eitaa logo
گلچین شعر
13.8هزار دنبال‌کننده
748 عکس
260 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
راه و رسم عاشقی جان دادن است در راهِ او جان به قربان کردن و سر دادن اصلِ مذهب است اشک، عاجز از بیانِ داغِ عاشورای توست رودِ خون جاری شود از چشم، حقِ مطلب است راهِ تو راهِ نجات است و مسیرِ بی‌خطر افتخاراتِ جهانِ شیعه از این مکتب است @golchine_sher  
می‌ریزد از این غم عرق شرم ز رویم دیگر چه بگویم که شکسته‌ست سبویم ِ ای کاش که بر آتش جان خاک بریزند! با گریه نشد از غم او دست بشویم حرفی نزد از ماندن و بستم چمدان را انگار خبر داشت که دلبسته اویم بگذر تو هم از قصه عشقی که گذشته‌ست مگذار که از آنچه گذشته‌ست بگویم! بعد از تو مرا هر نفسی آه کشنده‌ست مرگ است که آغوش گشوده‌ست به سویم @golchine_sher
دلا دیشب چه می کردی تو در کوی حبیب من الهی خون شوی ای دل! تو هم گشتی رقیب من خیال خود به شبگردی، به زلفش دیدم و گفتم رقیب من! چه می خواهی تو از جان حبیب من نهیبی می زدم با دل که زلفت را نلرزاند ندانستم که زلفت هم، بلرزد با نهیب من خوشم من با تب عشقت، طبیب آمد جوابش کن حبیبم! چشم بیمار تو بس باشد طبیب من من از صبر و شکیبم شهریارا شهره ی آفاق همه آفاق هم حیران از این صبر و شکیب من @golchine_sher  
گِردش همه جمع‌اند ولی جان‌به‌لبی نیست تحویل نگیرند مرا هم عجبی نیست چشمان من ابرند و دلم مرتع رنج است ابرند و شبی نیست نبارند، شبی نیست انداخت مرا دور و کسی نیست بگوید این جامْ عتیقه‌ست شکستی، حلبی نیست بی‌علت و یک‌باره دلم خون نشد از دوست نومید شد از وصل، همین کم سببی نیست این شورشی از سلطه‌ی او خسته شد اما یک ذره به دنبال جدایی‌طلبی نیست سَم خوردم و رفتم به درش با گله و اشک گفتند که رفته‌ست سفر، چند شبی نیست! @golchine_sher
مرا از این شب پر اضطراب خواهی برد؟ دمی به کوچه‌ی آرام خواب خواهی برد؟ مرا که این شب تاریک و سرد ترسانده است بدون دلهره تا آفتاب خواهی برد؟ به آسمان دل روشنت مرا یک شب برای چیدن مشتی شهاب خواهی برد؟ اسیر قحطی رویاست شهر چشمانم شبی مرا به تماشای خواب خواهی برد؟ میان شعله‌ی حسرت همیشه می‌سوزم مرا از این غم پر پیچ و تاب خواهی برد؟ دلم گرفته از این شعرهای تکراری مرا به شهر غزل‌های ناب خواهی برد؟ @golchine_sher
«عصر روز دهم»: تمام وعده ی پاییزیان وقتی محقق شد که سرتاپا بهاران پرپر از گل‌های زنبق شد... که سر تا پا گلستان برگ برگ افتاده بر هامون که سر تا پای دفتر از مِی گلگون مُروَّق شد... سراسر می شکفت از آن زمین آلاله ها خونین سراسر دشت پر از نغمه ی سرخ اناالحق شد... نمی شد شعر گفت آن واپسین را ریخت در مضمون الف تا ی پر از اندوه اشعار فرزدق* شد... تمام واژه ها یکریز هق هق می زد از گریه تمام حنجره لبریز از فریاد حَق حَق شد... نشد آناله* خیزد آه حتی از لبی تنها سرود عشق آنجا غنچه زد زیبای مطلق شد... زمین چرخید خاموشی گرفت افتاد از گردش تمام کهکشان در آن پَسین* ناگه معلق شد. پی نوشت: *۱-فَرَزْدَق: از شاعران برجسته و سرشناس آغاز اسلام و سدهٔ یکم هجری است.نامورترین سروده ی او شعری است که در مکه و در هنگام ورود زین‌العابدین(ع)به حرم کعبه سرود. *۲-آناله: ابراز ناخشنودی-گله و شکایت(در گویش جنوب). *۳-پسین: فرجام-بعد از ظهر-اشاره به عصر روز دهم(عاشورا) @golchine_sher
سوختم از دوری ات با بی قراری ساختم بی تو عمری با غم چشم انتظاری ساختم وعده ی امروز و فردایت مرا پابند کرد تا به آب و دانه ای مثل قناری ساختم خاطراتت وقت دلتنگی دوباره جان گرفت خانه ای از عکس های یادگاری ساختم لحظه ای باران نم نم،لحظه ای رگبار و سیل با تو و رفتارت ای ابر بهاری ساختم دوستم داری نداری؟ دوستت دارم ولی مثل حافظ با غم عشق و نداری ساختم @golchine_sher
ای که پاینده شده با نَفَست شرح قیام چه شد ای نور که شد ورد زبانت "اَلشّام" ؟ مصلحت بود که بیمار شوی در دل جنگ مصلحت بود بمانی که بماند اسلام... @golchine_sher
دفن_ابدان_مطهر_شهدای_کربلا امام_حسین_ع_شهادت بعد از سه روز جسم عزیزش کفن نداشت یوسف‌ترین شهید خدا پیرهن نداشت او رفت تا که زنده کند رسم عشق را از خود گذشته بود، غم ما و من نداشت آنقدر عاشقانه به معراج رفته بود آنقدر عاشقانه که سر در بدن نداشت خورشیدِ شعله‌ور شده بر روی نیزه‌ها کنج تنور رفتن و افروختن نداشت هر کس شنید غربت او را سؤال کرد بعد از سه روز جسم عزیزش کفن نداشت؟! @golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
😊اگه حوصله نداری شعرهای طولانی بخونی یکسر به کانال ما بزن 👌 🌷فقط رباعی و تک بیت حتما حالت خوب میشه یکبار امتحان کن🌷 ❤️کاش جای بوسه‌اش می‌ماند بر پیشانی‌ام با خدا بودن نشان از مِهر می‌خواهد نه مُهر!❤️ https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080
هدایت شده از رباعی_تک بیت
در کارگه کوزه‌گری رفتم دوش دیدم دوهزار کوزه گویا و خموش ناگاه یکی کوزه برآورد خروش کو کوزه‌گر و کوزه‌خر و کوزه‌فروش @robaiiyat_takbait
صبحم را با تو.. عاشقانه آغاز میکنم .. بگذار صبحم ، یادگار مِهر تو باشد @golchine_sher
بیا مرا ببر ای عشق با خودت به سفر مرا ز خویش بگیر و مرا ز خویش ببر مرا به حیطه ی محض حریق دعوت کن به لحظه لحظه‌ی پیش از شروع خاکستر به آستانه‌ی برخورد ناگهان دو چشم به لحظه‌های پس از صاعقه، پس از تندر به شب‌نشینی شبنم،به جشنواره‌ی اشک به میهمانی پر شور چشم و گونه‌ی تر به نبض آبی تبدار در شبی بی‌تاب به چشم روشن و بیدار خسته از بستر من از تو بالی بالا بلند می‌خواهم من از تو تنها بالی بلند و بالا پر من از تو یال سمندی، سهند مانندی بلند یالی از آشفتگی پریشان‌تر دلم ز دست زمین و زمان به تنگ آمد مرا ببر به زمین و زمانه‌ای دگر @golchine_sher
آقا ، غمِ غیبتت غم انگیز شده پیمانه ی صبرِ جُمعه لبریز شده بی تو ز بهار خبری نیست عزیز هر فصل برایمان چو پاییز شده ________________________________ ای صاحبِ روزگار ، کِی می آیی ؟ ای برکتِ چشمه سار، کِی می آیی یاران ، وطن و ستاره‌ها مُنتظرند ای خوبتر از بهار ، کِی می آیی ؟ @golchine_sher
آن قدرها هم که می گفتند حالم بد نشد اشکهایم مثل بارانی که می بارد نشد گفته بودی لحظه ها بی تو پر از دلشوره است بی تو بودن باعث ایجاد جزر و مد نشد هر نسیم از سوی گندمزار موهایت وزید تندبادی که چنین بی وقفه می تازد نشد باختن های مکرر را پذیرفتم ولی قلب من ، بازیگر عشقی که می بازد نشد باورم از جنس دریا بود و فرداها ، ولی آرزوهایی که از تو شعر می سازد نشد گفته ای انگور چشمان تو مستی آور است پس چرا فتوای چشمت هر چه فرماید نشد ؟ قبله ی صد کاروان شد سومنات چشم تو پس چرا هندوی قلبم راهی معبد نشد؟ باورم شد چاره ی من دیدن روی تو بود پس چرا آنچه دل تنگ تومیخواهد نشد؟ پشت هر سیلاب اشکم حسرت ” یاس خیال ” تکیه کردم بر غرورم گرچه هرگز سد نشد گفته بودم آنچه میخواهد دل تنگت بگو آنچه می بایست گفتی ، آنچه می باید نشد   @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یا_حسین_ع عشق روشن کرده در دل چلچراغی تازه را تا بخوانم شعر با سبک و سیاقی تازه را سوز آتش‌واژه ها بر خیمه‌ی کاغذ نشست شعله‌اش برپا نموده احتراقی تازه را بیت‌الاحزان شد غزل تا خواستم تبیین کنم جرعه‌جرعه تشنگی‌ها و فراقی تازه را از فرات عشق تا پرواز در ظهر عطش یاد داده غیرت و درس وفاقی تازه را یا تلاوت کردن قرآن ناطق روی نی ثبت کرده آیه‌ی اعجاز و داغی تازه را نغمه ی سبز رجزخوانی هفتاد و دو مرد با زبان عشق گفته اشتیاقی تازه را کربلا در کربلا می ماند با مکر یزید خطبه‌ی زینب رقم زد اتفاقی را کربلای معرفت ، فریاد مظلومیت است باز کرده روبروی ما رواقی تازه را آفتاب نهضت سرخ حسین‌ابن‌علی "ع" می‌کند رسوا به هر میدان نفاقی تازه را @golchine_sher
تا به دست باد می‌ریزند گیسوها به هم می‌خورند از لرزش بسیار، زانوها به هم نیست در دنیا پلی از این شگفت انگیزتر می‌رسد با یک نخ باریک، ابروها به هم چشم‌ها دریا و ابروها دو تا قوی سیاه اخم کن نزدیک‌تر باشند این قوها به هم با خیالش در بغل دارد تو را دیوانه‌ای هر کجا دیدی گره خورده‌ست بازوها به هم می‌رسد روزی که ما همسنگ یکدیگر شویم می‌خورد یک روز قانون ترازوها به هم عاشقیم اما چرا از هم خجالت می‌کشیم؟ کاش اصلا دل نمی‌بستند کمروها به هم! @golchine_sher
هر چه می گردد ظهورت ای مسیحا دیرتر می شود این جمعه ها از هجر تو دلگیرتر همنوا با بغض های بیکران جمکران می شود این عاشقِ چشم‌انتظارت پیرتر تعجیل در فرج نورانیش صلوات ... @golchine_sher
قسم به شب که شنیده است های های مرا کسی نداشت در این شهر غم هوای مرا میان گریه ی من روزگار می خندد نشسته است به شادی چرا عزای مرا!؟ همیشه دست دلم در حنای تقدیر است گره زده است به اندوه ماجرای مرا درست لحظه ی آخر دَمِ سپیده ی صبح گرفته یک نفر از ره رسیده جای مرا چقدر در تب کوچم ولی نمی شنود برای فیض شهادت خدا دعای مرا دخیل بسته نگاهم در آرزوی وصال حسین(ع) می دهد آخر شبی شفای مرا... @golchine_sher
غزه (پروانه های سوخته) چشم می بندم نبینم سینه های سوخته اشک می ریزد پرِ پروانه های سوخته یک غزل در من چرا شوق شکفتن می کند در میان این همه آیینه های سوخته بند بند شعر من غمخانه ی قدس شریف نقش این گفته همان دیوانه های سوخته در میان کوچه ها خون مکرر جاری ست مادرانی مانده با دردانه های سوخته روی اشک کودکان عکس رخ مادر شکفت وای از این بی مادری با لانه های سوخته یک کفن آماده کن صدها بدن در انتظار دست و پا افتاده در این خانه های سوخته روز و شب فریاد خون میجوشد از دیوارها گم‌شده طفلی در این ویرانه های سوخته ای دریغ از ابر باران زا و مشتی آب شرب تشنه مانده غزه با کاشانه های سوخته یا علی را قرص محکم تر بگو خیبر شکن تا بسوزانی تمام کینه های سوخته @golchine_sher
حیرتم را بیشتر کن تا بپرسم کیستم؟ آنکه در آیینه می بیند مرا من نیستم سایه ای رقصنده بر دیوار پشت آتشم جز گمانِ هست، چیزی نیست هست و نیستم خاطرات رفته را چون خواب می بینم ولی کاش در جایی به جز کابوس خود می زیستم در مقامات تحیر جای استدلال نیست عقل می خواهد که من هرگز نفهمم چیستم آسیابی در مسیر رود عمرم! صبر کن روزی از تکرار این بیهودگی می ایستم ‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @golchine_sher
کربلا غم نیست یکسر شادی است کربلا سرتاسرش آزادی است ما رأیت الا جمیلا گفته ایم گشته حیران هر که در این وادی است یا علی اصغر شده لالایی ام کربلا احساس مادرزادی است العطش گفتیم و می در جام شد اشک تنها ساقی این بادیه است چیده ایم انگور از تاک نجف این شراب خانه ی اجدادی است اربعینی طی شده بر خمره ها این خرابی آخرش آبادی است @golchine_sher
بین این هلهله تنها شده باشی،سخت است یار و همراهِ غزل ها شده باشی سخت است هر چه با رود دَوی، باز به دریا نرسی مایه ی خنده ی دریا شده باشی سخت است همه از هر طرفی بر تو کنایه بزنند از غم و درد،سراپا شده باشی سخت است همه با دست،تو را تیرِ اشارهِ بزنند! هدفِ قابِ تماشا شده باشی سخت است! یوسفی نیست که دستم بدهم بر دستش همچو پیریِّ زلیخا شده باشی سخت است درد من مرهمی از جنسِ رفاقت میخواست سال ها غرق تمنا شده باشی سخت است!.. ای خدا این گرهِ کور مرا بازش کن اینچنین غرق معما شده باشی سخت است @golchine_sher