حق داشتی سکوت کنی در جواب من
شک داشتی تو هم به من و انتخاب من
میسوزم از فراق و تو لبخند میزنی
ای خنده ی تو آتش روز عذاب من
تعبیر خوابهای مرا از کسی مپرس
بگذار روی چهره بماند نقاب من
آیینه ی تواَم، عطشم را نگاه کن
یک لحظه خیره شو به خودت، آفتاب من
با آه خواندمت که خدا را قسم دهم
آه ای دعای نیمه ِشب ِ مستجاب من!
#نفیسه_سادات_موسوی
@golchine_sher
شرمندهیِ پاییز و بهارم بی تو
پامالِ غم و، زار و نزارم بی تو...
برگشتهام از مقبرهیِ خاطرهها
اندوهِ پس از دفن و مزارم بی تو...
#حسن_کریم_زاده
#منتظر
#عضوکانال
@golchine_sher
گاهی بر سکوت اصرار میکنیم
زیرا چیزهایی وجود دارد
که کلمات نمیتوانند از عهده آنها برآیند
#جبران_خليل_جبران
@golchine_sher
و هر شب
دیوانگان را پشت دیوار خانه پناه داده ام
دست هایم را
برای به آغوش کشیدن باد گشوده ام
و چشم هایم را
به جاده دوخته ام
شاید تو همان دیوانه ی مهربان باشی
که باد
در جاده ها تنت را بوییده
#لیلا_آهنی
@golchine_sher
تو سرگرمِ بَهاری! من دل آشوبِ زمستانم
چه سودم شانه وقتی اول و آخر پریشانم؟
همان بهتر که مشت از گوهرِ دریا تُهی باشد
چه بسیار و چه کم، هر قدر بردارم پَشیمانم!
اجل شد همدم شب های تنهاییم و فهمیدم
"تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم"
شبیه ارگِ بعد از پنجم دی، دلخوش اینم
که دیگر بعد از این چیزی نخواهدکرد ویرانم!
زمان یعنی همین خط ها که می افتد به پیشانی
همین خط ها که افتاده ست بر دیوار زندانم
ندانستن گناهش چیست؟بعداز تو که من بودی
کسی اسم مرا پرسید، می گویم نمی دانم!
#حسین_زحمتکش
@golchine_sher
دست در دست تو دادیم و جهان شکل گرفت
حرکت کرد زمین بعد زمان شکل گرفت
مژهات تیر کجی بود و برای پرتاب
چون که ابروی تو خم گشت کمان شکل گرفت
همه انگار که ناخواسته لبخند زدند
نامت آن لحظه که در بین دهان شکل گرفت
حفرهای بود پر از خون وسط سینهی من
مهرت افتاد به قلبم ضربان شکل گرفت
#مهدیرحیمی
@golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
😊اگه حوصله نداری شعرهای طولانی بخونی
یکسر به کانال ما بزن 👌
🌷فقط رباعی و تک بیت
حتما حالت خوب میشه
یکبار امتحان کن🌷
https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080
وقتی خورشید
برای سلام کردن به تو
طلوع می کند ،
چرا من
گل آفتابگردانی نباشم
که برای دوست داشتن ات
بیدار می شود
#محمد_شیرین_زاده
@golchine_sher
دست من هم بده آن جام ازل را لُطفاً
برسان تا دم این خانه أجل را لُطفاً
زُلف تو رونق گردشگری چشم و دل است
تو بپوشان کمی آن تاج مَحّل را لُطفاً
مُژه هایت چقدر با دل من بازی کرد
رو به پایین بده اَقمار زُحَل را لُطفاً
بوسه از گونه ی تو خوبترین کار من است
تو مُهَیا بُکُن این خَیرُالعَمل را لُطفاً
شُده این حرکت ابروی تو ویرانگر دل
هِی مَلرزان پس از این خَطّ گُسَل را لُطفاً
من به کندوی عسلهای لبت حساسم
با زبان پاک نَکُن ظرف عسل را لُطفاً
چشم را باز کن و بسته و تکرار بُکُن
آخر دوره آن شاه غزل را لُطفاً
هر که طاووس بخواهد نَکِشَد جُور، بده
با کمی ناز تو تغییر مَثَل را لُطفاً
#حسین_صیامی
@golchine_sher
عقل اگر میخواهد از درهای منطق بگذرد
باید از خیر تماشای حقایق بگذرد
آنچه آن را علم میدانند، اهل معرفت
مثل نوری باید از دلهای عاشق بگذرد
طفل میگرید مگر میداند این دنیا کجاست؟
عمر چون با های های آمد به هق هق بگذرد
هر بهاری باغبان راضی به تابستان شود
باید از خون دل صدها شقایق بگذرد
صبر بر دور جدایی نیست ممکن بی شراب
همتی کن ساقیا! تا مثل سابق بگذرد
از گناه مست اگر زاهد به کفر آمد چه غم
از خطای اهل دل باشد که خالق بگذرد
#فاضل_نظری
@golchine_sher
لیلی زندگی ام رفته و مجنون شده ام
به جنون رو زده ام تا که به لیلی برسم
#صدیقه_شاداب_نیک
#عضوکانال
@golchine_sher
روزی که دل بستم به خود گفتم:
با رنج دل کندن چه خواهی کرد؟
این زن دلش پابند ماندن نیست،
بارفتن این زن چه خواهی کرد؟
او دیگر آن شیدای سابق نیست،
آنگونه که می گفت عاشق نیست
تو فرض کن آمد در آغوشت،
با یک بغل آهن چه خواهی کرد؟
گیرم سلامی هم رسید از او،
یا نامه ای هم آمد و خواندی
وقتی که یوسف بر نخواهد گشت
با بوی پیراهن چه خواهی کرد؟
تسلیم شو ای جنگجوی پیر،
سهم تو پیروزی نخواهد بود
با این خشاب خالی و این زخم
در لشکر دشمن چه خواهی کرد؟
گفتم: بیا آینده ی من باش،
تنها دلیل خنده ی من باش
خندید و ساعت را نگاهی کرد
پرسید: بعد از من چه خواهی کرد؟
#محمدرضا_طاهرى
@golchine_sher
فتنه شاید روزگاری اهل ایمان بوده باشد
آه، این ابلیس شاید روزی انسان بوده باشد
فتنه شاید در لباس میش، گرگی تیزدندان
در لباسی تازه شاید فتنه چوپان بوده باشد!
فتنه شاید کنج پستوی کسی لای کتابی؛
فتنه لازم نیست حتماً در خیابان بوده باشد
فتنه شاید در صف صفّین میجنگیده روزی
فتنه شاید در زمان شاه، زندان بوده باشد
فتنه شاید با امام از کودکی همسایه بوده
یا که در طیّارهی پاریس_تهران بوده باشد
فتنه شاید اینکه دارد شعر می خواند برایت!
وامصیبت! فتنه شاید از رفیقان بوده باشد
ذرّهای بر دامن اسلام ننشیند غباری
نامسلمانی اگر همنام سلمان بوده باشد
دورهی فتنه است آری، میشناسد فتنهها را
آنکه در این کربلا عبّاس دوران بوده باشد
فتنه خشک و تر نمیداند خدایا وقت رفتن
کاشکی دستم به دامان شهیدان بوده باشد
#مهدی_جهاندار
#فتنه
#بصیرت
#نه_دی
@golchine_sher
میخواستم ببوسمت، ايمان نمیگذاشت
ترس از فرشتههای نگهبان نمیگذاشت!
میخواستم بغل کنمت تنگ و تنگتر
اما لهیب شعلهٔ سوزان نمیگذاشت!
باید خدا که عاقل و خوب است، اینقَدَر
اعجاز توی طرز نگاتان نمیگذاشت!
یا سیب گونههای تو را کال میکشید
یا در دهانم اینهمه دندان نمیگذاشت!
مثل نمازهای قضایی شدم که تو
میخواستی بخوانی و شیطان نمیگذاشت!
میخواستم ببوسم و میخواستی، اگر
تردید توی دامن انسان نمیگذاشت!
#عذرا_هندالی
@golchine_sher
تا سرایندهی ابیات شب و روز من اوست
زندهام، هر نفسم بسته به هر مصرع دوست
#سید_محمدحسین_حسینی_کریمی
#عضو_کانال
@golchine_sher
نمی رنجم اگر كاخ مرا ويرانه می خواهد
كه راه عشق، آری، طاقتی مردانه می خواهد
كمی هم لطف بايد گاه گاهی مرد عاشق را
پرنده در قفس هم باشد، آب و دانه می خواهد
چه حُسن اتفاقی، اشتراک ما پريشانی ست
كه هم موی تو، هم بغض من، اينک شانه می خواهد
تحمل كردن قهر تو را یک استكان بس نيست
تسلی دادن اين فاجعه، ميخانه می خواهد
اگر مقصود تو عشق است، پس آرام باش ای دل
چه فرقی می كند می خواهدم او يا نمی خواهد
#سجاد_رشیدی_پور
@golchine_sher
آخرین مرتبهی عشق اگر سوختن است
پس چرا صبر؟ بسوزانم و خاکستر کن
#محمد_عزیزی
@golchine_sher
تا چشم به چشمش شدم آن ماهپری را
آموخته ام شیوه ی صاحب نظری را
از شعر کلاهیست مرا سبز تر از سرو
از سر ننهم افسر این بی ثمری را
ای سنگ گران خاک شوی بشکنی ای تیر
تا من نخورم غصّه ی بی بال و پری را
در غربت چاه است چرا یوسف معنا ؟
وین گرمی بازار چرا بی هنری را ؟
دنبال بهارم چو پرستوی مهاجر
خو کرده ام آوارگی و دربه دری را
#بهرام_احدی_نیا
#عضوکانال
@golchine_sher
دلبر به من رسید و جفا را بهانه کرد
افکند سر به زیر، حیا را بهانه کرد
آمد به بزم و دید من تیره روز را
ننشست و رفت، تنگی جا را بهانه کرد
رفتم به مسجد از پی نظارهٔ رُخش
بر رو گرفت دست و، دعا را بهانه کرد
آغشته بود پنجهاش از خون عاشقان
بستن به دست خویش حنا را بهانه کرد
خوش میگذشت دوش صبوحی به کوی او
بر جا نشست و شستن پا را بهانه کرد
#شاطر_عباس_صبوحی
@golchine_sher
برای همهی ما
همهی روزها فراموش میشوند
به جز همان یک روز
که نشانی آن را به هیچکس نگفتیم...
#رضا_عبدالملکیان
@golchine_sher
سکوت مبهم آتشفشانم، سخت مغرورم
نمی خواهم ببیند لحظه ای همسایه مرگم را
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال
@golchine_sher
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو سرودن مرا کم است!
اکسیر من! نه این که مرا شعر تازه نیست
من از تو می نویسم و این کیمیا کم است
سرشارم از خیال، ولی این کفاف نیست
در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است
تا این غزل شبیه غزل های من شود
چیزی شبیه عطر حضور شما کم است
گاهی تو را کنارِ خود احساس می کنم
اما چقدر دل خوشی خواب ها کم است
خونِ هر آن غزل که نگفتم به پای توست
آیا هنوز آمدنت را بها کم است!
#محمد_علی_بهمنی
@golchine_sher
باز هم نیمه ی شب گریه و آه آوردم
به درِ خانه تو باز پناه آوردم
رو سیاهم که نشد توبه من مقبولت
وای بر من که فقط بار گناه آوردم
مهربانِ دل من رد نکنم از در خویش
من پشیمان شده ام روی سیاه آوردم
اشک های منِ بیچاره سراب است ولی
دلخوش از اینکه به درگاه تو چاه آوردم
جان زهرا کمکم کن آبرویم را بخر
به در خانه تو باز پناه آوردم
#آرمان_صائمی
#مناجات
@golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
😊اگه حوصله نداری شعرهای طولانی بخونی
یکسر به کانال ما بزن 👌
🌷فقط رباعی و تک بیت
حتما حالت خوب میشه
یکبار امتحان کن🌷
https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080
هدایت شده از رباعی_تک بیت
بـرخـیـز که از کــویــر غــمهــا بــرویـم
از حــرف پُــریـم ســوی مـعـنـا بـرویـم
سرچشمهٔ شعرها بگویید کجاست؟
تـا بــار بـبـندیــم و بـه آنجــا بــرویـــم!
#جواد_محمدی_دهنوی
#عضوکانال
@robaiiyat_takbait
بگو!
که صبح می شود
نسیم می وزد
به یادم بیاور
در خیالم نشسته ای
ومن لبریز از شعر وشورم
بگو!
به سمت تو آمدن هموار می شود
ومن دوباره تو را خواهم داشت.
#لیلا_قاسمیان_بایی
#عضوکانال
@golchine_sher
تو را زبانزد بازار زرگری کردم
مس طلا شده ای، کیمیا گری کردم
برای اینکه بفهمند حرف چشمت را
زبان رسمی یک شهر را دری کردم!
چقدر موی سیاهت شبیه شد بی شک
به صفحه صفحه ی بختی که جوهری کردم
تو را که شانه ات آرامگاه من بوده
خودم به دست خودم، سهم دیگری کردم
عصازنان به تماشات می رود هر شب
دلی که در ته این سینه بستری کردم
#حسن_حسن_پور
@golchine_sher
گریان چو شمع در شب هجران نشستهام
چون آسمان ستاره به دامان نشستهام
چون زلف بیقرار تو از بازی نسیم
هر شب میان جمع، پریشان نشستهام
تا از نگاه گرم تو روشن شود دلم
عمری است همچو آینه حیران نشستهام
تا چون حباب بیتو شود خانهام خراب
در موجخیز سینهٔ طوفان نشستهام
فارغ ز باغبانم و آسوده از بهار
چون لالهای به کنج بیابان نشستهام
از شوق پایبوس تو عمری است بیقرار
مانند اشک در بن مژگان نشستهام
#عبدالله_فاطمی (الفت بروجردی)
@golchine_sher