eitaa logo
گلچین شعر
13.6هزار دنبال‌کننده
637 عکس
240 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
به دنبالِ چه می گردی در این دنیای وانفسا ؟ که من بسیار گردیدم ولی چیزی نشد پیدا برای ذائقه شور است طعمِ بحرِ این عالم اگر چه ساحلِ زیبا نوازد دیده ی ما را در این پائین شدم مشغولِ بازیهای تکراری چو مرغِ پر شکسته غافل آز آن عالمِ بالا به هنگامِ خزان دیگر چه سود از نغمه پردازی شود خاموش و افسرده دریغا بلبلِ شیدا سراسر جادّه از رهزن نباشد لحظه ای خالی ندارد ایمنی رهرو در اینجا دامنِ صحرا همانند قفس دنیا برای عاشقان تنگ است بیا بگشای بال و پر به روی قلّه چون عنقا فضای شهر از بسکه نفسگیر است و افسرده کسی باور ندارد غصّه ی تنهائی ما را جهانی که زبیدادِ ستمگر روز و شب سوزد کنون محتاجِ امدادِ تو می باشد ، بیا آقا من از عشق مجازی در فضای شهر بیزارم چو ( شائق) در سرم دارم هوای دلبرِ زیبا @golchine_sher
بمان کنار جهانم، برادرانه بمان! بدون شاید و اما که بی‌بهانه بمان! به رود رود غم‌انگیز رودِ مرثیه‌خوان قسم به آبیِ دریای بی‌کرانه بمان! قسم به آینه‌های همیشه منتظرت قسم به موی پریشان برای شانه بمان! به خاطر دل مادر، برای حسرت‌هاش برای بغض فروخوردهٔ شبانه بمان! برای خاطر قلب شکستهٔ همسر برای حال و هوا و سکوت خانه بمان! به خاطر گلِ روی دو نوبهار دلت... بیا و محض گلی که زده جوانه بمان! برای غربت و تشویش و بی‌قراریِ آن کبوتران یتیم درون لانه بمان! برای خاطره‌های همیشه بی‌رحمت برای کودکی مانده بی‌نشانه بمان! من و تو همسفر کوچه‌های دیروزیم بمان کنار من آری، برادرانه بمان! @golchine_sher
تنها تو فقط دار و ندارم بودی مانند درخت و سایه سارم بودی بعد از تو کویر خشک و بی بارانم ایکاش همیشه در کنارم بودی @golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
اعضای محترم کانال که اشعار کانال رو بدون نام میفرستند تو گروه ها و کانالها حتما نام شاعر رو هم بنویسند بدون نام شاعر ما راضی به کپی کردن نیستیم و اشکال شرعی دارد 🌷🌷 @golchine_sher @robaiiyat_takbait
شعر و شکر است آفتابِ لب ِ تو بیت الغزل است ماهتابِ لب ِ تو خورشید دوباره روز نو آورده تا عطر بگیرد از گلابِ لب ِ تو! @golchine_sher
به رویم باز کن میخانۀ چشمی که بستی را ز رندی مثل من، پنهان نباید کرد مستی را نمی‌آید به چشمم هیچ‌کس غیر از تو این یعنی به لطف عشق تمرین می‌کنم یکتاپرستی را شُکوه آبشاران با غرور کوهساران گفت: فروافتادن «ما» آبرو بخشید پستی را در این بازار بی‌رونق، من آن ساعت شدم محتاج که با «ثروت» عوض کردم غنای «تنگدستی» را به تن تبعید شد روحِ عدم‌پیمای من ای عمر! بگو بر شانه باید بُرد تا کی بار هستی را...؟ @golchine_sher
اگر که تند مزاجم اگر دل آزارم همیشه مضطربم بی قرار و غم‌بارم اگر که پنجره هارا ندیده می‌گیرم و از تمامی دیوارها طلب‌کارم و باب ذوق نبودم برات هیچ زمان و باب میل نبوده ست هیچ رفتارم اگر صدا زدمت هر دقیقه بی مورد چون از تمام ضمایر به جز تو بیزارم مرا ببخش که تنها به تو دلم گرم است مرا ببخش عزیزم که دوستت دارم @golchine_sher
تمام مردان این شهر شاعرند ! باور کن !! حالا یکی شعر می نویسد ، یکی نشانی تمام گل فروشی ها را می داند ، یکی از سر کار زنگ می زند ، و یکی هم لابلای خرید های روزانه یک کرم مرطوب کننده دست می خرد ! تمام مردان این شهر شاعرند ، و می دانند زیباترین شعری که تاکنون یک مرد سروده است ، خنده یک زن است ...! @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با سلام خدمت شما شاعر عزیز!💐💐💐 آغاز رسمی جلسات هفتگی انجمن شعر بابل در سال ۱۴۰۳ زمان: ۳ اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت ۱۶ ساعت شروع جلسه دقت شود☝️ مکان: مجمتع فرهنگی ارشاد باحضور؛ @meysamranjbar_channel
نه رفتن را بلد هستم نه در پیشم تو را دارم نه می میرم نه می خندم در این برزخ گرفتارم شبیه تشنه ای هستم نشسته بر لب چشمه که لب را تر نکردم جرعه ای و تشنه می بارم اگر چه نشنوی اما برایت شعر می خوانم اگر چه نیستی اما همیشه دوستت دارم برایت شعر میخواندم برایم فلسفه خواندی چرا رفتی که از این زندگی بدجور بیزارم زلیخایی شدم دیوانه و آواره و عاشق ببین که دوره گرد کولی هر کوچه بازارم تمام معنی و مفهوم شعر من همین باشد مریضم خسته ام دیوانه ام بدجور تبدارم اگر باشد بهای عشق جان دادن منم حاضر بهای جان من نقد است عشقت را خریدارم @golchine_sher
مادرم بوی مریم می‌داد عطرِ حوّا مادرم بوی گندم می‌داد عطرِ سیب مادرم رفت که برگردد مادرم یک دنیا صداقت داشت مادرم برمی‌گردد. مادرم قبلِ رفتن؛ در باغچهٔ کوچکِ خانهٔ ما عطوفت کاشت مهربانی نشا کرد دانه‌های عشق پاشید. مادرم از گونهٔ دیگر بود. مادرم وقتی لب می‌گشود باد می‌خندید آب بی‌تاب می‌گشت مینا همه گوش می‌شد نسرین می‌رقصید و وقتی به نماز می‌ایستاد ستاره ، سجده می‌کرد با او سادگی را نجابت ، نجوا می‌کرد پاکی را و پرستو، پرواز را از او می‌آموخت. مادرم باران بود بارشِ ملایمِ شفقت؛ طراوت داشت از کلامش عشق می‌بارید جاری بود در چشمه سارِ جان غم را از سینه می‌شست دل را شکوفا می‌کرد و ریشه‌های تشنه را سیراب. مادرم ماه را به بازی می‌گرفت آفتاب را نوازش می‌نمود شب را به مهمانی نور می‌برد و شکوفه را پُر از شبنمِ شوق می‌کرد. مادرم رفت که برگردد مادرم جز راست نگفت مادرم برمی‌گردد. من اینجا ایستاده‌ام تا فردا ، تا همیشه می‌آید می‌دانم مادرم صداقت داشت مادرم جز راست نگفت مادرم رفت که برگردد مادرم برمی‌گردد. @golchine_sher
برعکسِ روزگارِ من، احوالِ من خوش‌است وقتی دلم به بختِ «تو را داشتن» خوش‌است شادم به شادی تو، چه کارم به روزگار؟ هر چند روزگار به آزار من خوش‌است در من _دریغ_ هیچ به جز درد و داغ نیست با تو همین که غافلم از خویشتن، خوش‌است تنها نه من به سِحرِ سلام تو سرخوشم حالِ هر آن‌که با تو شود هم‌سخن، خوش‌است این چار حرفِ ساده، همین نامِ کوچکم وقتی شنیده می‌شود از آن دهن، خوش‌است باری، نشسته‌ام به مرورِ خیالِ تو آری! دلِ غریب، به یادِ وطن خوش‌است! @golchine_sher
درمیان سایه ها تنهای تنها با خودش... هی قدم زد زیر باران نیمه شبها با خودش مثل طفل بی کس و کاری که بازی میکند در میان بچه های کوچه اما با خودش کنج کافه روی میزش باز فنجان ها دوتاست درد را سر میکشد هر روز اینجا با خودش هیچ کس هم صحبت تنهایی دریا نشد موج مُرد و ابر رفت و ماند دریا باخودش...!! . رفته اما خانه هر لحظه مرورش میکند برده حتی خاطر آیینه ها را با خودش!! @golchine_sher
چیزی که از من خواستی، جز دل بریدن نیست چیزی مخواه از من که در اندازه‌ی من نیست… دنبال آرامش مگرد ای رود سرگردان چیزی که در دریا نباشد در تو قطعا نیست گاهی برای گریه کردن بس که تنهایی جایی برایت بهتر از آغوش دشمن نیست… پیراهنم روزی گواهی می‌دهد پاکم ای عشق! خیلی وقت‌ها پاکی به دامن نیست در عشق باید پر تحمل بود و دوراندیش پروانه گشتن چاره‌اش جز پیله کردن نیست @golchine_sher
تا ابرهای ناگهانی قسمت من شد توفانِ بی نام و نشانی قسمت من شد یادم نرفته ابرها رنگ محبت داشت در عمق جانم مهربانی قسمت من شد خواب و خیال دردهای فصل تنهایی مثل شهابی هر زمانی قسمت من شد شب هایمان در حسرت و افسوس و ماتم ماند اینگونه اندوه جهانی قسمت من شد چشمم دوباره در شلوغی های شب جا ماند آن وقت باران نهانی قسمت من شد تنهاییت دل می رباید از خدا حتی دیدم که رویا ناگهانی قسمت من شد یعنی کنار این همه تنهایی بسیار دلتنگی صاحب زمانی قسمت من شد @golchine_sher
مامور هوافضای چشمت هستم درگیر برو بیای چشمت هستم برگشتم اگر به زندگی دیگر بار مدیون اَبَر دوای چشمت هستم @golchine_sher
امشب غزل! مرا به هوایی دگر ببر تا هر کجا که می‌بردت بال و پر ببر تا ناکجا ببر که هنوزم نبرده‌ای این بارم از زمین و زمان دورتر ببر اینجا برای گم شدن از خویش کوچک است جایی که گم شوم دگر از هر نظر ببر آرامشی دوباره مرا رنج می‌دهد مگذار در عذابم و سوی خطر ببر دارد دهان زخم دلم بسته می‌شود بازش به میهمانی آن نیشتر ببر خود را غزل، به بال تو دیگر سپرده‌ام هرجا که دوست داری‌ام امشب ببر ببر @golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
گلچینی از زیباترین اشعار تک بیتی و رباعی👌✨ Join-https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080
▫️ رباعی صبح آمده اسباب نشاط آورده یک عالمه خیر و برکات آورده تا زنده کند روح درختان ، باران از ابر کَرم آب حیات آورده @golchine_sher
دل به آنکس که تو را آینه بشکست مده چون بزرگت شِمُرَد، قافیه از دست مده تو که از ساغر و از ساقی  و مِی بی خبری اختیارت به کف ساقیِ سرمست مده عاشقی، درسفر عشق اگر با تو نشست باده برعاشق آواره گناهست مده یار هرچند که دلداده  و مجذوب تو شد دست دل را به کف دلبر تردست مده تا که ثابت نشود بر تو وفاداری یار بوسه یِ خویش به پیغام و به پیوست مده ریشه  و اصل  و نسب حاصل ارزشمندیست مفت این گوهر نایاب خود از دست مده چون شکفته ،گلی از گلشن رخسار تو چید غنچه درباغ تو یعنی که گران است مده @golchine_sher
دیوانه نبودی، نه به اندازه‌ی کافی! هر شب ننشستی که خیالات ببافی بی‌حدّیِ غم، شوق رسیدن به تو را برد هرگز نشود اشک به دیدار تلافی بعد از تو نفهمید کسی عمق غمم را من ماندم و یک سینه پر از حرف اضافی من ماندم و یک حسرت و یک قصّه‌ی کوتاه من ماندم و یک خنده و یک گریه و یک آه فرق است میان من و تو، ساده بگویم من بنده‌ی مضمونم و تو بند قوافی... @golchine_sher
دو تن همیشه بیشتر از بانکها هوای پدرم را داشتند جوراب مادرم ... فرش اتاقمان ... @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چشمش سکوت بود و خودش راز اسکلت انگار خسته بود از آغاز اسکلت پر بود ازصدا و دهن قصه ای نداشت میخواست تا کمی بزند ساز اسکلت زندان تنگ بودن خود را شکسته بود اما نداشت فرصت پرواز اسکلت دو تیله بود چشم- بهار آبی اش فقط مثل دو رود سبزپر اعجاز اسکلت دستش به روی زانوی خود خشک مانده بود گفتم چقدر خسته شده باز اسکلت شطرنج را به بازی خود خیره کرد و شاه شد مات خیره مانده به سرباز اسکلت چشمش رسید سمت من و گفت شعر را در قلک تو کرده پس انداز سکلت خندید و باز مثل مترسک غروب شد من ماندم و خیال غزلساز اسکلت @golchine_sher