eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
2.7هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
546 ویدیو
772 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5953935818950185298.mp3
22.88M
📻 بشنوید|نکته ۶ خرداد ۱۴۰۳ 🎤 🕌 مجمع یاس کبود 🗓 یکشنبه ۱۴۰۳/۰۳/۰۶ ✅
Kashani-14030230-MaghameReza-Hkashani_Com.mp3
28.68M
🎙 کامل 📋 علیه السلام و مقام رضا 📆 یکشنبه ۳۰ اردیبهشت ماه ۱۴۰۳؛ مصادف با شب علیه السلام ▪️ هیئت محترم رضاجان طهران 🔸 در این جلسه مباحث زیر مطرح شده است: ▫️ عبد کیست؟ ▫️ امور بدست کیست؟ ▫️ وقتی عبد شوی ▫️ منظور از «عبد» در قرآن کریم ▫️ امام حسین علیه السلام عبد خداست ▫️ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین فقط و فقط به خدا دعوت می کنند ▫️ مقامِ رضا ▫️ دل ها به دستِ است ▫️ مهربانیِ امام نسبت به شیعیان 🎤
. 📗 گناهان گذشته و آینده بخشیده می‌شود حمدان نقل می‌کند که بر امام جواد علیه‌السلام وارد شدم و عرض کردم: کسی که پدرت را در طوس زیارت کند چه برایش قرار داده شده است؟ ایشان فرمودند: «من زار قبر ابی بطوس غفر الله له ما تقدم من ذنبه وما تاخر؛ هر کس پدرم را در طوس زیارت کند گناهان گذشته و آینده‌اش بخشیده می‌شود.» حمدان می‌گوید: بعد از این واقعه نزد ایوب بن نوح بن دراج رفتم و فرمایش امام را برای او نقل کردم، او گفت من هم این مطلب را از ایشان شنیده‌ام و نیز مطلب دیگری شنیدم که برایت نقل می‌کنم؛ از امام علیه‌السلام شنیدم که فرمود: «من زار قبر ابی بطوس غفر له ما تقدم من ذنبه وما تاخر فاذا کان یوم القیامة نصب له منبر بحذاء منبر رسول الله صلی الله علیه و آله حتی یفرغ الله من حساب الخلائق.» «هر کس قبر پدرم را در طوس زیارت کند گناهان گذشته و آینده او بخشیده می‌شود و روز قیامت منبری مقابل منبر پیامبر صلی الله علیه و آله برای ایشان نصب می‌شود تا اینکه خدا به حساب خلائق رسیدگی کند.» 📚منبع کامل الزیارات، ابن قولویه، ص ۳۲۰ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۹۹، ص۴۴ ........... ❇️ روز زیارتی امام رضا علیه‌السلام سید بن طاووس در کتاب «الإقبال بالأعمال الحسنة»، در ذیل اعمال روز ۲۳ ذی القعده می‌نویسد: در بعضی از کتاب‌های دانشمندان غیر عرب دیده‌ام که زیارت امام رضا(علیه‌السلام) در روز ۲۳ ذی القعده، از نزدیک یا دور، به وسیله یکی از زیارات معروف یا آن چه که شبیه زیارت است، مستحب است. 📚منبع الإقبال بالأعمال الحسنة، سید بن طاووس، ص ۱۳۰ ............... 🟩 نجات یافتگان در قیامت روزى شخصى از اهل خراسان نزد امام رضا عليه‌السلام آمد و عرض كرد: اى پسر رسول خدا! من رسول خدا صلّى اللّٰه عليه و آله و سلم را در خواب ديدم كه به من مى‌فرمود: «چگونه رفتار خواهيد كرد زمانى كه پاره‌اى از تن من در سرزمين شما مدفون شود و امانت من به شما سپرده شود و ستاره من در زمين شما پنهان گردد؟» امام رضا عليه‌السلام فرمود: «آن مدفون در زمين شما منم و پاره تن پيامبر شما منم و آن امانت و ستاره منم. آگاه باشيد كه هركس مرا زيارت كند در حالى كه حقّى را كه خداى عزّ و جلّ از من و اطاعت از من واجب فرموده است، بشناسد من و پدرانم به روز قيامت شفيعان او خواهيم بود و كسى كه ما شفيعان او باشيم نجات خواهد يافت اگر چه به اندازۀ گناه ثقلين جن و انس بر دوش داشته باشد.» 📚منبع من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۲، ص۵۸۴ ............. شیخ صدوق رحمةالله از محول سجستانى آورده است: وقتى که فرستاده‌ى مأمون براى بردن امام رضا علیه‌السلام از خراسان به مدینه آمد، من آنجا بودم. امام علیه‌السلام به منظور خداحافظى و براى وداع، به مسجدالنبى کنار قبر رسول خدا صلى الله علیه و آله رفت و مکرر با قبر پیامبر صلى الله علیه و آله وداع مى‌کرد و بیرون مى‌آمد و نزد قبر باز مى‌شد و با صداى بلند گریه مى‌کرد. من به امام نزدیک شده، سلام کردم. امام جواب سلام مرا داد. حضرت را در رفتن به سفر خراسان تهنیت و مبارک باد گفتم. امام فرمود: «به دیدن من بیا، زیرا از جوار جدم خارج مى‌شوم و در غربت از دنیا مى‌روم و در کنار قبر هارون مدفون مى‌شوم؛ ذَرْنِی فَإِنِّی أَخْرُجُ مِنْ جِوَارِ جَدِّی ص وَ أَمُوتُ فِی غُرْبَةٍ وَ أُدْفَنُ فِی جَنْبِ هَارُون‏.» 📚منبع عیون أخبار الرضا(ع)، ابوالصلت هروی، ج‏ ۲، ص ۲۱۷
. |⇦•گر زحمت افتد... #روضه علیه السلام اجرا شده۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمد رضا طاهری ●━━━━━━─────── * پیر مردِ سلمانی که لحظه آخر امام رضا علیه السلام رفت سرش رو به دامن گرفت... اینا خیلی دل و جرأت داشتن به آقا گفتن لحظه آخر بیا سر ما رو به دامن بگیر. ما همیشه درخواست مون از آقا اینه: آقا لحظه آخر بیا کف پاتو رو سرم بذار. من کجا که سرمو بخوام رو دامن حجت خدا بگذارم !* گر زحمتت افتد که نهی پای به چشمم بگذار که من چشم به پایت بگذارم حیف از تو عزیزی که مَنت یار بخوانم لیکن چه کنم جز تو کسی یار ندارم *بالاخره آقا اون لحظه آخر رفت سر مرد رو به دامن گرفت.. آقایی که فرموده لحظه ی آخره دوستانش میاد، خودش هی چشمش به در بود، هی صدا میزد پسرم جوادم! جگر گوشه بابا! داره دیر میشه. کی میخوای بیای؟..* جگرم پاره شد از زهر کجایی پسرم چشم من مانده به در تا تو بیایی پسرم از عبایی که کشیدم به سرم معلوم است کار ما و تو کشیده به جدایی پسرم حسرت بوسهٔ بابا به دلت می ماند تو به بالینم اگر دیر بیایی پسرم مثل یه مار گزیده به خودم می پیچم جگر سوخته را نیست دوایی پسرم بس که در کوچه زمین خورده و برخاسته ام نه توانی به تنم مانده نه، نایی پسرم *جوادم! میوه دلم. تو این حرف بابا رو بهتر میفهمی...* هی زمین خوردم و هی ناله زدم وا اُمّاه! دارم از کوچه عجب خاطره هایی پسرم *اصلاً اسم رمز اینه، اگه دیدی گره ای داری هنوز گره ات باز نشده وقتی مقابل گنبد یا ضریح حرم حضرت می ایستی بگو آقا بحق مادرت زهرا سلام الله علیها. محاله دیگه گره ات باز نشه... گفت اول اینطوری قسم نده اول به جیگر گوشه اش جوادالائمه علیه السلام قسم‌ بده. به این دو ذوات مقدسه.حضرت یه ارادت دیگه ای داره حالا جوادش که جیگر گوشه اشه یجور دیگه دوس داره. مادرش زهرا رو همه ی ائمه همینطور دوست دارند.. لذا شنیدید داستان اون جوونی که اهل فسق و فجور و گناه بود دنبال قافله داداش راه افتاد. داشتن میرفتن حرم امام رضا علیه السلام مردم شنیدن این داداشه داره میره همه یکی یکی اومدن انصراف بدن. گفتن ما داریم میریم از دست این چند روز راحت میشیم.کجا داره میاد؟گفتن اگه داداشت میاد ما بر می گردیم...داداشه گفت آبروی ما رو نبر برگرد. گفت خونه ی شماها نمیخواستم بیام، میخواستم بیام خونه امام رضا علیه السلام... ناراحتم هستید شما راه بیفتید فقط به عنوان اینکه راه رو بلدید من دنبال شما میام. میگن یکی دو منزلی حرم امام رضا علیه السلام این داداشه گنهکاره آلوده از دنیا رفت... این داداشه تازه دلش سوخت گفت یه بار که اومد یه کار خوب انجام بده نشد نرسید حرم امام رضا علیه السلام. بدن رو غسل دادن کفن کردن. گفت حالا که تا اینجا اومده ببریمش حرم امام رضا علیه السلام. حیفه. همه هم قبول کردن. آوردن طواف دادن و برگردوندن ودفن کردن...رفت پهلو ضریح ایستاد گفت: آقا !داداش ما آلوده بود گنهکار بود میخوام ببینم وضعیتش چی شد... خلاصه شما قبولش کردیدیا نه ؟ پذیرفتید یا نه؟ میگه شب در عالم رؤیا خوابشو دیدم چه وضع خوبی داره. تعجب کردم. باغ خوب،گفت تعجب نکن هرچی دارم از تو دارم. اگه اونجا بدنمو رها کرده بودی آتیش بود دور بدن من. بدنمو که غسل می دادی اون آبم آتیش بود کفنم آتیش بود تا جلو در حرم امام رضا علیه السلام این آتیش همرام بود. آتیش دیگه جرأت نداشت وارد حرم امام رضا علیه السلام بشه... میگه بدنمو داشتید طواف می دادید یه پیرمرد اهل دلی داشت منو می دید.. گفت: فلانی یه کاری برا خودت بکن. اگه امام رضا علیه السلام تحویلت بگیره گرفته ها، کارت درست میشه. اگه نه، اون آتیش دوباره همراهته. گفتم چیکار کنم؟ سلام میدم به آقا. آقا بهم کم محلی میکنه. گفت تقصیر خودته. اینقدر خودتو آلوده کردی، این قدر گناه کردی، معصیت کردی....* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. علیه السلام اجرا شده۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمد رضا طاهری ●━━━━━━─────── بار اول سلام کرد حضرت روش رو ازش برگردوند. سلامو جواب داد اما روش رو ازش برگردوند. پیرمرده گفت: یه بار دیگه دارن طوافت میدن می برنت. گفتم چیکار کنم؟ گفت بگو آقا بحق مادرت زهرا سلام الله علیها. میگه تو اون طواف آخر گفتم آقا تو رو بحق مادرت زهرا سلام الله علیها روتو برنگردون. آقا فرمود: چرا کاری می کنی ما ازت رو بر گردونیم. لذا به این مادر همشون یجورِ دیگه ای ارادت دارن...پسرش جوادالائمه هم همینطور بود... موفق اومد دوان دوان گفتش یا امام رضا علیه السلام من تا حالا اینطوری پسرتو با این حال ندیده بودم. ببین چیکار داره میکنه؟ هی مشت میزنه رو زمین، چشا کاسه ی خون شده هی میگه آتیش تون میزنم، از خاک بیرون تون میکشم. حضرت رضا علیه السلام اومد فرمود: عزیز دلم چه کسی رو میخوای بیرون بکشی آتیش بزنی؟ یه نیگا به بابا کرد گفت: بابا آخه مادرم زهرا سلام الله علیها چه گناهی داشت؟ چرا درِ خونه اشو آتیش زدن؟ چرا سیلی تو صورتش زدن؟* هی زمین خوردم و هی ناله زدم وا اُمّاه! دارم از کوچه عجب خاطره هایی پسرم مثل آن چادر خاکی شد عبایت خاکی مثل زهرا سرم آمد چه بلایی پسرم مادرم را پسرش برد سوی خانه ولی من سوی خانه روم با چه عصایی پسرم *یه مقدار بیشتر راه نبود از کاخ مأمون تا خونه امام رضا علیه السلام. میگن پنجاه مرتبه حضرت رو زمین نشست. گاهی تعادل از دست می داد و زمین میخورد. هی صدا می زد آه جیگرم! آه پسرم!* «ازاین جا حواس ها جمع باشه امام رضا علیه السلام داره روضه میخونه....» سر نهادم به روی خاک که از جدم حسین برده ام ارثِ غریبَ الغربایی پسرم آب هم گر بدهی باز دلم می سوزد شده این حجره عجب کرب و بلایی پسرم جوادم!جگرم پاره شد اما بدنم پاره نشد کَس نزد بر سر من سنگِ جفایی پسرم دو ماه با این روضه ها گریه کردی شب آخره : دست و پا می زنم و سینهٔ من نیست دگر زیر پا و لگد بی سر و پایی پسرم گریه بر بی کفن کرب و بلا کن در قبر چون که بند کفنم را بگشایی پسرم *صلی الله علیک یا اباعبدالله..هر جایی اسم کفن بیاد ناخودآگاه باید بگی ای حسین....ای بی کفن حسین...* *اباصلت میگه اون لحظه آخر یه وقت دیدم یه آقازاده مه سیمایی وارد حجره شد. اول حواسم پرت بود سوال کردم آقا! شما کی هستی ؟ من که همه درهای حجره رو بسته بودم. فرمود اباصلت حواست کجاست؟ اون خدایی که یه لحظه منو از مدینه به توس میاره قادر نیست از در ِ بسته منو وارد کنه؟ فهمیدم جوادالائمه ست. سلام کردم گفتم آقاجان خیلی وقته بابات منتظره... رفقا نکته اینجاست، امام رضا علیه السلام تا این لحظه میگن حضرت همش می خوابید تو حجره تو بستر. حتی سر سفره که اومده بودن با غلاما معمولا غداشونو میخوردن نتونست بنشینه. اینقد حالش بد بود. این سمی که به امام رضا علیه السلام دادن یه سهم مهلکی بود. اما اباصلت میگه تعجب کردم. تا نگاه امام رضا علیه السلام به علی اکبرش افتاد، تا نگاهش به جوادالائمه علیه السلام افتاد. یه وقت دیدم انگار جون به پاهای امام رضا علیه السلام اومد. از جا بلند شد دوان دوان تا جلو در اومد. تا دست، گردن جوادش انداخت افتاد روی زمین. من میگم درستم همینه. آدم نگاهش به جوونش میفته جون میگیره...* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. و توسل به امام رضا علیه السلام اجرا شده۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمد رضا طاهری ●━━━━━━─────── اما نمیدونم چرا ابی عبدالله وقتی نگاهش به جوونش افتاد.. جون از پاهاش رفت. چه کرده بودن با این بدن. مرحوم شیخ حر میگه از اسب پیاده شد تا کنار بدن چند قدم راه بره، یه وقت، همه داره نگاه میکنن. یه وقت جلو چشم همه ی دشمنا، حسین خورد رو زمین. دو زانو دو زانو رفت. کنار بدن علی اکبر علیه السلام. هی داد میزنه: ولدی! ..* پای دو سه تا روضه ست، باید داد بزنی یکی همین روضه ست. چرا که اگه گوش بدی پای این روضه صدا هلهله میاد یه عده دارن کف میزنن. یه عده دارن میخندن. روایت میگه: انگار جون از بدن حسین داشت مفارقت میکرد. یه وقت دید یه دست رو شونه اش اومد، نگاه کرد. دید خواهرش زینبه. گفت آی خوش غیرت! خیر از جا آبرویم را بخر عمه را از بین نا محرم ببر .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
1402062404.mp3
49.65M
|⇦•امام رضا به حق جوادت... و توسل به امام رضا علیه السلام اجرا شده ۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمد رضا طاهری ●━━━━━━─────── از خود حضرت رضا عليه السلام روايت شده: «بقعه اى در خراسان است...هر كس مرا در آن بقعه زيارت كند گويا رسول خدا را زيارت كرده است» 📚عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 255، ح 5 و بحارالانوار، ج 99، ص 31، ح 2؛
. 📋 خلاصه عرض کنم حال گریه‌دارم را / (عج) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خلاصه عرض کنم حال گریه‌دارم را دلا بسوز که گم کرده‌ام‌ نگارم‌ را نشسته‌ام سر راهت بلند می‌گِریَم مگر که گوشه چشمی کنی هَوارم را جناب یوسف اگر شد سری بزن به گدات که من به عشق تو ول کرده‌ام‌ دیارم‌ را هزار بار دعای خودت نجاتم داد ببخش یاد نکردم یک از هزارم را به کار تو نمیایم ولی مرا نفروش به هم نریز عزیزم تو روزگارم‌ را بگیر بغض مرا تا کمی سبک بشوم گذاشتم به سوی خیمه‌ی تو بارم را دلی که سوخته را هدیه می‌کنم بَردار بریز دور و بر خیمه‌ات غبارم را بگو به نوکری خیمه‌ات قبول شدم به دست راست بده حکم افتخارم را مرا بخاطر زینب به کربلا بفرست به کربلا ببر این قلب بی‌قرارم را به اقتدای تو هر صبح و شام میسوزم چه بد زدند امام بزرگوارم را ✍ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ . 📋 بدون آب بریدند حنجر او را (ع) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بدون آب بریدند حنجر او را کشانده‌اند به گودال مادر او را عصا زدند به او پیرمردها بلکه در آورند نفس‌های آخر او را قرار بود که چیزی نماند از جسمش به دست نعل سپردند پیکر او را *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .👇
. 📋 روضه حضرت ام البنین (س) (س) (ع) (س) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اینقدر این خانم مؤدب بود، همچین که وارد خونه‌ی امیرالمومنین شد؛ دم در ایستاد صدا زد:« تا زینب خانم این خونه نیاد دم در من وارد نمیشم». همچین که بی‌بی اومد دم در، خانم جان بفرمایید. گفت:« همین توو دهنه‌ی در بهت بگم خانم این خونه تویی، من نیومدم اینجا خانمی کنم؛ من اومدم کنیز شما باشم. چند روزی که گذشت، دید وقتی امیرالمومنین صدا میزنه:« فاطمه!» دید بچه‌های علی یه جوری نگاه می‌کنند؛ دید حسین یه جوری کز می‌کنه یه گوشه«فاطمه!»؛ دید حسن یه جوری زانو‌هاش و بغل می‌گیره. اومد پیش امیرالمومنین:« آقا! ببخشید من بی‌ادبیم میکنما ولی میشه به این نام من و صدا نکنید»؟! - چرا آخه؟! - آخه وقتی صدا میزنی:« فاطمه!»، بچه‌ها یاد مادرشون می‌افتند؛ وقتی صدا میزنی:« فاطمه» حسن به درو دیوار نگاه می‌کنه؛ هی زیر لب میگه:«نزن! نزن! نزن»... همچین که کاروان ابی عبدالله از مدینه راهی مکه می‌خواست بشه، کاروان راه افتاد؛ بی‌بی اومد عباسش و صدا زد:« عباسم! باید یه قولی به مادرت بدی. - مادرجان هرچی بگی رو چشمم میذازم. بی‌بی صدا زد:« عباسم! داری با حسین میری با حسینم برمی‌گردی؛ یه وقت نکنه ببینم بی‌حسین برگشتی؟! اگه میخوای من شیرم و حلالت کنم با حسین میری هرجایی رفت دنبالش میری. از خواهرش محافظت می‌کنی... اما یه روزی رسید کربلا، بی‌بی یه نگاهی دورش کرد دید کسی نیست کمکش کنه میخواد سوار بر ناقه بشه. همچین که دید کسی نیست کمکش کنه یه نگاهی کرد سمت علقمه عباسم! مگه به بابام علی قول ندادی مواظب زینب باشی؟! ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 روزگارم در غمِ آن قد و بالا سوخته ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ روزگارم در غمِ آن قد و بالا سوخته باغِ من گُل داشت روزی حیف حالا سوخته وایِ من از پنج فرزندم یکی باقی نماند وای بر دل زندگی‌ام جمله یکجا سوخته کاروانی که دلم را بُرد روزی با خودش آمده از گرد و خاکِ راه اما سوخته بال و پرهاشان شکسته یا کبود و بی‌رمق شانه‌ها از تازیانه خُرد حتی سوخته ✍ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 بچه‌م فدای حسین (ع) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آخه میگن پنج تا صورت غم درست می‌کرد، با این دست رو خاک غم می‌کشید. بعضیا می‌گفتن:« ام البنین! تو که چهارتا بچه بیشتر نداشتی، چرا پنج‌تا صورت غم درست می‌کنی؟! - صدا میزد:« آخه حسینم مادر نداره، برا حسینمم جا مادرش گریه می‌کنم». بشیر خبر آورد برا اهل مدینه:« آی اهل مدینه! دیگه در این شهر جای زندگی کردن نیست، آخه حسین و کربلا کشتن». یهو دیدن یه خانمی اومد جلو، چی میگی بشیر؟! - صدا زد:« خانم جان! یا ام‌ البنین، کربلا نبودی چهارتا بچه‌ت و کشتن، یکی یکی اسامی و گفت تا رسید به عباس، هر اسمی رو می‌برد، ام البنین هی صدا میزد:« بچه‌م فدای حسین، از حسینم چه خبر داری»؟! صدا زد:« ام البنین! دستاش و قطع کردن، عمود به فرقش زدن». یهو ام البنین صدا زد:« ببینم! مگه توو کربلا، من باورم نمیشه چه جوری با عمود به فرق عباس من زدن؛ آخه کسی جرئت نمی‌کرد به عباس من نزدیک بشه». شروع کرد روضه بخونه: همچین که رو اسب نشسته، دست به بدن نداره؛ نانجیب یه تیر سه شعبه به چشم عباس زد. ( دیدی یه چیزی توو چشمت میره سریع دست میزنی اون شیئ و دربیاری چشمت اذیت میشه). همچین که تیر به چشمش زدن، سر و خم کرد تیر و بین دو زانو قرار داد، همچین که سر و خو کرد کلاهخود از رو سرش زمین افتاد. اون نانجیب اومد جلو صدا زد:« عباسی که میگن تویی؟! چرا پا نمیشی با من بجنگی»؟! - گفت:« نامرد! یه موقعی اومدی من دست به بدن ندارم». -گفت:« تو دست نداری من که دارم». چنان با عمود آهن... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .👇
. 📋 مولانا یا حیدر، سَیِّدُنا یا حیدر حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مولانا یا حیدر، سَیِّدُنا یا حیدر شمشیر اسلام و، شیر خدا یا حیدر شور ما یا حیدر، عشق ما یا حیدر زمزمه‌ی هر روزه، منتظرا یا حیدر یا اهل العالم! عالم صاحب داره یا اهل العالم! حیدر نائب داره یا اهل العالم! مولای ما مهدی نشونه‌ای از مولامون علی بن ابیطالب داره شوکت حیدر داره، صولت حیدر داره عزت و قدرت و دولت و مکنت و هیبت حیدر داره « لبیک یا حیدر، لبیک یا مهدی» تابنده یا حیدر، طوفنده یا حیدر رو پیشونی داریم، سربنده یا حیدر بال و پر یا حیدر، بالاتر یا حیدر بهترین نقشِ روی، انگشتر یا حیدر یا اهل العالم! عالم دست زهراست یا اهل العالم! زهرا مادر ماست یا اهل العالم! مولای ما مهدی میگه توی عالم تنها علی ابن ابیطالب مولاست صورت حیدر داره، سیرت حیدر داره عفت و حرمت و همت و غیرت و جرأت حیدر داره « لبیک یا حیدر، لبیک یا مهدی» پاینده یا حیدر، آینده یا حیدر ذکر لبهای هر، رزمنده یا حیدر فتح خون یا حیدر، ذکری چون یا حیدر میشه رمز جنگِ، با صهیون یا حیدر ایها الصهیون! ماییم نسل خیبر ایها الصهیون! ماییم صدها لشکر ایها الصهیون! ما مرده پیکاریم سلاح رزم این میدان ضربات شمشیر حیدر دستِ یدالله داریم، ما ولی الله داریم قدرت و عزت و جرأت داریم چون اسدالله داریم «لبیک یا حیدر، لبیک یا مهدی» *شاعر: ✍ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👇
. 📋 عاشق فقط به دیده گریان دلش خوش است حاج سیدرضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ عاشق فقط به دیده ی گریان دلش خوش است هجران زده به حال پریشان دلش خوش است عشق است هرچه را بپسندی برای من دلداده‌ات به غربت و هجران دلش خوش است گفتی بسوز در غم من، اِی به روی چشم دل‌سوخته به لذت درمان دلش خوش است با فقرِ محض آمدنم عیب و نقص نیست وقتی که مور هم به سلیمان دلش خوش است محتاج یک نگاه کریمانه‌ی توأم قحطی زده به قطره‌ی باران دلش خوش است در پشت در نشستن من بی‌دلیل نیست سائل فقط به لطف کریمان دلش خوش است با دست مهربان خودت لقمه‌ای بگیر خیلی گدا به لقمه‌ای از نان دلش خوش است اینجا بساط شاه و گدا فرق می‌کند اینجا خود کریم به مهمان دلش خوش است گیرم که خشک هم بشود چشم نوکرت بر ابر رحمت تو کماکان دلش خوش است می‌گفت عاشقی که زیارت نرفته بود تنها به لطف شاه خراسان دلش خوش است وقتی دلت گرفت فقط فَابْکِ لِلْحُسَيْنِ نوکر به روضه‌ی شَه عطشان دلش خوش است ای شهریار نیزه نشین آیه‌ای بخوان دردانه‌ات به آیه‌ی قرآن دلش خوش است ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .👇
. 📋انَا بْنُ مَنْ قُتِلَ صَبْراً (ع) حاج سیدرضا نریمانی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ هرجایی سوال می‌پرسیدن در این مسیر اسارت به امام سجاد می‌گفتند:« شما کی هستید»؟! فقط یه جمله جواب میداد؛ صدا میزد: « انَا بْنُ مَنْ قُتِلَ صَبْراً». یعنی من فرزند اون آقایی هستم که با قتل صبر کُشتنش؛ یعنی من فرزند اون آقایی هستم که یواش یواش کشتنش. یعنی بابای من و توو گودال نیزه‌دار با نیزه می‌زد؛ شمشیردار با شمشیر می‌زد. امام باقر فرمودند:« با پنج حَربه جَدّ غریب ما رو کشتن». نیزه‌دار با نیزه می‌زد؛ شمشیردار با شمشیر می‌زد؛ بعضی از پیرمردا با چوب و عصا میزدن؛ بعضیا سنگ جمع کردن، با سنگ جد غریب ما رو میزدن. ولی دسته‌ی پنجم هیچی گیرشون نیومد دور گودال حلقه زدن، انقدر ناسزا به جَدّ ما گفتن... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👇
. 📋 بمیرد زینبت مادر، چرا از درد می‌نالی؟! (س) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بمیرد زینبت مادر، چرا از درد می‌نالی؟! گذشته چند ماه اما کماکان ناخوش احوالی چنان گیسوی من احوال بازویت پریشان است نزن موی مرا شانه، ندارد هیچ اشکالی چه معنا دارد این که در جوانی قد کمان باشی؟! چه معنا دارد اصلا این علامات کهنسالی؟! شنیدم که شبانه رفته‌ای تا خانه‌ی انصار شنیدم که دلت خون شد از ایمان‌های پوشالی طلوعت را مگیر اینقدر از شام سرای ما تمام روز می‌بندی چرا بر صورتت شالی؟! دو ماه و نیم، دلتنگِ لب خندان تو بودم شنیدم پیش اسما خنده کردی، جای من خالی همان میخی که بر در کوفت بابا کار دستش داد امان از تیزی میخ و امان از این بداقبالی پرت سرخ و رخت زرد و تبت پایین نمی‌آید نمانده از جراحاتت برای دخترت حالی *شاعر: ✍ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 ایستادم به روی پنجه‌ی پایم اما (س) (ع) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آخه صدا زد:« اسماء! من نگرانم؛ وقتی بدنم و رو تخته می‌گذارن می‌خوان ببرن می‌ترسم حجم بدنم مشخص بشه، نامحرم ببیند. یه وقت اسماء صدا زد:« بی‌بی جان! ما در شهرمون، در دیارمون یه تابوت‌هایی می‌سازن دیواره داره. بدن و داخلش می‌گذارن؛ از اطرافش بدن مشخص نیست. بی‌بی یه خنده‌ای کرد، صدا زد:« اسماء! میشه یکی از این تابوتا رو به علی بگی برام بسازه»؟! تصور کن وسط حیاط خونه امیرالمومنین داره تابوت می‌سازه؛ بچه‌ها هی میان سوال می‌پرسند:« بابا! این چیه؟! برای کی داری این تابوت و می‌سازی»؟! موقع تشییع شد، امیرالمومنین یه نگاهی کرد به دور و برش؛ دید کسی نیست کمک علی کنه. حالا می‌خواد زیر تابوت و بگیره؛ صدا زد:« حسنم! بدو برو سلمان و خبر کن؛ سلمان بیاد کمک علی». سلمان میگه:« توو خونه نشسته‌م؛ دیدم توو دل شب در خونه رو می‌زنند، تا در و باز کردم دیدم حسن سر به دیوار گذاشته. سلمان بدو بیا! مادرم و می‌خوایم ببریم. سلمان میگه:« بدو بدو رسیدم خونه‌ی علی دیدم عجب اوضاعیه! حسین یه طرف، زینب یه طرف، امیرالمومنینم یه طرف؛ یه تابوتم وسط حیاط خونه‌ست». دوتایی با علی آروم آروم زیر تابوت و گرفتیم، امیرالمومنین توو دهنه‌ی در خونه صدا زد:« بچه‌ها! اگه می‌خواین دنبال تابوت بیاین یه شرط داره؛ یه وقت کسی ناله نزنه؟! یه وقت کسی بلند بلند گریه نکنه؟! مادر سفارش کرده کسی نباید بفهمه». همه‌ی بچه‌ها دنبال تابوت مادر راه افتادن؛ به عزت و شرف لَا إِلٰهَ إِلَّا ٱللَّٰه. امیرالمومنین آروم آروم داره می‌خونه، بقیه هم آروم آروم دارن زمزمه می‌کنند:« محمد است رسول و علی ولی الله». اما یه مرتبه سلمان میگه: یه مرتبه یه نقطه از کوچه که رسیدیم، دیدم امام حسن رو زمین نشست؛ دستاش و رو سرش گذاشت. شروع کرد داد بزنه، ناله بزنه زیر بغلاش و گرفتن؛ حسن جان! مگه به بابات قول ندادی ناله نزنی؟! صدا زد:« سلمان! دست به دل حسن نگذار، اون چیزی که من با چشمام توو این کوچه دیدم هیشکی ندیده»... ایستادم به روی پنجه‌ی پایم اما دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد شب آخر دست دختر کفنا رو میده مادر می خونه ذکر مصیبت برای حسین بی‌سر لااقل اینجا مدینه بدن این خانم و تشییع کردن، به خاک سپردن. اما دلا بسوزه برای اون آقایی که هی پرده‌ی خیمه رو بالا می‌زد؛ صدا میزد:« عمه جان! اینا کشته‌های خودشون و همه رو خاک کردن. ولی نگاه کن بابام و همینجوری برهنه رها کردن و رفتن... تشییعم کردن، ده نفر سوار بر مرکب شدن اون نانجیب صدا زد:« مَن ینتَدِبُ لِلحُسَینِ» اینقدر با سُّم مرکب رو این بدنا... 👇 https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi/10155 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👇
aali - <unknown>.mp3
23.63M
🔰ویژه برنامه شهدای خدمت 🔶 سخنرانی 🎙حجت الاسلام 🗓 جمعه ۴ خرداد ۱۴۰۲
obodatian - <unknown>.mp3
37.35M
🔰ویژه برنامه شهدای خدمت 🔶 روایتگری 🎙حاج 🗓 جمعه ۴ خرداد ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
km_20240518_1080p_60f_20240530_034414.mp3
5.89M
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴گریز انتظار😭 انتظار کشیدنِ اباصلت دم در مجلس انتظار کشیدن خانوم زینب دم خیمه 🔴گریز کبودی کبودی پیکر و صورت امام رضا با زهر کبودی صورت حضرت زهرا(س) 🔴گریز پهلو دست به پهلو امام رضا در کوچه پهلوگرفتن مادرش حضرت زهرا(س) 🔴گریز دست‌وپا (یتململ) بخود پیچیدن امام رضا در هجره دست‌و‌پا زدن اباعبدالله(ع) در گودال 🔴گریز سر پدر سر پدر در دامن پسر ،جواد (ع) سر پدر در دامن دختر ، رقیه(س) . روضه خوان : 🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️ امام هادی علیه السلام و آیه نهم سوره مبارکه زُمَر 🎤 هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ ۗ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ "زمز" ............ لَعَنَ اللَّهُ مُسْتَحِلِّي الْحُرْمَةِ مِنْکَ وَ ذائِدِي الْحَقِّ عَنْکَ، وَأَشْهَدُ أَنَّهُمُ الْأَخْسَرُونَ الَّذينَ تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَ هُمْ فيها کالِحُونَ. لَعَنَ اللَّهُ مَنْ ساواکَ بِمَنْ ناواکَ. لَعَنَ اللَّهُ مَنْ عَدَلَ بِکَ مَنْ فَرَضَ اللَّهُ عَلَيْهِ وِلايَتَکَ. خدا لعنت کند آنان که حرمت تو را شکستند و حقت را از تو دور کردند. شهادت مي دهم که آنان از همه زيان کارترند، آنان که حرارت آتش به صورتهايشان مي خورد و در آن با روي گرفته و عبوس هستند. خدا لعنت کند کسي را که تو را با آن که در مقابل تو ايستاد مساوي بداند. خدا لعنت کند کسي را که تو را با آنکه خداوند ولايتت را بر او واجب کرده مساوي بداند