─┅══༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅══┅─
#شام_غریبان
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#استاد_حاج_اسماعیلی
#دستگاه_شور
#سلمک_قرچه_رضوی
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
_امشب دلم گـــرفته از آن گـریه می کنم
_هم ناله با امام زمان (عج)گریه می کنم
چه خبره امشب ؟،،،
_یا رب رســــیده شام غریبان یاس و من
_رنگِ غــــروبِ فصلِ خزان گریه می کنم
( اینجا نباش ، دلهامون رو ببریم توو خونه ی امیرالمومنین ، چه خبره امشب ؟ از فردا دیگه خونه ی فاطمه ، مادر نداره ، از فردا یه دختر سه چهارساله ، باید توو خونه مادری کنه ، باید خونه داری کنه ، این مدتی که فاطمه بیمار بود ، هر موقع می اومد توو خونه ، هر چی غم و غصه داشت با دیدن فاطمه فراموش میکرد ، اما از فردا هر کی میآد توو این خونه ، زانوی غم بغل میگیره ...
_با اشکِ غسلِ نیمه شـب و گریه یِ کفن
_با تُربتی که مــانده نهـان گریه می کنم
_با رازِ سر گشوده یِ یک جسمِ پُر گریز
_با طفل آســـتین به دهان گریه می کنم
امیرالمومنین فرمود : مبادا بلند گریه کنید ، مبادا همسایه ها خبردار بشن ... مقتل میخوندم ، یه همچی شبی ، حتی اون دوتا نامرد ، اومدند درِ خونه ی امیرالمومنین ، گفتند ما شنیدیم کار فاطمه تموم شده ؟ فردا ، حتما ما باید بر فاطمه نماز بخونیم ها ... یاعلی نکنه بدون حضور ماها ، بخواهی برفاطمه نماز بخونی ؟ حالا ببین امیرالمومنین چه غُصه هایی داره امشب ؟
_همراهِ کوه صبر که امرِ سکوت کرد
( فرمود کسی بلند بلند گریه نکنه ، بچه ها ، آستین به دهان بگیرید ... )
_همراهِ کوه صــبر که امرِ سکـوت کرد
_اما گریست مویه کنان گریه می کنم
#شاعر_سعید_نسیمی
اسماء میگه ، من آب میریختم ، یه مرتبه دیدم صدای ناله علی بلند شد ، سر به دیوار گذاشته داره بلند بلند گریه میکنه ، آقاجان خودتون فرمودید که کسی بلند گریه نکنه ؟ صدا زد اسماء :
#آواز_دشتی
#گوشه_چوپانی
_تو زهـــرا بینی و مـــن روی نیلی
_تو صورت بینی و من جای سیلی
تازه فهمیدم چرا فاطمه وصیت کرده منو شبانه غسل بدهید ؟ شاید نمیخواسته زخم ها و کبودی ها رو علی ببینه ...
_تو می بینی علی را زار و خسته
_نمی بینــــی تو پهلوی شکـــسته
الان دستم به بازوی شکسته خورد ، تازه فهمیدم چرافاطمه از من رو میگرفت ؟ تازه فهمیدم دست بانو چرا بالا نمی اومد ؟ کار غسل فاطمه رو هر طوری بود به اتمام رسوند ، بندای کفن رو بست ، بعد صدا زد یتیمای فاطمه بیائید ... سیدا ، خدا نکنه توو این مجلس طفلی باشه ، مادرش از دنیارفته باشه ، صدا زد ، یتیمای فاطمه بیائید ، حسنین اومدند خودشون رو انداختند روی سینه ی مادر ، هر دوتا آنچنان ناله ی جانسوزی میزنند ، امیرالمومنین میگه دیدم بندهای کفن باز شد ، هر دو تا دستای فاطمه از کفن بیرون اومد ، این دوتا آقازاده رو در آغوش گرفت ...
یه مرتبه دیدم از زمین و زمان یه ندایی بلند شد ، یاعلی ، بچه هارو از مادر جدا کن ، آه ، ملائکه طاقت دیدن این صحنه رو ندارند ...
اما ... من یه بچه یتیمِ دیگه رو هم سراغ دارم ، نیمه های شب از خواب بیدار شد ، هی گریه میکرد ، هی ناله میزد ، هر چی عمه التماسش میکرد ، رقیه آرام باش ، گریه نکن ، صدا میزد عمه الان بابام رو توو خواب دیدم ، منو بغل گرفته بود ، خودش گفت الان میام پیشت ...
لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ ، هر جا نشستی ، سه مرتبه ، از سُویدای دلت ، صدا بزن ، یا زهرا یازهرا یازهرا،،،
#قم_پردیسان_مسجدامیرالمومنین
#علیه_السلام
یکشنبه28/10/1399
─┅══༅࿇༅ ❃ ༅࿇༅❃ ༅࿇༅══┅─
2. گلچین دشتی.mp3
1.11M
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#استاد_حاج_اسماعیلی
#آواز_دشتی
#گوشه_چوپانی
صدا زد اسماء :
_تو زهـــرا بیــنی و من روی نیلی
_تو صورت بینی و من جای سیلی
تازه فهمیدم چرا فاطمه وصیت کرده منو شبانه غسل بدهید ؟ شاید نمیخواسته زخم ها و کبودی ها رو علی ببینه،،،
_تو می بینی علی را زار و خسته
_نمی بیـنی تو پهلــوی شکــــست
#قم_پردیسان_مسجدامیرالمومنین
#علیه_السلام
یکشنبه28/10/1399
─═༅࿇༅ ❃ ༅࿇༅❃ ༅࿇༅═─
4_5976303248418542428.mp3
11.59M
#روضه_شهادت_حضرت_زهرا_علیهاسلام
#آواز_دشتی
دل ها شده دوباره پریشان مادرت
آقا بیا به مجلس ما، جان مادرت
روزی فاطمیۀ ما را زیاد کن
دست شماست سفرۀ احسان مادرت
دوباره شب شد و ظلمت بر آمد
كنار قبر زهرا حيدر آمد
پس از آني كه طفلان خوابشان برد
فلك تاب از دل بيتا بشان برد
ز خانه تا بقيع شاه يگانه
قدم آهسته بر دارد شبانه
به آوايي كه آيد از دل تنگ
به آوايي كه سوزد سينه سنگ
به آوايي كه پيغمبر بنالد
زمين و آسمان يكسر بنالد
بگويد زير لب در آن دل شب
امان از سينه سوزان زينب
بدين حالش چو طي شد راه صحرا
بيايد در كنار قبر زهرا
نهد صورت به خاك آن شاه ابرار
بگويد اين سخن با چشم خونبار
سلام اي بانوي در خاك خفته
درود زندگي را زود گفته
بخواب آرام اي پهلوي شكسته
علي اندر سر قبرت نشسته
بخواب آرام اي نور دو عينم
كه من چون تو پرستار حسينم
بخواب آرام با رخسار نيلي
به پيغمبر نشان ده جاي سيلي
به خانه چون روم رويت نبينم
بريزم اشك و با زينب نشينم
به مسجد چون روم بينم عدو را
به ياد آرم غم سيلي او را
چه خوبست اي همه آرام جانم
هميشه بر سر قبرت بمانم
https://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
❁﷽❁
#متن_روضه
#مناجات_با_امام_زمان
#شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا
(سلام الله علیها )
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔻#ماهور #خاوران
بیا یابن الحسن دل بی قراریم
پر از بغضیم و هر دم ناله داریم
امام زمان
به یاد مادر پهلو شکسته
روی زانوی غم سر می گذاریم
آقاجان، صاحب عزا شمایید شما باید برای ما روضه بخوانید
بیا یابن الحسن فصل عزا شد
عزای حضرت خیرالنسا شد
بیا با ما بگو با اشک و ناله
چه غوغایی میان کوچه ها شد
من از امام زمان معذرت می خوام آقای من ، ما هر موقع میایم تو روضه ها، مخصوصا روضه های فاطمیه، دلمون پر می زنه برا مدینه، همون مدینه ای که مادر شما فاطمه ی زهرا یه روزی اونجا غریب بود اونجا نفس می کشید اونجا گریه می کرد
یابن الحسن
🔻#ماهور #اوج
دلم می خواد یه شب مدینه باشم
زائر اون شکسته سینه باشم
دلم می خواد پشت بقیع بشینم
قبر غریب مادر و ببینم
اوناییکه مدینه رفتن، میگن آنقدر قبرستان بقیع مظلومه، حتی اجازه نداری اونجا گریه کنی ، آقاجان یابن الحسن، برا چی میخام مدینه رو ببینم؟
دلم می خواد تو کوچه ها بمیرم
انتقام مادرمو بگیرم
من از سیدا عذر می خوام
تو اون کوچه که فاطمه زمین خورد
همونجا که یاس علی چو پژمرد
آه ، حالا میخای گریه کنی روضه بشنو
میگن تو کوچه مجتبی باهاش بود
از اون کوچه تا به خونه عصاش بود
میگن تو کوچه چادرش خاکی شد
رو صورتش یه لاله حکاکی شد
فقط اشاره میکنم سادات منو ببخشید
میگن بی بی فاطمه ی زهرا یه طوری چادر سر می کرد یه طوری راه می رفت مثل همه ی زنها، کسی نمیدونست این فاطمه ی زهرا یا خانم دیگه ایه، وقتی چادر سر می کرد اصلا شناخته نمی شد
اما ، اون روزی که از مسجد قباله ی فدک و به دست گرفت داشت میومد خونه ، فاطمه ی زهرا یه نشونه ای داشت نامرد تا از دور دید شناخت، فهمید این خانوم کیه، (بگم چی بود نشانه؟) نگاه کرد دید یه آقازاده ی پنج شیش ساله ، دستش تو دست این خانومه، تا نگاه کرد امام حسن و شناخت، فهمید این مادر ساداته، فهمید این دختر پیغمبره، فهمید این همسر امیرالمومنینه، اومد جلوی مادرو گرفت
🔻#آواز_دشتی
تا صدا زد فاطمه، قباله رو به من بده، بی بی فرمود نمیدم ، آنچنان بی هوا دستشو بالا برد، امام مجتبی نگاه کرد دید یه ضربه از دست یه ضربه از دیوار ، مادر سادات رو زمین افتاد
آی... هر جا نشستی ناله بزن یا زهرا....
سرمایه ی محبت زهراست دین من
من دین خویش را به دو دنیا نمیدهم
✍#مهدی_شریفی
━━━━━━───────
#روضه_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا
(سلام الله علیها )
#دستگاه_ماهور و #آواز_دشتی
#استادحاج_اسماعیلی