eitaa logo
گلچین شعر
13.7هزار دنبال‌کننده
707 عکس
254 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
هر شیشه‌ای که گَشت به سنگ آشنا، شکست غیر از دلم که تا ز دلت شد جدا شکست @golchine_sher
باز هم این دل گرفت و گریه دارد حال من بس که با عمرم درافتادست این اقبال من باز هم آن خستگی و پای لنگانم به گِل دیگر از حدِّ تظاهر رفته این احوال من پای از آمالِ خود حتّی فرا بردم ولی زان فراتر میرود آوازه ی آمال من عقده هایِ کهنه بر قلبم گهی سر میزند گرچه داند از دلِ پژمرده و بی حال من من ز جورِ این و آن نالان و غمگینم ولی نیشتر هم میرسد زانان به استقبالِ من بوته ی هَرزم که در گلشن گرانی میکنم با گرانی بنگرد عالم پیِ ابطالِ من عمرِ بی حاصل برفت و دیگراز آن باک نیست با منم بیگانه گشته روز و ماه و سالِ من بارها این لاله در شعر و غزل نالید و لیک کم نشد از غصه و از جمله قیل و قالِ من @golchine_sher
اگر جهان همه دشمن شوند باکی نیست مرا ز غیر چه اندیشه؟ چون ترا دارم @golchine_sher
عجب ز عشق که هرکس حکایتی دارد از این گدازه‌ی آتشفشان در فوران @golchine_sher
ثمر از عشق نچیدیم به جز حیرانی... @golchine_sher
هرگز دمی ز حال تو غافل نبوده ایم یا گفته ایم نام تو را یا شنیده ایم... @golchine_sher
به خداوند گرفتار حسین است عباس این همان حیدر کرارِ حسین است عباس تا علی بوسه به بازوی پسر زد با اشک همه گفتند علمدار حسین است عباس @golchine_sher
کشتهء بی زخم دور علقمه بسیار بود گفته اند از هیبت عبّاس آنجا مرده اند @golchine_sher
به چشمانت نمی‌آید که اهل این زمین باشی گمانم شهروند آسمان چندمین باشی برایت فرش‌های پیش پا افتاده ناچیزند تو با این منزلت باید که سجاده‌نشین باشی تو و شب تا سحر گریه، تو و شب تا سحر سجده بنا شد آن‌چنان باشی، بنا شد این‌چنین باشی خدا می‌خواست تا دین را به دستان تو بسپارد به بیماری دچارت کرد تا فردای دین، باشی به لطف آن همه داغی که در کرب‌وبلا دیدی تمام عمر باید چشم تر بر آستین باشی برای من نخی از رشتۀ سجاده‌ات کافی‌ست سر نخ دستم افتاده که تو حبل المتین باشی تو و عشق تو و پیشانی ساییده از سجده فقط شایسته‌ات این است «زین العابدین» باشی @golchine_sher
دلم گرفته ای دوست ! هوای گریه با من گر از قفس گریزم ، کجا روم  کجا  من ؟ کجا روم ، که راهی به گلشنی ندانم که دیده بر گشودم به کنج تنگنا ، من نه بسته‌ام به کس دل ، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج ، رها رها رها  من ز من هرآنکه او دور ،  چو دل به سینه نزدیک به من هر آنکه نزدیک ،  از او جدا  جدا  من نه چشم دل به سویی ، نه باده در سبویی که تر کنم گلویی ، به یاد آشنا من ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه کاهد؟ که گویدم به پاسخ ، که زنده ام چرا من؟ ستاره ها نهفتم.  در آسمان ابری دلم گرفته ای دوست ، هوای گریه با من @golchine_sher
دوم علی و خامس اهل بکا شده عمرش تمام غرق سجود و دعا شده او صاحب صحیفه ،چهارم امام عشق روشنگر حقایق کرب و بلا شده شاید بدون زائر و صحن و سرا ،بقیع در احترام اوست که دارالشفا شده شد افتخار مردم ایران که مادرش ایرانی است و همسر خون خدا شده با او بشر به معرفت و حق رسیده است تا با شکوه «خمس عشر» آشنا شده او هم کریم مثل کریمان دیگر است خاک از نگاه اهل کرم کیمیا شده @golchine_sher
دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشت ما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت @golchine_sher
قایق نشست روی زمین، پهن کرد دریا را کشید پارچه را، متر کرد پهنا را درست از وسط آب، قایقی رد شد شبیه قیچی مادر، شکافت دریا را صدای تَق‌تَ‌تَ‌تَق... تیر بود می‌بارید صدای تِق‌تِ‌تِ‌تِق... دوخت چتر خرما را کنار قایق بابا که خورد خمپاره بلند کرد و تکان داد خُرده نخ‌ها را فرو که رفت در انگشت مادرم سوزن کسی دقیق نشانه گرفت بابا را وَ آب از کف قایق سریع بالا رفت و تند مادر هی کوک زد همان‌جا را بریده شد نخ و از توی قاب بابا دید میان دامن خود چرخ می‌زند سارا @golchine_sher
ناگهان پر می‌کشی دریا به دریا می‌روی آه ای ابر کرامت تا کجاها می‌روی... برنمی‌داری سرت را از بهشت سجده‌گاه کس نمی‌داند که هستی یا ز دنیا می‌روی آن‌چنان لبریزی از شور مناجات و دعا کز حضیض خاک تا اوج تماشا می‌روی... یک صحیفه نور می‌نوشد دلم تا با توأم من دلم می‌گیرد از این لحظه‌ها تا می‌روی صبر کن ای چشم بیدار تماشا لحظه‌ای آه... ما را هم ببر با خویش هرجا می‌روی... @golchine_sher
قایقی خواهم ساخت، خواهم انداخت به آب. دور خواهم شد از این خاک غریب که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه‌ی عشق قهرمانان را بیدار کند. قایق از تور تهی و دل از آرزوی مروارید، همچنان خواهم راند. نه به آبی‌ها دل خواهم بست نه به دریا – پریانی که سر از آب بدر می‌آرند و در آن تابش تنهایی ماهی‌گیران می‌فشانند فسون از سر گیسو‌هاشان. همچنان خواهم راند. همچنان خواهم خواند: «دور باید شد، دور. مرد آن شهر اساطیر نداشت. زن آن شهر به سرشاری یک خوشه‌ی انگور نبود. هیچ آیینه‌ی تالاری، سرخوشی‌ها را تکرار نکرد. چاله آبی حتی، مشعلی را ننمود. دور باید شد، دور. شب سرودش را خواند، نوبت پنجره‌هاست.» همچنان خواهم خواند. همچنان خواهم راند. پشت دریاها شهری است که در آن پنجره‌ها رو به تجلی باز است. بام‌ها جای کبوترهایی است، که به فواره‌ی هوش بشری می‌نگرند. دست هر کودک ده ساله‌ی شهر، شاخه‌ی معرفتی است. مردم شهر به یک چینه چنان می‌نگرند که به یک شعله، به یک خواب لطیف. خاک موسیقی احساس تو را می‌شنود و صدای پر مرغان اساطیر می‌آید در باد. پشت دریاها شهری است که در آن وسعت خورشید به اندازه ی چشمان سحرخیزان است. شاعران وارث آب و خرد و روشنی‌اند. پشت دریاها شهری است! قایقی باید ساخت. @golchine_sher
وقتی دلم به سمت تو مایل نمی‌شود باید بگویم اسم دلم، دل نمی‌شود دیوانه‌ام بخوان که به عقلم نیاورند دیوانه‌ی تو است که عاقل نمی‌شود تکلیف پای عابران چیست؟ آیه‌ای از آسمان فاصله نازل نمی‌شود خط می‌زنم غبار هوا را که بنگرم آیا کسی ز پنجره داخل نمی‌شود؟ می‌خواستم رها شوم از عاشقانه‌ها دیدم که در نگاه تو حاصل نمی‌شود تا نیستی تمام غزل‌ها معلق‌اند این شعر مدتی‌ست که کامل نمی‌شود @golchine_sher
عرض سلام و ادب و احترام خدمت اعضای محترم کانال گلچین شعر! سپاس از همراهی شما دوستان عزیز! امیدواریم توانسته باشیم با اشعارمان، لحظات نابی را برای شما رقم بزنیم! به استحضار می رساند، گلچین شعر در نظر دارد با معرفی شاعران گرامی عضو کانال، طرحی نو ارائه دهد و به تبلیغ این عزیزان و آثار هنری شان بپردازد؛ از این رو، خواهشمندیم دوستان شاعری که تمایل دارند، عکس مناسب از خود، نام آثار چاپی و بیوگرافی خود، اعم از سن، تحصیلات، محل تولد و زندگی و هم چنین، موفقیت هایی که تا به امروز در حوزه ی شعر حاصل شده، در چند سطر به ما ارائه دهند. حداکثر تا دهم همین ماه تحویل دهید متشکریم از حضور گرم شما در کانال گلچین شعر💐💐💐💐 @golchine_sher
آنقدر با آتش دل ساختم تا سوختم! بی تو ای آرام جان، یا ساختم یا سوختم! سوختم از آتش دل، در میان موج اشک شوربختی بین، که در آغوش دریا سوختم! @golchine_sher
سجّاده ی سجّاد همانند صَدَف غلتان شده بر دامن او دُرِّ نَجَف از سجده که برخاست جهان روشن شد پیشانی خورشید از او یافت شَرَف @golchine_sher
در بغض قنوت گرچه در فریادند شادند که از اهل حسین آبادند آنان که به ذکر، یا دعا مشغولند در سجده شکر حضرت سجادند @golchine_sher
قسم به چشم نجیبت به عمق تنهایی قسم به ثانیه هایی که دیر می آیی مگر بمیرم از این عشق دست بردارم قسم به اسم عزیزت که دوستت دارم مرا ببخش نمی خواهم از تو دور شوم مرا ببخش که با عشق بی غرور شوم چقدر حرف نداری! چقدر فریادی سکوت کردی و فریاد یاد من دادی تو را به سینه نهادم که غیر از این ننگ است.. اگر چه جای تو در قلب کوچکم تنگ است جهان بی تو برایم حقیر و ناچیز است و "من" بدون "تو" یک واژه ی غم انگیز است برای این من تنها هوای بی تو بد است منی که از همه دنیا فقط تو را بلد است @golchine_sher
با تو حتي راضي ام، حاضر به تبعيد از بهشت؛ گاز خواهم زد تمام سيب هاي كال را!... @golchine_sher
از دست غیبت تو شکایت نمی‌کنم تا نیست غیبتی نبود لذت حضور @golchine_sher
با دلت حسرت هم صحبتی ام هست ولی سنگ را با چه زبانی به سخن وا دارم ؟ @golchine_sher
پاییز و رقص خش خش احساس تبدار موسیقی باران و عطر کوچه ی یار لبریز بودم از صدای بغض خاموش در گوشه ای تاریک و خلوت کنج دیوار فریاد می‌زد گریه پشت قاب خنده میگفت از حال نزار و قلب بیمار می‌رفت سوی پنجره پای نگاهم یادآور تاب و تب‌ دل وقت دیدار از دور می‌دیدم سراب روی ماهش ذهنم پر از تشویش و چشمم سرد و نمدار او رفته اما پس چرا باور ندارم هر چند با خود بارها رفتم کلنجار می‌ترسم از روزی که دیگر بر نگردد با من بماند لحظه های تلخ و غمبار @golchine_sher