eitaa logo
گلچین شعر
13.9هزار دنبال‌کننده
750 عکس
260 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی از شوق به موهای تو افتاده نسیم دست در دست تو هر کوچه دویدن دارد @golchine_sher
اینکه امشب ناگهان، یک ریز صحبت می کنم هول کردم این چنین عرض ارادت می کنم مردمان شهر چشمانت نگاهم می کنند! ورنه تا خورشید می آید، سماجت می کنم گرچه از پیچ و خم چشم انتظاری خسته ام از توانم در بیان عشق، حیرت می کنم گرچه در دیوانگی وقت شجاعت، شهره ام امشب از جادوی چشمان تو وحشت می کنم جمع کن این لشکر مشکی گیسو را که من تا نگاه آینه درتوست، غیرت می کنم جمع کن دیگر بساط کشتنم را بی دریغ صبح در راهست و کم کم رفع زحمت می کنم کوچه های شهر می دانند بی تاب توام هق هقم را با تمام شهر قسمت می کنم باز امشب در میان کوچه، مهمان توام خوب می دانم که خوابست و لجاجت می کنم @golchine_sher
اینگونه که مرا صدا می زنی درخت پیر حیاط را هم صدا کن شکوفه می دهد می دانم... @golchine_sher
ببین چگونه برایت هنوز دلتنگ است کسی که بعد تو یک ‌لحظه از تو دست نشُست @golchine_sher
بگو به باد پَرش را تکان تکان بدهد بگو به ابر که باران بی‌امان بدهد چه بی‌قرار و چه بیگانه مانده‌ایم، ای کاش کسی بیاید و ما را به هم نشان بدهد کسی بیاید و ما را به کوچه‌ها ببرد به ما برای رسیدن به هم توان بدهد بگو، مگر برساند کسی به گوشِ خدا که از نگاهش سهمی به عاشقان بدهد بـرای هر دل تنها دلی ردیف کند به هر نگاه جوان یارِ مهربان بدهد خدا که این‌همه خوب است کاش امر کند کمی زمانه به ما روی خوش نشان بدهد @golchine_sher
از اسب افتادی، ولی از اصل، هرگز ای آبروی هر دو عالَم، ای حسین‌جان @golchine_sher
بی عشق تو با مرده چه فرقی داریم؟! با آدم افسرده چه فرقی داریم؟! مولا مددی کن از زمین برخیزیم با طفل زمین خورده چه فرقی داریم @golchine_sher
زندگی گرمی دل‌های به هم پیوسته‌ست تا در آن دوست نباشد، همه درها بسته‌ست @golchine_sher
قم در بغل گرفته عروس حجاب را بانوی آب و آینه و آفتاب را اینجا قم است قم که شمیم نجابتش مبهوت کرده شامّه ی شیخ و شاب را افشانده عطر حضرت معصومه را به عرش آنگونه ای که قمصر کاشان گلاب را سوهان کنایتی ست ز شهد زیارتش شور ملاحتش نمکین کرده آب را صد مرحبا به دست قضا و قدر که کرد مهمان ما عزیز دل بوتراب را اینجا ببند دفتر غمهای کهنه را بگشا کتاب ادعیه ی مستجاب را مشهد هنوز چشم به راه ایستاده است شوق ِ حضورِ خواهرِ پا در رکاب را @golchine_sher
شراب عشق میدهی خمار میکنی مرا شمیم مهر میدمی مهار میکنی مرا تمام شعر شاملو تمام حس حافظی و شعر میشوی شبی بهار میکنی مرا ز چشم سرخ فام تو دو تیر داغ میچکد کمی نگاه میکنی شکار میکنی مرا لب تو سیب میزند و گندمی به زلفهات چه نان و بوسه ای کنون نثار میکنی مرا شکوفه های داغ تو و عطر کوچه باغ تو شکوه یاس هستی و بهار میکنی مرا @golchine_sher
صبح بخیر گفتن‌ات مثل خاک نم خورده شوق نفس کشیدن می دهد @golchine_sher
سحر با من درآمیزد كه برخیز نسیم گل به سر ریزد كه برخیز زرافشان، دختر زیبای خورشید سرودی خوش برانگیزد كه برخیز @golchine_sher
تو را بانوی خورشید و زمین و ماه می گویند شفیع روز رستاخیز خلق الله می گویند به خورشید و زمین و ماه هر یک نسبتی دادند غلام و سینه چاک و خادم درگاه می گویند چه شب هایی که در گوش ضریحت زائران تا صبح بماند آنچه را 《بینی وَ بین الله 》می گویند مریض و بی کس و درمانده و دلخسته و دل خون رعیت مشکلات خویش را با شاه می گویند چنان قبل از تشرف میدهی حاجات را ، مردم همیشه حرف های خویش را در راه می گویند چه سرّی هست بین فاطمه با تو که زائرها سلامِ روبروی صحن را با آه می گویند @golchine_sher
چرا تو ای شکسته دل خدا خدا نمی‌کنی؟ خدای چاره ساز را ، چرا صدا نمی‌کنی؟ به هر لب دعای تو فرشته بوسه می‌زند برای درد بی امان چرا دعا نمی‌کنی؟ ز پرنیان بسترت شبی جدا نبوده‌ای پرند خواب را ز خود چرا جدا نمی‌کنی؟ به قطره قطره اشک تو خدا نظاره می‌کند به وقت گریه ها چرا خدا خدا نمی‌کنی؟ سحر ز باغ ناله ها ، گل مراد می‌دمد به نیمه شب چرا لبی به ناله وا نمی‌کنی؟ دل تو مانده در قفس جدا ز آشیان خود پرنده ی اسیر را ، چرا رها نمی‌کنی؟ ز اشک نقره فام خود به کیمیای نیم‌شب مس سیاه قلب را چرا طلا نمی‌کنی؟ به بند کبر و ناز خود از آن اسیر مانده‌ای که روی عجز و بندگی به کبریا نمی‌کنی؟ @golchine_sher
پیرِ ما گفت هنر نیست دل آزردنِ خلق خرم آن کس که به موری نرسد آزارش... @golchine_sher
از خُلقِ تنگ بر تو جهان تنگ گشته است بیرون ز پایِ خویش کن این کفشِ تنگ را @golchine_sher
با حال عاشقانه و در اوج احترام بر حضرتِ ملیکهٔ قم تا ابد سلام معصومه(س)خواندمش دلم آرام شد از این عرض ِ ارادتی که گرفت از ازل دوام دیگر قرار نیست کسی بینوا شود نامش کریمه شد که شود غصه ها تمام عِلمش به مُهرِ سبزِ «فِداها» مزیّن است موسی بن جعفر(ع)است خبردار از این مقام صحن و سرا نگو! که چه علّامه پرور است مبهوتِ شٱنِ عارفهٔ شیعه؛ خاص و عام هم عطرِ کاظمین می آید از آن حرم هم عطرِ بارگاهِ خراسان به هر مشام از هر جهت شده ست به خورشید منتسب هم دختر امام، وَ هم خواهرِ امام هم همجوارِ جنّتِ اعلایِ جمکران هم عمه جانِ صاحبِ وَالعصرِ وَالقیام از سوریه رسیده سلامی به جانبَش شاید که عمه زینبش(س) آورده این پیام: معصومه(س)جان! عزیزدلم خوب شد که تو چشمت ندید هلهله ها را به رویِ بام چشمت ندید زجرِ اسارت در اوجِ داغ بردند دست-بسته، عزیزم، مرا به شام گل ریختند روی سرت! خوب شد کسی سنگی نزد به رویِ سرت بینِ ازدحام! @golchine_sher
ای دل برای آن كه نگيری چه می كنی؟ با روزگار دوری و ديری چه می كنی؟ بی اختيار بغض كه می گيردت بگو در خود شكست را نپذيری چه می كنی؟ با اين اتاق تنگ وشب سرد و گور تنگ تو جای من جز اين كه بميری چه می كنی؟ ای عشق ای قديم ترين زخم روزگار در گوشه ی دلم سر پيری چه می كنی؟ دست تورا دوباره بگيرم چه می شود؟ دست مرا دوباره بگيری چه می كنی؟! @golchine_sher
حتی شبیه اسم تو را هم که می‌بَرند با هر اشاره بند دلم پاره می‌شود @golchine_sher
یک نفر باید باشد که قبل از گنجشک های پشت پنجره ات..! که قبل از زنگ خوردن ساعت تنظیم شده ات...! نگران چشم هایت باشد که خواب نمانند ‌...!! که صدای اول صبحت را با دنیا عوض نکند!!! یک نفر باید باشد ... @golchine_sher
ای کاش خدا قدرت باور می داد بر کور دلان نگاه بهتر می داد برکت به سرای زندگانی یعنی یک دانه پسر،دو جینِ دختر می داد... @golchine_sher
خوب می دانم که آخر در حرم گل می کنم فصل دوری را اگر دارم تحمل می کنم می روم از خانه بیرون،بی نهایت تشنه ام بر حریم خواهر باران توسل می کنم درّه ی تاریک دلتنگی امانم را برید پس برایش می نویسم،شعر را پل می کنم می رسم با واژه ها میدان هفتاد و دو تن شهر را در سایه ی مهرش تخیّل می کنم خسته و درمانده با صدها سوال بی جواب می گذارم سر به روی شانه های آفتاب می نشینم با خیالم در حوالی حرم در بهشت خاطراتم،در خیابان ارم می روم نزدیک تر ،نزدیک تر،نزدیک تر هرچه هست و نیست را جا می گذارم پشت سر اقتدا بر خواهر خورشید هشتم می کنم با یقین و نور روحم را تیمم می کنم دفترم را چشمه ی دل آبیاری می کند قلبم اینجا جای خون احساس جاری می کند در شگفتم کاغذم طعم محبت می دهد یا دهان واژه ها بوی حقیقت می دهد گرچه امروز آمدم با بقچه ای شعر جدید من همانم،شاعر دلتنگ از خود نا امید السلام ای نبض شعر از نفس افتاده ها ای تمام دلخوشی در قفس افتاده ها لا به لای بوته های بیشه ی عشق خدا سبز می ماند غزل با ریشه ی عشق شما @golchine_sher
باید شبی به قبله حاجات رو کنم تا از خدای خویش تو را آرزو کنم   کارم رسیده است به جایی که روز و شب در عالم مجاز تو را جستجو کنم   کندوی تازه منی و تا بنوشمت باید به نیش این همه زنبور خو کنم   آنان که پیش ازین به مصاف تو رفته اند گفتند در طواف تو با خون وضو کنم   چون کوزه گر سبو کند از کاسه سرم بگذار پیش از آن سر خود در سبو کنم چندان عجیب نیست که از رشک بشکند آن دم که با تو آینه را روبرو کنم   دنیا به دل شکستگی ام حکم داده است باید برای او ورقی تازه رو کنم @golchine_sher
در زندگی هر مردی مخدری هست به نام زن زنی که دوستش دارد ..... نبودنش ، قهرش، دوری اش، خماری می آورد و آب می کند ابهت مردانه اش را ... @golchine_sher
گفتی چه کســی؟ در چه خیـالی؟ به کجــایی؟ بی‌تاب توام مَــحـــوِ تــــوام خــانـه خــــرابــــم @golchine_sher