رهروان شهدا زمینه سازان ظهور
◾️به مناسبت شهادت شهید حسن تهرانی مقدم 💠چه سعادتمندند آنان که عمری را در خدمت به اسلام و مسلمین بگ
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #خاطرات_شهدا
#ماجراى_اسلام_آوردن_یك_دختر_مسیحى
#توسط_شهید_علمدار🌹
🌷☘🌷☘
#قسمت_دوم (٢ / ٢)
🌷....آقا نگاهى به من انداختند و فرمودند: علمدار همانی است که پیش شما بود؛ همانی که #ضمانت شما را کرد تا بتوانی به جنوب بیایی.
🌷به یک باره از خواب پریدم؛ خیلی آشفته بودم؛ نمی دانستم چکار کنم هنگام صبحانه به پدرم گفتم که فقط به این شرط صبحانه می خورم که بگذاری به جنوب بروم. او هم شرطی گذاشت و گفت: به این شرط که بار اول و آخرت باشد. باورم نمی شد پدرم به همین راحتی قبول کرد. خیلی خوشحال شدم به مریم زنگ زدم و این مژده را به او دادم....
🌷اینگونه بود که به خاطر شهید علمدار رفتم برای ثبت نام. موقع ثبت نام وقتی اسم مرا پرسید مکث کردم و گفتم: زهرا، من زهرا علمدار هستم. بالاخره اول فروردین ١٣٧٨ بعد از نماز مغرب و عشاء با بسیجی ها و مریم عازم جنوب شدیم. کسی نمی دانست که من مسیحی هستم به جز مریم. در راه به خوابم خیلی فکر کردم.
🌷از بچه ها درباره شهید علمدار پرسیدم اما کسی چیزی نمی دانست؛ وقتی به حرم امام خمینی رسیدیم در نوار فروشی آنجا متوجه نوارهای مداحی شهید علمدار شدم کم مانده بود از خوشحالی بال در بیاورم. چند نوار مداحی خریدم در راه هر چه بیشتر نوارهای او را گوش می دادم بیشتر متوجه می شدم که آقا چه فرمودند....
🌷در طى چند روزی که جنوب بودیم؛ فهمیدم اسلام چه دین شیرینی است و چقدر زیباست. وقتی بچه ها نماز جماعت می خواندند؛ من کناری می نشستم؛ زانوهایم را بغل می گرفتم و گریه می کردم، گریه به حال خودم که با آنها زمین تا آسمان فرق داشتم.
🌷#شلمچه خیلی باصفا بود، حس غریبی داشتم؛ احساس می کردم خاک آنجا با من حرف می زند. با مریم دعا می خواندیم یک آن احساس کردم شهدا دور ما جمع شدهاند و زیارت عاشورا می خوانند منقلب شدم و از هوش رفتم در بیمارستان خرمشهر به هوش آمدم.
🌷صبحِ روز بعد هنگام اذان مسئول کاروان خبر عجیبی داد تازه معنای خواب آن شبم را فهمیدم. آن خبر این بود که امروز دوباره به شلمچه می رویم چون قرار است امام خامنهای به شلمچه بیایند و نماز عید قربان را به امامت ایشان بخوانیم. از خوشحالی بال درآورده بودم به همه چیز در خوابم رسیده بودم.
🌷بعد که از جنوب برگشتیم تمام شک هایم به یقین بدل گشت؛ آن موقع بود که از مریم خواستم راه اسلام آوردن را به من یاد دهد. او هم خیلی خوشحال شد؛ وقتی شهادتین را می گفتم؛ احساس می کردم مثل مریم و دوستانش، من هم مسلمان شده ام.
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
💌نامه #شهید_محسن_حججی به امام رضا(ع):
✍بسم الله النور، النور
به: انیسالنفوس، شمسالشموس، #مولاعلیابن_موسی_الرضا(ع)
از: غلام رو سیاه، گنهکار😔
سلام آقای خوبم✋
🔰از آخرین باری که به #پابوستان آمدم تاکنون چندسالی میگذرد و حال که در صحن و سرایت هستم سر تا پا شوق و شعف😍 دارم.
🔰یادم هست دفعه قبل خواستههای زیادی از شما داشتم؛ الآن که خوب فکر میکنم💭 به همه خواستههایم رسیدهام؛ شغل سپاه، عروسی، جور شدن زندگی و... ممنونم #آقای_خوبم، ممنون❤️.
🔰دو روز پیش که با لباس سبز #پاسداری به حرمت قدم گذاشتم چقدر لذت بردم☺️؛ باورم نمیشود؛ همه اینها را از کرم و بزرگی #شما میدانم.
🔰 #مولای_من، با ورود به سپاه دریچهای جدید ✨از زندگی به روی من باز شد؛ اگر روزی هزار بار #شکر_خدا را بگویم باز هم کم است؛ ارباب من، از لذتهای #دنیوی هر آنچه که باید میچشیدم را چشیدم.
🔰حال، بیصبرانه مشتاق😃 چشیدن لذتی #اخروی هستم، لذتی که نهایتش #رضای_خداست.
🔰یا رضا، تو را به پدر بزرگوارت موسیبن جعفر(ع) #قسم، تو را به فرزند عزیزت جوادالائمه قسم، تو را به خواهر گرامیات فاطمه معصومه قسم، #ضامن من شوید🙏.
🔰آقا جان دوست دارم همانند👥 علی اکبر(ع) در جوانی #شهدِشیرین شهادت 🌷را بنوشم و جان ناقابلم را فدای شما اهل بیت کنم.
🔰 ⚡️فقط یک خواسته شخصی دیگر دارم؛ مولای من، بر من #منت بگذار و جواز #شهادتم را امضا کن📝.
🔰امشب شام #دوشنبه است؛ میگویند دوشنبهها و پنجشنبهها پرونده اعمال 📜ما میرود دست صاحبمان #ولی_عصر(ع).
🔰آقای من، تو را به مادرت زهرا(س) قسم، #شهادتنامهام را با امضای خودت✍ مزین کن.
🔰آرزو دارم امشب🌙 پروندهام به همراه #جوازشهادتم به دست امام زمان(ع) برسد📩؛ بدون شک با دیدن امضای #ضمانت شما، ولی عصر(ع) هم امضا میکند🙂.
🍂گرچه سرتا پا گناهم، رو سیاهم😔
🍂ضامنم باش ای رضا
🍂مانند آهو دِه پناهم
🌸 #آقــای_مــن
🍂مرا از درگاهت ناامید نکن
🍂الهی رضاً به رضاک
🍂لامعبود سواک
🗓دوشنبه/ سه شنبه 94/5/6
حرم امام رضا(ع)/ رواق الاجابر
🕰01:34 بامداد
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🇮🇷 دلنوشته خواندنی #شهید_حججی به امام رضا(ع)
🔺 نوشیدن شهدِ شیرین #شهادت با ضمانت امام رضا(ع)
بسم الله النور، النور
به: انیسالنفوس، شمسالشموس، مولا علیابن موسی الرضا(ع)
از: غلام رو سیاه، گنهکار
🔹سلام آقای خوبم؛ از آخرین باری که به پابوستان آمدم تاکنون چندسالی میگذرد و حال که در صحن و سرایت هستم سر تا پا #شوق و شعف دارم.
🔸یادم هست دفعه قبل خواستههای زیادی از شما داشتم؛ الآن که خوب فکر میکنم به همه خواستههایم رسیدهام؛ شغل سپاه، عروسی، جور شدن زندگی و... ممنونم آقای خوبم، ممنون.
🔹دو روز پیش که با لباس سبز پاسداری به حرمت قدم گذاشتم چقدر #لذت بردم؛ باورم نمیشود؛ همه اینها را از کرم و بزرگی شما میدانم.
🔸مولای من، با ورود به سپاه دریچهای جدید از زندگی به روی من باز شد؛ اگر روزی هزار بار #شکر خدا را بگویم باز هم کم است؛ ارباب من، از لذتهای دنیوی هر آنچه که باید میچشیدم را چشیدم.
🔹حال، بیصبرانه #مشتاق چشیدن لذتی اخروی هستم، لذتی که نهایتش #رضای خداست.
🔸یا رضا، تو را به پدر بزرگوارت موسیبن جعفر(ع) قسم، تو را به فرزند عزیزت جوادالائمه قسم، تو را به خواهر گرامیات فاطمه معصومه قسم، #ضامن من شوید.
🔹آقا جان دوست دارم همانند علی اکبر(ع) در جوانی شهدِ شیرین #شهادت را بنوشم و جان ناقابلم را فدای شما اهل بیت کنم.
🔸فقط یک خواسته شخصی دیگر دارم؛ مولای من، بر من منت بگذار و #جواز شهادتم را امضا کن.
🔹امشب شام دوشنبه است؛ میگویند دوشنبهها و پنجشنبهها پرونده اعمال ما میرود دست صاحبمان ولی عصر(ع).
🔸آقای من، تو را به مادرت زهرا(س) قسم، #شهادت_نامه_ام را با امضای خودت مزین کن.
🔹آرزو دارم امشب پروندهام به همراه جواز شهادتم به دست امام زمان(ع) برسد؛ بدون شک با دیدن امضای #ضمانت شما، ولی عصر(ع) هم امضا میکند.
گرچه سرتا پا گناهم، رو سیاهم
ضامنم باش ای رضا
مانند آهو دِه پناهم
آقای من
مرا از درگاهت ناامید نکن
الهی رضاً برضاک
لامعبود سواک
✍️دوشنبه/ سه شنبه 6 مرداد 94
حرم امام رضا(ع)/ رواق الاجابر
01:34 بامداد
🌷 @gomnam1311🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆