟ و یا اکنون انسانها چگونه فکر میکنند و با چه عقلی با پدیدهها نسبت برقرار میکنند؟ " به عبارت بهتر متفکر با طرح اینگونه پرسشها، نسبت ما با وجود و توابع و نتایج و لوازم این نحوه نسبت برقرار کردن را به چشم میآورد و ما را به آن آگاه میکند و با این تذکر مواجههی عملی ما را مورد مداقه قرار میدهد و میزان اراده و اختیار انسانها در تاثیرگذاری بر جهان اطرافش را به او مینمایاند.
در واقع آنچه در نسبت با متفکر و فضای فکری رخ میدهد به نوعی در معرض تذکر قرار گرفتن است. تذکر به نوعِ بودن و وجود ما. پس متفکر ما را در حصار راهکارها، روشها و راهحلها قرار نمیدهد، بلکه با تذکرات وجودیاش عزمِ اساس و بنای وجودی دیگر و نسبتی دیگر با آن را زنده میکند. شاید وجه دیگر احساسِ تکرار و خمودی به همین نکته برگردد. همت و عزم ما به پایداری و ماندگاری ما درتفکر و همراهی با متفکر بستگی دارد. برای آنکه تذکر در وجود ما زنده باشد، پایداری از لوازم تامل و تفکر است و بدون آن، بیفکری و بیخردی بر ما مستولی میشود و ما را به دام تکرار الفاظ و اصطلاحات میاندازد. و حال آنکه اگر دشواریِ راه را با ماندن و مقاومت متحمل شویم، وحدت رویه بر شخصیت ما حاکم میشود و واجد نگاهی میشویم که میتوانیم، زمینهها و شرایط عبور از تاریخ تاریک بیفکری را، ببینیم و چه بسا واجد زبانی بشویم که خود نیز تذکراتی را به میان بیاوریم.
🖊#مصیر
@gharare_andishe
🌺✤════════════
استغفرالله ربی و اتوب الیه
میخواستم از خواب بگویم،
از بیداری
از مرگ
از احوال
از ترش رویی
از بداخلاقی و خوش اخلاقی!
شاید دیگر زیاد به بداخلاقی و خوش اخلاقی کسی کاری ندارد، شاید دیگر مسئله ی اخلاق وسط نیست...
نمیدانم، شاید دیگر کسی خود را نیازمند اخلاق نمیداند و مسئلهای با آن ندارد!
و اما اخلاق...
من هم فکر میکردم کاری با آن ندارم ، اما گویا او جزء زندگی من است و تأثیر میگذارد،
نقش آفرینی میکند و حتی رو به سوی آینده است...
اما چیست؟ آیا احوالات ماست؟ آیا نوع فکر ماست؟ حرف هایی است که میزنیم؟ نگاهی است که میکنیم؟
از خُلق می آید... از خلق و خو،
از خوگرفتن می آید...خو گرفتن با چه؟
خُلقی که گاهی عالی است و بسیار شاداب و مهربانُ دلسوز و چندی بعد آنچنان ضدش عمل میکند که تو حتی خودت هم درمیمانی از آنچه دیده شد، چه برسد به دیگران...
پس ما کیستیم؟
با خودمان چکار کنیم؟
به کجا پناه ببریم تا پیدا شویم و به داد خودمان برسیم؟ نگاهی کنیم، خودمان را پیدا کنیم، آرام آرام سخنی بگوییم تا شاید فهمیدیم کیست! چه میخواهد که آنقدر گیج میزند و به این سو و آن سو پناه میبرد اما پناه نمییابد ...
و عجیبتر از گذشته نسبت به خودمان بیاعتماد میشویم که من کیستم !!!
آن آدم دلسوز و ایثارگر و مهربانم یا لحظهای بعد آدمی متکبرِ لجوجِ خودخواهِ بداخلاقم که عُقده ی تمام ایثارها و مهربانی هایی که کردم را لگد مال میکنم و چیزی باقی نمیگذارم ...
من ایثارگرم یا خودخواه؟
به چه میخواهم برسم؟
به کدام هدف؟
کدام سو نگاه میکنم؟
خُلقم ، اخلاقم چیست...
و چرا آنقدر تضاد...!!!
...خودم را کجا میتوانم پیدا کنم؟
در کدام سو میتوانم دوای دردم باشم
و التیام دهم این اسب وحشی زخم خورده را...
✍#آه
@gharare_andishe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
... گویی گریه های مادر است که پناه امروزِ ماست..
گریه هایی از جنس غمی جانگداز برای گشودگی و وسعت جان انسانها..
حاضر شدن در آن وسعت در نگاه مادر است و چنان نگاهی به تاریخ دارد که حیاتی برای بشر میگشاید...
@gharare_andishe
شان مادری در نگاه امروز، صرفا نقشی است که یک زن برای فرزندانش ایفا میکند.مدتی به نگه داری و مراقبتِ فرزندانش میپردازد و با یادگیری مهارتهای فرزندپروری به زعم خویش به تربیت آنها میپردازد و با آرزوهای ساخته و پرداختهی خود فرزند را راهی جامعه میکند. اما در نگاهی دیگر مادری را میتوان نوعی فضا فرض کرد. مادر موجودی است که میتواند بنای فضای رشد و بالندگی را ترتیب دهد.او به جای درگیر شدن با روشهای تربیتی متفاوت و غالب کردن ارادهی خود به شخصیت فرزند، به تمهید شرایط تحقق گوهر وجودی فرزندش میپردازد. در این نسبت مادر صرفا در طلب و تمنایی قرار میگیرد تا ارادهی خدا به میان آید. در واقع مادر منتظر است تا راه شکوفایی فرزندش به او نمایانده شود مادر مأوایی است تا در پناه او قصهی فرزند محقق شود....
✍#مصیر
@gharare_andishe
🌼✤════════════
چه روز خوبی بود
زمانی که چشم گشودم خودم را در آغوش پر از مهرش یافتم. از او پرسیدم کیستی؟
با لطافت که از محبتش نشات می گرفت جواب داد "رحمت"
از آن روز همه جا باهم بودیم
همیشه دوست داشتم به تنهایی نخورم حتما او را مهمان سفره ی خودم کنم
پرسیدم این چیست؟ چرا نمیتوانم بدون تو از آن چه دارم استفاده کنم؟
به زیبایی نگاهم کرد و جواب داد "جود، بخشش"
زمانهایی میشد که حتی از آنچه مال خودم بود و بیش از آن نداشتم صرف نظر کنم و با تمام وجود به او هدیه کنم
باز پرسیدم این چیست؟
مهربانتر از قبل جواب داد "ایثار"
پیش می آمد که فشاری وارد شود اما سعی می کردم اخم به ابرو نیاورم. با اینکه وجودم را فرا می گرفت اما معنی آن را نمیدانستم
پرسیدم چیست؟
معنا دار نگاهم کرد و با ملایمت گفت: "مقاومت"
زمانی که از نزدم دور می شد
فراقش قابل تحمل نبود "آن ها" برایم چون سال می گذشت و در عین حال کارهایم زمین نمی ماند اما با او بودن چیز دیگری بود
وقتی می آمد تمام تنهایی ها از صفحه ی وجودم پاک میشد و با تمام وجودم در خدمتش بود
با نگاه معنا دارم فهمید سوالم چیست
با نگاه زیبایش جواب داد "انتظار"
اینجا بود که گفت: وقتش فرا رسیده
متحیر نگاهش کردم و گفتم وقت چه؟ کجا؟
گفت: دنیا
جایی که آنچه داری با تمام ابعاد به ظهور میرسد
و آهسته گفت:جایی که ارزشت را فقط اوحدی از افراد درک می کنند و به آن پای بندند.
اما تو در هر حال سرشار ولبریز از محبتی
رفتارها تغییرت نمی کند
چون خودت هستی.
"مادر"
نگرانی تمام وجودم را گرفت
با نگاهی که التماس با آن آمیخته بود
نگاهش کردم
این موقع بود که گفت: از اینروست که بهشت زیر پای توست.
🖊#معمای_هستی
@gharare_andishe
▫️#جلسهی_متنخوانی_و_گفتوگو
پیرامون کتاب "انسان ۲۵۰ ساله"
▫️فصل چهارم: حضرت فاطمه الزهرا "سلام الله علیها"
🕰سه شنبه ۳۰ آذر، ساعت ۸/۳۰
▫️لینک ورود به جلسه
https://www.skyroom.online/ch/sohasima/kherad
@gharare_andishe