eitaa logo
حدیث اشک
7هزار دنبال‌کننده
45 عکس
85 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
الشام دنیای بی تو نداره تعریفی دنیای بی تو رو اصلا نمیخوام روم نشد حتی به یک نفر بگم چی به روز ما آورده شهر شام کوچه بازار و دیدم ولی حسین دلم از بزم شراب شون پره اونی که خیزرون و زد به لبت قیامت چوب گناشو می خوره با چشام دیدم که پژمرده شدی زیر دست و پای شمر ، لاله ی من قرار این نبود که از پیشم بری رفیق پنجاه و چند ساله ی من کربلا کاری ازم بر نیومد تا که زخم بدن تو خوب بشه حالا گریه می کنیم من و رباب تا که زخمای تن تو خوب بشه بعد تو روی خوشی رو ندیدم بعد تو غم یه قدم عقب نرفت هیچکی مثل من تو سختی کشیدن راه صد ساله رو تو یه شب نرفت شهریار سنجری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا ولی الله من که برایت غیر دردسر ندارم مثل بقیه چشم های تر ندارم تو دوستم داری ولی باور ندارم خیلی پریدن دوست دارم پر ندارم من از تو بردم آبرو هستم وبالت باید که پیش تو بمیرم از خجالت هر لحظه از یادم تو را بردم ضرر شد اشکی که خرج تو نشد خون جگر شد شبها برای تو نمردم تا سحر شد با معصیت افعال خوبم بی اثر شد من کاسب اشکم اگر چه خرده پایم یک مرتبه ای کاش به چشمت بیایم نگذاشته دنیا برای من حواسی از تو رسیده نعمت از من ناسپاسی تو بیشتر از من خودم را میشناسی شرمنده ام شرمنده از این آس و پاسی میدیدمت ای کاش در سن جوانی آقا کجایی کوفه ای یا جمکرانی؟ من که نشد باشم علیِ مهزیارت شیطان گرفته روح من را به اسارت نفسم شده آلوده و دیده خسارت بخشندگی تو به من داده جسارت تو رو میندازی برایم رو سیاهم من را جدا انداخت از تو اشتباهم حال قدیم و آن سحرهایش کجا رفت؟ افتاد از لب اسم تو حال دعا رفت خیلی دعای ندبه از من به قضا رفت هی قول دادم قول هایم زیر پا رفت اما فراموشم نشد سینه زن هستم گریان آن آقای بی پیراهن هستم گریان آن آقای بی یار و حبیبی که تکیه بر نی داد از فرط غریبی با چکمه برگرداند او را نانجیبی پیچید در گودال عطر دل فریبی آن مادری که پهلویش مسمار خورده فریاد زد ذبحش سه ساعت کار برده  بهمن ترکمانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
چه ها میفروشند ببین گلفروشان چه ها میفروشند گل لاله را سر جدا میفروشند خداناشناسان عزیز خدا را برای رضای خدا میفروشند لباس تو هم صاحب معجزاتیست که کفار اینجا عبا میفروشند ببین سنگ گودال هم قیمتی شد ببین پیرها هم عصا میفروشند غلامان شمر لعین خنجری را که سر میبرد از قفا میفروشند دو روز است ما گوشواره نداریم چه فخری کنیزان به ما میفروشند تو که از سر نیزه بازار دیدی بگو معجرم را کجا میفروشند تو از بچه های رسول خدایی مگر بچه های تو را میفروشند؟ وحید عظیم پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
کاش می مُردم و نمی دیدم روی نی ! طفل شیرخواره ی غرق خوابتو حرمله نمک رو زخمام می پاشید با همون کمون می زد رُبابتو خیلی حظ می بردش از غربت مون ! شمریه واسه خودش، پستِ سنان وقتی خولی از زدن خسته می شد تازیانه شو می داد دستِ سنان نگم از ناقه ی بی جهازمون ! دردسرهاش که یکی دو تا نبود کاش غریبه ها به من سنگ می زدن توی کوفه غیرِ آشنا نبود کار دنیا رو ببین ! که قاتلت سرِ ظهری واسه ما اذون می داد روزگارو باش ! کسی مثلِ شبث به عروسش ، رُبابو نشون می داد ! خنده های دلقک بزم شراب عاقبت سکوت لبهاتو شکست معجر بلند دختر یزید غرور رقیه ساداتو شکست @hadithashk
از تیرگی شام دل آسمان گرفت وقت ورود شد نفس کاروان گرفت ذریه ی بتول اسیران سلسله باران سنگ بر سرشان ناگهان گرفت راسی که بود بر سر نیزه نشان عشق پیرزن یهودیه او را نشان گرفت راهی نبود از در دروازه تا به کاخ از صبح تا غروب ولیکن زمان گرفت اشک سر بریده درآمد که خواهرش جا در میان مجلس نامحرمان گرفت ای دختر علی چقدر داغ دیده ای این روزگار از تو چه سخت امتحان گرفت بازجرِ نانجیب  شبی روبرو شُد و اینگونه شد رقیه که لکنت زبان گرفت آن لب که بود جایگه بوسه رسول بی احترام بوسه از ان خیزران گرفت @hadithashk
قافله تا رسید واویلا موی ما شد سپید واویلا ما عزادارو شامیان دادند همه تبریک عید واویلا کودکان و زنان، بدون پناه صفدوا فی الحدید واویلا سخن آهسته، روضه سربسته سبی کالعبید واویلا بین بازار برده ها دیدند قدّ زینب خمید واویلا سر اصغر زمین که خورد، رباب رنگ رویش پرید واویلا با اشاره به رأس پاک حسین یکنفر می‌دوید واویلا گفت این سر، سر مسلمان نیست خار بر دل کشید واویلا این سری که به نیزه جلوه‌گر ست چه بلاها که دید واویلا هست پیدا ز گردنش، قاتل بد گلو را برید واویلا آنکه سر را برید با دشوار عمه را میزند سرِ بازار @hadithashk
از کم و کسری رعیت چه کسی با خبر است که همه خواهشم از تو دو عدد چشم تر است آبرودار ترین بنده ی الله تویی پس بده آبرویم  آبرویم در خطر است باید از سینه ی من  پرده خودت برداری تا ببینی که فقط داغ تو روی جگر است حر شود هر که تو بر او نظری اندازی جز تو هر کس که نگاهم بکند بی اثر است نچشد تلخی ایام گدای تو حسین روزگارش بخدا که شکر اندر شکر است عمر، خوب است که خرج علی اکبر بشود غیر از این هر چه که باشد ضرر اندر ضرر است هیچ کس کاش نمی‌دید که در کرببلا دیده ی خواهر تو گوشه ی گودال تر است نفست تنگ شد و خواهر تو داد کشید پاشو از سینه اش ای شمر که او محتضر است نزنیدش که ز تاب و ز توان افتاده یک نفر نیست بگوید که فقط یک نفر است @hadithashk
بخر مقابل چشمانِ خوب‌ها بد را بزن به نام خودت این بدِ زبانزد را میان ماندن و رفتن از انتخاب نگو بگیر راه سقوطِ منِ مردّد را همیشه سنگِ دلم راهِ اشک را بسته تلنگری بزن ای روضه! بشکن این سد را ببخش، حاجتِ من کمتر است از کَرمت خودت بخواه برایم هر آنچه باید را به جمعِ گریه‌کنان؛ بین ابرها بردی همان‌ کسی که خودش را به گریه می‌زد را شهادتِ نفسم یاحسین و یاحسن است نگیر از لب خشکم فراتِ اَشهد را مسافر حرمم؛ روی بالِ سجاده سلامِ صبح به مبدأ رسانده مقصد را کلاغ را چه به پرواز با کبوترها! کسی سیاه ندیده‌ست رنگِ گنبد را بحقّ پای سپاهِ پیاده‌ی حرمت نگیر از دستم اربعینِ مشهد را @hadithashk
سرکش شده بود ، سر به راهت شده است دلبسته ی پرچم سیاهت شده است این سینه که یک ماه در اندوه تو سوخت دلتنگ شب اول ماهت شده است هرچند که نوکرت فقط زحمت بود مُردیم و نمُردیم ، بگو قسمت بود دلخوش به همینیم که آقا شاید این گریه و اشک ، مرهم زخمت بود هر کس که خودم به پاش افتادم ، رفت آنکس که براش جان خود دادم ، رفت اندوه و غم خودم ز دست دگران تا روضه ی تو شنیدم از یادم رفت در عین رهایی ام دچارم کردی سنگِ سیَهَ م ، تو زرنگارم کردی از رحمت واسعه ت به کشتیِّ نجات مانند حبیب و حر سوارم کردی گرچه عملم درخور تو نیست ، حسین هرچند که این زیاده خواهیست ، حسین تکلیف مرا به مادرت روشن کن سهم من از اربعین بگو چیست ، حسین رفتند همه ، مانده ام اینجا نگران خرج سفرت به دخل من بود گران تنهام ولی مرا به کس نسپاری من جلد توام نه جلد بام دگران من محض تو کردم به جهان پشت ، آخر کوبیده ام هی به سینه ام مشت آخر هی میروم و نمیروم ... این که نشد دلشوره ی کربلا مرا کُشت آخر دردیست به دل دوا شود با حرمت مرغی ست به سینه پر زند تا حرمت خواندم به قنوت ربّنا ... کرببلا رفتم به سجود و گفتم آقا حرمت @hadithashk
چه بگویم من از سر بازار از حراجی آخر بازار دور زینب شلوغ شد شلوغ این هم از لطف دیگر بازار گریه کردیم و هلهله کردند مردمان ستمگر بازار حکم تکفیر خواهرت را داد بی حیایی به منبر بازار  شام ، گودال قتلگاهم شد به سرم ریخت لشگر بازار سنگ خورد و خوراک مان شده بود در رکود مکرر بازار چشم بر چهارتا النگو داشت کاسب تشنه ی زر بازار گوش پاره گواه حرف من است پر شده دخل زرگر بازار چقدر روسری غنیمت برد لااُبالی ابتر بازار جگرم را کباب کرد امروز نان و خرمای خیِّر بازار قدر پنجاه سال پیرم کرد روضه ی گریه آور بازار کوچه کوچه شدم تماشایی در هیاهوی محشر بازار نفسم بند آمده دیگر چه بگویم من از سر بازار @hadithashk
در شهر یهودیان به اجبار وارد شده زینب عزادار این بار نخست اوست والله تا حال نرفته است بازار جای علی اکبر و اباالفضل دور و بر اوست خیل اشرار زینب چه خلاف کرده یا رب هستند همه از او طلبکار می داد سلام و سنگ می خورد سنگ است مگر زبان گفتار؟ این مجلس شوم مجلس کیست جمع است در آن چقدر کفتار از حد تصور است بیرون فهمیدن روضه است دشوار ناموس یزید در حجاب و ناموس حسین بین انظار با دختر فاطمه چه کردی! نفرین به تو روزگار بی عار... @hadithashk
یادش بخیر بالش نرمی که داشتم آغوش با محبت گرمی که داشتم یادش بخیر بوسه گرم تو قبل خواب خوش می گذشت دور تو و عمه و رباب یادش بخیر شانه زدن های هر شبت پا می شدم ز خواب به گلبوسه ی لبت یادش بخیر زندگی ام رو به راه بود رویم سپید و موی سر من سیاه بود امشب ولی به زیر سرم خشت خام بود بی احترام طرز ورودم به شام بود این طفل پیر جان بسپارد اگر، رواست لعنت به شمر طفل تو را سالخوده خواست ناز تو را به قیمت سیلی خریده ام از خواب با لگد نپریدم؟ پریده ام سیلی به حال صورت من گریه می کند لالایی ام به لکنت من گریه می کند خود را برای دلخوشی او زدم به خواب خواب مرا به هم زده لالایی رباب ... ما چوب خورده های اسارت چشیده ایم دندان شکسته های خجالت کشیده ایم از من بریده تر ، نفس خواهرت شده ... بیچاره عمه، قبر کن دخترت شده ... گفتم به عمه تا به وصیت عمل کند ... نیت کند به جای تو من را بغل کند از روی نیزه ها نگرانم شدی ببخش فردا اگر که فاتحه خوانم شدی ببخش هنگام غسل دادن زهرای کوچک است ما بی کسیم ، گریه کن ما عروسک است زخم تن مرا به سکینه نشان مده ... تلقین بخوان و شانه ی من را تکان مده گفتم به قبر من بنویسند: خسته بود زهرا ترک ترک شده بود ، او شکسته بود یا رب ، روا مدار عزیزی شود اسیر بابای هیچ دخترکی را از او مگیر ... طفل تو را نبودن تو قد خمیده کرد با من هرآنچه کرد ، گلوی بریده کرد @hadithashk