eitaa logo
گلچین شعر
13.8هزار دنبال‌کننده
706 عکس
254 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
شانه ات را دیر آوردی ســرم را بــــاد برد خشت خشت و آجر آجر پیکرم را باد برد آه ای گنجشکهای مضطرب شرمنده ام لانه ی بر شاخه هــــای لاغرم را باد برد من بلوطی پیــر بـودم پای یک کـــوه بلند نیمم آتش سوخت ، نیم دیگرم را باد برد از غزلهایم فقط خاکستری مانده بـه جا بیت های روشن و شعله ورم را باد برد با همین نیمه همین معمولی ساده بساز دیــــر کردی نیمـه ی عاشق ترم را باد برد بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت وا نشد بدتر از آن بـــال و پـرم را بـــاد بـرد @golchine_sher
اَحد میمی میانِ نام خود انداخت احمد شد نشست آن میم در آغازِ حمد او محمد شد به رقص آورد میمش مدّ بسم الله قرآن را از آن مدّ است اگر این آیه های سبز مُمتد شد ملایک تا ابد در حلقه ی میم تو سرگردان شبی گویا بُراقت از سرِ ادراکشان رد شد نبود از خُلق و خو در هفت اقلیم زمین بویی که در هفت آسمان اخلاق نیکویت زبانزد شد عقیقی نیست لایق تا بگیرد نقش نامت را از آن نام بلندت زینت طاق زبرجد شد به انکار تو می لافند و می بافند و باکی نیست که شیطان هم اگر شد از همین انکار مرتد شد @golchine_sher
لحظه ی خیره شدن عینک خودرابردار! شیشه ی عینک تو فاصله می اندازد. @golchine_sher
بغضِ من این است که در عاشقی... دست غمِ و یار به یک کاسه بود!... @golchine_sher
درانتظار معشوق عمری دگر سرآمد دل در پی وصالش نالیدو غم برآمد هردیده خون فشان و اشکی که از پی هم گاهی به خلوت دل در هجر دلبر آمد در خلوت خیال و در اوج بی خیالی خالی نشد خیال از یادی که در سر آمد در سینه می تپد آن قلب صدف نشانی کان لوء لوء نگارین بنشست و در نیامد جسمی که مانده محسوس روحی نماده در آن کان را ربوده یار و این قصه سر نیامد هر هق هقی که آمد بغضی دوباره بنشست شعر و زبانم از آن همواره بر نیامد این رسم روزگار و این شعر شهریاریست گرچه نمک به زخم و زان بیشتر نیامد @golchine_sher
عشق را در من دمیدی، کاش می دیدی ز من بعد از آن طوفان ویرانگر چه باقی مانده است... @golchine_sher
توصیف‌ناپذیری و این را به غیر تو در وصف هر کسی که بگویم تعارف است ... @golchine_sher
عشاق را مفارقت یار می‌کشد... @golchine_sher
این جمعه برایت غزلی ناب بگویم از این غم وهجرِ دل بی تاب بگویم یک بار گذرکن تودراین دشت خرابم تااز عطش وچشمه ی بی آب بگویم اززحمت بی حاصل وازآتش عشقم یاازلب پُرحسرت میراب بگویم ای ابر اُمیدم توبزن بَرسرو رویم شبنم شوَم و بادل سیراب بگویم کُن گوشه ی چشمی تو بَر این خط سیاهم راوی شوَم و از رُخ مهتاب بگویم شب را به سحر کردم وخواب آمده سویم دنباله ی شعرم پس از این خواب بگویم این خوابِ خوشم باد حرامم که به فردا شاید نتوانم غزلی ناب بگویم @golchine_sher
ای روی تو آرام دل خلق جهانی ... @golchine_sher
ز گفتگوی تو بوی گلاب می‌شنوم مگر به‌جای زبان، غنچه در دهن داری؟! @golchine_sher.
من زنده‌ام به مهر تو ای مهربان من ... @golchine_sher
گرچه عمری ست فقط سنگ مزارم هستم مثل یک پنجره در فکر بهارم هستم مُردم از بس که به کابوس خودم خیره شدم گاه انگار ، سر ِ چوبه ی دارم هستم ساده تر از همه، غم دیدم و لبخند زدم فکر کن آینه ای ،   زیر ِ غبارم هستم شعر ، آرامش ِ هر روزه ی من شد ، با آن خسته در خلوت ِ خاموش ِحصارم هستم ساده ام ، ساده ، مرا سرزنش اصلا نکنید وارث ِ سادگی ِ ایل و تبارم هستم زنم اما به کسی پشت ، نکردم هرگز مثل یک مرد سر ِ قول و قرارم هستم چمدان بسته ام از شهر خودم خواهم رفت من فقط منتظر ِ سوت ِ قطارم هستم @golchine_sher
قبله ی حاجت بُوَد حتی دَرِ زندانتان گشت زندانبان بصره پیرو ایمانتان منقلب کرده دل رقاصه را اشک شما پارسا شد با دعا و ناله ی پنهانتان ضامن اهو کجا و دوری یوسف کجا من به قربان فراق یوسف کنعانتان گر حسین فاطمه از خاک و خون دارد کفن شد غل و زنجیر اما چون کفن بر جانتان آیه آیه مصحف خون خدا در کربلاست روی جسر کاظمییه شد رها قرانتان @golchine_sher
‏حسد از هيچ ندارم مگر از پيرهنش... @golchine_sher
‏ما را به خاطر است تو را گر به یاد نیست.. @golchine_sher
یا تمنای وصال تو مرا خواهد کشت یا تماشای جمال تو مرا خواهد کشت @golchine_sher
هر روز غروب؛ شد وجودش جنجال در روضهٔ آهستهٔ خود رفت از حال لب-تشنه به روی خاک، گریان میشد در عمقِ سیاهچال یادِ گودال! @golchine_sher
سیب من چرخیدی و با اتفاق دیگری عاقبت افتادی اما توی باغ دیگری قسمت تو رفتن از باغ است اما سهم من قصه‌ای که می‌رسد دست کلاغ دیگری بعد تو با هر کسی طرح رفاقت ریختم تا فراموشم شود با داغ، داغ دیگری عشق کورم کرد و بر دستم چراغی هدیه داد تا بیندازد مرا در باتلاق دیگری آن‌چه بعد از رفتن تو سر به زیرم کرده است مانده‌ام عشق است یا ترس از فراق دیگری طبق قانون وفاداری به پایت سوختم طبق بند آخرش رفتی سراغ دیگری @golchine_sher
نمِ باران نشسته روی شعرم... دفترم یعنی! نمی‌بینم تو را ابری است در چشم تَرم یعنی سرم داغ است و یک کوره تبم، انگار خورشیدم فقط یکریز می‌گردد جهان دورِ سرم یعنی تو را از من جدا کردند و پشت میله‌ها ماندم تمام هستی‌ام نابود شد، بال و پرم یعنی نشستم صبح و ظهر و عصر در فکرت فرو رفتم اذان گفتند و من کاری نکردم... کافرم یعنی؟ اگر ده سال بر می‌گشتم از امروز می‌دیدی که من هم شور دارم عاشقی را از بَرَم یعنی تنِ تو موطِن من بوده پس در سینه پنهان کن پس از من آنچه می‌ماند به جا؛ خاکسترم یعنی نشستم چای خوردم، شعر گفتم، شاملو خواندم اگر منظورت این‌ها بود، خوبم... بهترم یعنی! @golchine_sher
یارب! اندر ساغر دوران شراب وصل نیست یا به دور ما همه خوناب هجران می‌دهد؟ @golchine_sher
می‌تَرسم از آن چَشمِ سیه مَست که آخر از ره ببرد صائِب سَجّاده نِشین را  ... @golchine_sher
جدال عقل و دل همواره در من ماجرا دارد شبیه سرزمینی که دو تا فرمانروا دارد شبیه سرزمینی که یکی در آن به پا خیزد یکی در من، شبیه تو خیال کودتا دارد منِ دل مرده و عشق تو … شاید منطقی باشد! گل نیلوفر اغلب در دل مرداب جا دارد تو دلگرمی ولی «همپا» وهمدستی نخواهد داشت کسی که قصد ماندن با منِ بی دست و پا دارد خودم را صرف فعل خواستن کردم ولی عمری ست «توانستن» برایم معنی نا آشنا دارد زیاد است انتظار معجزه از من که فرتوتم پیمبر نیست هر پیری که در دستش عصا دارد … @golchine_sher
آرزویم فقط این است زمان برگردد تیرهایی که رهاشد به کمان برگردد سالها منتظر سوت قطارم که کسی باسلام و گل سرخ و چمدان برگردد من نوشتم که تورا دوست ندارم ای کاش نامه ام گم بشود، نامه رسان برگردد روی تنهایی دنیا اگر افتاده به من باید امروز ورقهای جهان برگردد پیرمردی به غزلهای من ایمان آورد به سفررفت و قسم خورد جوان برگردد @golchine_sher
من دلم می‌خواهد خانه‌ای داشته باشم پُرِ دوست کنج هر دیوارش دوست‌هایم بنشینند آرام گل بگو گل بشنو … هر کسی می‌خواهد وارد خانه ی پر عشق و صفایم گردد یک سبد بوی گل سرخ به من هدیه کند شرط وارد گشتن : شست و شوی دل‌هاست شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست بر درش برگ گلی می‌کوبم روی آن با قلم سبز بـهار می‌نویسم : ای یـار خانه‌ی ما اینجاست تا که سهراب نپرسد دیگر : خانه دوست کجاست؟ @golchine_sher