eitaa logo
گلزار ادبیات
7.8هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
175 ویدیو
5 فایل
توسط دبیر بازنشسته‌: ع. ک. (بانو خالقی) ایجاد کانال: ۹ بهمن ۱۴۰۱ استفاده از مطالب، با ذکر نام یا لینک کانال مجاز است. تبلیغ و تبادل نداریم. کانال دوم‌ما #گلستان‌ادبیات https://eitaa.com/golestaneadabiyat
مشاهده در ایتا
دانلود
سخنانی از سید حسن حسینی در مورد تبسم و لبخند💐💐💐 تبسم، انقلابی در کشور لبهاست و اخم، کودتایی در پهنه‌ی پیشانی! ☘☘☘ دعایی که از صافی لبخند بگذرد، بوی اجابت می‌دهد! ☘☘☘ اگر دهن‌کجی، تربیت درستی داشت، لبخند می‌شد! ☘☘☘ فقر ویتامین، جسم را تهدید می‌کند و فقر لبخند، روح را! ☘☘☘ سکانس کلمات، حسینی، ص ۲۹۷ و ۲۹۸. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
بیتهایی از حافظ به حُسن و خُلق و وفا، کس به یار ما نرسد تو را در این سخن، انکارِ کار ما نرسد اگر چه حُسن‌فروشان به جلوه آمده‌اند کسی به حسن و ملاحت، به یار ما نرسد به حقّ صحبت دیرین که هیچ محرم راز به یار یک‌جهتِ حق‌گزار ما نرسد... دلا، ز رنج حسودان مرنج و واثق باش که بد به خاطر امّیدوار ما نرسد چنان بزی که اگر خاک ره شوی، کس را غبار خاطری از رهگذار ما نرسد شاخ نبات حافظ، دکتر برزگر خالقی، ص ۳۷۲. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
خواب در ادارات😂😂 از ابوالقاسم حالت گفت مردی: در ادارات از چه روی شخص، بیش از قهوه نوشد چای و آب؟ شوخ‌طبعی گفت: زیرا غالباً قهوه، ما را باز‌ می‌دارد ز خواب دیوان خروس لاری، اشعار طنز ابوالقاسم حالت، ص ۱۳. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ارسالی شاعران و همراهان کانال🌹🌹🌹 با سپاس از ارسال‌کننده 👇👇👇🙏🙏🙏
هدایت شده از علیرضا تیموری
😂😂 افتاده 😂😂 این طرف یک نفری هست که زار افتاده آن طرف یک نفری هست نزار افتاده پدرم با سی و پنج سال نشد بازنشست چونکه بیمار شد و گشت ز کار افتاده راه ها بسته شده راه گریزی هم نیست به گمانم که در این جاده چنار افتاده لنز خود پاک نکرده است گمانم عکاس عکس معشوق نبینید که تار افتاده داد استاد فقط هشت نفر را نمره سحر و سوده و سیمین و بهار افتاده هر کجا می نگرم تار ببینم دنیا روی این عینک من بس که بخار افتاده از درون سبد میوه ی هاجر خانم توی کوچه دو سه تا موز و خیار افتاده یک نفر گیج شد از حال برفت و بنشست نرس آمد وَ به من گفت فشار افتاده با تفنگی که به دوربین مسلح بوده کرد شلیک سپس گفت شکار افتاده میهمان آمده و کنگر ما را خورده چند روزی است که او شام و ناهار افتاده یک نفر گفت برو مولوی و فردوسی هر طرف را نگری پوند و دلار افتاده یک نفر آمده از چین و تجارت می کرد دور از موطن و از شهر و دیار افتاده چونکه افتادگی از خصلت مردان باشد باش سنگین چنان سرو کنار افتاده آسمان بار امانت نتوانست کشید به گمانم که ترازوش ز کار افتاده علیرضا تیموری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بیتهایی از ناصر فیض مقیم غربت شبهای ساده‌ی غزلم ارادتم به مقام قصیده، کامل نیست به جز دوبیتی چشمت که حُرمت شعر است کسی برای غزل، احترام قائل نیست گناه اول، گزیده‌‌ی اشعار ناصر فیض، ص ۱۶۹ و ۱۷۰. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
حکایتی از بوستان سعدی گم‌شدن کودک همی‌ یادم آید ز عهد صِغَر که عیدی برون آمدم با پدر به بازیچه، مشغول مردم شدم در آشوب خلق، از پدر گم شدم برآوردم از هول و دِهشت خروش پدر، ناگهانم بمالید گوش که: ای شوخ‌چشم، آخرت چند بار بگفتم که: دستم ز دامن مدار؟ به تنها نداند شدن طفل خُرد که مشکل توان راه نادیده بُرد تو هم طفل راهی، به سعی ای فقیر برو دامن راه‌دانان بگیر مکن با فرومایه مردم نشست چو کردی، ز هیبت فروشوی دست به فِتراکِ پاکان درآویز چنگ که عارف، ندارد ز دریوزه ننگ... لغات: صغر: کوچکی، کودکی. دهشت: ترس. گوش مالیدن: تنبیه کردن. شوخ‌چشم: بی‌شرم، گستاخ. به تنها: تنهایی. نداند: نتواند. شدن: رفتن. هیبت: بزرگی، شکوه. دست فرو شستن: کنایه از صرف نظر کردن. فتراک: تَرک‌بند، تسمه‌ای که از پیش و پس زین اسب آویزند. دریوزه: درخواست، سوال. کلیات سعدی، بوستان، باب نهم در توبه و راه صواب، ص ۳۸۹. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
2796.mp3
935.2K
حکایتی از باب نهم بوستان سعدی 🌹🌹🌹 به خوانش حمیدرضا محمدی🌺🌺
داستان کوتاه📚📚📚 نقاش دوره‌گرد و مدلش نقاشی دوره‌گرد، برای پیدا کردن چند مدل برای نقاشی، در یکی از روستاهای بین راهش اطراق کرد. اولین مشتری او، مردی بود مست با صورتی کثیف، نتراشیده و لباسهایی گِل‌آلود؛ اما با ابهت و متانتی که می‌شد در او دید. مرد، با شکوه و ابهتی که در خود سراغ داشت، رو‌به‌روی نقاش نشست. بعد از مدت زیادی که نقاش، روی صورت او وقت گذاشت، تابلو را از روی پایه برداشت و سمت او برد. مرد مست، حیران به مرد خوش‌پوش و خوش‌روی در تابلو نگاه انداخت و گفت: این که تصویر من نیست. نقاش گفت: من، شما را آن گونه که قادرید باشید، کشیده‌ام. لطفاً ملانصرالدین نباشید، روح‌الله سلیمانی، ص ۱۵۴. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303