eitaa logo
گلچین شعر
13.7هزار دنبال‌کننده
707 عکس
254 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
بر سر گرفته‌ایم و سبکبار می‌رویم کوه غمی که پشت فلک را شکسته است @golchine_sher
در آغاز محبت گر پشیمانی بگو با من که دل ز مهــرت بر کنم تا فرصتی دارم @golchine_sher
گیرم که به آرزوی  دوری برسیم با گوهر وسیم و زر به گوری برسیم با این همه ی غرور آخر باید چون سفره ی آماده به موری برسیم @golchine_sher
یارب نگذار دل بمانَد مغموم قلبم به فراقِ یار باشد محکوم تا قسمتِ چشمم بشود دیدارش ذکرم شده؛ یا رازقِ کلّ محروم! @golchine_sher
با آن که تو را گرم کند سرد مباش بر آن که تو را شفا دهد درد  مباش چیزی به جهان به ز جوانمردی نیست رسـوای زمـانه بـاش و نامــرد مــباش @golchine_sher
دین و دل به یک دیدن، باختیم و خرسندیم در قمار عشق ای دل، کی بوَد پشیمانی؟ @golchine_sher
تو جان جهانی غم اعظم داری آئینه ای از داغ محرم  داری از سیصد و سیزده نفر جان بر کف ای حجت حق چند نفر کم داری؟.. @golchine_sher
طلوع کردی و من نیز آفریده شدم دم از بهار زدی ، گل به گل دمیده شدم من اتفاق کمی بودم و شبی ناگاه نگاه کردی و اینگونه شد که دیده شدم به خاطر تو غزل گفتم ای سراسر شعر به خاطر تو غزل گفتم و شنیده شدم ببین نمی شکنم در کویر سختی ها که در پناه تو ای ابر، آبدیده شدم تو آسمانی و من تا خلاصه ات باشم شبیه نم نم باران شدم، چکیده شدم... @golchine_sher
در تنگنای سینه مانند نفس حبسی سیمرغی اما در جهانی از قفس حبسی توچشمه بودی رود بودی دست و پایت را زنجیرها بستند و بین خار و خس حبسی در روزگاری که جماعت شب پرستانند چون آفتابی بر دل این شهر، پس حبسی جرم تو یوسف بودنست آری که اینگونه با نقشه های مردمان بوالهوس حبسی هم بندهایت دانه های سرد زنجیراند نه دوستی نه دشمنی بی هیچکس حبسی @golchine_sher
حالا تو هم دچار منی چون از این قفس حتی اگر رها بشوی دل نمی‌کنی @golchine_sher
مرا محتاج رحم این و آن کردی ملالی نیست... توهم محتاج خواهی شد جهان دار مکافات است.. @golchine_sher
آسمان خود را به دستان زمین زنجیر کرد رنگ ماه از سیلی زهر جفا تغییر کرد خواب آشفته ندارد هیچ تعبیری ولی یوسفِ زندانِ هارون خواب را تعبیر کرد کوچه ها را دید تابوتی که از غم گریه کرد غربت جاری تمام شهر را تسخیر کرد آفتاب داغ دارد بام و باید اینچنین با پرو بال کبوتر چاره و تدبیر کرد آب و خاک و غسل و غربت کوچه ها و خنده ها چرخ گردون باز هم یک قصه را تصویر کرد روضه داغ تو دارد هم حسین و هم حسن مقتل تو روضه ها را یک به یک تفسیر کرد @golchine_sher
نگاه پنجره بر روی باغ حک شده است رسیده بهمن  و در باغ برف روییده دوباره باغ به عریانی اش  کفن پوشاند وماه هاست  گلی هیچ کس نبوییده دوشاخه نرگس وآن هم که باغ محوش کرد چه روزگار ِ عجیبی که باغ می لرزد اتاق و آتش و فنجان ِ چای وقتی هست بمان که باغ  ،  به درد ِسرش نمی ارزد سلام ! آخر اسفند  ؛ برف دیگر نیست که باغ سبزه به تن کرد و نو نوارش کرد صدای پای بهار است این که می اید زمان رویش گُل شد خدا چه کارش کرد !! تمام پنجره ها را دوباره ، واکردم نگاه پنجره حیران به سمت زیبایی ست به سمت باغ که پوشیده از بنفشه شده به سمت سبزه در آغوش گل که رویایی ست نگاه کن که سر ِ شاخه ها چه غوغایی ست پرندگان همه سرگرم ِ عشقبازی ها خدا کند که به ما هم دوباره برگردد زمان رویش وهنگام ِ دلنوازی  ها @golchine_sher
گفتم که عشق چیست؟ تهی کرد جام و گفت: بر هرکسی به شیوه ای این داستان گذشت... @golchine_sher
مانند خانه ای که رَود صاحبش سفر بستیم دیده بر رُخ مردم چو یار رفت ! @golchine_sher
چشم برآینه گردانی فروردینم وتب آلوده گل گاوزبان می چینم منزوی وار تب آلود سهندوسبلان پنجه برماه پلنگانه بر این پرچینم چشمه ای هست بجویید به شیرین کوهش گوش بر چشمه وآن زمزمه ی شیرینم برگ ها زمزمه از صبح نخستین دارند بادها همهمه از نیمه شب تکوینم دارد این رود تب از قصه "سارا" چندان که من افسون تب آلودگیش چندینم باخودش برده مرا زمزمه ای قشقایی ترمه ای ترکمنی بسته زنی برزینم مثل کبکی که فرو کرده سرش رادربرف سخت بی دغدغه از قهقهه ی شاهینم "نوبهاراست در آن کوش که خوشدل ..."اما حسن یوسف ها راجامه دران می بینم چه کنم خاطره ی زخم برادرها را دلخوش ازبوسه به پیراهن بن یامینم دشنه دردست،پس صخره ی ییلاق منند چیست جز دشنه براین زخم کهن تسکینم گفتی آدم که نفهمید زبان غزلت کاش در مزرعه ی گاوزبان بنشینم! دست بردار و مگو تا به کی اوهام بس است چه کنم دست خودم نیست برادر اینم @golchine_sher
نوشتم اول خط بسمه‌ تعالی سر بلند مرتبه پیکر بلندبالا سر فقط به تربت اعلات سجده خواهم کرد که بنده‌ی تو نخواهد گذاشت هرجا سر قسم به معنی "لا یمکن الفرار از عشق" که پر شده است جهان از حسین سرتاسر نگاه کن به زمین! ما رایت الا تن به آسمان بنگر! ما رایت الا سر سری که گفت من از اشتیاق لبریزم به سرسرای خداوند می‌روم با سر هرآنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم مباد جامه مبادا کفن مبادا سر همان سری که یحب الجمال محوش بود جمیل بود جمیلا بدن جمیلا سر سری که با خودش آورد بهترین‌ها را که یک به یک همه بودند سروران را سر زهیر گفت حسینا! بخواه از ما جان حبیب گفت حبیبا! بگیر از ما سر سپس به معرکه عابس "اجننی" گویان درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر بنازم ام وهب را به پارهء تن گفت: برو به معرکه با سر ولی میا با سر خوشا بحال غلامش، به آرزوش رسید گذاشت لحظهء آخر به پای مولا سر در این قصیده ولی آنکه حسن مطلع شد همان سری است که برده برای لیلا سر سری که احمد و محمود بود سر تا پا همان سری که خداوند بود پا تا سر پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد پر از علی شود آغوش دشت، سرتاسر امام غرق به خون بود و زیر لب می گفت: به پیشگاه تو آورده ام خدایا سر میان خاک کلام خدا مقطعه شد میان خاک الف لام میم طا ها سر حروف اطهر قرآن و نعل تازهء اسب چه خوب شد که نبوده است بر بدن ها سر تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود به هرکه هرچه دلش خواست داد ، حتی سر نبرد تن به تن آفتاب و پیکر او ادامه داشت ادامه سه روز ...اما سر - جدا شده است و سر از نیزه‌ها درآورده است جدا شده است و نیافتاده است از پا سر صدای آیهء کهف الرقیم می‌آید بخوان! بخوان و مرا زنده کن مسیحا سر بسوزد آن همه مسجد ، بمیرد آن اسلام که آفتاب درآورد از کلیسا سر چقدر زخم که با یک نسیم وا می شد نسیم آمد و بر نیزه شد شکوفا سر عقیله غصه و درد و گلایه را به که گفت به چوب، چوبهء محمل نه با زبان با سر دلم هوای حرم کرده است می‌دانی دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر @golchine_sher
کسی که خواسته ایمان‌مان سقوط کند پِی چه بود؟ که ایران‌مان سقوط کند چقدر خواسته غم را به چهره بنشاند که شادی از لب خندان‌مان سقوط کند چنانچه سر ببُرد دل نمی‌بُریم از عشق اگرچه سر به گریبان‌مان سقوط کند به سربریده ترین نخل هایمان سوگند گمان مبر تنِ بی جان‌مان سقوط کند اگر شهید شویم ایستاده می‌میریم مباد پرچمِ دستان‌مان سقوط کند اگرچه سوخت و گاهی به نیزه ها هم رفت خدا نخواست که قرآن‌مان سقوط کند به بید فتنه بفهمان ظهور نزدیک است دمی که با دَم طوفان‌مان سقوط کند بگو که آرزویش را به گور خواهد برد کسی که خواسته ایران‌مان سقوط کند @golchine_sher
پیوسته تو را قطره چکانی خواهیم در بیشترین دل نگرانی خواهیم یک بام و دو تا هوا شد این دل آقا شرمنده تو را فقط زبانی خواهیم @golchine_sher
نمی دانم چه باید کرد با این دردِ دلتنگی به هر کاری سرم گرم است، اما کار، کافی نیست دلم فریاد می خواهد، کمی بنشین کنار من برای عقده هایم، کاغذ و خودکار کافی نیست... @golchine_sher
آن کس که تو را همیشه می خنداند در سینه ی خود هزار غم می بافد @golchine_sher
صبح یعنی یک سبد شعرو غزل طعم لبخندت کند روزم عسل @golchine_sher
شادی کم است و عشق کم است و وفا کم است ای همنفس! هوای تو کردم هوا کم است دریاب ! ای بهار فراوان زندگی این باغ را که فرصت نشو و نما کم است در ازدحام شهر من_ این دود و درد و داغ- خالی ست جای سبز تو هرچند جا کم است در سینه غمگنانه ای از حسّ عاشقی بر روی دست آینه ی ربّنا کم است رو راستی کم است و کم و کاستی زیاد لاف و گزاف هست و دلِ باصفا کم است با این همه سهام عدالت کسی نگفت: اینقدر سهم سفره مردم چرا کم است؟ فرمود: پا به قدر گلیمت دراز کن گفتم : ببخش وسعتِ این بوریا کم است گویا به شکوه باز لبی باز کرده اند این زخم ها که بر جگر چاک چاکم است @golchine_sher
من آن شکسته‌بنایم در این خراب‌آباد که در خرابی من ناز می‌کند سیلاب @golchine_sher
هر شب یکی به پنجره ام سنگ میزند تنها منم که با خبرم کار ، کار توست @golchine_sher