eitaa logo
حدیث اشک
7هزار دنبال‌کننده
46 عکس
86 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
تو را از عرش آوردند تا که همسرش باشی زمان پر گرفتن تا خدا بال و پرش باشی تو را از عرش آوردند وقت خطبه ی حیدر به جای هر کسی که نیست پای منبرش باشی تو را از عرش آوردند تا در یک زمان یکجا نمایی از خدا و انبیاء و حیدرش باشی تو را از عرش دستان خدا آورد اینجا که دلیل برتری آخرین پیغمبرش باشی نگین عرش هستی و نگین خاتم نوری خدا از عرش آوردت که تو انگشترش باشی عجب آب و هوایی دارد آن جا از بهشتی که علی ساقی کوثر باشد و تو کوثرش باشی تو را دنیا نیاوردند که پهلو بگیری و علی یک باغبان باشد ، تو یاس پرپرش باشی به پشت درزمین خوردی وثابت شدبه مولا که تو نیت داشتی در هر شرایط یاورش باشی @hadithashk
حیدر و هرکس داره بی نیازه عالمیه عالم بی نیازی ... نه ساله من چیزی ازت نخواستم الان میخوام تابوتمو بسازی بهت نگفتم چرا رو گرفتم به غیرتت بر نخوره عزیزم از رو لباسم منو غسل بدی کاش پیکرم از زخمه پره عزیزم ... مرگم رو خواستم با دله شکسته خدا هم این حاجتو زود بهم داد النگوهامو به فقیرا دادم ... غلاف یه دستبند کبود بهم داد وصیتای فاطمه زیاد نیست خبر دارم آخه دل تو خونه تابوتمو یه کم هلال درست کن کسی نبینه قامتم کمونه .... از پر کاه سبکترم می خواستم به شونه هات فشار نیاره جسمم ببخش اگه موقع غسلم علی اشک چشاتو در میاره جسمم ... دستای من بالا نمیاد امروز مشکل دست منو حل کن علی دلش برای بغلام تنگ نشده دخترمو به جام بغل کن علی بالا سر حسین شبا آب بزار شونه ی موهای سرش با زینب ... بوسه گرفتن از چشاش با توئه بوسه ی زیر حنجرش با زینب .... @hadithashk
پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله می‌فرمود: فاطمه در باطن حوریه است و در ظاهر انسیه؛ او از نور خدا و پیش از آسمان و زمین، خلق شد. زیر ساقِ عرش مکانش بود و حمد و تسبیح خدا، طعامش... جلاء العیون، صفحه ۱۵۷ @hadithashk
همدست شد مسمار با دیوار، با در در بین دود و شعله گیر افتاد، مادر حال و هوای خانه یکباره عوض شد افتاد روی مادر ما بی‌هوا در باید بسوزد در هوای شمع اما... این بار سوزانده پَرِ پروانه را در در پیشِ رو زهرا نبود؟ ای بی حیا میخ در پشتِ سر زهرا نبود؟ ای بی حیا در از آن زمان که مادر ما را زمین زد ما بچه‌های فاطمه قهریم با در از پا درآوردند آخر مرتضی را دیوار، آتش، کوچه و همسایه‌ها، در مسمار شد سر نیزه و تیر سه شعبه در کربلا باقی چوبش شد عصا، در در کربلا زینب گلی گم کرده بود و می‌گشت در گودال دنبال برادر @hadithashk
خاموش مکن شمع شب انجمنی را ای زخم دگر زجر مده همچو منی را منظور من از پلک زدن عرض سلام است تن خسته ندارد رمق دم زدنی را ... بگذار نفس تازه کنم،  درد  حیا کن آزار مده شب به شب  آزرده تنی را   گفتم به مزاری که ندارم بنویسند چل مرد گرفتند نفس های زنی را بعد از غم پیغمبر و محسن ، شب آخر دل گفت شبی گریه کنم بی کفنی را ... ای کاش نلرزی سحر آخرم، ای دست تا هدیه کنم بر پسرم  پیرهنی را ... @hadithashk
محشر همان ساعت که تن به نیزه دادی بود آن لحظه که بر گونه ات از زین فتادی بود یا که همان ساعات حمله به حرم، که تو با یاری نیزه شکسته ایستادی بود ای خاک عالم بر سر دنیای بعد از او محشر زمانی که پسر از دست دادی بود پیر و جوان در کشتنت همدست هم بودند در قتل صبرت بین دشمن اتحادی بود حجم سلاحی که ته گودال افتاده‌ست حتی برای قتل یک لشکر زیادی بود آنقدر آهسته قدم روی تنت می زد گویا برایش سیر در عرش امر عادی بود اصراف در قتل تو کرده کوفی نامرد اینگونه کشتن با چه حکم و اجتهادی بود؟ یک تن نگفت ای شمر بعد از کشتنش دیگر پیش نگاه خواهرش چه جای شادی بود غارتگران را دست پر به کوفه برگرداند جسمت برای دشمنان باب مرادی بود می‌ریخت خون تازه از حلق تو بر نیزه چل منزل از کیفیت ذبح تو یادی بودی معنا ی آیات تو را بر نی نفهمیدند در شام و کوفه حافظان بی سوادی بود با دیدن حال ربابت شامیان گفتند ذبح گلوی اصغرش دیگر زیادی بود @hadithashk
گرفت از من توان راه رفتن را غم ات زهرا تنم در آتش افتاده ز روی مبهم ات زهرا خمیدی و خمیدم هر دو مثل هم شدیم اما تو از پهلوی مجروح و من از قد خم ات زهرا تو روی از من گرفتی نشکنم از دیدن رویت شکستم در خودم با آه و اشک نم نم ات زهرا دو دستی که در خیبر ز جا کنده است میبینی ؟ ندارد تاب ، گیرد اشک چشم همدم ات زهرا ستون خانه ام بودی تو ، لرزیدی و افتادی ببین لرزه به سر تا پایم از عمر کم ات زهرا همه رفع امور طفل هايت با خودم اما بیا بر یاری ام  بر جسم طفل درهم ات زهرا @hadithashk
دیدم که مادرم شب جمعه شب قرار گل می‌گرفت باغ قنوتش برای یار پیوسته در نماز و رکوع و سجود خود کوه قیام داشت و چشمان آبشار قدش خمیده بود ولی تا عمود صبح از شانه‌های خسته‌ی شب می‌گرفت بار از بس که وصل بود در آیینه‌ی خدا جبریل را ز واسطه‌ی وحی زد کنار از صبح سابقون به شب آخرالزمان دست دعای مادر من بود در گذار اما در این مناظره‌ی عشق هرچقدر در صحن گریه‌هاش نشستم به انتظار دیدم دمی برای خودش پر نمی‌زند وقتی که روی بال دعا می‌شود سوار رفتم سلام کردم و گفتم پس از سلام ای برقرارِ بر سر سجاده بی‌قرار از هرکسی میان قنوت اسم برده ای الا خودت که پیش خدا داری اعتبار از این سپاه تربت تسبیح پس چرا یک دانه هم نگشت برای خودت نثار اشک از کبود صورت خود پاک کرد و گفت آه ای عزیز مادر ، الجار ثم الدار @hadithashk
توی خونه علی محشری شد پشت در شکسته بال و پری شد چی آوردن به سرش تو کوچه ها توو خونه سه ماه تموم بستری شد @hadirhashk
حق دارم اگر که شرمنده باشم پیش تو باید سرافکنده باشم ترسم از اینه که بعد رفتنت من بدون تو زیاد زنده باشم @hadithashk