آقای من
این کبوتر کز قفس بال و پرش بیرون زده
بارها خون دل از چشم ترش بیرون زده
روزه دارِ بی کسِ مارا چنان هرشب زدند..
استخوانهای تنش از پیکرش بیرون زده
گریه ی دیوار زندان را درآورد این غریب
بس که بر دیوارها خون سرش بیرون زده
این غل و زنجیر که رفته میان ساق پا
اینورش رفته به داخل، آنورش بیرون زده
بی حیا انقدر از روی عبایش رد نشو!
از عبایش دستهای لاغرش بیرون زده
مرد دختردار دور از دخترش دق میکند
جانش از تن در فراق دخترش بیرون زده
قامت موسی بن جعفر خم شده، بد خم شده!
مثل صحنی که ستون محورش بیرون زده
خاک شد، اما نه غارت شد و نه مثل حسین
از تنش انگشت با انگشترش بیرون زده
از ته گودال با آن چکمه غرقه به خون
شمر را دیدند که با خنجرش بیرون زده
گوش زنها نشنود از بعد عباس علی..
حرمله یاغی شده با لشگرش بیرون زده
غم همین بس بانویی که سر مستور خداست
از حرم دنبال چادر معجرش بیرون زده
وای از حال رباب آن ساعتی که بین راه..
دید از سرنیزه سیب نوبرش بیرون زده
سید پوریا هاشمی
#سید_پوریا_هاشمی #شعر_شهادت_امام_هفتم #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_باب_الحوائج #شعر_شهادت_حضرت_اما_موسی_کاظم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا موسی ابن جعفر(ع)
مادربزرگم خانهای از جنس باور داشت
آجر به آجر در دلش سوغات قمصر داشت
کنج حیاط کوچکش باغ بزرگی بود
گلدان به گلدان شعرهای روح پرور داشت
از بیت های بوستانش معرفت میریخت
بر شاخهی سبز گلستانش کبوتر داشت
بوی خوش گلهای قالی بس که میپیچید
چون بارگاهی بود که صحنی معطر داشت
حتی به جای پرده، پرچم دلبری میکرد
حتی به جای صندلی، آن خانه منبر داشت
آن خانهای که ابرها همسایهاش بودند
از هر طرف رفتم به سمت آسمان در داشت
از پنجره همدست باران میشدم هر بار
بال خیالم تا بلندای فلک پر داشت
قطعا ملائک استجابت را میآوردند
وقتی قنوت ناودان ها عطر کوثر داشت
مادربزرگ دائم الذکرم سحر تا شام
هر روز ختم چارقل را با سماور داشت
همسایه ها حاجت روای خانه اش بودند
روزی که نذر سفرهی موسی بن جعفر(ع) داشت
صفحه به صفحه روضه خوان غم را نفس میزد
قطره به قطره چشم ها، آیینه ای تر داشت
میگفت آن مردی که دنیایی اسیرش بود
سجادهای در کنج زندانی محقر داشت
با اشکهایش پایه های عرش میلرزید
در سجدهی نیمه شب خود صبح محشر داشت
با یک اشاره خیر و شر را جابجا میکرد
آنقدر که بدکاره دست از کار خود برداشت
هرگز نباید سر به خاک حجره بگذارد
مردی که خاک مقدم او قیمت زر داشت
زنجیرها حتی دخیل دست او بودند
باب الحوائج با همه، لطفی برابر داشت
مادربزرگم گریه کرد و شانه اش لرزید
بغضی شکست و استکان از غم ترک برداشت
مولای مظلوم و غریب شیعیان در بند
ای کاش سلمان داشت و ای کاش قنبر داشت
آن روزهداری که طعام سفره اش غم بود
آن روضهداری که همیشه ذکر مادر داشت
بر شانهی شب پیکر خورشید را بردند
تقدیر روی شانههایش در و گوهر داشت
پای گریز روضه خوان تا کربلا میرفت
میگفت صد رحمت که مولا پیکرش سر داشت
از بوریا و نعل تازه زود رد میشد
از بس که در دل غیرت آل پیمبر داشت
صفحه به صفحه روضه خوان غم را نفس میزد
قطره به قطره چشم ها، آیینه ای تر داشت
گفتم که آن خانه چنان صحنی معطر بود
باید بگویم چون حرم صحنی مطهر داشت
احمد ایرانی نسب
#احمد_ایرانی_نسب #شعر_شهادت_امام_هفتم #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_باب_الحوائج #شعر_شهادت_حضرت_اما_موسی_کاظم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مولای من
گفتم برای بار آخر می نویسم
یک بار دیگر ٬ بار دیگر می نویسم
بی اختیارم ناخودآگاه است اینکه
در هر غزل از نام دلبر می نویسم
موسی بن جعفر باز هم موسیبنجعفر
هی با خودم موسیبنجعفر می نویسم
این پشت هم آوردن نام شما را
تکرار نه قند مکرر می نویسم
تکرار نامت اشکهایم را در آورد
با گریه آن را بین دفتر می نویسم
روی غزل از مدح سمت روضه چرخید
انگار اصلا روضه بهتر می نویسم
تصویر تو در کنج زندان را ندیده
ترکیب های گریه آور می نویسم
ترکیبی از پشت در و از بین گودال
ترکیبی از مسمار و خنجر می نویسم
با تشنگی ٬ با خشکی لب ٬ یا حسین و
با درد سیلی وای مادر می نویسم
از بغض سنگین مقید بین زنجیر
بر شانههای تختهی در می نویسم
از ساق پا نه ٬ ساقهی یاس شکسته
سربستهتر در پیش دختر می نویسم
دختر ٬ پدر ٬ دلتنگی و چشم انتظاری
حق می دهید ازدیدهی تر می نویسم؟
با گریه بر دیوار حسرت در دل شام
کنج خرابه یاس پرپر می نویسم...
سید ابوالفضل مبارز
#سید_ابوالفضل_مبارز #شعر_شهادت_امام_هفتم #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_باب_الحوائج #شعر_شهادت_حضرت_اما_موسی_کاظم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا موسی ابن جعفر(ع)
برای رزق می آید کنارت صبحگاهان هم
به شوقِ رحمت تو دست بالا برده باران هم
تویی آئینه ایی که قبله در چشمت نمایان است
به روی تو علی و فاطمه پیداست ، یزدان هم
الا یاایها الساقی ، به دور سفرهٔ جودت
نه تنها مشهد و شیراز و قم هستند ، ایران هم
تو را ظرفی ست بی پایان که نامحدودِ از حلم است
ندارد وسعت صبرِ تو را ملک سلیمان هم
تو را محصور کردند و نمی دیدند بی دینان
برای ذکر تسیبحِ تو معراج است زندان هم
اگر چه ابرهای ظلم و کینه دوره ات کردند
به نورت غبطه ها خورده ست خورشیدِ درخشان هم
فقط شیطان ، کنارت بهره از نورت نمی گیرد
وگرنه سجده خواهد کرد همراهِ تو عصیان هم
مگر بی رخصت تو تازیانه می خورد بر تن؟
یقین رفته ست با اذن تو از بین تنت جان هم
حامد آقایی
#حامد_آقایی #شعر_شهادت_امام_هفتم #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_باب_الحوائج #شعر_شهادت_حضرت_اما_موسی_کاظم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آقای من
در این زندان ندارد روز، فرقی با شب تارم
ز دوری ات رضا جانم گره افتاده در کارم
تمام آرزوی من، بوَد این آرزوی من
که من این لحظهی آخر، ز رویت بوسه بردارم
بیا از ره رضا جانم، ببین ای نور چشمانم
دو چشمم سوی در مانده، که تو آیی به دیدارم
منی که آسمانها تکیه بر دستان من دارد
تماشا کن دو سه روز است که محتاج دیوارم
به چه روزی فتادم روزه بودم دشمنم آمد
مرا با تازیانه میدهد هر روز افطارم
ز بس که گوشهی زندان به من سیلی زده دشمن
میافتی یاد مادر گر ببینی رنگ رخسارم
مرا سیلی زدن اما نخورده دخترم سیلی
اگر که زار میگریم فقط در فکر بازارم
مرا آزارها دادند تنم را برنگرداندند
به چه روزی فتادم من، منی که بر همه یارم
به چه روزی فتادم تازه، نعل تازه اینجا نیست
بخود پیچیده ام اما به تن یک پیرهن دارم
شنیدم جد مظلومم به روی خاک عریان بود
شنیدم دست و پا میزد، از این روضه است بیمارم
محمود اسدی شائق
#شعر_شهادت_امام_هفتم #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_باب_الحوائج #شعر_شهادت_حضرت_اما_موسی_کاظم #کاظمین_المقدسه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا باب الحوائج
حلقه را کوبیدم و اعجاز را آغاز کرد
در به رویم حضرتِ موسی بن جعفر(ع) باز کرد
با تبسم بی گلایه با صفا بی ادّعا
مثل هر دفعه فقط لطف و کرم آغاز کرد
سائلانه آمدم جانانه تحویلم گرفت
گوشه ای از چشم خود را کار راه-انداز کرد
باز هم با دست خالی سر به زانو داشتم
دست هایم را گرفت و باز هم اعجاز کرد
بد به حال هر کسی که بخل کرد و با غرور
رو نزد بر این امام مهربان و ناز کرد
این منِ بی آبرو محض طوافش هفت بار
عشقِ مادر زاد را بر ساحتش ابراز کرد
دل کبوتر شد به قصد کاظمین و باز هم...
چند «یا باب الحوائج» گفتم و پرواز کرد!
مرضیه عاطفی
#شعر_شهادت_امام_هفتم #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_باب_الحوائج #شعر_شهادت_حضرت_اما_موسی_کاظم #کاظمین_المقدسه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دستش به زنجير است و پايش را شكستند
با ناسزا بغض صدايش را شكستند
سجاده را از زير پاي او كشيدند..
تا حرمت ياربّنايش را شكستند
اين چند زندان بان كه دورش را گرفتند
زير لگدها چندجايش را شكستند
برخاست.. امّا ناگهان با صورت افتاد
نامردها حتّى عصايش را شكستند
حتّى دمِ افطار هم چيزى نمى خورد
وقت اذان ظرف غذايش را شكستند
سِندى و همدستان او، تا روضه مى خواند
با خنده قلب مبتلايش را شكستند
هرچه زدند او را به ياد كربلا بود
حتّى گريز كربلايش را شكستند
ياد دمى كه زير سم ها رفت جدّش
ياد دمى كه دنده هايش را شكستند
از ابتداى صبح تا پايان مغرب
از ابتدا تا انتهايش را شكستند
#شعر_شهادت_حضرت_موسی_بن_جعفر_ع
#سید_پوریا_هاشمی
@hadithashk
زندگی تکرارِ یک رنجِ ملالآور شده
حال ما اما به لطف روضهات بهتر شده
من نمیدانم چه سِرّی در گدایی تو هست
هر کسی افتاده بر پایِ تو آقاتر شده
من به آغوشِ ضریحِ تو پناه آوردهام
هر کجا در بازیِ دنیا دلم مضطر شده
هر که با یک واسطه هر شب صدایت میزند
ضامنِ ما دل پریشانها خودِ مادر شده
آبرویی هم اگر دارم به لطفِ فاطمهست
با دعای مادرانه، سنگ هم گوهر شده
قرنها اجدادمان نامِ تو را بردند که
حال بعد از سالها فرزندشان نوکر شده
صبح محشر آتشِ دوزخ نمیسوزانَدَش
قَدرِ یک بالِ مگس چشمانِ هر کس تر شده
از خدا دیگر چه میخواهم که عمرم سالهاست
با گدایی کردن از این خانواده سر شده
در تنورِ خانهی خولی چه آمد بر سرت
رأس تو ای ماه زینب! غرقِ خاکستر شده
خوب شد چشمانِ تو بر روی نیزه بسته بود
تا نبینی خواهرت اینگونه بی یاور شده
#شعر_مناجات_امام_حسین_ع
#احسان_نرگسی
@hadithashk
افتاده است روی زمین درد میکشد
پایش شکسته زیر فشار شکنجه ها
با تازیانه روزه ی خود باز می کند
مردی که مانده بین حصار شکنجه ها
کنج سیاه چال به این فکر میکند
معصومهام میان مدینه چه میکند؟
دارد مدام پهلوی او تیر می کشد
از بسکه یاد فاطمه و کوچه میکند
لحظه به لحظه چهرهی او زرد میشود
جسمش به زیر بار بلا تیر میکشد
با دستهای بستهی خود روی خاکها
تصویر یک جراحت زنجیر میکشد
اینجا اگرچه حرمت او را شکستهاند
اما چهخوب شد کهکنارش کسی نبود
با روضههای عمهی خود گریه میکند
وقتیکه دست بسته کنارش سکینه بود
#شعر_شهادت_حضرت_موسی_بن_جعفر_ع
#محمدحسن_بیات_لو
@hadithashk
میان روضه جاری میشود تا بر زبان زندان
تداعی میشود در ذهن هر مرثیه خوان زندان
شبی در بی کسی باید پر از دلواپسی باشی
که تفسیرش نمی گنجد یقینا در بیان زندان
پر پرواز اگر از کار اُفتد لاجرم دارد
برای یاکریم خسته حکم آشیان زندان
دلش نزد رضایش بود و فکرش پیش معصومه
به پای جبر اگر می رفت از این زندان به آن زندان
بلای جان فقط تیر و کمان و تیغ و خنجر نیست
که از جان اسیرش می برد تاب و توان زندان
چه گویم دیگر از افطار جانسوزش که با شلاق
پذیرایی کند از او به هنگام اذان زندان
خجالت می کشد حتی غل و زنجیر و حق دارد
اگر شرمنده باشد از حضور بد دهان زندان
بیا ای سم تو دیگر لااقل قدری مدارا کن
چرا که سالها کرده ست او را نصف جان زندان
سرش بر روی خاک اما برای روح مجروحش
دری وا می کند امشب به سمت آسمان زندان
معطر میشود از عطر قرآن ؛ بیم از این دارم
که بردارد برای قاری خود خیزران زندان
تنش از تابش خورشید رنگش بر نمی گردد
خدا را شکر باید کرد دارد سایه بان زندان
ندارد تازگی ظلم بنی عباس و می سوزاند
وجود حضرتش را از میان واژگان زندان
برای عصمت اللهی که در رخت اسارت بود
مهیا شد کنار خانه ی شمر و سنان زندان
#شعر_شهادت_حضرت_موسی_بن_جعفر_ع
#علیرضا_خاکساری
@hadithashk
تو ای جان جهانم که کبود و نیمه جان هستی
به زیر پیرهن چون پوستی بر استخوان هستی
چه زخم سرخی از آهن به روی گردنت مانده
شبیه فاطمه تصویرِ محوی از تنت مانده
شکوه سجده هایت دشمنت را از نفس انداخت
خراش تازیانه ها تنت را از نفس انداخت
لبان روزه دارت را به سیلی باز می کردند
گلویت را به سنگینی آهن ناز می کردند
نمی پرسد کسی جز تازیانه حال پهلویت
لگد ها پشت هم آید به استقبال پهلویت
تنت را تخته های پاره روی دوش آوردند
تمام شهر از داغت گریبان چاک می کردند
هزاران شاخه گل با احترام اشک تسلیمت
کفن پشت کفن از هر کران گردیده تقدیمت
اگر چه زخم آهن بر تنت را شرح گفتن نیست
خدا را شکر اما ردِ پایی روی این تن نیست
اگر چه کشته ی غربت نشین شهر بغدادی
ولی پیش نگاه خواهرت از زین نیافتادی
کسی با چکمه بر صحن دلت آیا قدم بگذاشت؟
کسی انگشتر و انگشت از روی تنت برداشت؟
#شعر_شهادت_حضرت_موسی_بن_جعفر_ع
#حسن_کردی
@hadithashk
هذه یوم الجمعه
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
ما مِن عَمَلٍ أفضَلَ يَومَ الجُمُعَةِ مِنَ الصَّلوةِ عَلى مُحَمَّدٍ و آلِهِ.
در روز جمعه هيچ عملى برتر از صلوات بر محمد و خاندان او نيست.
📚 الخصال ص394
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم اجمعین
@hadithashk