eitaa logo
قرار اندیشه
258 دنبال‌کننده
466 عکس
191 ویدیو
3 فایل
✦؛﷽✦ 🍀چیزهای زیادی برای دیدن هست، ولی چه وقت می‌توان دید؟ قرار اندیشه، محفلی است برای دیدن‌های ساده و گفتن‌های بی‌پیرایه تا لابلای قلم‌زدن‌ها خود را بیابیم و تحقق خود را رقم زنیم... راه ارتباط: @ta_ghaf @Rrajaee
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹جلسه متن خوانی و گفتگو پیرامون کتاب "سرآغاز کار هنری" هایدگر 🔹شنبه ١٢ شهریور ١٤٠١ 🔹ساعت ١٤:٣٠ @gharare_andishe
لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ.mp3
11.68M
. انسانی که بودنش تضاد بین قول و فعلش است، این انسان از انسانیت بیرون است... زندگی اصیل این است که عمل انسان ادامه سخنش باشد و سخنش در عملش ظهور کند... 🎙 بشنوید| لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ 🔹 برشی از اولین جلسه تفسیر سوره "صف" @soha_sima
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🏴🏴 پیاده ها اومدن به جاده شبیه رزمنده ها که راه آزادی فلسطین می‌گذره از کربلا @gharare_andishe
گویا در عالم اربعین دریچه‌ای گشوده می‌شود و وجه دیگری از حقیقت، خود را نشان می‌دهد. وجهی که می‌توان سیاست و جامعه را که از شئون تجدد هستند را بار دیگر به نظاره نشست بدون آنکه خود را در بن‌بست گذشته اسیر بیابیم و با فهم‌های غبارآلود کهنه مسائل را بنگریم. شاید بتوان گفت انسان‌ها در عالَم اربعین، در نحوه‌ای از ارتباط قرار می‌گیرند که وجود خود را پیوسته به وجود یکدیگر می‌بینند و در این ربط و ارتباط مناسبات را رقم می‌زنند. اینکه انسان‌ها در این عالم خود را در آینه دیگری می‌یابند و به حقیقت این گفته‌ی معصوم که هر آنچه برای خود می‌پسندی برای دیگران بخواه و هر انچه برای خود نمیپسندی مپسند، نزدیک می‌شوند. در گمان ما شاید اینگونه تصور شود که برای مقابله با سیاست جهان امروز که در پیِ بنیان‌نهادنِ روابطِ کین و توز میان انسان‌هاست، نیاز به ابزارهای علمی و نظامی وسیعی‌ وجود دارد که می‌توان به‌واسطه‌ی آنها به مصاف این نحوه سیاست رفت. حال آنکه در عالَم اربعین امتداد هر انسان در انسان دیگر دیده می‌شود، قلب‌ها برای یکدیگر می‌تپد و دست‌ها به یاری هم شتافته‌می‌شوند و چشم‌ها منتظر دیدن قدوم انسان‌هاست و خانه محل سکنای هم می‌شود. شاید این نحوه نسبت‌یافتنِ انسان‌هاست که سیاستِ بهره و منفعت را به زانو درمی‌آورد و حرف جدید و وجود دیگری را منصه‌ی ظهور می‌رساند و شرایط فعلیتِ امکان‌های نهفته در انسان‌ها را فراهم می‌کند و عقلانیتی را رقم زند که با آن می‌توان گونه‌ای دیگر از زندگی را سامان داد... 🖊 @gharare_andishe
💎 در این کولاک حوادث اگر به پس و پیش امور بی توجه باشیم، زودتر یخ می‌زنیم و از پا در می آییم. می‌خواهیم زندگی دیگری را قبله آمال خود بگیریم اما غافل از ملازمات قبل و بعد آن هستیم. تا زمانی که در بند اوهام دست و پا می‌زنیم، نمی‌توانیم آزادانه راهی به آینده بیابیم. ✍ @gharare_andishe
🔹مشایه راه رفتن را گویی باید از سر گرفت؛ شاید که از یاد برده ایم تجربه برخاستن و راه رفتن را، تجربه ای که شاید مادر بیش از ما شیرینی آن را چشید و گویی باز باید به یاد آورد راه رفتن را.. آدمی با جان خود قدم برمی‌دارد ،راه را میگشاید، زمین می‌خورد و برمی‌خیزد، خسته می‌شود و هربار عزمی دوباره برای رفتن می‌کند و امید را میچشد. راه می‌رود با پا، با سر، با جان؛ راه می‌برد خود را، دیگری را، تاریخ را.... گویی مشایه کربلا چنین امکانی است، راه باز می‌کند برای انسانی که سواره رفتن، توانی برای قدمهای او نگذاشته است. انسانی که بر تکنیک خود سوار است، دیگر نه مسیر را می‌بیند و نه باز کردن مسیر را با هر قدم خود و مشي در مسیر اربعین گویی از جنس همان قدم قدم پیش رفتن و هر بار با خود مواجه شدن است.. حال کمی پیاده بیا، در راهی که گویی توان و اختیارش به دست تو نیست... ترجيع این باشد که تو ما را به بالا می‌کشی آنجا که جان روید از او، جان را بدانجا می‌کشی... تو جانِ جانِ ماستی، مغز همه جان‌هاستی از عین جان برخاستی، ما را سوی ما می‌کشی... @gharare_andishe
در پندار اکثر ما اینگونه است که در هر زمان و موقعیتی می‌توان پدیده‌ها را دید، به آنها اندیشید و در بوته‌ی نقد یا داوری نهاد. حال آنکه اندیشیدن به پدیده‌ها به اراده‌ی ما بستگی ندارد بلکه در موقف و مقامی دیدن و رویت و تامل به آنچه به چشم آمده رخ می‌دهد و این دیدن است که موجب خودآگاهی می‌شود و مواجه از پس خودآگاهی‌ست که بستر تامل و تفکر به وضعیت چیزی را فراهم می‌کند. شاید آنچه ما نداریم چنین موقف و مقام و به عبارت بهتر فضایی‌ست. ما علی رغم داشتن متخصصان علوم دینی فراوان و اندیشکده‌ها و نهادهای متولی امور فرهنگی و داشتن هزاران نیروی مبلغ و مدرس و مولف حوزه‌های مختلف فرهنگی و خانوادگی و روانشناسی و حقوقی، همچنان در تبیین ضروریات اولیه‌ی دین و ملزومات آن وامانده‌ایم و به شدت دست خالی هستیم و هر روز در دورِ باطلِ کارهای به اصطلاح فرهنگی چرخ می‌خوریم و تلفات می‌دهیم. از مهم‌ترین تلفات کارهای فرهنگیِ این وضعیتِ دلخراشِ سهمگینِ معلق، از بین رفتن «امکان اندیشیدن» است وقتی آنقدر گرفتار خود ماجرا، حواشی، شوهای رسانه‌ای مربوط به آن می‌شویم که توان ما برای دیدن اصل مسأله از بین می‌رود و همه در سیکل بازتولید خشم و کینه و نفرت به متولیان آن امر قرار می‌گیرند و البته در مقابل عده‌ای نیز همواره به توجیه این روند پرداخته و با پررنگ کردن پیش‌فرض توطئه و اقدامات دشمن و رسانه‌های غربی باز هم فرصت فکر را نابود می‌کنند. یکی از امور، زنان و مسائلشان است. پدیده‌ای همچون گشت ارشاد هیچگاه نمی‌گذارد زن به خودش و طلب وجودی‌اش آگاهی بیابد و همواره او را در مضیغه وجودی قرار می‌دهد. با آنکه انقلاب اسلامی فرصتی دوباره برای بازخوانی و ایجاد نحوی از زنانگی بود که می‌توانست در عین شریعت، طریقتی در جامعه بیابد و در عین کرامت و حیا از مناسبات دور نماند، انقلاب اسلامی فرصت اندیشیدن به خود، را برای زنان پدید آورد که توانست نسبت دیگری با عالم برقرار کند و امکانات دیگری را به صحنه بیاورد، در موقفی مادر شهید می‌شود و از سیم خواردار نفس خود یعنی فرزندخواهی می‌گذرد، درجایی خود بپامی‌خیزد و آهنگ انقلاب را در راهپیمایی‌های خونین همپای مردان جامعه می‌نوازد، حیات می‌بخشد و زندگی می‌سازد و همه‌ی اینها نیست مگر به خاطر فرصت اندیشیدن به خود و بازیافتن نسبت خود با عالم.... مثال گشت ارشاد_ این مضاف و مضاف الیه مبهم که نسبت منطقی گشت و ارشاد را معین نمی‌کند_ نمونه‌ای کوچک از ظهورات این وضعیت است که مانع فهم و درک زن نسبت به خودش می‌شود و نمی‌گذارد او آزادانه میان مناسبات و لوازم حضورش در جامعه حقیقتا بیاندیشد، او را در حصار خشم قرار داده و تمنای او برای بودن اصیل را برای همیشه به حجاب می‌برد... @gharare_andishe
. در استقبال از اربعینی ها... اربعینی‌ها قدم به قدم از شهر و دیار خود دل می‌کنند و به کربلا دل می‌سپارند. اما عجیب است که شهر و دیارشان دلتنگ آنان می‌شود و در انتظارشان روزها و شب‌ها را سپری می‌کند تا آنان بازگردند. شاید بگویی انسان‌ها منتظر سفرکرده‌های خویش‌اند. اما قدری در زمانه ما درنگ کن و ببین کسانی که از شهر و دیار خود به فرنگ می‌روند بیشتر از آنکه بخواهی آنان به شهرخویش بازگردند می‌خواهی که تو نیز به فرنگ بروی و شاید انتظار و استقبالی در کار نباشد. گویی در این سفرها همه شهرها در تمنای نیویورک و.. هستند و دیگر اصفهان و شیراز و تبریز معنای خود را از دست می‌دهد. شهرها در جهان امروز معنای خود را از دست داده‌اند و سفرنامه‌ها بیشتر دعوت به ناکجا آباد می کنند. در اربعین وقتی به کربلا می‌رسی باید به سخن "زُر فانصرف" به دیار خود بازگردی و کربلا را وطن خود نگیری و به شهر و دیار خود بازگردی. آری گویی سری دیگر در میان است... @soha_sima
🔸انقلاب اسلامی همچون پدیده‌ای زنده و با اراده، همواره دارای انعطاف و آماده‌ی تصحیح خطاهای خویش است، امّا تجدیدنظرپذیر و اهل انفعال نیست. به نقدها حسّاسیّت مثبت نشان میدهد و آن را نعمت خدا و هشدار به صاحبان حرفهای بی‌عمل میشمارد، امّا به هیچ بهانه‌ای از ارزشهایش که بحمدالله با ایمان دینی مردم آمیخته است، فاصله نمیگیرد. 🔸انقلاب اسلامی پس از نظام‌سازی، به رکود و خموشی دچار نشده و نمیشود و میان جوشش انقلابی و نظم سیاسی و اجتماعی تضاد و ناسازگاری نمیبیند، بلکه از نظریّه‌ی نظام انقلابی تا ابد دفاع میکند. 🔸جمهوری اسلامی، متحجّر و در برابر پدیده‌ها و موقعیّتهای نو به نو، فاقد احساس و ادراک نیست، امّا به اصول خود بشدّت پایبند و به مرزبندی‌های خود با رقیبان و دشمنان بشدّت حسّاس است. با خطوط اصلی خود هرگز بی‌مبالاتی نمیکند و برایش مهم است که چرا بماند و چگونه بماند. بی‌شک فاصله‌ی میان بایدها و واقعیّتها، همواره وجدانهای آرمان‌خواه را عذاب داده و میدهد، امّا این، فاصله‌ای طی‌شدنی است و در چهل سال گذشته در مواردی بارها طی شده است و بی‌شک در آینده، با حضور نسل جوان مؤمن و دانا و پُرانگیزه، با قدرت بیشتر طی خواهد شد. 🔸عزیزان! نادانسته‌ها را جز با تجربه‌ی خود یا گوش سپردن به تجربه‌ی دیگران نمیتوان دانست. بسیاری از آنچه را ما دیده و آزموده‌ایم، نسل شما هنوز نیازموده و ندیده است. ما دیده‌ایم و شما خواهید دید. دهه‌های آینده دهه‌های شما است و شمایید که باید کارآزموده و پُرانگیزه از انقلاب خود حراست کنید و آن را هرچه بیشتر به آرمان بزرگش که ایجاد تمدّن نوین اسلامی و آمادگی برای طلوع خورشید ولایت عظمیٰ (ارواحنافداه) است، نزدیک کنید. برای برداشتن گامهای استوار در آینده، باید گذشته را درست شناخت و از تجربه‌ها درس گرفت؛ اگر از این راهبرد غفلت شود، دروغها به جای حقیقت خواهند نشست و آینده مورد تهدیدهای ناشناخته قرار خواهد گرفت. دشمنان انقلاب با انگیزه‌ای قوی، تحریف و دروغ‌پردازی درباره‌ی گذشته و حتّی زمان حال را دنبال میکنند و از پول و همه‌ی ابزارها برای آن بهره میگیرند. رهزنان فکر و عقیده و آگاهی بسیارند؛ حقیقت را از دشمن و پیاده‌نظامش نمیتوان شنید. @gharare_andishe
او گم شده؛ حرف ها زیاد شده؛ هوای سمی فضا را پر کرده آنقدر که قلب ها تنگ شده چشم‌ها جز سیاهی چیزی نمی‌بیند گوش‌ها جز همهمه چیزی نمی‌شنود پنجره را باز کنید تا هوای تازه صبحدم فضا را پر کند... ✍ @gharare_andishe
▪️عقل تو سرمایه سنگین وحی عقل جهان، کم به ترازوی توست @gharare_andishe
. اگر ما متوجه تاریخ و تاریخ ها نباشیم به این پندار دچار می‌شویم که می‌توان در هر تاریخی هر کاری را آرزو کرد و از این جهت با آرزوزدگی روزها و شب ها را می‌گذرانیم که حاصل آن نیز جز خسران و پوچی چیزی نیست. اگر متوجه نباشیم؛ در جهان مدرن خدا غایب است و مناسبات این جهان غیر از مناسبات دینی است، ای بسا آنچه از امور دینی داریم همچون کالایی برای رفع بحران‌های جهان مدرن مصرف می کنیم. اسلام به مثابه راه گشوده خداوند خود یک جهان و تاریخ است که مناسبات و عالم خود را دارد و تا در افق این عالم قرار نگیریم، درکی از جهان اسلام نخواهیم داشت. لذا براساس مشهورات زمان خود به اسلام نگاه می کنیم و اسلام را در افق روزمرگی ها تجربه می کنیم و این اسلام شاید چیزی جز لقلقه زبان نباشد. امروز بزرگترین وظیفه هنرمندان و متفکران تذکر به این تجدید عهد است، تا چشم انداز و افق جهان اسلام آشکار گردد. چشم اندازی که مسلمانان در صدر اسلام با بعثت حضرت محمد(ص) در مقابل خود یافتند و توانستند خود را از ظلمات جاهلیت و پوچی های آن رها کنند و در عهد اسلام زندگی را تجربه کنند. حضرت امام(ره) نیز به مدد تجدید عهد با اسلام حرکت عظیم انقلاب را هدایت کردند و به نتیجه رساندند، که اگر نبود این تجدید عهد انقلاب میسر نبود. غفلت از این تجدید عهد و اصرار بر حکومت دینی و اجرای احکام در ذیل جهان امروز کار را به سکولاریسم وارونه می‌کشاند بگونه‌ای که امور مقدس انتظامی می‌شود و امور عرفی مقدس. 🔻
. تجدید عهد پیوند جان و دل است با عهد الهی و اگر جان و دل ما در این پیوند قرار نگیرد، درک اسلام میسر نیست. از همین روست که حضرت امام راز خود را اینگونه با ما درمیان می گذارند: من به خال لبت، ای دوست! گرفتار شدم چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم فارغ از خود شدم و کوسِ اناالحق بزدم همچو منصور خریدار سر دار شدم غم دلدار، فکنده است به جانم شرری که به جان آمدم و، شهرهٔ بازار شدم در میخانه گشایید به رویم، شب و روز که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم جامهٔ زهد و ریا کندم و، بر تن کردم خرقهٔ پیر خراباتی و، هشیار شدم واعظ شهر، که از پند خود آزارم داد از دم رِند می‌آلوده، مددکار شدم بگذارید که از بتکده یادی بکنم من که با دست بت میکده بیدار شدم @soha_sima
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بالاخره بعد از طی مسیر شلوغ و پرترافیک، به نجف رسیده بودیم‌؛ تا حرم خیلی راه بود، کنار خیابان ایستاده بودیم تا وسیله ای پیدا شود و ما را به حرم ببرد. بعد از چند دقیقه خودرویی مقابلمان ایستاد. با زبانی که این روزها از پس عربی و فارسی باهم رد و بدل می‌شد و عجیب حرفها (شبیه آدمها) بهم می‌رسید، ما و راننده حرف هم را فهم می‌کردیم. او ما را مهمانهای امام رضا ميديد که باید به حرم می‌رساند و ما آنجا در نجف، تازه حس می‌کردیم که عمری است مهمان امام رضاییم و با خود مرور می‌کرديم برکت ایشان را در عمرمان... صفای کودکی هایمان، اشکهای مادر و دلتنگی پدرانمان، تحویل سالهایمان... همه بوی خراسانتان را گرفته است. ایران با نام شما گره خورده یا امام رئوف؛ و باز هم دلتنگی و غم این روزهایمان را به پیشگاه شما می‌آوریم یا ابالجواد... غم‌های بی‌حساب مرا زود می‌برد نام گره گشای تو یا ايها الرئوف @gharare_andishe
این‌روزها که عطر اربعینی‌ها و کربلا رفته‌ها شهر را آکنده کرده و نسیم تن‌های خاک گرفته‌شان ما را می‌نوازد و با دیدن خطوط محو چهره‌شان که خستگی دلپذیری را بر آن نشانده است و با توصیف هر لحظه‌ی بودنشان، بیشتر بی‌خانمانی و بی‌پناهیِ کربلانرفته‌ها به رخ کشیده می‌شود و مدام به دنبال جایی می‌گردند که معنای زندگی را بار دیگر بیابند و درد بی‌مأوایی خود را کمی التیام بخشند، این‌جاست که مشهدالرضا تنها خلوتگاه جاماندگی‌شان می‌شود و می‌توانند در آغوش صحن‌ها و رواق‌ها بار دیگر نقطه‌ی اتصال خود به عالم را درک کنند.... @gharare_andishe
شاید این حکمت امیرالمومنین (ع) که ما را دعوت میکند تا در فتنه‌ها همانند بچه شتری باشیم که نه از کوهانش بهره ببرند و نه از شیرش، از سویی ما را دعوت به احوالی می‌کنند و از سوی دیگر وضعیتی را توصیف می‌کنند. گویا با دقت نظر بر سخن حضرت می‌توان دریافت فتنه برخلاف مشهور که عموما درگیر عوارض و تبعات آن می‌شوند، مسأله‌ی اصلی نیست؛ بلکه نشانه‌ای از نحوی بی‌وجودی است که تذکر به عالَمی می‌دهد سراسر آشفته‌گی و سردرگمی و رهایی از این عالم با رد و تایید موضعی خاص یا دنباله‌روی و برائت‌جستن از گروهی، میسر نمی‌شود و شاید این حکمت امیرالمومنین این احوال را توصیه می‌کنند تا ما کمتر گرفتار چنین مواجهه‌ای شویم و به جای حل و رفع مسئله، به وجود خود متذکر شده و وضعیت‌مان را رؤیت کنیم؛ تا ملتفت فاصله‌ی خود با عالم انقلاب اسلامی شویم و در طلب راه منتهی به آن برآییم. @gharare_andishe
. در چه وضعی بسر می بریم؟ این پرسشی است که این روزها ذهن بسیاری از ما را به خود مشغول کرده است و با دیدن مشکلات و مسائل گوناگون در اطرافمان این پرسش جدی‌تر می‌شود. باید مجالی برای تامل بر وضعیت کنونی جهانمان بیابیم. شاید بگویی این تامل به چه کار می‌آید؟ تامل در وضعیت انسان را از نزاع و جدل بیرون می‌کشد و بجای آنکه بدنبال مقصر اوضاع باشد آماده برعهده گرفتن مسئولیت می‌شود. @soha_sima
در چه وضعی به سر می بریم؟ نشست اول.mp3
18.98M
. 🎙 در چه وضعی به سر می‌بریم؟ 🔹نشست اول: دعوت به گفتگو 📆 چهارشنبه ۶ مهرماه ۱۴۰۱ @soha_sima
در چه وضعی به سر می بریم؟- نشست دوم.mp3
29.15M
. 🎙 در چه وضعی به سر می‌بریم؟ 🔹نشست دوم 📆 پنج‌شنبه ۷ مهرماه ۱۴۰۱ @soha_sima
گسست تاریخی زمانی که جامه ایجاب را بر تن کند، امکانهاست که به ظهور می‌رسد و تاریخ رقم می‌خورد. اما اگر در وادی سلب گرفتار شود، جز برهوت و سرگردانی سوغات دیگری ندارد. به نظر می‌رسد این گسست در تک به تک انسان‌ها هم به ظهور می‌رسد و بزنگاهی می‌شود برای تحول و صعود به قله انسانیت یا دره ای که سقوط انسان را رقم می‌زند. گویا وضعیت تاریخی با بی خردی جامه سلبی، گسست تاریخی را به ظهور رسانده که در عین حال که ظلمات و سردرگمی است، زمانی است برای درنگ و نگریستن به وادی تفکر که جرقه ای از روشنایی برای عبور از پیچ تاریخی با همت و مسئولیت پذیری و مسئله داری را با غم مقدس به صحنه آورد. بی خردی چون هاله ای تاریخ ما را فرا گرفته و وضعیت کنونی ما در بی تفکری رقم می خورد. خیلی مهم است که چگونه به این وضعیت بنگریم؛ نگریستنی که خود را در بن بست ها بیابیم و تسلیم شرایط شویم و ناامیدی و نیهیلیسم را در عمل نشان دهیم یا نگریستنی که به خود بیاییم و این وضعیت را پیچ تاریخی بنگریم که نقاب از مسائل بر می دارد و نویدِ تعهد و مسئولیت پذیری نسبت به عهد ازلی را آشکار می کند. حال این ما هستیم که چنین علمداری را با گوش جان می شنویم و بر عهده گرفتن ها را با جان می پذیریم و تا قله ی آن که شهادت است را رقم می زنیم. یا به سادگی دیدن مشکلات ما را منصرف می کند. @gharare_andishe
🔹حجاب، چرا؟ حیف از مهساها، دختران این مرز و بوم، دخترانی که برای زایش و زندگی اند، ژیناهایی که نوید زیستن و زندگی به همراه دارند، و چه زیباست که دختر دردانه پیامبر نور و رحمت کوثر خوانده شده؛ کوثر، چشمه جوشان. آری دختران چشمه های جوشان زندگی اند. اما ما را چه می شود که این چشمه ها را کدر می کنیم؟ چرا مجال به آشوب کشیدن و به آشوب کشانده شدنشان را فراهم می کنیم؟ وقتی قصه های زندگی خوب تعریف نشوند، معاندان و جاهلان به تعریف ناراست آن می پردازند و صد البته که از ناراستی، زیبایی و دلنشینی برنمی آید و برعکس مجالی می شود برای دل آزاری و آشوب. قصه حجاب یکی از این قصه هاست که به قدری بد گفته می شود که فطرت پاک دختران نورسته را نیز تاب تحمل آن نیست. امروز یکی از این قصه های معوج را برایتان روایت میکنم، بیانی از حجاب که چون از کرامت بانوان نمی گوید وحدت این جامعه را خدشه دار می کند و بانوان بی حجاب- با حجاب را در مقابل یکدیگر قرار می دهد، جامعه ای که باید در صفا و صمیمیت یکدیگر را پذیرا باشند تحت روایت های ضعیف حجاب، دیگری دل نانشینی از یکدیگر می سازند و به هر نحو ممکن انزجار خود از دیگری را نشان می دهند و قلبی که جای محبت و یکی شدن است را مکدر میکنند. دختری محجبه ام، از سفر آمده بودم، سفری که به قدری زیبایی داشت که مجالی برای وب گردی نمی گذاشت، در همین حد شنیده بودم که مهسایی توسط گشت ارشاد بازداشت شده و حال مساعدی ندارد. من نیز به خاطر حال نامساعدم به درمانگاه مراجعه کرده بودم، منتظر بودم تا سرم و آمپول هایی که باید در آن تزریق میشد را آماده کنند و برایم بیاورند، دختر دیگری که با همراهش حجاب مناسبی نداشتند در تخت مجاور من زیر سرم بود. از بدو ورودم متوجه واکنش نه چندان مناسب آن دو به حجابم شدم، اما چون تب بالایی داشتم چندان اهمیت ندادم که پیگیر چرایی آن شوم. وقتی پرستار سرم را زد و رفت دختر همراه تخت مجاورم به بیمارش، البته با گوشه نگاهی به من، از یکی از پست هایی که برایش آمده بود می گفت، موقع خواندن آن پست هم نگاه معناداری به من کرد، اما من همچنان حیران شرایط نامساعد جسمی و روانی آن موقعیت بودم و واکنش خاصی نشان نمی دادم. پستش این بود «بگیر آسوده بخواب، دیگر لازم نیست مراقب حجابت باشی تا دل مرد هوس بازی نلرزد» بعد از خواندن این پست گویی متوجه واکنش سرد ابتدایی آنان شدم و جالب این جا بود که من هم از اوان نوجوانی و حتی از کودکی از این روایت از حجاب بیزار بودم و آن را حاصل بیان انسان های کوته فکر می دانستم. اما متاسفانه ماجرا چنان چیده شده که خانم با حجاب در برابر خانم بی حجاب فرض میشود و این دو قطبی امکان گفتگو و تعامل سازنده را از میان می برد. شاید آنان به ناروا توجیه من برای حجابم را این روایت ضعف محور می دانستند. سرم آن دختر آن روز زود تمام شد و رفت اما این چند روز قصه این نگاه های دل آزار را از محجبه های دیگر نیز شنیده ام. کاش حجاب را به گونه ای می گفتیم که جامعه بانوان را یکرنگ و یکدل می کرد. اگر برای قصه حجاب به جای پرداختن به ضعف مردان از کرامت بانوان می گفتند و روایتی مبنی بر اوج انسانیت انسان ها ارائه می دادند وحدت بانوان عمق بیشتری می یافت و تحقق ضروریات جامعه مدنی مبتنی بر رعایت قوانین برخاسته از آزادی انسانی سهل الوصول تر میشد. آری حجاب شرط آزادی و عین آزادی یک زن است، جایی ست که او را از تعاریف ضعیف نجات می دهد و مجال ظهور نهایی ترین معنایش را فراهم می‌کند. ✍ @gharare_andishe
تقلید در دو حوزه جریان می یابد یکی حوزه اندیشیدن و دیگری حوزه صرفا الگو برداری در رفتار و گفتار. حوزه اول باعث می شود که انسان به مبانی و اصول طرف مقابل که یا شخص است یا فرهنگ رجوع کند و با گذر زمان شخص صاحب اصول و مبانی می شود و شاخص در دست می‌گیرد و جلو می‌رود. اما در حوزه دوم صرفا تقلید کورکورانه ای است که با گذر زمان هیچ تحولی در شخص رخ نمی دهد جز توقف و اینکه در عین جهالت خود را عالم دهر می پندارد. اگر به تقلید در حوزه اندیشیدن توجه کنیم شاید راهی باز شود که در مسیری قرار گیریم که بیابیم زمانه مستعد شکوفاشدن استعدادهایمان است و حال زمان به صحنه آمدن تعهد و مسئولیت پذیری ماست. ✍ @gharare_andishe
. حاج قاسم فرمود من پیرو آن آزاده‌ام که فرمود ای برادر عربی اگر مرا شهید کنی شفاعتت می‌کنم. براستی اگر خوب به نزاع‌های جهانمان نگاه کنیم: آیا کسی درجانب بهشت است و کسی در جانب جهنم؟ بهشت و جهنم حاصل عمل است و جهان جدید عمل را از انسان گرفته. شاید تعجب کنیم پس این شهرها و تکنولوژی‌های بی سابقه مگر محصول کار انسان نیست؟ آری اما کار، تقلیل عمل انسانی است به یک نیرو. در واقع جهان ما جهان تکنیک است و تکنیک برای پیشرفت خود نیروی انسان را به خدمت گرفته و از همین روست که در این جهان دیگر انسان‌ها معنای بودن خود را گم کرده‌اند و تفاوت‌ها و تمایزات روحی انسان‌ها نادیده گرفته می شود و خللی به کارجهان وارد شده بطوریکه دیگر در فضای مجازی نه زن بودن و نه مرد بودن نه هیچ خصوصیت دیگری اهمیت ندارد. انسان در این جهان بی عمل است و شاید مرگ او نیز تلف شدن باشد و چندان مصیبتی نباشد. آری در این جهان این اسلحه‌ها هستند که فرمان می‌رانند تا انسانها... در جهان فضای مجازی چه سهمی از عمل برای انسان می‌ماند و اگر فرزندانمان در این جهان حجاب از سر برداشتند آیا فاسق و‌ فاجرند؟ آری حجاب حکمِ الله است و باید تا آخرین نفس برای حفظ آن تلاش کرد اما یادمان باشد که فتح نهایی شفاعت انسانهاست تا مجال عمل بیابند و بهشت و جهنم ساخته شود. جهان تکنیک جهان قهر و غلبه است و این انسان است که با مقهورشدن در برابر تکنیک بی‌آینده و بی عاقبت است. انقلاب اسلامی آزاد شدن از قهر و غلبه تکنیک است و‌ پیدا کردن روحی است که به جنگ دشمنی‌ها می‌رود تا مرزها برداشته شود. همانگونه که در رویداد اربعین سالهای اخیر می‌بینیم دو ملتی که سالها با یکدیگر جنگیده‌اند امروز بزرگترین صحنه ایثار و‌ برادری را به نمایش درآورده‌اند. آری همانگونه که شهدا در مقابل تهاجم نظامی ایستادند اما خود را از قهر و غلبه تکنیک رها کردند و‌ درخت دوستی کاشتند و بیشتر از آنکه به کار با تکنیک توانا باشند، جان خود را از سیطره تکنیک رها کردند تا چشمه‌های محبت در میان انسان‌ها جاری شود. در جنگ فرهنگی نیز تفکر همان مقام شهادت است که به مدد آن می‌توان بجای قهر و غلبه راه همدلی و همبستگی را نشان داد... زبان مشهور جهان ما زبان تکنیک و قهر و غلبه است و تفکر زبان را از این مشهورات آزاد می‌کند و زبان دوستی و هنر را باز می کند. ؟ @soha_sima
🔹حجاب، چرا؟ دبیر عربی دبیرستانم بانویی خوش پوش و البته چادری بود، با خط اتوی لباسش میشد به اصطلاح خربزه قاچ زد، تمیزی مانتو و مقنعه او حتی بعد از درس آن هم با گچ و تخته سیاه همیشه مرا حیران میکرد، ایشان در ذهن من سمبل بانویی محجبه، تمیز و شیک پوش است. استدلال او برای حجاب این بود که جسم ارزشمند و قیمتی را مثل طلا و جواهر در گاوصندوق نگهداری میکنند اما جسم بدل و تقلبی بدون هیچ ملاحظه ای همه جا آویزان و در دسترس است. در این ماجراهای دل آزار اخیر که به بهانه حجاب به سوگ عزیزانمان نشستیم و قلب ها آکنده از اندوه گشت، با مرور استدلالات و بیان هایی از حجاب که برای توجیه بانوان خصوصا دختران جوان و نوجوان آورده میشود، به یاد دبیر باشخصیت و بیان ایشان از حجاب افتادم. این بیان و روایت از حجاب شاید مانند روایت ضعف محور قبلی که حجاب را عاملی برای به هوس نیفتادن مردان می دانست، بویی از کرامت زنان بدهد اما وقتی کمی در آن تأمل می کنیم گویی یک تضادی در دل دارد که نشان از نشناختن جایگاه زن و زنانگی اوست. در این بیان هویت زن چیزی ست که باید پنهان بماند تا جایی و موقعیت خاصی نمایان شود، اشکال این روایت این است که تنها، معنای زن را خلاصه میکند در آن موقعیت خاص و برای شرایط و موقعیت های دیگر معنایی به او نمی دهد جز نظر به هویتی که باید پنهان بماند! گویی زن با این بیان باید در یک حسرت همیشگی اوقات خود را سپری کند. تعارض پنهان در این بیان از آن جاست که گرچه به نوعی والامقامی اشاره دارد اما به اصطلاح متافیزیک زده و انتزاعی ست، تمامی زندگی یک خانم را تهی میکند و در تمنای موقعیتی که بتواند زنانگی اش را آشکار کند نگه میدارد، خاطرم هست که این اشکال را با زبان بی زبانی با دبیرمان مطرح می کردیم، به ایشان می‌گفتیم آخر چیزی که همیشه باید پنهان نگه داشته شود به چه درد می خورد؟ ایشان می گفتند در منزل و در مراسم هایی که ملاحظات مربوطه رعایت میشود مثلا مجلس عروسی که مردی در جلسه حضور ندارد می توانید آن را به نمایش گذارید. اما هم او و هم بچه ها می فهمیدند که این جواب وجود آنان را راضی نمیکند، ما دوست نداشتیم هویتمان صرفا به مجالس عروسی یا مهمانی های خاص خلاصه شود؛ این عدم رضایت که از تمنای معنایی گسترده تر برخاسته بود بی وجه نبود و نشان از وجودی فراگیرتر می داد. اما ناتوانی در جواب به این سوال که از عدم درک حقیقت سوال و ضرورت پاسخگویی به آن بر می آمد به اینجا رسید که رسید؛ جایی که نباید می رسید. کم کم همه جا و حتی کف خیابان شد آن مجلس عروسی که که گاه می توانستی با آرایش و خودنمایی هویت پنهانی خود را به نمایش گذاری و خود را بروز دهی. آری این بیان با این که متوجه ارزشمندی بانوان شده است اما در تعمیم این معنا ناتوان است. حجاب را شاید نباید صرفا در وجه پنهان کنندگی اش خلاصه کرد، حجاب پوششی ست برای نمایان شدن، وجهی را می پوشاند تا وجوه دیگر نمایان شود، زن با حجاب خود در واقع میگوید من صرفا ظرافت و لطافت جسمی ام نیستم، من عالمی لطیف و ظریفم که در تمامی امور جلوه و تحقق دارم، بانوان به واسطه حجاب می توانند قابلیت ها و ظرافت های وجودی خود را در تمامی شئونی که هستند تسری دهند و عالمی زیبا و لطیف را به عالمیان بنمایانند. 🖊 @gharare_andishe
پابرهنه به دنبال کودکی ام.... جایی که امن ترین پناه جهان چادر مادرم بود!!!! @gharare_andishe
🏴 یاأَبا مُحَمَّدٍ، يا حَسَنَ بْنَ عَلِي، أَيُّهَا الزَّكِىُّ الْعَسْكَرِىُّ، يَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ، یا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ، يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا، إِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللّهِ، وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا یا وَجيهاً عِنْدَ اللّهِ، اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ @gharare_andishe
چرا نمینویسم؟ مینویسم چرا منتشر نمی کنم؟ در بین تمام مخاطبانم، مخصوصا آن هایی که هنوز نیستند، به دنبال خودم گشتم. به دنبال شما هم گشتم. خودم در برابر خودم حاضر شدم و رنج کلمات را از دو طرف به جان خریدم. خودم را اما بین شما ندیدم‌. شما چه؟ مرا دیدید؟ بین تمام دارایی هایتان جای چیزی (کسی) خالی نبود؟ پایِ سیاست و هنر و مذهب و فکرتان لنگ نبود؟ پایِ زندگیتان چطور؟ ✍ @gharare_andishe
باید که هر لحظه از این ظواهر عبور کرد و جلوه گری حق را در پس پرده ها به تماشا نشست. جلوه هایی رنگ رنگ و پرشور؛ زنده و پویا؛ این یگانگی با حق است که این چنین برق رنگارنگش چشم را می‌نوازد و آن چشم که نامحرم است را پس می‌زند. یگانگی جز در پس پرده‌ی کثرت ها ممکن نیست. ✍ @gharare_andishe
🔹اربعین ندا آمد: وَ مَا تِلکَ بِیَمِینکَ؟ شمردیم خروارها مفهوم برایِ سوال‌هایِ بی‌جوابمان کرور کرور معنا و تمنا و جست‌وجویش برایِ حسِ نابهنگامِ پوچی‌مان پروژه‌های به اتمام رسیده و نرسیده برایِ اوقات ِ بی‌کاری‌مان میزِ مباحثه برایِ به حرف و به نطق و به افق رسیدنمان و ... و ... گفت: اَلقِهَا بی‌چون و چرا دار و ندارمان را رو به رویمان به زمین انداختیم. عریان شدیم. عجزِ عریانی‌مان را به معجزه‌اش متصل کرد. معجزه را دیدیم. بعد از آن: عریان رفتیم و عریان‌تر برگشتیم. شاید برای دیدن معجزه‌ باید دستمان را خالی می‌کردیم. بعد از آن بلندتر می‌خوانیم: اَلقِهَا اَلقِهَا اَلقِهَا @gharare_andishe
همیشه در فیلم‌ها و داستان‌ها کسی هست که نقش مکمل را بازی می‌کند، اگر چه به اندازه‌ی شخصیت اصلی مورد توجه نیست، اما تاثیر عملکردش به اندازه‌ی شخصیت اصلی مهم است. جاهایی که قهرمان کارش پیش نمی‌رود و گیر می‌کند، این شخصیت مکمل است که باید کار را پیش ببرد، گاهی با صبوری، گاهی با برداشتن موانع از جلوی پای او، گاهی با همدلی و همدردی و مونس و غم‌خوار بودن. خدیجه"س" به گمانم یکی از همان شخصیت‌هاست. مکملی که در کنار شخصیت اصلی خلقت ایستاد و پناه غم و رنج او شد. تمام دارایی‌اش را به محمد"ص" بخشید، همان‌گونه قبل‌تر وجودش را به او بخشیده بود: " یا محمد! من تمام وجود خودم را به تو تزویج کردم. تمام وجود من، هبه ای برای توست..." شاید بتوان خدیجه"س" را یکی از مصادیق اتم نسبت با وجود دانست. کسی که در پناه "عشق" ، از سایه‌ی سنگین نسبتِ تعلقات و دارایی‌هایش رها می‌شود، از ضرورت‌های از پیش تعیین‌شده و مرسوم خارج می‌شود و مطلق و رها خود را می‌سپارد به اسطوره‌ی زندگی‌اش و نقطه‌ی محوری حقیقت:محمد(ص) به قلم: @gharare_andishe