eitaa logo
گلچین شعر
13.9هزار دنبال‌کننده
745 عکس
260 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
باکم از کشته شدن نیست، از آن می‌ترسم که هنوزم رمقی باشد و قاتل برود @golchine_sher
به ضعف و قوّتِ بازوی عشق حیرانم که کوه می‌کَند و دل نمی‌تواند کَند! @golchine_sher
‏لبم بدون تو هرگز به خنده باز نشد ... @golchine_sher
با نذر سفره های ابوالفضل خانه ها من فکر می کنم حرمت بیشتر شده است..... @golchine_sher
شـــاعـــر شـــده­ ام اوج در اوهــام بگیـــرم هی رقص کنـــی از تنـــت الهــــام بگیـــرم شـــاعـر شـــده ­ام صبــر کنــم بــاد بیــایــد تــا یــک غـــزل از روســـری ­ات وام بگیـــرم هــی جام پس از جام پس از جام بیــــاری هــی جام پس از جام پس از جام بگیــــرم آشـــوب شـــوی در دلــــم آشـــوب بیفتـــد .....آرام شــــــوی در دلـــت آرام بگیـــــــرم سهمم اگـــر افتـــادن از ایـــن بـــام بیفتــم سهمم اگــر اوج اسـت از ایــن بــام بگیــرم سنگـی زدم و پنجــــره ­ات بــاز...ببخشیــد پیغــــــام فــــــرستــــــادم پیغـــــام بگیـــرم شاعر شدم اقرارکنم وصف تو سخت است شاعر شدم از دسـت تو سرسـام بگیـــرم @golchine_sher
کجاست آن همه دستان ِخیس بارانی هوای تازه دم و صبح های ِنورانی چقدر ماه به دامان شب حواله شد و زمین ندیده به آغوش ِخود مسلمانی کجاست پنجره هایی که بوی نان میداد و چای تازه دم و نعمت فراوانی خروس خوان به تن کوچه جار میزدعشق صدای نغمه ی آن دوره گرد تهرانی هنوز هم که هنوز است خاطراتم را درون بقچه نگه داشتم به آسانی دلم تنیده ی آن کوچه تنگها شده است همان که خاطره اش مو به موست پنهانی به یاد خاطره هامان نوشتم اینها را... خوشا به حال تو که شعر هم نمیخوانی! @golchine_sher
هوای دلم قصدباریدن دارد کاش برگردی تا آرام گیرد هوای گرفته ام @golchine_sher
هم خطر دارد و هم منظره می بینم, عشق؛ اتوبوسی ست که در "گردنه ی حیران" است…!! @golchine_sher
چشم اگر اين است و ابرو اين و ناز و عشوه اين الوداع ای صبر و تقوا الوداع ای عقل و دين... @golchine_sher
هرکس که رسید آجر از دل برداشت لبخند زد و به جای آن داغ گذاشت انگـار برای بـازی مسخـره اش دیوار بـه کوتاهی ما عشق، نداشت @golchine_sher
دلی شكسته تراز نای نی لبك دارم يواش، دست نزن، شيشه ام ترك دارم چقدر وسوسه در چشم انتظار من است به بی نظيری آيينه نيز شك دارم رفيق! بار غريبی به دوش من مانده است كه احتياج به يك دوست ، يك كمك دارم صدا زدم كه به من در قبال سكه ی زخم چه می دهيد!؟ يكی گفت من نمك دارم من و تو هر دو غريبيم وآشنای سكوت خوشم به اينكه غمی با تو مشترك دارم @golchine_sher
بی‌تاب‌تر از همیشه، باران شده‌ام دلتنگ‌تر از کوچه ی آبان شده‌ام پاییزم و چون برگ خزان در بادم برگرد ببین چگونه ویران شده‌ام @golchine_sher
گوشه‌گیران زود در دل‌ها تصرف می‌کنند بیشتر دل می‌برد خالی که در کنج لب است @golchine_sher
از بس که آرزوی عزیزان به خاک رفت یک لایه از زمین، همه از جنس آرزوست! @golchine_sher
گذاشت توی پاکتی هزار و یک نشانه را همین قلم، همین دل و ورق ورق فِسانه را سرش دوباره شور بود دلش دوباره شعر بود که آب داد دیده‌اش نَفس نَفس جوانه را برای دَم گرفتنش، برای چشم‌های خیس برای گریه گرچه او نداشت کوه شانه را قلم گرفت و رخصتی زِ شعر محتشم‌ گرفت کشید پای دفترش شروع عاشقانه را چه شورش است این که در میان قلب عالم است دوباره از حسین گفت و دم زد این ترانه را: "سلام بر تویی که از تو هیچ دل نمی‌کنم" مُعطّر از حسین‌ کرد جای جایِ خانه را... نوشت عشق‌‌ و خواند عشق، نوشت کربلا، حسین گذاشت توی پاکتش هزار و یک نشانه را... @golchine_sher
بر لب جوی نشستم گذرت را دیدم من به کوتاهی ِ تو عمر گران ، خندیدم @golchine_sher
اهل کاشانم.. روزگارم بد نیست ؛ تکه نانی دارم ، خرده هوشی، سر سوزن ذوقی.. مادری دارم ، بهتر از برگ درخت دوستانی ، بهتر از آب روان و خدایی که در این نزدیکی است... لای این شب بوها پای آن کاج بلند روی آگاهی آب، روی قانون گیاه ... @golchine_sher
یادش بخیر! پشت مرا ناگهان شکست آن دوستی که خواست بمیرد برای من @golchine_sher
از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند تا کاج جشنهای زمستانی‌ات کنند پوشانده‌اند «صبح» تو را «ابرهای تار» تنها به این بهانه که بارانی‌ات کنند یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند این بار می‌برند که زندانی‌ات کنند ای گل گمان مکن به شب جشن می‌روی شاید به خاک مرده‌ای ارزانی‌ات کنند یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست از نقطه‌ای بترس که شیطانی‌ات کنند آب طلب نکرده همیشه مراد نیست گاهی بهانه‌ای است که قربانی‌ات کنند @golchine_sher
دنیا برای حال دل تنگ ما بس است ما را زعمرنوح همین یک صبا بس است عالم بطورحتم ویقین محضر خداست درمحضرخدای دوعالم خطا بس است دل جایگاه منقبتِ لطف خلق نیست وقتی خدا وعطرت وقرآن ما بس است فصل بهار زندگیت را خزان مکن جانا اطاعت ازدل پرادّعا بس است ازهرکسی به سنگ زبان دل شکسته ای دیگر مگو سخن، سخن ناروا ، بس است دائم فریب خوردی ازاین نفس کج مرام دلدادگی به نفسِ نَفَس آشنا بس است برمرکب هوا توچه با تاخت می روی  فصل سواری ازفرس باد پا بس است تا غنچه ای شکفته شود ،می رسد خزان وقتی نمانده تا به خزانت جفا بس است @golchine_sher
ما دشمن واقعی و فرضی داریم در باغ ، علوفه های هرزی داریم دیروز تفنگ و خاکریز و جبهه امروز به شهر ، [[جنگ ارزی]] داریم @golchine_sher
اینجا کلمات مات عشق من و توست توصیفگر صفات عشق من و توست این گل که ورق می‌خورد از دست نسیم دفترچۀ خاطرات عشق من و توست @golchine_sher
از خانه بیرون می زنم اما كجا امشب شاید تو می خواهی مرا در كوچه ها امشب پشت ستون سایه ها روی درخت شب می جویم اما نسیتی در هیچ جا امشب می دانم اری نیستی اما نمی دانم بیهوده می گردم بدنبالت چرا امشب ؟ هر شب تو را بی جستجو می یافتم اما نگذاشت بی خوابی بدست آرم تو را امشب ها ... سایه ای دیدم شبیهت نیست اما حیف ایكاش می دیدم به چشمانم خطا امشب هر شب صدای پای تو می آمد از هر چیز حتی ز برگی هم نمی آید صدا امشب امشب ز پشت ابرها بیرون نیامد ماه بشكن قرق را ماه من بیرون بیا امشب گشتم تمام كوچه ها را یك نفس هم نیست شاید كه بخشیدند دنیا را به ما امشب طاقت نمی آرم تو كه می دانی از دیشب باید چه رنجی برده باشم بی تو تا امشب ای ماجرای شعر و شبهای جنون من آخر چگونه سركنم بی ماجرا امشب @golchine_sher
شب همان شب که سفر مبدأ دوران می‌شد خط به خط باور تقویم مسلمان می شد شب همان شب که جهانی نگران بود آن شب صحبت از جان پیمبر به میان بود آن شب در شب فتنه شب فتنه شب خنجرها باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها مرد مردی که کمر بسته به پیکار دگر بی زره آمده در معرکه یک بار دگر تا خود صبح خطر دور و برش می‌رقصید تیغ عریان شده بالای سرش می‌رقصید مرد آن است که تا لحظه آخر مانده در شب خوف و خطر جای پیمبر مانده گر چه باران به سبو بود و نفهمید کسی و محمد خود او بود و نفهمید کسی در شب فتنه شب فتنه شب خنجرها باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها دیگرانی که به هنگامه تمرّد کردند جان پیغمبر خود را سپر خود کردند بگذارید بگویم چه غمی حاصل شد آیه ترس برای چه کسی نازل شد بگذارید بگویم خطر عشق مکن جگر شیر نداری سفر عشق مکن عنکبوت آیه‌ای از معجزه بر سر در دوخت تاری از رشته ایمان تو محکم‌تر دوخت از شب ترس و تبانی چه بگویم دیگر؟! از فلانی و فلانی چه بگویم دیگر؟! یازده قرن به دل سوخته‌ام می‌دانی مُهر وحدت به لبم دوخته‌ام می‌دانی باز هم یک نفر از درد به من می‌گوید من زبان بسته‌ام و خواجه سخن می‌گوید من که از آتش دل چون خُم مِی در جوشم مُهر بر لب‌زده خون می‌خورم و خاموشم طاقت‌آوردن این درد نهان آسان نیست شِقْشقیّه است و سخن گفتن از آن آسان نیست @golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
عرض سلام و ادب و احترام خدمت اعضای محترم کانال گلچین شعر! سپاس از همراهی شما دوستان عزیز! امیدواریم توانسته باشیم با اشعارمان، لحظات نابی را برای شما رقم بزنیم! به استحضار می رساند، گلچین شعر در نظر دارد با معرفی شاعران گرامی عضو کانال، طرحی نو ارائه دهد و به تبلیغ این عزیزان و آثار هنری شان بپردازد؛ از این رو، خواهشمندیم دوستان شاعری که تمایل دارند، عکس مناسب از خود، نام آثار چاپی و بیوگرافی خود، اعم از سن، تحصیلات، محل تولد و زندگی و هم چنین، موفقیت هایی که تا به امروز در حوزه ی شعر حاصل شده، در چند سطر به ما ارائه دهند. حداکثر تا دهم همین ماه تحویل دهید متشکریم از حضور گرم شما در کانال گلچین شعر💐💐💐💐 @golchine_sher