eitaa logo
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
3.3هزار دنبال‌کننده
25.9هزار عکس
10.1هزار ویدیو
196 فایل
💠خاطرات،وصایا،سیره عملی شهدا💠 ،انتقادات پیشنهادات @Sun_man313 🕪مسئول تبادلات و تبلیغات 👇👇 @MZ_171 تبادل فقط با کانالهای انقلابی و مذهبی بالای 1k در غیر اینصورت پیام ندهید این کانال در سروش👇 https://sapp.ir/golestanekhaterat
مشاهده در ایتا
دانلود
یکی از مسئولین مستقیمش میگفت: رمضان بود، رفته بودم بادینده (منطقه ای کویری در اطراف که را آنجا دیدم. مهمانانی از خلیج فارس داشت و با زبان روزه داشت در هوای آنها را آموزش میداد. نقطه ای که محمودرضا در آنجا آموزش میداد در ١١٠ کیلومتری کویر بود. هوا شاید ٤٥ درجه بود آنروز ولی روزه اش را نشکسته بود در حالیکه نیروهایش هیچکدام روزه نبودند و آب می خوردند. میگفت :من چون مربی هستم و در آموزشی و کثیر السفر هستم نمی توانم ام را بخورم. حقا مزد محمودرضا کمتر از نبود." راوی:دکتر احمدرضا بیضائی http://eitaa.com/golestanekhaterat
📜فرازی از وصیت نامه 🌹#شهید_حمیدرضا_اسداللهی🕊 ما خودمان را سربازانی در پادگان تو می دانیم. حال یکی از این سربازان عزم #ماموریت دارد. مشکلی پیش نمی آید چون #فرمانده هست.!!! فقط باید مواظب باشیم که از این پادگان #خارج نشویم. آقاجان تو کمکمان کن. و زندگی چه #شیرین می شود وقتی که پادگان تو شود.این زندگی همان #بهشت است. 🌺برای تعجیل درفرجش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 http://eitaa.com/golestanekhaterat
🔹در فتنه 88 که در #تبریز هم جریان پیدا کرده بود، #پدرش به عنوان فرمانده سپاه ناحیه تبریز فعالیت داشت و مأموریت هایی را به بسیجیان و #پاسداران محول می کرد. 🔸یک مرتبه #پدرصادق به خودش می گوید: «آقا رضا تو که به این سادگی جوانان مردم👥 را به مأموریت می فرستی که احتمال هرگونه خطری💥 برای شان وجود دارد، چرا #پسر خودت را نمی فرستی⁉️» 🔹وقتی این جرقه در ذهنش🗯 زده می شود #صادق را صدا می زند و می گوید: آماده شو و تیمی که برای #مأموریت اعزام می کنم را همراهی کن. 🔸صادق با ادب و #احترام کامل و بدون اینکه اعتراضی به خواسته پدرش داشته باشد، دستش را بر روی چشمانش😍 گذاشته می گوید: « #چشم_بابا!» #شهید_صادق_عدالت_اکبری •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷
#همسران_زینبی👌 ❣همسرم عزیزم، با اینکه تازه از #ماموریت تقریبا یک ماهه جنوب برگشته بودم و بعد از 4 شب ساعت 10 شب مطلع شدم باید به #سوریه عازم شوم و این موضوع را به شما گفتم، شما #لحظه ای درنگ نکردی ❣و فرزند در راهمان هم #مانع رفتن من نشد و با روی گشاده از رفتن من برای #دفاع از حرم حضرت زینب (س) استقبال کردی. این هم آزمون دیگری بود که باز هم شما #سربلند ازآن بیرون آمدی. ❣همسر عزیزم مطالبی که عرض کردم گوشه ای از #دریای خوبیها و عشق و محبت شما بود. ❣الان که دارم این #وصیتنامه را می نویسم خیلی #دلتنگ شدم و گریه امانم نمیدهد، بنده لایق شهادت نیستم اما اگر خداوند متعال به این کمترین عنایتی بکند و مرگ مارا #شهادت در راهش رقم بزند آنرا #مدیون تو هستم. وعده ما ان شاءالله در محضر بی بی زینب (س) . #شهید_محمد_بلباسی #شهید_مفقودالاثر_مدافع_حرم •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷
🔻اولین شهید مقابله با فتنه۸۸ بسیجی ۱۸ ساله شهیدی پهلو شکسته 🌷به همراه تعدادی بسیجی در #ماموریت برای آرام کردن #اغتشاشات تهران بودند که یک ماشین پراید از #عمد او و چند نفر دیگر را زیر گرفت و فرار کرد و باعث مجروحیت چند نفر و #شهادت حسین غلام کبیری شد. 🌷مقام معظم رهبری در دیدار با خانواده اش درباره شهید حسین غلام کبیری فرمود: مقام حسین خیلی بالاست، شهید #بصیرت است، #افضل شهدای انقلاب است... 🔻شعری که گفته بود، روی سنگ مزارش بنویسند: من حسینم که #شهید ره جانان شده ام من #فدایی ره مکتب و قرآن شده ام به دلم آرزوی #کربلا بود ولیک آرزو بر دل و #مهمان_شهیدان شده ام 🔹مزار شهید حسین غلام کبیری در گلزار شهدای بهشت زهرای (س) تهران قطعه ۵۵، ردیف ۲۴، شماره ۳ می باشد. #شهید_حسین_غلام_کبیری🌷 شادی روحش #صلوات 💠بسیجی سهمش دویدن پا به پای انقلاب است. •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
گزیده ای از وصیتنامه : همسر مهربان، عزیزتر از جانم، قربانت برم، فکر میکردم سختی کربلا را جیش اباعبد
با استخوان های همسر😔 ✍ دلنوشته‌ای که همسر در حرم مطهر رضوی در مراسم تشییع 🌷 نوشت: 💞"علی یادت هست می‌گفتی: شهناز تو رو از  گرفتم❓یادت هست گفتی قول می‌دم یه بار ببرمت ازش تشکر کنم؟ یادت هست ! بخدا من یادم هست😢 💞قول ماه عسل دادی برای  اون هم نه یک بار چندبار اسم نوشتیم📝 آماده شدیم داشتی به قولت عمل می کردی 💥اما هر بار ، دوره و در آخر هم اعزام به  ... آن هم تنها تنهای تنها👤 💞گفتی: . گفتی: تدارک ببینم؛ دیدم نیامدی⁉️ دیر شد خیلی دیر تنها ماندم تنهای تنها؛ چقدر سخت بود💔 برایم و حالا خبرت رسیده که ... 💞میگویند: فقط چند تکه ا یا یک تکه لباس یا یک نمی‌دانم😔 اما همین را می دانم که من خواستم بد قول نشوی صدای آمدنت چنان زنگی به گوشم زد که دیوانه وار به همه جا سر زدم و درخواست سفرمان را به کردم. در خواست 🌸 💞رفتم سپاه؛ دست به دامان شدم سپردم به خودت تا کارها رو ردیف کنی✅  تا به آرزوی دیرینه‌ام  بودن در  دست در دست تو، توی حرم🕌 باشم. امروز روز زندگیم‌ام هست 😌 💞علی ببین آمده ام به سمت آرزویم. می دانستم تو بدقول نبودی❌ ماه عسل داده بودی. نگاه کن کنارت هستم👥 منم دنیایت همسرت💖 ببین... 💞برایت آورده‌ام بیا بپوش سفارش خودت بود وقتی به خواب یکی از دوستانم آمدی پیام فرستادی💌 و گفتی مرا از  (ع) بخواهد خواستمت با اشک چشم😭 با قلب شکسته💔 و رنجورم با غصه‌های 💞گفتی برایم لباس سفید بخر خریدم گفتی لباسم را کن آن را هم با جان و دل کردم بلکه بازگردی. علی ببین امام رئوف رویم را زمین نینداخته لباس سفیدت را ببینم به اندازه ؛ به تنت می آید⁉️ 💞لباس سیاه نپوش🚫 برازنده توست. خودم را می پوشم سفید و سیاه بهم می آیند حتی اگر   برعکس تنشان کنن... •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷
#فرازی_از_وصیت 💢قسمتی از وصیت نامه #شهید_سیدمحمود_موسوی🌷 ⚜این وصیت‌نامه📜 را در حالی می‌نویسم که عازم #ماموریت دشواری هستیم، امیدوارم ان‌شاءالله با پیروزی عزیزان روح‌الله و #سیدعلی به انجام برسد. یا رب! در نگاه دوستانم می‌نگرم در حالی که اشک😢 در چشمانشان حلقه زده، با یکدیگر #وداع می‌کنند، چون هیچ‌کس نمی‌داند چه کسی می‌ماند و چه کسی به دیدار معشوق🕊 می‌شتابد. ⚜ای دوستان! فریب دنیا را نخورید❌ زیرا این امر، مانع #خیر_اخروی می‌شود. پس در همه حال سعیتان به دست آوردن خیر اخروی باشد✅ کلامتان #کلام_رهبر باشد و از زبان او بشنوید، چون کلام و زبان رهبر، کلام و زبان آقا #امام_زمان(عج) است. ⚜پس همیشه حامی و #پشتیبان رهبر باشید؛ زیرا دل رهبر❤️ به شما خوش است و همواره برای سلامتی او دعا کنید. به پدر و مادرتان #احترام بگذارید و دستشان را ببوسید، چون با دعای آنان زندگی شما خوب خواهد شد👌 ⚜به روحانیت احترام بگذارید، زیرا آنان #حافظان اسلامند. دشمنان از جدایی مردم و روحانیت خوشحال می‌شوند، پس #دشمنان را با پیروی از روحانیت، ناراحت کنید🚫 اگر می‌ خواهید از #فتنه آخرالزمان در امان باشید، فقط پشت سر ولایت فقیه باشید. خانواده #شهدا را فراموش نکنید و برای آنان دلگرمی باشید. ⚜در پایان از همه شما #التماس_دعا دارم، محتاج دعای شما هستم. از دوستان و آشنایان حلالیت بطلبید. 🔸رفیقان می‌روند #نوبت به نوبت 🔸خوشا روزی که نوبت #بر_من آید •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷
🍃🌸🍃🌸🍃 ✨مدتی پیش از #شهادت چند نفر از دوستانش تماس گرفتند که به #سپاه آمل بیا ولی قبول نکرد، من هم اصرار می کردم که اگر آمل باشی کمتر #ماموریت می روی، نزدیک خانه هستی و برای رفت و آمد مشکل نداری. ✨می گفت: من برای پشت میز نشستن وارد سپاه نشدم، به سپاه نباید به چشم یک #شغل نگاه کنی، #تکلیفی هست که به گردن خودم می‌بینم و باید مطیع امر رهبر باشیم. ✨رهبر ما و امام زمان (عج) خیلی #غریب هستند و یار کم دارند، اگر تو بگویی نرو و بقیه هم مثل تو باشند پس چه کسی باید #یار امام زمان (عج) باشد! به روایت همسر شهید #شهید_روح_الله_صحرایی🌷 #شهید_مدافع_حرم •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷
اولین باری که از رفتن و مدافع حرم ✌️شدنش به میان آمد بسیار نگران شدم. زمانی بود که جنگ در به تازگی آغاز شده بود، ایشان برای رفتن به این مأموریت بسیار عجله داشت. 😰 آن زمان من محدثه را بودم. ابتدا با رفتنش مخالفت کردم 🚫 و گفتم این مدت که من باردار هستم فکر نمی‌کنم ضرورتی داشته باشد که شما به برون‌مرزی بروید. اما علیرضا با حرف‌ها و دلایلی که برایم آورد توانست من را برای رفتن راضی کند 🙂 و اینطور بود که اولین مأموریتش رقم خورد. علیرضا دو بار به منطقه شد. مرتبه دوم صحبت‌هایش رنگ جهادی بیشتری داشت. 😇 جنس حرف‌هایش با همیشه فرق داشت. برای مراقبت از بسیار سفارش کرد. از من هم خواست که صبور باشم و مشکلات و سختی‌ها را تحمل کنم 💯 . همسرم دفاع از حرم را بسیار می‌دانست و می‌گفت ما در این زمان اهل بیت (ع) را تنها نخواهیم گذاشت. 👊 علیرضا ما را بسیار به اول وقت سفارش می‌کرد و به پشتیبانی از آرمان‌های انقلاب و به خصوص ولایت فقیه 😍 توجه ویژه داشت. آخرین مرتبه‌ای که ایشان به عراق اعزام شد، ما نتوانستیم همدیگر را ببینیم ❌ و خداحافظی کنیم. او از محل کار شد و فرصتی برای بدرقه و خداحافظی 👋 پیش نیامد... ✍ به روایت همسر بزرگوار شهید 🌷 •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷لطفا درنشر، لینک حذف نشود... •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
#قاب_ماندگار 🎉بعضی ها وقتی #میروند دوست داشتنی تر💖 می شوند ... 🎉امروز روز #تولد_توست ولی بی حضو
🌷 🔰در سال 84 به همراه در مسجد🕌 محل فعالیت های فرهنگی داشتیم، مهدی معمولا برای بردن خود که دوست من💕 بود به مسجد می آمد، طی این رفت و آمد ها توسط دوستم از من اجازه گرفت و به صورت سنتی به منزل ما آمدند🏘 🔰طی رسومات و اسلامی من و مهدی با هم صحبت کردیم ایشان در همان جلسه اول به من گفتند: که من بیشتر از عمر نخواهم کرد❌ و عاشق شهادت🌷 در راه خدا هستم و اگر مقام معظم رهبری دستور دهند تحت هر شرایطی که باشم عازم جهاد میشوم👌 من نیز شرطش را و با هم به توافق رسیدیم. 🔰ما در سال 85 کردیم، زندگی با مهدی برایم سر تا سر لطف بود و رضایت😍 مهدی بسیار خوش اخلاق بود، ، با گذشت، قانع و مسئولیت پذیر بود👌 از هیچ کوششی برای رشد من دریغ نمیکرد❌ 🔰برای ادامه تحصیل بسیار مشوق👏 من بود و همینطور نیز ادامه تحصیل داد و تا مقطع لیسانس رشته دولتی درس خواند، خود من نیز در رشته کارشناسی امور تحصیل کردم📚 و در علمیه تا مقطع فوق لیسانس ادامه دادم و تنها مشوق من مهدی بود☺️ 🔰مهدی پشتیبانم بود به من میگفت: شما درست را بخوان و اصلا نگران هزینه های💰 تحصیلی نباش اگر شده میکنم تا هزینه های تحصیلت را جور کنم. در کنارش💞 احساس میکردم . 🔰روش زندگی ما طوری بود که مهدی بیشتر اوقات بود و و من از اینکه مهدی مشغول کارهایی بود که به آن علاقه💖 داشت بودم. با تولد نازنین فاطمه👶 در سال 94 خوشبختی مان کامل تر شد، بسیار به نازنین فاطمه علاقه داشت. •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷
#حاج_حسین_یکتا ♨️بچه‌ها مادریک #دوره_خاصی ازتاریخ هستیم. هر کدوم تون برید دنبال اینکه بفهمید #ماموریت خاصتون در دوران قبل از ظهور چیه⁉️ 💥شما الان #وسط_میدون مینید. •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷
فرستادنم #اطراف اهواز،🏘 گشتی بزنم و چند جا رو ببینم. به دکتر #رهنمون گفتم:« تو هم می‌آیی؟»گفت: «آره. خیلی دوست💞 دارم اطراف اهواز رو ببینم..راه افتادیم. از #شهر که رفتیم بیرون، رهنمون به راننده🚙 گفت نگه دارد. پرسیدم: «چه کار می‌خواهی بکنی؟ گفت: #هیچی. برمی‌گردم. شما می‌خواهید بروید مأموریت😊. من که نمی‌روم #مأموریت می‌روم تفریح. ماشین هم دولتی ⛔️است..#پیاده شد، ماشین گرفت برگشت.👌 #شهیددکتر_محمدعلی_رهنمون #سالروز_ولادت♥️ •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷
🔹از زمان عقد و هنگامی که یکی از دوستانش در سوریه شد، حرف رفتن🚌 به سوریه را پیش کشید و گاهی با هم در مورد این موضوع صحبت‌ می‌کردیم. اما به‌طور جدی در پائیز🍂 و سال 95 بود که قرار شد، چند نیروی بسیجی را معرفی کند و خودش را نیز به‌عنوان نیروی و علاقه‌مند💖 معرفی کند. 🔸بنده در زمان نمی‌توانسم رضایت خود را نسبت به این موضوع اعلام کنم😢 ولی بعد از عروسی، روزها که همسرم سرکار می‌رفت یا بود، برنامه مصاحبه🎤 با همسران شهدا🌷 را نگاه می‌کرد تا ببینم این بزرگواران چگونه با سختی‌ها مواجعه می‌شوند. 🔹کلیپ‌هایی در مورد شیعیان سوریه نگاه می‌کردم و این فکر در ذهنم همیشه جرقه می‌زد🗯 که اگر مانع رفتن شوم، چگونه جواب اهل بیت (ع) را در روز محشر بدهم😔 🔸تا اینکه وقتی موضوع رفتنش جدی شد و در زمستان❄️ سال 95 در موردش با هم صحبت کردیم، بنده مخالفت نکردم☺️ و حتی تصمیم گرفتم که تا لحظه بی‌تابی نکنم❌ http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
🌷 💠آخرین دیدار 🔰عصر 14فروردین 95 بود، جلسه دورهمی خانمای خونه آبجی حمیده. محمدتقی هم خانمش رو آورد. غروب شد🏜 محمدتقی دوباره اومد اونجا با لباس کار گفتیم چرا لباس کار پوشیدی⁉️ 🔰گفت: می خواستم برم شالیزار🌾 به بابا کمک کنم که زمین رو برای نشا آماده کنه، که زنگ زد وگفت: نیا🚷 ما داریم میایم خونه. اون روز ما خواهر برادرا دور هم جمع بودیم و کلی با هم میگفتیم و . 🔰گوشی محمدتقی زنگ خورد📳 پشت خط یکی از دوستاش بود که برای زنگ زده بود؛ وقتی صحبتاش تموم شد، گفتم دوستت بود؟ می خواست بره ازت خداحافظی کرد⁉️ گفت آره...بعد سرش و پایین آورد و با تکون داد. لبخندی زد، به ما نگاهی کرد وگفت: ماموریت..!! 🔰آخه کردستان وکرمانشاه و....این جور جا هم شدن ماموریت؟؟!!😏 گفتم پس بنظر تو ماموریت ؟ سوریه؟؟؟!! با همون لبخند نگام کرد وبا صلابت گفت: "وسسطططط تلاویو" بند دلم یهو پاره شد. چیا تو سرش بود😢 🔰چند ساعتی با هم بودیم، بعد هر کدوممون رفتیم خونه هامون🏘 حدود ساعت یازده ونیم شب بود که اومد خونمون؛ اون شب عارفه بود. بچه‌ها داشتن کیک🎂 میخوردن. اومد تو. گفت: به به تنهایی ها رو میخورین!! بعد شروع کرد کیک های ته مونده بشقاب بچه‌ها رو میخورد. 🔰گفتم داداش این دهنی بچه هاست؛ صبرکن برات یه بشقاب کیک بیارم🍰 گفت نه...نه...اسراف میشه، اینجوری بیشتر می چسبه😋 بهش گفتم چرا تنها اومدی؟ زنداداش نرگس وذ جون و چرا نیاوردی؟ از جاش بلند شد وگفت: عجله داشتم اومدم . گفتم کجا به سلامتی❓ 🔰نگاهی بهم کرد، نمیدونست چجوری بهم بگه‼️ اینجور موقع ها حالت بخصوصی داشت، هرکی داداش و میشناسه میدونه چه حالتی میشد این جور مواقع. دستاش و رو هم میزاشت روی دلش، کمی سرش رو پایین می نداخت. با احساسی توی صورتش بود☺️ و... 🔰این حالت رو که میگرفت، همیشه میکردم، اما اون شب یهو دلم ریخت😥 وقتی گفت می خوام برم دنیا روسرم چرخید. بغض کرده بودم، نمیتونستم حرف بزنم😔 فقط به زور گفتم ما که تا چند ساعت پیش باهم بودیم، چرا چیزی نگفته بودی! گفت ای شد.. 🔰خیلی سعی کردم گریه نکنم😭شوهرم یواشکی بهم اشاره میکرد که نکنم. مادرمون هم همیشه سفارشمون میکرد که هر وقت میره ماموریت گریه نکنین❌ موقع خداحافظی. بچه ام دلش میگیره. اون شب واقعاً نتونستم خودمو کنترل کنم😭 اومد جلو بغلم کرد، یهو بغضم ترکید. 🔰شوهر وبچه هامم زدن زیر گریه. قد من به سینه ش میرسید هی می بوسیدمش هم سرمو میبوسید. خودشم بغض کرده بود اشکش در اومده بود😢 گفت: آبجی تو رو خدا منو شرمنده نکن وقتی اینجوری میشی، دلم میگیره💔 گفتم داداش گلمی، خدا نکنه شرمنده باشی!! مابه تو و شغلت میکنیم. 🔰گریه م فقط از سر دلتنگیه دست خودم نیست. گفت آبجی جون نباش، ایندفعه زیادطول نمیکشه🚫 گفتم: گولم نزن؛ دفعه قبل نزدیک دو ماه بودی. گفت باورکن این دفعه فرق میکنه، قول میدم دیگه خونه باشم. اگه مستقیم از خودش نمی شنیدم شاید بعدا باورم نمیشد. ولی خیلی محکم و قاطع گفت: هفت روز دیگه . نگفت حدودا مثلاً هفت هشت روز دیگه ممکنه بیام؛ فقط گفت هفت روز📆 دیگه میام ومثل همیشه سر قولش بود😔 🔰تا دم در باهاش رفتم هی میرفت و برمیگشت نگام میکردو با میگفت خداحافظ. رفت وگفت برم از آبجی محبوبه هم خداحافظی👋 کنم. از در که رفت بیرون شروع کرد به دویدن🏃‍♂ دلم می خواست یواش بره من بتونم بیشتر اما دوید و دقیقه ای نشد که از جلو چشمام رفت و رفت و.... .....😞 و دیگه هیچوقت اون خنده ها وصورت زیباش وندیدم.. اون بود تا هفت روز دیگه که برگشت ومن دیدمش اما کجا⁉️ چه طوری..😔 http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌷 🔸عباس نصفي از حقوق ماهانه‌اش💰 را صرف امور مي‌كرد، در واقع او بخشي از حقوقش را به دو خانواده‌اي مي‌داد كه يكي‌شان بيمار سرطاني و ديگري بچه داشتند 🔹باقي حقوقش را هم بخشي صرف امور روزمره‌اش و بخشي را خرج و مراسم مذهبي مي‌كرد. 🔸در طول ماه شايد 20 روزش را مي‌گرفت و غذايي🍝 كه محل كارش به او مي‌دادند، به خانواده‌هاي مستمند مي‌داد 🔹يكبار كه مي‌خواست به برود دو، سه غذا توي خانه🏡 گذاشت و به پدرمان گفت شما براي فلان خانواده ببر، بابا گفت: من خجالت مي‌كشم دو دستم بگيرم و ببرم اما عباس اصرار داشت كه اگر كم هم باشد بايد به مردم كمك كرد و باري از دوش كسي برداشت. 🌷 http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌷اين هفت نفر رزمنده و مجاهد عزیز همه برای ثبت نام كردند، اما غير از آخرين نفر سمت چپ همه یکجا قبول و شهید شدند. 🔹به نفر آخر گفتند تو هنوز یک مهم داری که باید آن را تمام کنی! 🔸او بعدها امام جمعه شهر کازرون شد و در قبولش کردند... نامش شد: 🌷 شادی روحش http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌼🍃🌼🍃 💠طاقت رفتنش رو نداشتم 🔰 ۲ سال بود که وارد سپاه شده بود. مدتی به عنوان نمونه انتخاب شده بود. وقتی اعتراض مرا از بودن کارش می شنید می گفت مادرجان غصه😔 مرا نخور، من به# عشق 💗کسی می روم که اگر تیر بخورم می دانم خودش برای بردن من خواهد آمد.🌼🍃 ●✳️به من می گفت# مادر اگر روزی نبودم #۱۳ روز روزه_قضا برای من بگیر. خمس مالش را پرداخت کرده بود. قبل از اعزام به خیلی روی خودش کار کرد و برای عروج و 🌫شدن کاملا آماده شده بود.🌼🍃 ●🔰عباس سخنی از سوریه با من نزد و تنها گفت برای یک ۴۵ روزه خواهد رفت. من طاقت دوری از او را نداشتم برای همین زمانی که ساکش را می بست بیرون رفتم تا کردن و رفتنش را نبینم.🌼🍃 ●✳️آن 🌝چند بار تماس گرفت وقتی متوجه حال خراب 😔من شد از مسئولان مربوطه اجازه گرفت و به منزل آمد او به من گفت هر زمان که جنگی رخ دهد و من در آن حاضر شوم خواهم شد چون آن را از حسین(ع) خواسته ام. ●🔰پس بعد از من گریه 😭نکن و هر زمان که به یاد من افتادی و دلتنگ شدی به یاد امام حسین(ع) گریه کن. می گفت کسانی که برای از حریم اهل بیت به سوریه می روند در حقیقت می روند تا دشمن به کشور ما نیاید چرا که هدف اصلی دشمنان ایران است از این رو ما با حضور در دشمن را در پشت مرزهای سوریه نگه داشته ایم تا امنیت در کشور ما همچنان ادامه یابد. http://eitaa.com/golestanekhaterat 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
☘💥☘💥☘💥☘ 🔅●هروقت قرار بود برود. اگر من راضی نبودم تمام تلاشش را می کرد یا مأموریت را نرود و یا به هر نحوی مرا راضی می کرد. 🔹 اما این بار فرق داشت. مدام گریه😭 می کردم تا منصرفش کنم، اما نه به گریه هایم کرد تا سست شود و نه از رفتن منصرف شد. ♦️صبح🌤 با اشک و قرآن📖 بدرقه اش کردم. ●دستی به کشید و خیسی اشکم را به سر و صورتش زد و گفت " بیا بیمه شدم. صحیح و سالم بر میگردم" ﺭاﻭﻱ : 🌷 http://eitaa.com/golestanekhaterat https://www.instagram.com/Golestane_khaterate_shohada *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 حجّت‌الاسلام علی شیرازی، با اشاره به ساده‌زیستی گفت : تاکنون این را نگفته‌ام اما اکنون که ایشان شده‌اند می‌گویم که یک ریال یا یک دلار حق نگرفت . گاهی به من می‌گفت که من در زندگی و خود می‌مانم . 🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 http://eitaa.com/golestanekhaterat https://www.instagram.com/Golestane_khaterate_shohada *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──